صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ - 2023 February 16
کد خبر: ۱۳۱۵۸
تاریخ انتشار: ۱۴:۲۸ - ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۵

از فقدان عاشقانه، شهرزاد می‌بینیم!

شیرین کاظمیان*
این روزها همه سریال شهرزاد می‌بینند، شما چطور؟ از اواسط سال گذشته بیلبوردهای بزرگ سطح شهر، جلد مجلات مختلف روی دکه‌ها و تمام سوپرمارکت‌های کوچک و بزرگ، عکس‌ها و پوسترهای سریال شهرزاد را تکثیر کردند. شهرزاد با سروصدایی بلند وارد خانه‌های مردمی شد که خواهان و نیازمند درام‌های عاشقانه‌اند. استقبال مخاطبان نشان داد که شهرزاد از پفک‌نمکی و چیپس هم بیشتر فروش دارد و به خانه‌های اغلب مردم راه‌یافته است. تجربه جذابیت و نوستالژی سریال‌های موفق و محبوب ایرانی حکایت از آن دارد که فضای دوران گذشته، از البسه و پوشش‌ها گرفته تا رویدادهای سیاسی اجتماعی آن عصر، جذابیت ویژه‌ای در میان تماشاگران تلویزیون دارد. مثال‌های این قبیل مجموعه‌ها هم بسیار است و هنوز خاطره آنان از ذهن نرفته است. 
در چنین شرایطی شهرزاد آمد؛ سریالی که عوامل ساخت و تولیدش به‌نوعی هنرمندان قدیمی و فعلی تئاتر کشور هستند. بازیگرانی که یا تحصیل‌کرده تئاترند، یا از اساتید دانشگاهی این رشته و در این وادی نامی دارند. نغمه ثمینی جدای از اینکه یکی از محبوب‌ترین اساتید این رشته است، نمایشنامه‌نویس موفقی محسوب می‌شود، یعنی همه‌چیز دست‌به‌دست هم می‌دهد که ما گمان کنیم این بار شاید از کلیشه فاصله گرفته‌ایم و با درامی حساب‌شده روبه‌رو خواهیم بود؛ اما نه طبق معمول اشتباه کرده‌ایم. سریال شهرزاد جز قسمت‌های نخستین و آغاز ماجرا، در میانه از هم وا‌رفت و انتظار مخاطب حتی در ساده‌ترین سطحی که باید در یک سریال پرهزینه رعایت شود، برآورده نشد. عدم موفقیت شهرزاد در فضاسازی غیر کلیشه‌ای آن دوران به کنار، ایرادات بزرگی در ساختار قصه و روایت به چشم می‌خورد که باورپذیری آن را دچار مشکل می‌کند. هرچند که یادداشت‌های بسیاری در باب تجلیل از این سریال نوشته‌شده است اما به‌ندرت کسی به عیوب پرشماری که در ساخت سریال به‌وفور یافت می‌شود، اشاره‌ای کرده است. پوشش و طراحی لباس بازیگران زن نه‌تنها تلاش شکست‌خورده‌ای در استفاده از رنگ و گلدوزی است که در دیگر شخصیت‌ها هم به‌طور کل رهاشده و البسه امروزی بر تن بازیگران فرعی زار می‌زند. به یاد بیاوریم هزاردستان علی حاتمی را که چقدر دقیق بر سر جزئیات ایستاده بود و حتی آدمی که در پس‌زمینه ظاهر می‌شد یا گفتاری یک‌خطی در برابر دوربین می‌گفت تا چه میزان بر پوشش و گریمش فکر شده بود. 
در شهرزاد، گریم اغلب هنرپیشگان در کنار اجزا و لوازم صحنه نظیر انتخاب رنگ ساده‌ای شبیه به خون درصحنه‌های جنایی، نه‌تنها میان قصه و مخاطب فاصله می‌اندازد بلکه برخی صحنه‌ها را به لحظاتی مضحک بدل کرده است. خون سرخابی نیست و حتی مبتدیان گریم و چهره‌پردازی هم این را می‌دانند که هنگام حادثه و برای تداعی ضربت چاقو یا اصابت گلوله، رنگ با قلم‌مو بر لباس سفید کشیده نمی‌شود. 
