رویداد۲۴ مازیار وکیلی: مرگ بهرام شفیع بیش از آنکه شوکهکننده باشد، نوستالژیک است.
بهرام شفیع خیلی وقت بود که حضور پُررنگی در تلویزیون نداشت. بیشتر وقتش صرف ریاست فدراسیون هاکی میشد. معلوم هم نبود چرا بهرام شفیع باید رئیس این فدراسیون باشد. برنامه ورزش و مردم را البته مومنانه ادامه داد. سی و سه سال روی آنتن باقی ماند. اما این اواخر هیچکس چیزی زیادی از این برنامه نمیدانست. کسی آن را نمیدید. ورزش و مردم با حضور برنامه قدرتمندی مثل نود خیلی وقت بود میدان را باخته بود، همانطور که بعد از ورود فردوسیپور دیگر کسی سراغ همنسلان بهرام شفیع را نگرفت. نسلی که نه میخواست و نه میتوانست مشهور باشد. نسلی که به جُز بهرام شفیع که بخشی از سیستم باقی ماند باقی فراموش شدند. فراموش شدند و کسی از این فراموشی هم بدش نیامد. بدش نیامد، چون نسل بهرام شفیع برای نسلهای آینده کهنه بودند.
شفیع زمانی پا به تلویزیون گذاشت و شروع به اجرا و گزارش فوتبال کرد که جنگ بود. ورزش اولویت اخر سران کشور و مردم هم نبود. نه فوتبال خارجی خاصی پخش میشد و نه مسابقات داخلی درست و حسابی و مرتب برگزار میشد. ستارگان آن دوره مسابقات فوتبال را هم کسی چندان نمیشناسد. گاسکوئین، انزو بیزورت، پیتر ویرکوود، عبدالعلی چنگیز و محمد پنجعلی هم یاد مردم ایران نمانده است چه برسد به گزارشگرانی که از دنیای ورزش چند دقیقه پایانی مسابقات فوتبال خارجی و یکی دو تا دربی نصیبشان میشد.
ورزش و مردم بعد از ممنوعالکاری مجید وارث به دست بهرام شفیع افتاد. ورزش و مردم از همان ابتدا یک برنامه محافظهکار و ساده بود. در آن سالها کسی حوصله انتقاد به سبک عادل فردوسیپور را نداشت. همه چیز ختم میشد به جنگ. جنگی که سایهاش بر روی همه ارکان زندگی مردم اُفتاده بود. به خاطر همین برنامههایی مثل ورزش و مردم بیشتر از هر چیز رفع تکلیف بودند. با اینهمه نمیشد ورزش را از کنداکتور پخش صدا و سیما حذف کرد. باید بخشی از کنداکتور به ورزش اختصاص پیدا میکرد. اما برنامه نباید انتقادی میبود. صرفاً باید یک چیز سادهای میبود شبیه باقی چیزهای آن سالها. ساده، سرراست و البته ارشادکننده.
لذت بردن در دهه شصت از گناهان کبیره بود. کسی حق نداشت از یک برنامه تلویزیونی، یک فیلم سینمایی، یک مسابقه ورزشی لذت ببرد بلکه همگان فقط باید از نکات آموزنده و مسائل اخلاقی در آن برنامه، فیلم یا مسابقه استفاده میکردند. بهرام شفیع از همان نسل بود. نسل اجراهای ساده و حرفهای محافظه کارانه. نسل سازش به جای پرسش و انتقاد. این محافظه کاری و سربه زیری را بهرام شفیعی سالهای بعد هم حفظ کرد. خودش را به روز نکرد. دل همه را به دست آورد و به انتقاد نه گفت و تاوانش را هم پس داد. ورزش و مردم باقی ماند، اما تماشاگر نداشت. جز یکی دو برنامه (مثلاً همان برنامهای که فتح الله زاده و مایلی کهن با هم دعوا کردند) هیچکس خاطرش نماند که روزی روزگاری برنامه ورزش و مردم تنها برنامه ورزشی صدا و سیما بود.
