رویداد۲۴-اول با وبلاگها شروع شد که بد هم نبود، صفحاتی بود که شاعران، شعرهاشان را روز به روز و هفته به هفته به نمایش میگذاشتند و چون نشریات هم تقریباً به شعر روی خوش نشان نمیدادند،جایگاهی بود کمکی برای نشر شعر، آن هم در روزگاری کهآرام آرام کتابهای شعر کمتر و کمتری منتشر میشدند و چون مخاطبان وبلاگها هم اغلب خود شاعران بودند، وبلاگ بدل به نشست شعر مجازی شده بود اما از آنجا که روزگار و تکنولوژی بسرعت برق و باد در حال تحول بود، خیلی زود شبکههای اجتماعی جای وبلاگها را گرفتند همچنانکه شاعران نوپا جای شاعران حرفهای را؛ تا اینجای قصه، باز هم چندان بد نبود؛ شاعران نوپا با شرم و حیای دلپذیری شعرهای ناپختهشان را ارائه میکردند و مدعی هم نبودند و اغلب با یک عذرخواهی که «من شاعر نیستم و لطفاً نظر فنی بدهید» کار را منتشر میکردند و خیلیهاشان هم نتیجه میگرفتند و کارشان هم بهتر میشد. با این همه، طوفان در راه بود؛ شبکههای اجتماعی گستردهتر شدند و کاربرانشان بیشتر و هر کس چند جملهای را پلکانی مینوشت و سوز و آه و اشک و فغانی هم داشت، فوراً جمع کثیری نه تنها «لایک» میکردند که مینگاشتند«چه شاهکاری! من فقط شعرهای حافظ و شاملو و فروغ و ت و را دوست دارم!» و نتیجه روشن بود؛ ناشاعران هم بهعنوان شاعر، در شبکههای اجتماعی شهرتی به هم زدند و مدعی هم شدند! در چنین مهلکهای، دیگر چه کسی برای نامآوران حوزه نقد و نظر تره خرد میکرد؟!
صنعت جعل به مراتبی رسیده است که مپرس!
پیش از آنکه بروم سراغ رویکردهای «شعردوستی در فضای مجازی» باید به نکتهای بپردازم که یکی از ثمرات ادبیات مدرن است یعنی «صنعت جعل»؛ دکتروف، بهعنوان یک منتقد و نویسنده تراز اول، معتقد است که اساساً «رمان» با این صنعت آغاز شده از همان روزگاری که «دُنکیشوت» خلق شد؛ او معتقد است غیر از اینکه داستان، اساساً جعل واقعیت است، ممتازترین «جعل» زمانی خلق میشود که نویسنده میخواهد مخاطب را مجاب کند که نه با یک داستان که با یک سند تاریخی روبهروست چنانکه سروانتس چنین کرده یا در دو رمان «سفرهای گالیور» و «رابینسون کروزوئه» روبه روییم یا در نمونه شگفتانگیز مدرنش در «رگتایم» خود دکتروف. پستمدرنها مخصوصاً از این صنعت بسیار استفاده کردهاند اما نزدیک به یک دهه است که در فضای مجازی ایران، این صنعت وجوه تازهای به خود گرفته است. «در فضای مجازی دیدم شعر یکی از دوستان را به نام دیگری منتشر کرده بودند. قانونی برای این مسأله وجود دارد. افراد زمانی که از انتشار اثر خود به نام دیگری مطلع شدند، شکایت کنند. مراجع ذیربط که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یکی از آنها است اگر به نتیجه برسند برای فرد خاطی جرایمی را در نظر میگیرند. اینها جلوگیریکننده نیست. تعدادی از شعرها در فضای مجازی به نام سیمین بهبهانی و افراد دیگری منتشر میشود. مخاطب عام از این مسأله شناختی ندارد. دوستانی که گردانندگان سایتها هستند شعرهای ساده و دم دستی را به بزرگان شعر نسبت ندهند.»[مصاحبه با امید صباغ نو/ باشگاه خبرنگاران جوان/5مرداد 96]
معمولاً به این شکل آغاز میشود که یک تصویر از شاعری مشهور، همراه با گل و بلبل و ستاره ارائه میشود و متنی هم به آن اضافه، که منتشرکننده این «محتوای مجازی» مدعی است که این متن، شعری از آن شاعر است. مثلاً عکسی از سیمین بهبهانی که غزلسراست و چند چارپاره هم در کارنامه ادبیاش دارد، همراه با یک متن منثور منتشر میشود با این مضمون: «بهار میآید/ تابستان میآید/ پاییز میآید/ زمستان میآید/ باز هم بهار میآید» بعد سیل لایکها و نظرات تحسینآمیز جاری میشود:«چه شعر فوقالعادهای از بانوی شعر ایران!» یا «غیر از این هم انتظار نمیرفت!» یا «تازه متوجه شدم چرا سیمین بهبهانی چون ستاره سهیل در آسمان ادب ایران میدرخشد!»
