رویداد۲۴ - مازیار وکیلی: ناصر ملکمطیعی اولین ستاره سینمای ایران بود. کارش را خیلی قبلتر از محمدعلی فردین، بهروز وثوقی، سعید راد و رضا بیک ایمانوردی شروع کرد و بعد از چند فیلم فراموش شدنی با ولگرد مهدی رئیس فیروز بدل به ستاره سینمای ایران شد.
ملک مطیعی و سینمای ایران با هم بزرگ شدند و قد کشیدند. با هم رشد کردند و مردم را به سالنهای سینما آوردند. حضور ملک مطیعی و آغاز جدی تولید فیلم در سینمای ایران به قدری هم زمان بود که نمیشد یکی را از دیگری تفکیک کرد.
ملک مطیعی ستاره مردم بود. نه سابقه هنری در تئاتر داشت و نه گوینده رادیو بود. با معیارهای آن زمان (و حتی امروز هم) خوش چهره هم نبود. بازیهایش از طنز، مطایبه و شوخ طبعی خالی بود. فردین، منوچهر وثوق و سعید کنگرانی را چهره زیبایشان ستاره کرد.
رضا بیک ایمانوردی، همایون و تقی ظهوری را ظاهر و رفتار کمیکشان بدل به ستارگان پُرکار سینمای ایران کرد و بهروز وثوقی،عزت الله انتظامی و علی نضیریان هم با تکیه بر قدرت بازیگریشان ستاره شدند. اما مورد ناصر ملک مطیعی با بقیه فرق میکرد. او هیچ کدام از اینها نبود. نه مثل دسته اول ستارگان سینمای ایران در قبل از انقلاب اسلامی خوش چهره بود، نه به سلاح طنز و مطایبه مسلح بود و نه قدرت بازیاش به پای قدرت بازیگری دسته سوم بازیگران سینمای ایران میرسید. پس چرا ناصر ملک مطیعی توانست بدل به بزرگترین ستاره سینمای ایران شود؟
ناصر ملک مطیعی دقیقاً همان چیزی بود که مردم میخواستند. ناصر یک مرد بود. یک مرد کلاسیک ایرانی با تعریفهایی که ایرانیان از مرد داشتند. ناصر ملک مطیعی یکی از مردم کوچه و بازار بود. یکی از همانهایی که به جای فرار از مردم در میانشان زندگی کرده بود. با آنها نفس کشیده بود. درکشان میکرد و از حضور در کنار آنها لذت میبرد. این مردمدوستی باعث میشد ناصر همان مرد رویاهای بسیاری از مخاطبان سینمای ایران باشد.
پس از فوت ناصر ملک مطیعی اسدالله یکتا همکار قدیمی ناصر ملک مطیعی عکسی از ناصر در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد و از خاطره ساعتها عکس گرفتن با لبخند ناصر گفت. از اینکه ناصر خسته نشده و کل آن مراسم را با شوخی و خنده برگزار کرده است. این مردمدوستی و عدم تفرعن را ناصر با خودش به سینما آورد. به همین خاطر بود که برخی منتقدان سینمای ایران چندان او را جدی نمیگرفتند. برای آنها ناصر ملک مطیعی بازیگر سینمای فارسی بود. همان سینمایی که منتقدان مسخره و تخطئهاش میکردند. همان سینمایی که آن را بزن در رویی میدانستند. اما ملک مطیعی توانست ورای بحثهای منتقدان سینمایی بدل به اولین (و شاید بزرگترین) ستاره سینمای ایران شود. علت این مسئله به لوطی بودن ناصر ملک مطیعی برمیگشت. ناصر چه در فیلمهایش و چه در زندگی واقعی مردم دار بود. مردانه رفتار میکرد و مردانه زندگی میکرد. اهل فتوت بود. دلی نازک داشت و سعی میکرد این دل نازک را پشت ظاهر مردانهاش پنهان کند. به همین خاطر فارغ از هر نقد و تحلیلی ناصر ملک مطیعی ستاره بود. ستاره بود چون همان چیزی بود که مردم میخواستند. قهرمانی بود که از دل خود مردم بیرون آمده بود.
مردم هنگام تماشای ناصر ملک مطیعی روی پرده سینما نه یک قهرمان غیرقابل دسترس که یکی شبیه خودشان را روی پرده سینما میدیدند. دیدن ناصر با آن هیبت مردانه خیال تماشاگر را راحت میکرد یک نفر هست که داد مظلوم را از ظالم بستاند. یکی هست که فریادرس مردم بیکس باشد.
