رویداد24- علیرضا دباغ - منتقد رسانه و کارشناس فرهنگی - در یادداشتی با موضوع عملکرد صداوسیما در ماههای اخیر، به نقد سریالهای نوروزی پرداخته و در ادامه اشارهای به برنامههای تقلیدی شبکههای مختلف تلویزیون در ایام نوروز داشته است.
دباغ در ابتدای این مطلب که با هدف نقد برنامههای نوروزی صداوسیما نوشته شده،
با طرح پرسش استراتژی تقلید یا تقلید بدون برنامهریزی؟ توضیح داده است:
«این پرسش مهمترین نکتهای است که با دیدن برنامههای نوروزی رسانه ملی در نوروز ۱۳۹۵ ذهن این بنده را به خود مشغول کرده است.
در کشور ما علیرغم شعارهای فراوانی که دربارهی فرهنگ و اهمیت آن داده میشود، اقدام عملی و هماهنگ تحت یک استراتژی مشخص وجود ندارد؛ به عنوان مثال شورای فرهنگ عمومی نهادی است که کمترین نمود را در برنامهریزی فرهنگی دارد، یا اگر هم دارد کمترین رابطه میان این برنامهریزیها و نهادها و دستگاههای مجری امور فرهنگی در عمل به چشم میخورد.
شاید از این حیث بتوانیم صداوسیما را هم جزئی از این حلقه معیوب برنامهریزی کلان فرهنگی کشور به حساب آوریم اما واقعیت امر این است که داستان پرغصه فرهنگ در کشور ما در آیینه رسانه ملی بازتاب بزرگتری مییابد.»
به اعتقاد این منتقد رسانه، علت این امر را در دو دلیل عمده میتوان جستجو کرد که در توضیح این دلایل نوشته است:
«اول: انحصاری بودن پخش امواج رادیویی و تلویزیونی در ایران: فقدان راهکار قانونی برای ایجاد رادیو تلویزیون خصوصی در کشور، صداوسیما را به عنوان تنها مرجع رسمی جهت پخش برنامه های رادیویی و تلویزیونی ایران، به جایگاه رفیعی رسانده است. صداوسیما به استناد این قوانین از امتیاز ویژهای برخوردار است که آن را در عرصه پخش برنامههای رادیویی و تلویزیونی در کشور بیرقیب ساخته است. و همین امر سبب میشود این رسانه بیرقیب نقش مهمی در فرهنگ عمومی کشور ایفا کند و به نوعی موقعیت منحصر به فرد نسبت به سایر نهادهای درگیر مساله فرهنگ دست یابد.
دوم: عدم نظارت مؤثر بر فعالیتهای این سازمان: گرچه در اصل ۱۷۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، قانونگذاران شورایی تحت عنوان شورای نظارت بر سازمان صداوسیما را متولی نظارت بر فعالیتهای این سازمان کردهاند، اما در عمل اعضای این شورا که نمایندگانی از قوای سهگانه هستند بیش از هر چیز مدافع منافع قوهای هستند که به نمایندگی از آن در شورا حضور یافتهاند نه مدعیان رسمی فرهنگ ایرانی اسلامی. به همین دلیل است که اکثر مواضع اعضای این شورا در جهت تأمین مطالبات قوائی نظیر قوه مقننه، قضائیه و اجرائیه از صداوسیماست و این سازمان هم در برابر این شورا موضع محتاطانه و تدافعی همراه با نوعی احترام دیپلماتیک دارد؛ بدون آنکه خود را در برابر آن پاسخگو بداند.
این دو دلیل عمده باعث شده است که رسانه ملی از امتیاز بسیار بزرگی برای حضور در عرصه فرهنگی کشور برخوردار باشد اینکه تا چه حد از این امتیاز به نفع فرهنگ ایرانی - اسلامی استفاده میشود مساله دیگری است که باید به وسیله کارشناسان و منتقدان حوزه فرهنگ وهنر مورد بررسی و مطالعه جدی قرار گیرد.»
