مفاهیمی در عرصه سیاست وجود دارد که در سالهای اخیر زیاد شنیده شده اما تعریف روشنی از آن ارائه نشده است یا دست کم فهم مشترکی از این مفاهیم در بین نیروهای سیاسی وجود ندارد.
منافع ملی از جمله این مفاهیم است که نبودن دامنه و مرز در تعریف آن باعث شده در میانه رقابتهای سیاسی به وسیلهای برای تضعیف یا تخریب رقبا تبدیل شود و از نقش و جایگاهش تحریف شود.
در سایر کشورها تهدید دشمنان موجب اتحاد داخلی می شود و حتی در اقتصادهای بزرگ و توسعه یافته موجب رشد اقتصادی و بهبود شاخصها میشود؛ در آمریکا حزب دموکرات و جمهوری خواه، در انگلستان حزب کارگر و محافظه کار، در آلمان حزب دموکرات مسیحی و سبزها، و به طور کلی سلیقههای راستگرا و دیدگاههای چپگرا، به رغم اختلاف و رقابت، در برابر تهدیدها متحد میشوند و تلاش گستردهای را برای تبدیل تهدید به فرصت شکل میدهند.
اما در کشور ما و از نگاه برخی جریانها این قاعده بر عکس است و در تنگناهای تهدید و رجزخوانی جنگطلبان ، به دنبال فرصتی برای زدن و تخریب رقیب خود به اقداماتی دست میزنند که بر خلاف منافع ملی است.
اینکه هر فرد و گروه و جریانی با توسل به منافع ملی اقدامات داخلی خود را توجیه کند یا از فضای بیرونی منافع درونی خود را تعقیب کند، نشان میدهد ما در تعاریف هم بحران بزرگی داریم،به صورتی که سایر مشکلات و موانع بر پایهها ی این ابهام ساخته میشود.
مادامی که به فهم مشترک و تعریف درستی از منافع نرسیم، هرجریانی با برداشت سلیقهای و نگاه بخشی به جای انسجام در هنگام خطر اختلاف میآفریند.
روی دیگر سکه بهرهبرداری از فشار خارجی برای تغییر در آرایش داخلی، نبودن سازوکار مناسب و ضعیف بودن فرهنگ دموکراتیک است که باعث میشود برخی جریانهای سیاسی با درک وارونه از سیاست آن را فقط در خارج کردن رقیب از صحنه ببینند، در حالی که معنی کلی سیاست نه به معنای تلاش برای اختلاف، که توانایی و هنر انسجام بخشی و همراه کردن سلیقههای مختلف و ضد هم در یک راستا است. شاید سیاست هم باید دوباره تعریف شود.
فعال سیاسی اصلاحطلب