کار به اینجا ختم نمیشود در کانالها یا گروههای ادبی و بیادبی دیگر بازنشر میشود، در نشستهای ادبی کوچک که غیر شاعران هم حضور دارند و میخواهند ثابت کنند که از «ادب» بیبهره نیستند نقل میشود و این وسط، یک جعل کامل اتفاق میافتد چرا که بهبهانی که غزلسرایی نامی است اصلاً اهل گفتن شعر منثور نبوده تا چنین نثر بیمایهای را بخواهد جای شعر منثور ارائه دهد! این بلا را به کرات، سر نامآوران شعر ایران آوردهاند؛ ابیاتی را به نام حافظ جعل کردهاند که نه وزن درستی داشته نه قافیه و ردیفش درست بوده، حالا استحکام شعر که پیشکش! سعدی که به فغان آمده، مولانا را پرپر کردهاند و شگفتا که به شاعران در قید حیات هم رحم نکردهاند! گاه حتی این مصیبت از همین منابع مجازی به کتابهای کمکآموزشی هم رسیده است: «حالا تنها فضای مجازی نیست که شعری ضعیف را به نام شاعری بلندپایه منتشر میکند بلکه کتابهای آموزشی هم این کار را انجام میدهند. انتشارات (...) شعری ضعیف را به نام قیصر امینپور در کتاب خود منتشر کرده است. گویا مؤلف این کتاب برای یافتن شعر سراغ فضای مجازی رفته و از این منبع استفاده کرده است.
بارها و بارها استادان رشته زبان و ادبیات فارسی اینترنت را منبع مطمئنی برای پایاننامههای این رشته ندانستند و گفتند اینترنت منبع درستی برای این رشته نیست. آن وقت مؤلفان کتابهای درسی سراغ اینترنت میروند و از آن استفاده میکنند. گویا استادان زبان و ادبیات فارسی از انتشار شعر ضعیف به نام شاعری بلند پایه در این فضا آگاه بودند.یک سوی انتشار شعری ضعیف به نام قیصر امینپور در کتاب کمک آموزشی(...) به مؤلف برمیگردد. این فرد تسلطی در زمینه ادبیات فارسی نداشته و بدون تسلط کافی دست به قلم برده است. سوی دیگر آن به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و اداره کتاب آن بازمیگردد که بدون آگاهی از درستی مطلب مجوز انتشار کتاب را داده است. انتشار این مطلب در کتاب کمکدرسی به معنای دادن اطلاعات نادرست به دانشآموز است. این مطلب در ذهن وی جایگیر میشود و میآموزد هر شعر ضعیفی را تنها به دلیل وجود یک مصراعی از قیصر امینپور یا هر شاعر بلندآوازه دیگر، به این شاعران نسبت دهد.»[گزارشی از باشگاه خبرنگاران جوان/16مرداد 96]
اصلاً در فضای مجازی شعر چیست؟!
تا پیش از وضعیت تازه در شبکههای اجتماعی، یک اتفاق نظر نسبی درباره شعر بودن یا نبودن یک متن، میان مخاطبان عام وجود داشت؛ شعر کلاسیک که تکلیفش مشخص بود؛ ممکن بود که شعر ضعیفی باشد اما به هر حال چارچوبی داشت که این اتفاق نظر را رقم میزد.
