رویداد۲۴ مازیار وکیلی: سینمای ایران در تمام این سالها فراز و نشیبهای بسیاری به خود دیده است. سالهایی رکود داشته و در سالهایی به دستاوردهای بزرگی رسیده که بسیاری از رشتههای دیگر اعم از علمی/هنری/فرهنگی از رسیدن به چنین موفقیتهایی عاجز بودهاند. سالهایی را با سیاستهای حمایتی/هدایتی تیم بهشتی و انوار سپری کرده و سالهایی را هم با سختگیریهای شمقدری سر کرده است. اما در تمام این سالها اُفتان و خیزان به راه خود ادامه داده، در هر دهه ستارههای مشهور خود را داشته و جریان ساخته و از جریانهای و اتفاقهای سیاسی/اجتماعی تاثیر پذیرفته است.
سینمای ایران شاید در نگاه اول جایی در بازار جهانی و اکرانهای خارجی نداشته باشد، اما همچنان مهمترین ابزار فرهنگی کشور برای تاثیرگذاری بر جهان خارج است. هیچ کدام از رشتههای هنری به اندازه سینمای ایران در جشنوارههای معتبر جهانی حضور نداشته و افتخار کسب نکرده است.
سینمای ایران دورههای مختلفی را پشت سر گذاشته و دورانهای تلخ و شیرینی را به خود دیده است. مانده مقاومت کرده و از هراس به حذف شدن به جایی رسیده که همه اقشار جامعه از سیاستمدار تا کارگر و کارمند بالاخره گذارشان به سینمای ایران میاُفتد. به خاطر همین تصمیم گرفتیم به صورت اجمالی نگاهی بیندازیم به تاریخ پُر فراز و نشیب سینمای ایران در سالهای پس از انقلاب و ببینیم سینمای ایران چه مسیری را طی کرده که به امروز رسیده است؛ روزگاری که فیلمها باید صرفاً کمدیهای جنسی باشند تا بفروشند. نهادهای غیر مسئول در امور سینما دخالت و روی پروژههای هنگفت سرمایهگذاری میکنند. کیفیت فیلمها به قدری نزول پیدا کرده که فیلم متوسطی مثل بدون تاریخ بدون امضا تمام جوایز جشن خانه سینما را درو میکند.
اصولگرایان همیشه دهه شصت را یک دهه بسته تلقی میکنند. دههای که ریلگذاریهای دولت به وسیله تیم بهشتی/ انوار سینما را به نابودی کشاند. نه اینکه حرفشان غلط باشد و سینمای حمایتی/ هدایتی آن دوران موفق شده باشد رویکرد مثبت مدیریتی را جا بیندازد. مسئله این جاست که نقدهای آنها بیشتر شبیه یک تسویه حساب سیاسی است تا نقدی فرهنگی. همین دوستان نقدی با سازمان اوج وارد نمیکنند، چون احساس میکنند منافعشان با این سازمان همسو است. اتهامات فرحبخش به عرب سرخی را بیپاسخ میگذارند، چون فحش را مردی از جناح سیاسی مقابل خورده است.
دهه شصت و مدیریت آن شاید غلط بود، اما از آن گریزی نبود. سالهای اولیه انقلاب بود، مردم همه پُرشور و احساساتی بودند و شور و احساسات خود را بر سر سینماهای کشور خالی میکردند. مردم قبل از انقلاب سینماها را به خاطر ترویج فساد آتش میزدندو چارهای نبود مدیران فرهنگی آن دوران در تمامی مسائل سینما اظهار نظر کنند. در صدور مجوزها دخالت کنند مبادا کسانی که با اصل سینما مشکل دارند (که تعدادشان کم هم نبود) دکان این هنر افتخارآفرین را تعطیل کنند. آن سیاستها بیش از آنکه محصول یک تصمیم سازمانیافته سیاسی باشد محصول شرایط بود. ویدئو ممنوع شد و این کار غلط بود. اما بخشی از این ممنوعیت و محدودیت به خاطر رونق گرفتن تولید داخل بود.
