رویداد۲۴ احمد زید آبادی در کانال تلگرامی خود نوشت سفر به شهرهای مختلف به منظور رونمایی و یا امضای کتابهایم در واقع بیشتر به قصد دیدار با دوستان آشنا و ناآشنا و آگاهی از مشکلات منطقه و دیدگاههای مردم آن سامان صورت می گیرد.
در سفرم به زنجان و بخصوص تبریز، حجم معضلات آن منطقه چنان بر ذهنام سنگین آمد که شرح و تفسیر آن بماند برای بعد.
در اینجا فقط همین اندازه بگویم که دوستان عزیز میزبان، برای فراهم کردن مکانی جهت امضای کتاب چنان به دردسر افتادند که بیش از 90 درصد وقتشان صرف همین یک مورد شد.
در زنجان پس از عدم همکاری نهادهای شهری مرتبط با این امور، سرانجام جلسه در زیرزمینی متعلق به یکی از احراب سیاسی در حاشیۀ شهر برگزار شد. دوستان میزبان از این وضع اظهار شرمندگی میکردند در حالی که اگر قرار به شرمندگی هم باشد؛ آن دسته از سازمانهای عریض و طویل فرهنگی دولتی باید شرمنده باشند که در میان این همه مشکل و مصیبت، مسئلۀ اصلیشان مراسم امضای یک کتاب میشود! با این همه مراسم زنجان پرشور و جذاب بود.
در تبریز هم پس از یک هفته تلاش و رایزنی، خانۀ تاریخی ختاییها برای انجام مراسم مورد توافق قرار گرفته بود. چند ساعت قبل از برگزاری مراسم اما مسئولان دولتیِ متولی خانه، یادشان افتاد که درست در همان روز، موعد بیمۀ ساختمان به سر رسیده و آنان نمیتوانند سلامت حاضران را تضمین کنند!
در این میان اگر نبود رسم مهماننوازی دکتر شکور اکبرنژاد رئیس شورای شهر تبریز که با مسئولیت خود تمام فشارها را به جان خرید و در آخرین لحظات، صحن شورای شهر تبریز را در اختیار دوستان ما قرار داد؛ به پشت در بسته برخورد میکردیم.
دکتر اکبرنژاد که به دلیل 70 درصد جانبازی سوار بر ویلچر در مراسم حضور داشت و سخن هم گفت؛ در تمام طول مراسم به تماسهای تلفنی با شمارههای خصوصی و غیرخصوصی پاسخ نداد و تا ساعت هفت و نیم مراسم با حضور گرم اهالی تبریز دوام آورد. با این حال، آن دسته از هموطنان تبریزی که به آدرس قبل مراجعه کرده بودند؛ گویا شنیده بودند که مراسم لغو شده است! عدهای هم در ترافیک سنگین تبریز خود را از آن محل به سالن شورای شهر رساندند که دیگر دیر شده بود.
در هر حال، مردم شهرهای آذربایجان گرچه تصور میکنند که اصطلاحاً "روشنفکران مرکزنشین" آنها را فراموش کرده و به مشکلاتشان بی توجهاند؛ اما در خونگرمی و دوستی و صمیمیت همیشه سنگ تمام میگذارند و مهمانان خود را شرمسار میکنند.
برای من اما تبریز و تمام مناطق آذربایجان همان است که مولانا گفته است:
ساربانا بار بگشا زشتران
شهر تبریز است و کوی گلستان
فرّ فردوسی است این پالیز را
شعشۀ عرشی است این تبریز را
هر زمانی نور روح انگیز جان
از فراز عرش بر تبریزیان