ماهواره و فضای مجازی؛ تنها رقیب صداوسیما
علیرضا دباغ در ادامه یادداشتش تنها رقیب جدی صداوسیما را ماهوارهها و فضای مجازی معرفی کرده و در این زمینه آورده است: «امروز کمتر خانوادهای را میتوان یافت که از آسیبهای فرهنگی متأثر از گسترش رسانههای نوین در امان مانده باشند. ماهوارهها و فضای مجازی گسترش فوقالعادهای در میان نسل امروز یافتهاند و مسؤولان نیز با افراط و تفریط راههای منطقی مواجهه با این سپهر رسانهای را مسدود کردهاند. گاهی با حربه زور، دیشهای ماهوارهای را از بام خانههای مردم به زمین پرت کردهاند و گاهی نیز خونسردانه ریسکهای استفاده از شبکههای مجازی را بدون استفاده از مزایای آن تحمل کردهاند. اما مسأله صداوسیما چیز دیگری است. اگر نیروی انتظامی برای اجرای قانون اقدام به جمعآوری دیشهای ماهواره میکند یا نهاد قانونی دیگری، به فیلترینگ وبسایتها یا شبکههای اجتماعی حکم میدهد، مسؤلیت صداوسیما سنگینتر میشود. آنها راههای ارتباطات فرهنگی نامشروع را برابر قوانین موجود مسدود میکنند، اما صداوسیما باید راههای ارتباطی مشروع را در جهت نشر فرهنگ ایرانی اسلامی گسترش دهد. این کار نیازمند داشتن استراتژی دقیقی است که فقدان آن در برنامههای نوروزی رسانه ملی در بهار ۱۳۹۵ به خوبی احساس میشود.»
نقد رادیو؛ آب در هاون کوبیدن
این کارشناس فرهنگی در ادامه به عملکرد رادیو اشاره کرده و نوشته است:
«رادیو که تکلیف مشخصی دارد. این رسانه در سالهای اخیر مسیر خاصی را در نظر گرفته است که نقد آن در شرایط فعلی مانند کوبیدن آب در هاون است و به احترام پیشینه تابناک آن، بهتر آن است که تا استقرار وضعیتی پایدار در این رسانه اصیل و مردمی سکوت اختیار کرد. اما دربارهی تلویزیون که ظاهرا برای مدیران این سازمان اهمیت مضاعفی نسبت به رادیو دارد، گفتنیهای زیادی مطرح است.»
سریالهای نوروزی نتوانستند جایگاه سالهای قبل را کسب کنند
علیرضا دباغ در یادداشت خود به نقد سریالهای نوروز 95 هم پرداخته است:
«سریالهای نوروزی امسال به اندازه سریالهای سالهای قبل نتوانستند در میان خانوادههای ایرانی جایگاهی کسب کنند. در سالهای گذشته بدون تحقیق علمی هم میتوانستیم شور و اشتیاق مردم برای دیدن مجموعههایی مانند کلاه قرمزی، یا مرد هزار چهره و یا پایتخت را در گفتوشنودهای عامه در دید و بازدیدهای نوروزی مشاهده کنیم یا بشنویم اما امسال خبری از این شور و اشتیاقها نبود؛ البته مراکز تحقیقاتی کار خود را انجام خواهند داد و باید منتظر اعلام نتایج نظرسنجیهای آنها ماند.
عدم برنامهریزی دقیق برای پخش سریال نوروزی شبکه یک سیما به عنوان شبکه ملی سیمای جمهوری اسلامی ایران ضربه بزرگی به حیثیت برنامهریزی در این شبکه وارد کرد که شاید با تغییرات مدیریتی ماههای اخیر این شبکه و اداره آن به وسیله سرپرست بیارتباط نباشد.
در حالی که برای اولین بار اخبار سراسری سیما در ساعت ۲۱ روزهای پایانی اسفند ماه ۹۴ با بازیگر و عوامل سریال «فروشگاه بزرگ»(دودکش۲) به عنوان سریال نوروزی این شبکه مصاحبه ساختارشکنانهای انجام داد، حذف این سریال از جدول پخش این شبکه و جایگزینی سریال «بیمار استاندارد»، محصول مرکز جدیدالتأسیس مرکز گسترش فیلمنامهنویسی در روز اول فروردین پرسشهای گوناگونی را مطرح کرد و وجود ناهماهنگیهایی در تلویزیون را به نمایش گذاشت که فقدان برنامهریزی در بستن کنداکتور مناسبت مهمی چون نوروز را نشان میدهد.»
