تاریخ انتشار: ۱۰:۰۵ - ۰۷ آبان ۱۳۹۵
گزارش رویداد۲۴ درباره پدیده تازه برای دیده شدن:

برخورد خبرنگارنما با سلبریتی‌ها و سقوط افکارعمومی

سر و صدایی که دو اتفاق جدید اخیر مرتبط با سلبریتی‌های جامعه ایران ایجاد کرد بار دیگر ما را با پدیده‌ای بنام افکار عمومی مواجه می‌کند. پدیده‌ای که احتیاج به نگاهی دقیق‌تر دارد و باید به درستی موشکافی شود تا ما درک درستی از علت سقوط این پدیده داشته باشیم.
رویداد۲۴سر و صدایی که دو اتفاق جدید اخیر مرتبط با سلبریتی‌های جامعه ایران ایجاد کرد بار دیگر ما را با پدیده‌ای بنام افکار عمومی مواجه می‌کند. پدیده‌ای که احتیاج به نگاهی دقیق‌تر دارد و باید به درستی موشکافی شود تا ما درک درستی از علت سقوط این پدیده داشته باشیم.

در هر جامعه‌ای میان حوزه خصوصی زندگی افراد با حوزه عمومی زندگی‌شان تفاوت‌های بسیاری وجود دارد. هر فردی از جامعه فارغ از اینکه در چه صنفی کار می‌کند زندگی خصوصی‌اش باید مصون از قضاوت‌های عمومی باشد.

اینکه چرا فردی از همسرش جدا می‌شود و یا کارش را عوض می‌کند امری فردی و مربوط به حوزه زندگی شخصی خود فرد است. جدای از اینکه قضاوت آدم‌ها بر مبنای تصمیماتشان در حوزه زندگی خصوصی امری غیراخلاقی است، غیر ممکن هم هست. 

ما هیچ‌وقت آگاه به جزئیات زندگی افراد نیستیم که بتوانیم قضاوت درستی درباره خوب یا بد بودن تصمیم‌هایشان برای زندگی خصوصی‌شان داشته باشیم. داوری کردن محتاج داشتن مدارک کافی برای صدور رای است.

اما افکار عمومی در ایران بدون داشتن مدارک کافی (که ضرورتی هم ندارد این مدارک را در اختیار داشته باشند) اقدام به صدور رای می‌کنند و اینجا است که نه تنها امری غیر اخلاقی اتفاق می‌افتد که حتی بدون در نظر گرفتن اخلاق هم صحبت درباره آن پدیده امری غلط است.

 در مورد سلبریتی‌ها ماجرا کمی فرق می‌کند. آن‌ها به سبب شهرت در معرض قضاوت دائم افکار عمومی هستند و عملا حوزه خصوصی زندگی‌شان با حوزه عمومی زندگی‌شان ادغام شده است. کنجکاوی مردم در زندگی آن‌ها تا حدی طبیعی است. کما اینکه که در خارج از مرزهای ایران جدایی آنجلینا جولی از بردپیت در صدر تمامی اخبار قرار می‌گیرد و کسی هم ابراز نگرانی و شکایت نمی‌کند.

بنابراین سلبریتی‌های ایرانی هم نمی‌توانند درباره کنجکاوی مردم نسبت به زندگی خصوصی‌شان شکایتی داشته باشند. در ایران مشکل از جایی آغاز می‌شود که افکارعمومی از اتفاقات زندگی خصوصی سلبریتی‌ها استفاده می‌کند تا آن‌ها را نابود سازد.

ایرانی‌ها قدرت عجیبی در تعمیم دادن مسائل یک حوزه خاص به سایر حوزه‌های زندگی افراد دارند. هنگام بروز چنین اخباری هم طلاق یک هنرمند را به سایر وجوه زندگی او تعمیم می‌دهند و با استفاده از همین امر کلیت زندگی او را زیر سوال می‌برند.

نکته جالب این است که افکار عمومی در این مسائل تا آخر ماجرا پیگیر است و فقط زمانی عطشش فروکش می‌کند که سلبریتی مذکور از اوج به حضیض افتاده باشد. سوالی که اینجا به وجود می‌آید این است که آیا راه‌حلی قطعی برای مقابله با چنین پدیده‌ای وجود دارد یا خیر؟ 

به نظر نمی‌رسد راه‌حلی قطعی برای مقابله با این مشکل وجود داشته باشد. اما می‌توان تا حدی از خسارت قضاوت افکارعمومی در چنین مواردی کاست. برای مثال، اگر هنرمندی واقعا از همسرش جدا شده یا تصمیمی جنجال‌برانگیز در حوزه زندگی شخصی‌اش گرفته بهتر است در جایی مطمئن درباره آن صحبت کند یا بنویسد. برای مثال می‌تواند مسئله جدایی‌اش را به طور کلی مطرح کند و هوادارانش را در جریان این اتفاق قرار دهد.

