رویداد۲۴ هنر امری منطقی و دارای چارچوب نیست بلکه درون مایهای معنوی و رو به سوی
شهود دارد. سینما آخرین و هفتمین فرزند خانواده هنر، واژهای یونانی به
معنی حرکت است و چه بسا که از آن نیز انتظار حرکت و تغییر میرود. سینما
سایر هنرها را نیز به خدمت خود در میآورد و افقی تازه به رویاها، زندگی و
آینده بشریت میبخشد و با به پرواز در آوردن خیال، بیننده را با احساسات،
عواطف و یا تفکرات هنرمند آشنا میسازد.
نوشتار حاضر سعی دارد به
بررسی سینمای معلولیت در ایران و جهان بپردازد، بررسی فیلمهایی که با
موضوع معلولیت، طیف وسیعی از این گستره را به مخاطب نشان میدهند و دنیایی
متفاوت را پیش روی او میگذارند. شاید بتوان سینمای مذکور، یعنی سینمایی که
به زندگی افراد با معلولیت جسمی و ذهنی میپردازد را "سینمای محدودیت"
نامید؛ آن هم در قالب ژانری که پستی و بلندی روزها و شبهای این افراد را
نشان میدهد. تولیدات سینمای مورد اشاره، گاهی تنها به جنبه آشنا کردن
افراد با دنیای معلولان اختصاص می یابد، و گاهی نیز به قصد تزریق امید به
زندگی افراد سالم و یا توانیاب ساخته میشود که درسهای فراوانی درون خود
دارند. شاید شناخته شدهترین فیلم با این ژانر در جهان فیلم "فارست گامپ"
(Forrest Gump) باشد.
این
فیلم به کارگردانی رابرت زمیکس و با بازی درخشان "تام هنکس" در نقش
"فارست" که یک معلول جسمی و ذهنی است ساخته شده است. این فیلم در سال ۱۹۹۴
تبدیل به پرفروشترین فیلم سال امریکا شد و توانست ۶ اسکار بهترین فیلم،
بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین کارگردانی،
بهترین تدوین و بهترین جلوههای ویژه را کسب کند. در این سال "فارست گامپ"
با دو فیلم شاهکار دیگر یعنی "پالپفیکشن" و "رهایی از شاوشنک" رقابت
میکرد، اما در نهایت توانست اسکار و گلدن گلوب بهترین فیلم را دریافت کند.
این فیلم با زبانی ساده مفاهیمی عمیق را دنبال میکند.
فارست یک انسان در ظاهر کوته فکر است که دیگران به خاطر شناختی که از
بیماری او دارند برای حرفهای او ارزش قائل نیستند، اما او بدون آنکه برایش
نقشها و رتبههای افراد مهم باشد، حرفش را میزند و صداقت، خصیصه اصلی
اوست. مادر فارست در این فیلم نقش پررنگی دارد. وی در سکانسی از آن به
فارست میگوید:«این جامعه است که به ما دیکته میکند نرمال چیست. نرمال به
خودی خود تعریف دقیقی ندارد. همهاش نسبی است. هیچوقت این احساس را به
خودت راه نده که دوست داشته باشی آدم نرمالی شوی. پرچم متفاوت بودنت را با
افتخار هوا کن.» شاید این عبارت، مهمترین و موثرترین دیالوگ فیلم باشد.
در سینمای ایران هم میتوان چنین نمونههایی را پیدا کرد.
نمونه هایی همچون نقش ماندگار " نمکی" در فیلم "مسافران مهتاب" که در سال
۱۳۶۶ تولید شد. "نمکی" در این فیلم، ذات مهربان و پاکی دارد که هیچ گونه
زورگویی و بی عدالتی را نمیپذیرد. دیالوگ ماندگار " میخوای اذیت کنی؟ "
همین نکته را مورد تاکید قرار می دهد. نقش نمکی و فارست گامپ می کوشد دنیای
کوچک؛ اما قلب بزرگ این افراد را به خوبی تصویر کند، آنها را به دنیای به
اصطلاح معمول دیگر افراد جامعه میکشد و حضورشان را پر رنگ میکند و گاهی
از زبان آنها دنیای پر حیله و نیرنگ بیرون از چشم آنها را به تماشاگر نشان
میدهد.