ناصر مثل فردین رمانتیک هم نبود. فردین علی بیغم بود. فارغ از دنیای اطراف میخواند و خوش بود. اما ناصر مرد بود. مسئولیت داشت. بار یک خانواده، یک محل، یک شهر روی دوشش بود. توی فیلمها نمیتوانست صرفاً بر طبل بیعاری بکوبد. او باید بار مسئولیتش را به دوش میکشید و این مسئولیت جایی خارج از مرام و مردانگی او نمیایستاد.
ناصر هرکاری که میکرد، هر واکنشی که نشان میداد. هر فعالیتی انجام میداد در راه خیر و صواب بود. انقدر مرد بود که برای احقاق حق خودش و خواهرش بدون سلاح به جنگ برادران آب منگل برود.
انقدر مرد بود که در فیلمهایش ببخشد و بگذرد. ناصر هیچوقت بد نبود. نمیتوانست بد باشد. مردم او را در نقشهای منفی نمیپذیرفتند. ناصر ملک مطیعی حتی اگر در فیلمی راه کج میرفت در پایان متنبه میشد.
اما ملک مطیعی یک تفاوت بزرگ دیگر با ستارههای بزرگ هم عصر خودش داشت. او هیچ وقت از بازی کردن در نقش دوم نهراسید. او سعی کرد در کنار آن وجه ستارگی وجه بازیگری خودش را حفظ کند. به خاطر همین برخلاف بازیگران هم عصر خودش نقشهای مکمل را هم پذیرفت و در همان نقشهای مکمل چنان قدرتمندانه ظاهر شد که نقش او اهمیتی هم عرض شخصیت اصلی فیلم ییدا کرد. نمونه شاخص چنین نقشی فرمون فیلم قیصر است. نقشی کوتاه که به مدد قدرت ستارگی ناصر ملک مطیعی اهمیتی هم عرض قیصر پیدا کرد. فقط بازیگر/ستارهای مثل ملک مطیعی میتوانست از یک نقش مکمل به ظاهر معمولی چنین اُبهت و هیبتی بیرون بکشد. فقط ملک مطیعی بود که میتوانست کارگردان جوان و کلهشقی مثل کیمیایی را مجاب کند که آن افتتاحیه بینظیر را برایش تدارک ببیند. با موسیقی عالی منفردزاده و نگاههای مردانه فرمون. با پیشبندی به گردن و کلاه مخملی که جزء شمایل ناصر ملک مطیعی بود.
اگر میخواهید ملک مطیعی بازیگر را به جا بیاورید قیصر را نگاه کنید. در قیصر ملک مطیعی صرفاً ستاره سینمای فارسی نیست، یک بازیگر درجه یک است که به خوبی نقش مکمل کوتاهی را بدل به یکی از مهمترین (و شاید مهمترین) نقشهای مکمل تاریخ سینمای ایران میکند.
روزگار به ملک مطیعی وفا نکرد. ناصر با دل شکسته از بین ما رفت. ممنوع الکار شد. اما در این دوران ممنوع الکاری هیچگاه سخنی علیه ساختار سیاسی کشور نگفت. هیچوقت هوس مهاجرت به سرش نزد. هیچوقت دلش نخواست برای گرفتن مجوز مجیز کسی را بگوید. مثل فیلمهایش لوطی و بامعرفت باقی ماند. حتی وقتی که اجازه ندادند برنامهاش از تلویزیون پخش شود گلایه نکرد. زبان به شکایت نگشود. گفت: از کسی شکایت ندارم. همین که مردم دوستم دارند کافیست.
ناصر ملک مطیعی فوت کرد، برنامههایش هم پخش نشد. علت پخش نشدن برنامههایش هم مشخص نشد. با حسرت رفت. در حالی که مدیران ما میتوانستند اجازه ندهند ناصر با حسرت و دلی شکسته از میان ما برود. آقایان مشاهده کردند که با این سانسورها هم نتوانستند مهر ناصر ملک مطیعی را از دل مردم ایران بیرون بیاورند. ناصر ملک مطیعی فوت کرد. با دلی شکسته و حالی بد از میان ما رفت. رفت تا سینمای ایران یکی دیگر از مردان واقعی خودش را از دست بدهد.