مجریان توبیخی تلویزیون
این منتقد رسانه در ادامه مطلبش آورده است:
«برنامههای سال تحویل اما با یک پدیدهی جدید روبهرو بود و آن توسل جستن سیما به مجریانی بود که در طول سال ۹۴ توبیخ یا ممنوعالتصویر شده بودند! تقریبا همه مجریان انتخابی شبکهها در سال تحویل، لااقل یک بار نامشان در بخش خبری ۲۰:۳۰ رسانه ملی به عنوان خاطیانی اعلام شد که به وسیله رییس رسانه ملی یا معاون ایشان در سیما توبیخ شده بودند. از مجریان برنامههای اجتماعی یا مذهبی برنامههای کودک و نوجوان. گرچه توبیخ به عنوان یکی از ابزارهای مدیریتی در مواقعی اجتناب ناپذیر است اما اعلام آن در بخشهای خبری رسانه ملی به عنوان یک پدیده در سال ۱۳۹۴ یک امر معمول اداری را به عرصه قضاوت افکارعمومی کشاند و اظهار نظرهای گوناگونی را به همراه داشت. در حالی که مجریان قدیمی و جدید دیگری هم بودند که بتوانند برنامههای سال تحویل را به زیبایی اجرا کنند، اما شاید حضور پررنگ مجریان توبیخ شده رسانه ملی در برنامههای تحویل سال نشاندهنده نوعی عقبگرد از تصمیمات آنی و توبیخهای اینچنینی باشد که در طلیعه سال نو با آن مواجه شدیم.»
علیرضا دباغ نوشته است:
«اما آخرین و مهمترین نکتهای که دربارهی برنامههای نوروز 95 سیما باید گفت و به مقدمه این بحث مربوط میشود، درباره برنامههای تقلیدی شبکههای مختلف تلویزیون در ایام نوروز است.
هر چند شبکه سه سیما چندی پیش با کپیبرداری از یک سریال آمریکایی (modern family) در سریال «هفت سنگ» در سال ۱۳۹۳ اینگونه برنامهسازی را کلید زد، اما شبکههای دیگر در نوروز 95 نشان دادند بیتمایل نیستند این راه را ادامه دهند. شبکه نسیم به برنامه «شب کوک» که تقلید آشکاری از برنامه «آکادمی گوگوش» بود اکتفا نکرد و با بودجهای که گفته میشود بالغ بر ۵ میلیارد تومان است برای برنامه ۲۶ قسمتی «دورهمی» راه را برای کپیبرداری از برنامههای شبکههای مختلف ماهوارهای هموارتر کرد.»
او درباره برنامههای تقلیدی شبکههای مختلف تلویزیون در ایام نوروز به ذکر چند نکته پرداخت:
«۱- اصل تقلید در برنامهسازی گرچه پیش از این هم سابقه داشته است اما اگر به عنوان یک استراتژی در رسانه ملی مطرح شود بیم آن میرود که ثأثیرات نامطلوب فرهنگی در جامعه را به همراه داشته باشد. تأثیراتی که حتی در کوتاه مدت هم قابل مشاهده خواهد بود. اولین اثرات آن در بین هنرمندان، دلزدگی هنرمندان خلاقی است که با فکر و هنر ایرانی از راهیابی به بازار رقابت ناعادلانه با برنامهسازانی که با دسترسی به امکانات و رانتهای رسانهای آماده سوار شدن بر اسب زین کردهای هستند که کورس رقابت را به مدد عدم رعایت ضوابط کپی رایت در ایران به سرعت طی میکنند. این در حالی است که هنرمندان خلاق اما بیبهره از رانتهای شبکهای قادر به رقابت با این سوارکاران فرصتطلب نیستند.