اما پیش از نقش " نمکی"، یکی از اولین فیلم هایی که در
ایران، نقش افراد دارای محدودیتهای ذهنی و جسمی را وارد سینمای ایران کرد،
فیلم" مادر "بود. " مادر " ساختهی علی حاتمی خوش درخشید و اکبر عبدی در
نقش غلامرضا، بار سنگین ایفای نقش به عنوان شخصیت دارای محدودیت های ذهنی و
جسمی را بر عهده گرفت و توانست شاخصه های شخصیت این افراد را که در عین
سادگی، سخت و پر فشار و پر اتفاق هستند را به خوبی نمایان کند و در ذهنها
ماندگار شود. بازیگرانی که این بار را به دوش میکشند می دانند که باید
ایفای نقش آنان، چنان باور پذیر باشد که هم برای معلولان و خانوادههای
آنان و هم برای کسانی که آشنایی نزدیکی با معلولان ندارند ملموس و جذاب
باشد.
در سال ۱۹۸۸ و در دورانی که کمتر کسی با بیماری اوتیسم آشنا
بود، «بری لوینسن» فیلم " مرد بارانی" را ساخت و با همراهی دو بازیگر
تکرار نشدنی سینمای جهان، داستین هافمن و تام کروز دنیای یک فرد دچار
ساوانت اوتیسمی را به تصویر کشید. مرد بارانی، تنها فیلمی است که تاکنون
جایزه اسکار بهترین فیلم و جایزه خرس طلایی جشنواره برلین را با هم برده
است.
تعداد فیلم هایی که در زمینه بیماران مبتلا به اوتیسم در
جهان ساخته شده است کم نیست و معرفی تک تک آنها، مجال دیگری را می طلبد،
اما یکی از مواردی که حتما باید به آن اشاره کرد فیلم "فوقالعاده بلند و
بیش از حد نزدیک" است که در سال 2011 ساخته شده است و به جریان یک کودک
اوتیسمی و دنیای او پس از مرگ پدرش در حوادث ۱۱ سپتامبر میپردازد. این
فیلم در سال ۲۰۱۲ نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم شد و یکی از بهترین
فیلمهای سینمایی درباره افراد مبتلا به اوتیسم محسوب می شود.
اما اوتیسم در سینمای ایران، مانند واقعیت آن، کمتر مورد
توجه قرار گرفته است. اوتیسم یا در خود ماندگی، نوعی اختلال رشدی است که با
توجه به زندگی ماشینی امروز، رو به افزایش است؛ این موضوع درحالی است که
خانوادههای مواجه با این فرزندان، اطلاعات درستی در خصوص این بیماری و
نحوه برخورد با آن ندارند و در مواردی حتی نمیدانند فرزندشان دچار این
بیماری است. جای خالی چنین موضوعاتی در سینمای ایران میبایست بدون ترس از
خالی ماندن گیشه و با ترکیب کردن آن با مفاهیم عمیق معنوی و یا طنز به
زندگی مردم راه پیدا کند؛ همانطور که مجید مجیدی " رنگ خدا" را ساخت و درون
مایه دلنشین و باورپذیر آن، اجازه بارها و بارها دیده شدن را به آن داد.
مجید مجیدی با ساخت سه فیلم مطرح در زمینه معلولیت، شاید
پیشتاز دیگر کارگردانان باشد. او در فیلم " به رنگ خدا" و " بید مجنون"،
نابینایی و دنیای ناشناخته آن را تصویر میکند و در " آواز گنجشک ها"، موضوع
ناشنوایی را با بحران گم شدن سمعک" هانیه" آغاز و با موضوعات دیگری مانند
فقر، تنگدستی و دنیای کودکانه میآمیزد؛ بنحویکه بیننده نه با فشار و احساس
ناراحتی، بلکه با حسی از همدردی و هیجان درگیر داستان میشود.
تجربه نشان داده علاقه مردم ایران به فیلمهایی با درون
مایه طنز و عاشقانه، موجب موفقیت فیلم های مذکور در اکران می شود لذا گاهی
نویسندگان و کارگردانان، درون مایههای اجتماعی را با چاشنی عشق میآمیزند.
سینمای محدودیت هم از این امر مستثنی نبوده و تولیداتی از قبیل "گلهای
داوودی " از جمله فیلم هایی است که از ذهن خانوادهها پاک شدنی نیست.
داستان دو عاشق نابینا که می کوشد مضمون جدیدی از روابط عاشقانه را وارد
سینما کند.
