رویداد۲۴ مازیار وکیلی:شنیدن خبر فوت بهرام زند بدترین اتفاق ممکن در آغازین روزهای سال ۹۷ بود. دیروز که خبر را شنیدم ذهنم به دوردستها پرواز کرد. به زمانی که کودک بودم و سریال شرلوک هلمز را تماشا میکردم. برای من در تمام این سالها جرمی برت بهترین شرلوک هلمز سینما و تلویزیون است و چه کسی میتواند انکار کند نیمی از این درخشش برای ما ایرانیان به خاطر صدای گرم و پرصلابت بهرام زند -که به جای برت صحبت میکرد- بود.
به خاطر صدای جادویی بهرام زند بود که هلمز آن اُبهت غریب و تکاندهنده را پیدا کرده بود. وقتی دوبلور هلمز عوض شد جذابیت این سریال تا حد زیادی برای من کاهش پیدا کرد. جلال مقامی عالی به جای هلمز صحبت میکرد، اما صدای بهرام زند روی صورت جرمی برت چیز دیگری بود. با صدای زند بود که هوش مافوق تصور هلمز برای بینندگان تلویزیونی ملموس میشد. هوشی آمیخته به صلابت که از هلمز کارآگاهی جاودان میساخت که قادر بود تمام معماهای عالم را به شیوه خاص خودش (استنتاج) حل کند.
دوباره ذهنم پرواز کرد و بازگشت به دوران کودکی. به زمان اولین ملاقات با فیلم پدرخوانده. کودک بودم و از پیچیدگیهای خود فیلم چیز زیادی سردرنمیآوردم. اما مفتون فضای باجذبه فیلم شده بودم. مفتون براندوی افسانهای با آن فرم خاص فک و چانه که آمیزهای از پدری مهربان و شیطانی بیرحم بود. از میان فرزندانش عاشق سانی بودم. قهرمان مایکل بود. جانشین پدرخوانده مایکل باهوش و خونسرد بود، اما من مفتون سانی پرشر و شور و بیقرار شده بودم. عاشق ادا و اطوارهای بازیگری جیمز کان. عاشق صدایی که به جای او حرف میزد.
بیشتر بخوانید: منوچهر اسماعیلی؛ دوبلوری برای تمام فصول
صدا، صدای بهرام زند بود. همان صلابت و مردانگی را داشت، اما اینبار به جای هوش از صدای زند کلبیمسلکی و بیخیالی میبارید. سانی کسی نبود که به درد اداره خانواده کورلئونه بخورد. زیادی بیکله و آتشین مزاج بود و سر همین بیکله بودن هم به آن شکل فجیع به قتل رسید. زند به خوبی این بیکله بودن را در صدایش بازتاب داد. عاشق آنجایی از فیلم هستم که صدای سانی و پالی را روی تصاویری از شهر میشنویم که دارند درباره تهیه تشک برای اعضای خانواده کورلئونه صحبت میکنند، صحبت به تمیزی تشکها میکشد و پالی میگوید: تشکها را خوب ضدعفونی کردهاند. سانی با شرارت خاصی به پالی میگوید: آیا دوست دارد او را هم ضد عفونی کنند یا خیر؟ چند صحنه بعد که کلمانزا خیکی پالی را میکشد، طنین صدای زند/سانی روی صحنهای که صحبتش را کردیم در ذهن بیننده چنده برابر میشود.
صحنه عالی دیگری که در آن زند توانایی خودش را در دوبله فیلم نشان میدهد صحنهای است که در یک جلسه خانوادگی تام هیگان از سانی میخواهد به حرفهای سولاتزو گوش دهد و ببیند سولاتزو چه میگوید، سانی به تام هیگن جواب میدهد: «خب معلومه چرندپرند، چرندپرند». لحن صدای زند در این سکانس هم عالی؛ و بینقص است. انگار نه انگار که در حال تماشای یک فیلم دوبله هستیم. صدای زند انقدر خوب با صورت بازیگر هماهنگ شده که انگار این خود جیمز کان است که دارد فارسی صحبت میکند.