حداقل حسن این کار این است که مردم با اصل اتفاق مواجه می‌شوند و به دنبال شایعه‌سازی‌های بی‌مورد نمی‌روند. اتفاقی که درباره موضوع جدایی دو بازیگر سینما و تلویزیون افتاد و یکی از طرفین ماجرا بعد از کلی شایعه‌پراکنی و قضاوت‌های ناروا تازه اصل خبر را در صفه شخصی‌اش در فضای مجازی تایید کرد.

شاید اگر ایشان بسیار زودتر از این مسئله را طرح می‌کرد جلوی بسیاری از شایعات گرفته می‌شد و قضاوت‌ها شکل عادلانه‌تری به خود می‌گرفت. هر چند که اساساً قضاوت کردن درباره چنین مسائلی امری ناپسند و غلط است.

اما اتفاق دیگری که در این زمینه اُفتاد و شکل کار را بسیار زشت کرد برخورد خبرنگاران با این دو خبر بود. خبرنگاران و رسانه‌ها به عنوان جهت دهنده‌گان افکار عمومی درباره این دو پدیده فرهنگی خود مروج امری غلط شدند.

سوال این است که خبرنگار محترمی که با یکی از طرفین ماجرای طلاق تماس می‌گیرد و او را برای پاسخ تحت فشار می‌گذارد چه چیز را می‌خواهد اثبات کند؟ آیا مسئله ازدواج و طلاق یک زوج هنری انقدر مسئله مهمی در حوزه فرهنگ و هنر است که ما بابتش وادار به چنین برخوردی شویم؟

لحن فاتحانه خبرنگار مذکور درباره خاموش بودن موبایل یکی از طرفین ماجرا جداً تاسف‌بار است. بله، ایشان موفق شده با چنین برخوردی سلبریتی مذکور را از عرش به فرش بکشاند. خبرنگار مذکور اما هیچ‌گاه از خود سوال نکرده آیا جدایی دو فرد از یکدیگر گناه بزرگتری است یا دخالت در زندگی خصوصی افراد؟

این ماجرا به‌طور شدیدتری درباره بهزاد فراهانی اتفاق افتاد و بیشتر شکل یک انتقام گیری را به خود گرفت. سوال اصلی این است که اگر (به درستی) بپذیریم رفتار گلشیفته فراهانی رفتاری هنجار شکنانه است پیگیری زندگی چنین فردی توسط خبرنگار مذکور ترویج دهنده رفتار ساختارشکنانه گلشیفته فراهانی نیست؟

جدای از اینکه درباره صحت و سقم اظهارات اخیر بهزاد فراهانی درباره گلشیفته فراهانی نیاز به تحقیق بیشتر است چه ضرورتی دارد که خبرنگار مذکور با آن لحن درباره این پدیده با ایشان صحبت کند. در غلط بودن رفتار گلشیفته فراهانی شکی نیست. اما غلط بودن آن رفتار دلیل درست بودن رفتار خبرنگار نیست.

حداقل اشکال رفتار خبرنگار مذکور مطرح کردن ناخواسته آن رفتار ساختارشکن در سطح جامعه است. به نظر می‌رسد رسانه‌ها و افکار عمومی در پیوندی نانوشته دارند مسیر سقوط را طی می‌کنند. مسیری که  جز تنازل فرهنگ و هنر به چنین مباحث پوچی نتیجه دیگری ندارد.

فرهنگ و هنر ایران آنقدر مسائل و مشکلات جدی‌تر دارد که لازم نباشد درگیر چنین مسائل سخیفی شود. جدای از ضربه جدی‌ای که طرح این مسائل به فرهنگ و هنر ایران می‌زند امنیت روانی جامعه را هم به خطر می‌اندازد.

وقتی چنین کاری از سوی خبرنگاری انجام و در رسانه‌های رسمی منتشر می‌شود جامعه به سمت یک بدبینی عمومی کشیده می‌شود و مردم به خود اجازه می‌دهند که با هم با بدبینی برخورد کنند. رواج این بدبینی عمومی می‌تواند اثرات مخربی داشته باشد که کوچک‌ترین از دست رفتن اعتماد در سطح جامعه است.

آیا بهتر نیست به جای طرح چنین مسائل پیش پا اافتاده‌ای به طرح مباحث مهم‌تری بپردازیم؟ مسائلی که برای جامعه و برای طرفین منازعه آگاهی بخش باشد. مسائلی که ربطی به زندگی خصوصی افراد نداشته باشد و اخلاق را در سطح جامعه جریحه دارد نسازد. آیا مهم‌ترین وظیفه رسانه ترویج اخلاق نیست؟ 

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما
پیشخوان