شعر نیمایی و شعر آزاد هم که از وزن برخوردار بودند تکلیف مشخصی داشتند؛ میماند شعر سپید که به هر حال تخیلی داشت یا شهودی یا موسیقی کلامی یا پیچیدگی غیر قابل درکی برای مخاطب عام [که مخاطبان متأثر از آرای کژ و مژ نویسندگان کتابهای درسی و دانشگاهی، جملگی آن را «موج نو» مینامیدند یا «جیغبنفشی» و گرچه غلط بود اما در این غلط، لااقل یک اجماعی بود که قابل تشخیص بود از غیر آن!]؛ یک قطعه ادبی هم بود که تخیلی داشت به هر حال و حال و هوا و رنگآمیزی تصویر و عاطفه و غیره.
پس تا حدودی تکلیف مشخص بود اما فضای مجازی، همه چیز را به هم ریخت. حالا در این فضای بههمریخته، معنا و چارچوب و شکل و شمایل شعر گم شده است خواه در فیسبوک زوالیافته در نفسگاه زبان پارسی باشد یا در تلگرام پیغامرسان پیشین و گپگاه فعلی و گروهها و کانالهای متعددش یا در اینستاگرام نه این و نه آن اما با امکان خریداری لایک و دنبالکننده که جیب چندان پرپولی هم نمیخواهد.
در چنین محشر ماتریکسیای[اشاره به جهان آخرالزمانی سهگانه «ماتریکس»]، هر متن پلکانی، شعر انگاشته میشود مخصوصاً اگر از معشوق و عاشق و آغوش و رنگ چشمان کسی، چیزی یا حتی گربهای، پلنگی سخن بگوید!
در واقع «سخن گفتن» در فضای مجازی جای «تصویر کردن»، «توصیف کردن» و «کشف کردن» را گرفته است و این «سخن گفتن» حتی در حد «کلامآرایی» نیست و گاه حتی از جملات عادی روزمره هم، معمولیتر یا نازیباتر است و اغلب، در حدی از فرومرتبگی قرار دارد که فکاههنویسان دهه چهل یا طنزنویسان رادیو ایران در آن دهه که کمر به ریشخند کردن شعر نو بسته بودند و یاوههایی را برای این ریشخندسازی منتشر میکردند، به خواب هم نمیدیدند که یاوههای ایشان از شعرهای فعلی دنیای مجازی شعرتر باشند!
شعر در چنین فضایی، گم میشود و جایش را به غمزههای پنهانی و آشکار تغزلی، اجتماعی یا حتی سیاسی میدهد که جهت جذب «دلبر» کاربرد دارند و گاه حتی در حوزههای سیاسی، صاحب این غمزههای سیاسی، یک شخصیت واقعی نیست! یعنی کسی که همان کسی نیست که خودش را معرفی میکند، متنی را که شعر نیست اما قرار است مخاطب باور کند که شعر است، به مخاطبانی ارائه میدهد که طعمههای بالقوه سیاسی هستند! گاه زنی پشت نامی مردانه پنهان است گاه مردی پشت نامی زنانه و به طورکل از هر جهت، یک سر کار بودن به تمام معنی است!
گردشگرانی از مریخ!
«تعداد مخاطبان ما در فضای مجازی و کامنتها و لایکهایی که صاحب اثر میگیرد، ملاک خوبی برای قضاوت نیست. اگر شاعران این موضوع را در نظر بگیرند که شبکههای اجتماعی مجازی، صرفاً فضایی برای روبه رو شدن با مخاطب عام است و فضایی برای نقد و ارزیابی شعرهایشان نیست، میتواند مفید باشد. اما اگر فکر کنند هیچ نقدی بر اثرشان وارد نیست و لایک و کامنتها ملاک ارزیابی اثرشان باشد، قطعاً دچار آسیب میشوند... مخاطب فضاهای مجازی ما هنوز هم یک توریست است و بسرعت میبیند و میگذرد و میرود. هنوز این فرهنگ به وجود نیامده که با فضای مجازی بهصورت یک کتاب برخورد کنیم.