کسی یادش نماند مجری این برنامه زمانی یکی از معدود گزارشگران ورزشی صدا و سیما بود که صدا و تصویرش مرتب و بدون مشکل از شبکههای تلویزیونی پخش میشد. البته نمیتوان تمام تقصیرها را هم گردن محافظهکاری ذاتی همنسلان بهرام شفیع انداخت. دوره دورهای نبود که بشود از گزارشگری و مجریگری ورزشی به شهرت رسید و سلبریتی شد. تازه بهرام شفیع خوششانسترین فرد از هم نسلانش بود. او انقدر در سیستم باقی ماند که ریاست فدراسیون هاکی را هم تجربه کند. آنقدر در سیستم باقی ماند که صدا و تصویرش در یاد و خاطره نسلهای بعد هم بماند ولو به زور. از آن نسل کسی باقی نمانده که بخواهیم مثالش بزنیم و اجرایش را با مجریان نسل جدید قیاس کنیم.
مجید وارث و کوثری ممنوعالکار شدند و بهروان، کوتی و پیرایرانی فراموش شدند. آن نسل به واقع نسل سوخته این رشته بود. زمانی شروع به کار کرد که عملاً کاری وجود نداشت و زمانی هم که پخش مسابقات ورزشی آغاز شد نسل تازه مثل یک سیل آمد و گزارشگران قبل از خودش را از جا کند و به دوردستها پرتاب کرد.
جامعه دیگر تاب و توان و حوصله آن محافظهکاری را نداشت. دلش برنامههای نو و چهرههای جوان میخواست. دوست داشت جهانی باشد و مسابقات فوتبال را زنده ببینید. گزارشگری میخواست جسور، مطلع و خوش بیان که لذت بازیهای زیبای جهانی را نکشد و به خوبی آن لذت را منتقل کند. کاری که شفیع و هم نسلانش نمیتوانستند انجام دهند. به خاطر همین است که برای جوانان این نسل همه چیز از عادل فردوسیپور شروع میشود.
شفیع البته برعکس هم نسلانش آدم باسیاستی بود. هرچند خویشاوندی با خانواده همسر امام خمینی هم در مسیر رشد او بیتاثیر نبود، اما اجازه نداد این محو تدریجی از ذهنها و خاطرهها به معنای حذف باشد. او رفت و رئیس فدراسیون هاکی شد. چرایش را کسی نمیداند؟ هیچکس هم نپرسید چرا هاکی؟ هیچکس یادش نماند که بپرسد تخصص بهرام شفیع چیست که برای ریاست فدراسیون هاکی انتخابش کردند؟
شفیع از سال ۱۳۸۴ با خیالی آسوده در فدراسیون هاکی به عنوان رئیس مشغول به کار شد. هاکی رشتهای نبود که توجه رسانهها را جلب کند. به همین خاطر حساسیتی ایجاد نمیکرد. مردم هم توقع مدال جهانی از هاکی نداشتند. به همین خاطر شفیع با خیالی آسوده برای سیزده سال در فدراسیون هاکی باقی ماند و اجازه نداد گرد فراموشی بر یاد و خاطرهاش بنشیند. درگذشت شفیع بیشتر نوستالژیک است. مرگی است که خاطرات را زنده میکند و آدم را به حال و هوای دهه شصت میبرد. به روز و روزگاری که شبیه امروز نبود. شفیع یکی از معدود نمادهای آن دوران بود که توانست ادامه دهد. به همین خاطر مرگش بیشتر شبیه پاک شدن خاطرهای قدیمی است. با مرگ نمادهای آن دوران این خاطرات مشغول پاک شدند و خیلی زود دیگر کسی یادش نمیماند روزی روزگاری دههای بود که سرنوشت مردم ایران را رقم زد. دهه شصت.