۲- برنامههایی که مورد تقلید واقع شدهاند برنامههای مشهوری هستند که به راحتی قابل دریافت در داخل کشور به وسیله دریافت مستقیم از ماهواره یا دانلود از فضای مجازی و یا شبکههای اجتماعی اپلیکیشنهای تلفن همراه هستند و بنا به یک قاعده کلی تمایل به اصل موضوع بیش از جنس تقلبی آن است؛ بنابراین بسیاری از مخاطبان داخلی به طور ناخودآگاه تمایل بیشتری خواهند یافت تا اصل برنامهها را ببینند تا کپی داخلی آن، که البته به مراتب ضعیفتر از نسخه اصلی هستند. بدین ترتیب صداوسیما ناخواسته به گرایش بیشتر مخاطبان به برنامه اصلی کمک میکند. چیزی که در کپی کاری سطحی بخشهای مختلف خبری سیما از برنامه هایی مانند «اطاق خبر» شبکه من وتو یا «شصت دقیقه» bbc نیز تجربه شده است.
۳- با توجه به مقدمه گفته شده، اقدامات سلبی قانونگذاران و مجریان قانون در برخورد با ماهواره و اینترنت دست صداوسیما را برای ورود به عرصه کم رقیب در ارتباطات با مخاطبان داخلی باز میگذارد این فرصت نباید با اتخاذ استراتژی غلط و راهبردهای اجرایی اشتباه مانند حمایت از برنامهسازان کپی کار به یک تهدید فرهنگی تبدیل شود که اگر چنین شود همین معدود هنرمندان خلاق و خوشفکر که به طور رسمی یا برنامهای با صداوسیما همکاری میکنند نیز از عرصه برنامهسازی حذف شده یا خودشان این صحنه را ترک خواهند کرد. این شبیه همان بلایی است که در اقتصاد با واردات جنسهای بی کیفیت یا تقلبی خارجی بر سر تولیدکنندگان کوچک داخلی در صنایعی نظیر پوشاک آمد یا کیف و کفش آمده است.
۴- تأثیر مخرب معنوی این سیاست علاوه بر هنرمندان ایدهپرداز رسانه ملی و مخاطبان تلویزیون، دامن فرهنگ و هنر ایرانی، اسلامی را نیز خواهد گرفت؛ به عنوان مثال در برنامههای گفته شده اصل بر موسیقی پاپ بوده است نه موسیقی سنتی ایران. درست همانطور که «آکادمی گوگوش» یا «استیج» رفتار کردهاند؛ این در حالی است که فرهنگ موسیقایی مورد نظر این شبکهها برای مخاطب جوان ترویج همین نوع موسیقی است. با این وصف چرا تهیهکننده و مجری برنامه کپی کار «شب کوک» نیز دقیقا جا پای آن برنامه میگذارند و تلاش میکنند با تکیه بر موسیقی پاپ تعلق جوانان به این نوع از موسیقی را بیشتر کنند؟
تاسفانگیز اینجاست که سازندگان این برنامه به جای استفاده از ظرفیت فرهنگ ایرانی و حجب و حیای اسلامی حاکم بر مخاطبان برنامه، صدای هیاهوی زنانی را به صورت افکتیو در هنگام اجرای ترانهها بر روی تصاویر قرار دادهاند که حضوری در استودیو ندارند یا لااقل نمایش داده نمیشوند. این نوع هیاهوها با شأن رسانه اسلامی سازگاری دارد یا مروج فرهنگی است که در شبکههای سکولار سازنده نسخه اورجینال ارائه میشود؟
۵- شبکههایی که ما ساخت برنامههای آنها را تقلید میکنیم از ظرفیتهایی بهره میبرند که در دسترسشان است. این ظرفیت در برابر ظرفیتهای داخلی ما به مراتب ضعیفتر است اما برای آن برنامهریزی میکنند؛ این در حالی است که صداوسیما میتواند با حمایت از هنرمندان خلاق خود که در بین کارکنان آموزشدیده و تحصیلکرده دانشگاه خود به راحتی قابل دستیابی هستند، ظرفیتهای فرهنگی ایران اسلامی را دستمایه برنامههایی قرار دهد که نه تنها از لحاظ محتوایی بلکه حتی از نظر تکنیکی هم قابلیت رقابت با برنامههای دیگر شبکهها را دارد؛ به عنوان مثال ما باید خیلی زودتر از شبکههای فارسیزبان غربی از ظرفیت شهروند خبرنگاری استفاده میکردیم اما صبر کردیم تا بعد از تجربه موفق شبکههای ماهوارهای از استفاده از این ظرفیت، از ایشان تقلید کنیم.