ذهنم در همان احوالات کودکی پرسه میزند و یاد ناوارو میافتم. کمسیر با تجربه و با صلابت پلیس فرانسه. یک عربتبار که برخلاف شرلوک هلمز رفتار گرمی با زیردستها و یگانه دخترش داشت. اینجا و در این سریال زند به صدای با صلابتش گرما و مهربانی خاصی بخشیده بود. گرمایی که میشد آن را در رفتار روژه هانن بازیگر الجزایریالاصل سریال هم ملاحظه کرد.
ذهنم پرواز میکند به زمانی که برای اولین بار لئون را دیدم. فکر کنم اولین بار فیلم را زبان اصلی دیدم و شیفته کاراکتر جنایتکار و کودک صفت لئون شدم. مردی تنها که خانوادهای نداشت و شغلش کشتن بود. کودک بزرگسالی که تشنه محبت بود و به جز ماتیلدا گلدان گلش را دوست داشت. همان گلی که ماتیلدا در پایان فیلم درون باغچهای میکارد تا یاد و خاطره لئون برای همیشه در ذهن و ضمیرش جاودان باقی بماند. بعدها که نسخه دوبله را دیدم عاشق صدای لئون شدم. بهرام زند خوب شخصیت را درک کرده بود و توانسته بود به خوبی آن کودک صفتی را در صدایش بازتاب دهد.
به گزارش رویداد۲۴ مشخص است که با شنیدن صدای زند به جای کاراکتر اصلی، نسخه دوبله (اگر برخی ملاحظات را در نظر بگیریم) برای من ارزشی همسطح نسخه زبان اصلی پیدا کرد. ذهنم پرواز کرد به سمت فیلم دار و دسته نیویورکی و روی شخصیت بیل قصاب متمرکز باقی ماند. چه کسی جز بهرام زند میتوانست خشونت و سبعیت را چاشنی صلابت کند و جای دنیل دیلوئیس حرف بزند؟ به واقع هیچکس. خشونت و سبعیت بیل قصاب به درخشانترین شکل ممکن در صدای بهرام زند بازتاب یافته بود. همین صدای باصلابت بدل به طنین مردانگی و سلحشوری شد تا روی صورت راسل کرو در گلادیاتور بنشیند. چه لذتی داشت شنیدن مونولوگها ماکسیموس با صدای بهرام زند.
ذهنم از پرواز بازایستاد و به زمان حال بازگشت. یادم آمد که در این پرواز شیرین سری هم به رابرت دنیروهایی زدم که بهرام زند گفته بود. ملاقات کوتاهی هم با جرج کلونی در مایکل کلایتون داشتم. یاد همه این خاطرات رنگارنگ اُفتادم و دلم گرفت. یادم آمد که اُستاد یک بار هم مجری بوده و در آن مسابقهای که مجریگری کرده بود شبیه مجریان درجه یک مسابقه را اجرا کرد. تمام این خاطرات را با پرواز ذهن مرور کردم و فهمیدم با از دست دادن هرکدام از این صداها چقدر تنها میشویم. با خاموشی هرکدام از این صداها چقدر خاطره زیر خاک میرود.
بهرام زند چهرهای تکرار نشدنی در دوبلاژ ایران است که مرگش خسران بزرگی برای هنر دوبله این سرزمین خواهد بود. بهرام زند برای مردم این سرزمین خاطرات درخشانی را رقم زد. اگر زند نبود، تمام کاراکترهایی که در این نوشته از آنها اسم بردیم این چنین در ذهن ما حک نمیشدند. به خاطر این همه خاطره و لذتی که بهرام زند برای ما ساخته باید ناراحت باشیم. دوبلورها بیادعاترین هنرمندان این سرزمین هستند. بدون اینکه دیده شوند صدای جادوییشان را به ما میبخشند. بهرام زند یکی از همین دوبلورهای بزرگ بود که سالها بدون هیچ چشمداشتی برای مردم ایران خاطره ساخت. روحش شاد و یادش گرامی باد.