روزگار ما با وجود فضای مجازی روزگار خردهاطلاعات است، خردهاطلاعات هم فریبنده است و از هر چیزی، چیزکی میدانیم و به همین دلیل برای برخی شاعران جوان هم این توهم پیش میآید که دانای کل هستند و این در اثر هنری راه پیدا میکند و اثر هنری ظاهری فریبنده، اما باطنی سطحی خواهد داشت.»[حمیدرضا شکارسری/ایرنا/25 بهمن 94] تأثیر فضای مجازی بر فضای واقعی شعر هم چند جنبه دارد؛ بخشی از آن متوجه «خودفریبی ناشاعران» است که به اعتبار مخاطبان غیر واقعی، خود را نه تنها شاعر انگاشته که شاعران بزرگی فرض میکنند و دست به انتشار «ناشعرهای خود» در بازار کتاب میزنند که اغلب با رونماییهای پر سرو صدا در کانالها و گروههای تلگرامی همراه است و خبررسانی غیرواقعی مبنی بر آن است که در جشن امضای کتاب، چاپ نخست کتابشان در شمارگان 2000 نسخه، در همان نشست، به تمامی به فروش رفته است و چاپ دوم بزودی و کمتر از یک هفته در یک جشن امضای دیگر به فروش میرسد! گاهی هم به فریب ناشران نوخاسته میانجامد که نه با فضای شعر حرفهای آشنایند و نه با فضای مجازی و به اعتبار دنبالکنندگان غیر واقعی و خریداری شده برای صفحات مجازی، حتی حقالتحریر نیز به ایشان میپردازند! یک پدیده نادر هم در سالهای اخیر دیده شده است که بخشی از این ناشاعران در پایتخت، با مسئولان سراهای محله وارد مذاکره میشوند و به اعتبار لایکها و دنبالکنندگان خود، نه فقط متولی نشستهای شعر هفتگی میشوند که جلسات هفتگی تفسیر شعر حافظ و مولانا را به نام خود رقم میزنند در حالی که حتی در روخوانی درست دیوان شمسالدین محمد نیز ناتوانند! این «تکثیر نادانی» به مرزهای غیر قابل تحملی نزدیک شده است.
شباهت وضعیت فعلی شعر در شبکههای اجتماعی، یادآور آثار علمی- تخیلی سینما پس از جنگ جهانی دوم است؛ موجوداتی که از مریخ یا زهره یا... به زمین میآیند و در حالی که کمترین شناختی از سیاره ما ندارند، قصد حکومت بر آن را دارند!
وجه دیگر این «تکثیر نادانی» در شکلگیری برخی گروههای ادبی تلگرامی است که شبهای بداههگویی غزل و رباعی و شعر نو برگزار میکنند و کسانی در این بداههگوییها مورد تشویق قرار میگیرند که غزلشان دچار اختلال وزنی فاحش و حتی خلأ قافیه است! از شعر نوی ارائه شده در این گروهها سخنی نمیگویم که مصداق همان پلکانینویسی حرفهای روزمره است!
اگر سری به نشستهای هفتگی شعر بزنید، اغلب یورش جمعی از این ناشاعران را به این نشستها شاهد خواهید بود که شاعران حرفهای را به سخره میگیرند و مسئولان کهنهکار این جلسات را به بیدانشی و عقبماندن از دانش روز متهم میکنند آن هم با چنین دلایلی: «در سال 96، حرف زدن از سعدی مثل این است که با جاروی دستی بخواهید کل یک هتل 20 طبقه را جارو بکشید!» یا «اخوان ثالث فقط یک اسم است! فکر میکنید شعرهایش بهتر از من است؟!» تصور کنید که در اغلب این نشستها، یک صاحبنظر میهمان نیز حضور دارد با لااقل سه تا چهار دهه سابقه در شعر حرفهای و اگر در جریان این تهاجم ناگهانی نباشد و مثلاً بگوید: «بیشتر مطالعه کنید» یا «هر استعدادی یکشبه به بار نمینشیند»، پاسخ میشنود: «کی گفته تو شاعری؟!»