به عنوان یک کارشناس رسانه و برنامهریز فرهنگی معتقدم این شبکهها از ظرفیت موسیقی سنتی ایران بیخبر نیستند اما دستشان از خوانندگان موسیقی سنتی کوتاه است والا مطمئنا برنامههای جذابی دربارهی موسیقی سنتی میساختند که از استیج نیز پرمخاطبتر شود کمااینکه بخشی از آن را در دعوت از خواننده مشهور سریال «معمای شاه» میتوان یافت. این مصداقی است از تمایل و آمادگی سازندگان برنامههای شبکههای مزبور برای استفاده از ظرفیت مغفولمانده موسیقی سنتی به وسیله برنامهریزان فرهنگی ما. با این پیشبینی، به نظر میرسد لازم است تکلیف رسانه ملی با اسطورههای موسیقی سنتی ایرانی، خوانندگان، آهنگسازان، نوازندگان و حتی سازها و آلات موسیقی خود هرچه زودتر روشن و این معما حل شود.
۶- متأسفانه استراتژی تقلید، راه را برای برنامهسازانی هموار کرده است که دسترسی راحتتری به منابع تصمیمساز رسانه ملی دارند. نیروهایی که به راحتی حاضرند فرهنگ مورد نظر شبکههایی که خود صداوسیما آنها را مبتذل مینامد به صورت بومی سازی به خورد ملتشان دهند، چگونه از امکانات رسانه ملی بهرهمند میشوند؟ کدام برنامهریزی فرهنگی چنین توصیهای کرده است؟ آیا کمبود بودجه دلیل موجهی است برای انجام کپیکاری طرحهای دیگران در حوزه فرهنگ و هنر؟ اگر رقمهایی که برای برنامههای تقلیدی گفته میشود هزینه شده، واقعا حقیقت دارد، پس مشکل برنامهریزی برای این بودجهها بسیار جدیتر است تا تأمین آن.
پاسخ به این پرسش که آیا این تقلید جزئی از استراتژی رسانه ملی است یا این برنامههای تقلیدی بدون برنامهریزی قبلی ساخته شدهاند، تغییری در اصل ماجرا ندارد؛ هرچند اگر بنا به ضرورت نیاز به تقلید احساس شود برنامهریزی درباره آن و مطالعه در ابعاد مختلف موضوع بهتر از عدم برنامهریزی در این زمینه است. نکته آخر و ازهمه بدتر اینکه مدیران رسانه ملی به جای تبیین ابعاد مختلف و مخاطرات این تقلیدهای برنامهریزی نشده، به دفاع از برنامههای کپی پیستی میپردازند. مصاحبه برخی از مدیران محترم رسانه ملی و دفاع تمام قد ایشان از برنامههایی مانند «دورهمی»، این زنگ خطر را به صدا در می آورد که نکند خدای ناکرده کپی برداری به عنوان یک استراتژی در صداوسیما در دستور کار قرار گرفته است.»
علیرضا دباغ در پایان مطلبش ابراز امیدواری کرده است:
«بهتر آن است که نوروز ۹۵ ملاک قضاوت برای چشمانداز برنامهریزیهای فرهنگی رسانه ملی در این سال قرار نگیرد و برای ارزیابی عملکرد رسانه ملی در چشمانداز ۱۴۰۴ و نشرالگوی ایرانی، اسلامی پیشرفت در عرصههای فرهنگی، به افقهای روشنتری در این زمینه امیدوار باشیم.»