آنهایی که امروز مدعی سینما شدند و سعی میکنند تمام مشکلات سینما را از ممنوعیت ویدئو بگیر تا کار نکردن مرحوم ملک مطیعی در سالهای پس از انقلاب را به گردن جناح مقابل بیندازند، یادشان رفته با آدم برفی چه کردند؛ فیلمی که اتفاقا چند روز پیش در تلویزیون هم پخش شد و کسی حتی به یاد نمیآورد فیلمی که هزار نیروی شخصی در مقابل آن ایستادند، به راحتی از تلویزیون اصولگرایان پخش میشود. یادشان رفته در دوران مدیریت شمقدری چه پولهای بیحساب و کتابی خرج فیلمهای مثلاً فاخر شد و نتیجه این بودجهها در بهترین حالت فیلمی مثل استرداد شد که به درد نمایش در عصر جمعه تلویزیون میخورد نه نمایش بر پرده بزرگ سینما. سینمای ایران از لابهلای چنین حوادثی جان به در برده و به امروز رسیده است.
یادمان نرفته سیاستهای صفار هرندی را که منجر به تولید انبوهی از کمدیهای مبتذل در میانه دهه هشتاد شد؛ چهارچنگولی، شیر و عسل، کلاهی برای باران و...! دولت همسو با اصولگرایان با تمام قوا سعی کرد سینمای موثر اجتماعی ایران را حذف و به جای آن کمدیهای مبتذل و اروتیک بگذارد. یادشان رفته شمقدری برای یک سخنرانی ساده از سوی فرهادی نامهای نوشت که شروعش با انالله و انا الیه راجعون بود. یادشان رفته بودجه انبوهی در اختیار یک کارگردان ناشناس خارجی قرار گرفت تا فیلم لاله را بسازد. کلی پول خرج شد و نتیجه فقط هیچ بود. یادشان رفته یه حبه قند سیدرضا میرکریمی را به دلایلی عجیب از حضور در اُسکار منع کردند. یادشان رفته خانه سینما را بستند و اجازه ندادند این نهاد صنفی به کار خود ادامه دهد. اما ما خوب یادمان هست که سینما چه اوضاعی داشت. یادمان هست (و یادمان میماند) که دخالتهای بیمورد نهادهای غیرمرتبط برای سرمایهگذاری در سینما چه بلایی بر سر تولید و بخش خصوصی آورده است. یادمان هست بنیان کمدیهای مبتذل در زمان چه وزیری گذاشته شد و یادمان هست که آن همه پول بیزبان خرج چه فیلمهای بیکیفیتی شد. فیلمهایی که قرار بود فاخر باشند، اما همه چیز بودند جُز فاخر.
برون داد دهه شصت با همه اشکالات مدیریتیاش اجارهنشینها، باشو غریبه کوچک، آن سوی آتش، شبح کژدم و کشتی آنجلیکا بود. آن دهه فیلمسازانی مثل حاتمیکیا، پوراحمد، بنیاعتماد و افخمی را به سینمای ایران معرفی کرد. اما دهههای بعد شمقدری جدایی را تا آستانه تعطیلی پیش برد و بعد جسورانه اعلام کرد کسب جایزه اُسکار حاصل لابیهای او بوده است.
باید اعتراف کرد سینمای امروز ایران حال خوشی ندارد. این به هم ریختگی نظم تولید، افول کیفی فیلمها، نزول وحشتناک کمدیها و حرکت آنها به سمت مضامین اروتیک ریشه در اواسط دهه هشتاد دارد. زمانی که اصولگرایان مدیریت سینما را قبضه کردند و سعی کردند همه چیز را عوض کنند، اما نتیجه این تلاش بیهوده چیزی نبود جُز تعدادی فیلم بیخاصیت فاخر، یک شکایت بیحاصل از آرگو و تعطیلی خانه سینما. سینمای ایران امروز سینمایی است ابتر، کم رمق و بیتاثیر.
سینمایی که زمانی مایه افتخار بود امروز تباه شده است. دخالتها کمر سینماگران را شکسته و تولید محدود شده به آثار سفارشی و کمدیهای مبتذل. نتیجه آن مدیریت چنین روزگاری است. هرکس باد بکارد، طوفان درو میکند. برای سینمای امروز ایران باید مرثیه خواند. سینمای ایران شاید هنوز در جزئیات آن جذاب باشد، اما کلیتش ابتر است. هنرمندان آن امنیت شغلی ندارند. این عدم امنیت فقط مربوط به سینما نیست. تئاتر ما را ببینید که هنرمندانش صرفاً به خاطر انتشار یک کلیپ دستگیر میشوند؟ پس حق داریم با وجود چنین وضعی بپرسیم سینمای امروز ایران چه وضعی دارد و مسئول این وضع کیست؟