این‌همه از فیلم‌ها و سریال‌های غربی تقلیدشده است، آن‌وقت از روی بی‌سلیقگی و شاید عدم‌تشخیص و بی‌توجهی زحمات بازی بازیگران را هم زیر سؤال می‌برند. این چیزهای ساده فقط کمی دقت و حوصله می‌خواهد که در سرمایهٔ میلیونی ساخت یک سریال گویی جایی برایش نیست. مخاطب هم متوجه می‌شود اما بایستی چشم بپوشاند. 
به یاد بیاوریم قسمت‌های اولیهٔ سریال را که شخصیت بزرگ آقا در خیالش صحنهٔ تصادف را به خاطر می‌آورد. همان صحنه‌ای که با چپ کردن اتومبیل به‌صورت خیلی ناگهانی آسمان و خورشید زمینه هم چرخید و با مقدار کمی فیلتر و رنگ و لعاب قهوه‌ای تنها سعی شده بود بر قدمت زمانی آن اشاره کند. به‌راستی از اینکه علی نصیریان چنین صحنهٔ مضحکی را که با حداقل امکانات ساخت یک صحنه، حتی با تلفن همراه می‌توان بهترش را ساخت، بازی می‌کند به نام و سابقهٔ هنری‌اش لطمه‌ای وارد نمی‌شود؟! یا صحنهٔ کابوس‌های مداوم شخصیت شیرین، تنها فقر خلاقیت باعث می‌شود که ما همچنان کابوس را هنگام رعدوبرق و با جیغ‌ها و خنده‌های ممتد بچه‌ای در هوایی بارانی به تصویر بکشیم. 
ایدهٔ منسوخ‌شدهٔ دیگری چون کشتن پدرخوانده‌ای در بیمارستان، زنی که لباس پرستار می‌پوشد و قصد قتل می‌کند. چند فیلم گانگستری را به یاد می‌آورید که چنین کرده‌اند؟! حتی سریال‌های درجه چندم ترکی هم که اکثراً آمادهٔ تحقیرشان هستیم دیگر این کارها را نمی‌کنند. کاش لااقل صحنه‌های به‌غایت کپی شده از آثار سینمایی را باظرافت بیشتری می‌گرفتند، ظرافتی که توجیه کند اگر در یک پلان، صحنه خوب از کار درنیامده فرصت امتحان دوبارهٔ بازی بهتر به بازیگر و تجربهٔ بیشتر به فیلم‌بردار داده‌شده است! باید به دلیل نام‌هایی که در تیتراژ اولیهٔ سریال آورده می‌شود، اثر آزمون خطاهای اولیه‌اش را پس داده باشد. 
اینکه در خفقان سال‌های دهه سی خیلی تأکید دقیقی بر رویدادهای پس از کودتا و دکتر مصدق ویارانش شده است، شاید در وهلهٔ اول هوشمندانه محسوب شود، اما بارها کردن‌های پیاپی این موضوع در روایت سریال و اشارت‌های ناپخته به دیگر جریان‌ها باعث سردرگمی مخاطب از اصل ماجرا می‌شود. البته اعتراض و جنبه‌های سیاسی اثر خیلی زود کمرنگ شدند و ماجرای عاشقانهٔ داستان بر دیگر وجوه قصه فزونی گرفت، به‌هرروی وقتی اشارات کوچکی هم به فضاسازی یک دوران می‌شود، باید دقت و صحت بیشتری را به کاربرد. اینجا باید حضور کارگردان را جستجو کرد و از او پرسید که چه چیزی را می‌خواهی نشان دهی؟ چه چیزی را نمی‌خواهی نشان دهی؟ و دلایلت چیست؟ البته یقین می‌رود وقتی تا بیست‌وچهار قسمت مسیر سراشیبی پیش‌گرفته شده است و پاسخی برای این‌ها در تاروپود ساخت شهرزاد نهفته نیست، امیدی هم به بهبودی باقی قسمت‌ها نیست. 
بااین‌همه افت‌وخیز، متأسفانه در شرایطی هستیم که موفقیت تنها با فروش زیاد سنجیده می‌شود و بی‌شک این تنها یک دلیل دارد، آن‌هم فقدان عاشقانه و یا روایتی پرآشوب است که مخاطب را پای تمام ضعف‌ها و لحظات کلیشه‌ای و تکراری یک وضعیت دراماتیک نگه می‌دارد. فقدانی که باعث می‌شود مخاطب وسوسه شود هر هفته مبلغ چهار هزارتویمان را بپردازد و نیازش را برطرف کند. 
*کارشناس تئاتر 
منبع روزان

نظرات شما