سالها بعد، فیلم "حوض نقاشی" با بازی ماندگار "نگار
جواهریان" و "شهاب حسینی" در نقش یک زوج عاشق با معلولیت ذهنی، می کوشد تا
نشان دهد که عشق، محدودیتها را کنار میزند و میتواند زندگی را با تمام
موانع هموار کند. در حیطه سینمای جهان، یکی از آخرین و شاید پر بینندهترین
فیلم ها در خصوص معلولیت با درون مایه عاشقانه، فیلم " من قبل از تو" (Me
Before You) است که بر اساس رمانی با همین نام ساخته شد و هم فیلم و هم
کتاب با استقبال فراوانی رو به رو شد. این داستان روایتگر زندگی جوانیست که
در اوج جوانی، سلامت و ثروت، از ناحیه گردن به پایین کاملا فلج شده و
لوسیا کلارک (با بازی امیلیا کلارک ) مسئولیت مراقبت از او را به عهده
میگیرد. در این میان نوعی از عشق میان آنها در حال شکل گرفتن است،
احساساتی که مرد جوان سعی در پنهان کردن آن دارد و در آخر داستان به صورتی
غیر قابل حدس پایان می یابد.
بسیاری
از فیلمهایی که درجهان با این ژانر ساخته میشوند، اقتباسی از زندگی
حقیقی افراد مبتلا هستند. برای مثال فیلم فرانسوی "دست نیافتنیها "
(untouchables) برگرفته از داستان واقعی «فیلیپ پزو دی برگو» و پرستارش
«عبدل سلو» است، همچنین فیلم «ذهن زیبا (A Beautiful Mind) با بازی «راسل
کرو» و «جنیفر کانلی» درباره زندگی «جان نش»، ریاضیدان برنده جایزه نوبل
اقتصاد است که به بیماری روان گسیختگی (نوعی اختلال روانی) دچار میشود.
"مردبارانی" که پیشتر به آن اشاره کردیم نیز با الهام از
شخصیت واقعی «کیم پیک» که قسمتهایی از مغز او دچار نارسایی بود، ساخته
شد. یکی از شاخصترین فیلمهای اقتباسی در این زمینه، فیلم "تئوری همه
چیز" (The Theory of Everything) است که به زندگی فیزیکدان معروف «استیون
هاوکینگ» میپردازد و بازیگر نقش استیون، یعنی «ادی ردمین» موفق به دریافت
جایزه گلدن گلوب و اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شده است. فیلم ری "
Ray" نیز از جمله فیلم هاییست که از زندگی واقعی، الهام گرفته شده است و
براساس زندگی «ری چارلز»، خواننده و نوازنده مطرح آمریکایی است که در سن ۷
سالگی بینایی خود را ازدست داد.
ژانر محدودیت در سینمای ایران کمتر به سراغ زندگی واقعی
اشخاص دارای معلولیت رفته است. از نمونه های آن در تولیدات ایرانی، می توان
به فیلم "بی خداحافظی" اشاره کرد. احمد امینی کارگردان این اثر با نگاهی
به زندگی "رضا صادقی" خواننده و نوازنده محبوب کشور، قصد دارد نشان دهد که
فرد مذکور، با وجود محدودیت ها چگونه با سختکوشی و امید موفق میشود و جای
خود را در دلها باز میکند. آنچه در این ژانر، سینمای ایران و جهان را از
هم متمایز میکند توجه ویژه هنرمندان داخلی به معلولیت افراد رزمنده و مجاهد
است. موضوع پرداختن به زندگی جانبازان و داستان زندگی معنوی آنها تا
سالهای سال مورد توجه فیلمسازان ایرانی و مورد علاقه مخاطبان سینما بود.
پرداختن
به موضوع معلولیت در عین ایجاد ناراحتی، میتواند کاملا روح زندگی را به
مخاطبان بازگرداند. همانطور که این فیلمها (که تنها به برخی از آنها
اشاره شد) در زمان اکران و پس از آن، توانستند گاهی حتی در سطح جهانی به
ایجاد تغییر در افکار عمومی دست بزنند، به نظر می رسد امروز نیز پرداختن به
این موضوع، دارای ضرورت باشد. آنچه سینمای ایران به آن نیاز دارد، توجه
بیشتر به داستان های جدید و پنهان از منظر عموم و پروراندن آنها است. با
وجود اینکه این افراد در حدود 10 تا 15 درصد از جمعیت جامعه را تشکیل
میدهند و خانواده، مربیان، همسایهها و افراد فراوانی را نیز متوجه خود
می سازند اما در جامعه به آنها توجه لازم نمیشود و در نوعی انزوا گرفتار
شده اند. این خود یک آسیب بزرگ اجتماعی است که میشود با پرداختن به آن در
سینما و تلویزیون از قطر این دیوار فاصله کاست و حرکتی موثر در جهت شناخت
بیشتر این محدودیتها و تبدیل آنها به فرصت انجام داد
منبع: آفرینش برتر