«پل سزان» از تاثیرگدارترین نقاشان مدرن فرانسوی و هم چنین یکی از برجستهترین نقاشان پسادریافتگر (پست امپرسیونیست) بود که بیش از یک قرن پیش در چنین روزی درگذشت.
رویداد۲۴ این نقاش بزرگ فرانسوی در ۱۹ ژانویه ۱۸۳۹ در شهر «اکسآنپروانس» واقع در جنوب فرانسه متولد شد و در همانجایی به تحصیل مشغول شد که «امیل زولا» نویسنده معروف فرانسوی نیز در آنجا تحصیل میکرد و پیوند دوستی میان آن دو از همانجا آغاز شد.
پدر «سزان» میل داشت پسر را جانشین خود سازد و با وی که علاقه وافری به نقاشی داشت مخالفت میکرد. همین مخالفت سبب شد که «سزان» وارد دانشکده حقوق شده و همزمان آموختن طراحی را دنبال کند.
در سال ۱۸۵۹ «سزان» در همه کلاسهای آموزش نقاشی که در شهرش وجود داشت شرکت میکرد. بعد از آنکه در سال ۱۸۶۱ به تشویق «زولا» به «پاریس» رفت و نزدیک او اتاقی گرفت، در این هنگام مبارزه دیگری برای او آغاز شد، زیرا «سزان» میدید قادر نیست درسها و کار مرتب هنرستان را تعقیب کند و با آنکه خیلی کار میکرد و خیلی زحمت میکشید پس از دو سال و نیم در امتحانات ورودی «بوزار» پاریس رد شد.
وی در پاریس با «کامیل پیسارو» نقاش بزرگ امپرسیونیست آشنا شد و به راهنمایی او به سبک امپرسیونیسم تمایل یافت. در ۲۷ سالگی نخستین بار تابلویی به سالن پاریس برای نمایش فرستاد اما چون اعتنایی به اثرش نکردند در اعتراضنامهی خود نوشت نمیتوانم داوری بیاساس کسانی را که برای قضاوت آثارم برنگزیدهام را بپذیرم.
نمیتوان از نقاشی مدرن و امپرسیونیسم نوشت و از «پل سزان» یاد نکرد. در ترکیببندی و رنگآمیزی آثار به جا مانده از او، استواری و نوآوری موج میزند. نقش این نوآوریها در آثار «پیکاسو» و «ماتیس» به خوبی دیده میشود و هر دوی آنها به الهام و تاثیر گرفتن از او به دفعات اشاره کردهاند.
«سزان» در نهایت تصمیم گرفت به رنگها، خطوط و فرم بهعنوان جنبههای جدانشدنی از آنچه انسان بهعنوان تصویری از طبیعت از طریق چشمهایش دریافت میکند، احترام بگذارد.
وی از گفتههای امپرسیونیستها درباره این که نقاشی ابتدا بازتابی از دریافت بصری است، ناراضی بود و برای تبدیل تمرین هنریاش به شکلی تازه جستوجوی بسیار کرد. بوم نقاشی در دستان او همچون صفحه نمایشی بود که احساسات بصری هنرمند را در نگاههای دقیق و تکراریاش به یک سوژه را به تصویر میکشید.
در نقاشیهای وی حتی یک سیب ساده بعد تجسمی را باید نشان دهد، بهگونهای که گویی هر آیتم نقاشی منظره، پرتره یا طبیعت بیجان فقط از یک سو مورد بررسی قرار نگرفتهاند و همه زوایای آنها و ویژگیهای مواد سازنده آنها به خوبی در نظر نقاش قرار داده شده است و به همین دلیل است که وی نقاشیها را تنها یک کپی از منظره و تصویر روبهرویش نمیداند و آنها را «یک هارمونی موازی با طبیعت» میخواند.
در سال ۱۸۷۰ یک تغییر اساسی در زندگی سزان رخ داد که تحت تاثیر دو فاکتور بود: مهاجرتش به لِستَک (L’Estaque) در جنوب فرانسه (برای فرار از خدمت سربازی) و ارتباط نزدیکش با «کامی پیسارو» که از امپرسیونیستهای سرشناس و جوان زمان بود.
«سزان» در ۱۸۷۳ نقاشیهایش را در سالن طردشدهها به نمایش گذاشت و نقدهایی که به آثارش وارد شد به او ضربه شدیدی وارد کرد. در یک دهه بعد از آن بیشتر نقاشیهایش را به دور از پاریس میکشید و پس از آن در هیچ نمایشگاه گروهی غیر رسمی شرکت نکرد.
تجربه «پل سزان» در نقاشی از طبیعت به او کمک کرد تا تئوری هنری خودش را داشته باشد. او تلاش کرد تا از لحظه گذر تصویری جدا شود، چیزی که بسیار مورد توجه و علاقه امپرسیونیستها بود و به جای آن ابعاد دائمی و واقعی سوژههای اطرافش را جستوجو و ترسیم میکرد.
در سالهای ۱۸۸۰ تعداد زیادی نقاشی از طبیعت بیجان کشید که ژانر نقاشی دو بعدی را با تغییرات بنیادین مواجه کرد. مهمترین ویژگی این نقاشیهای طبیعت بیجان، تغییر واضح از توجه به سوژهها به رنگها و فرهایی بود که از طریق سطح و خطوط با بیننده ارتباط برقرار میکردند.
دهه آخر زندگی این نقاش فرانسوی به دو اصل تصویری محدود شد: یکی از آنها نقاشی کوه سنت ـ ویکتور (Mont Sainte-Victoire) بود، کوهی که منظره زیبایی در شهر زادگاهش به وجود میآورد و مجموعه نقاشی دیگری بود که تنشویان (Bathers) نام دارد و شامل پیکرههای برهنه است.
نقاشی کوه «سنت ـ ویکتور» که از مهمترین آثار مکتب هنری پسادریافتگری است، در زمان جنگ جهانی توسط نازیها ربوده شده بود اما در نهایت در سال ۲۰۱۴ و در یک مجموعه هنری کشف شد.
«سزان» در سالهای آخر زندگی، از افسردگی شدید و دیابت رنج میبرد و همین موضوع او را از بسیاری از دوستان و اقوامش دور نگه داشته بود و سرانجام وی در ۲۲ اکتبر ۱۹۰۶، بر اساس بیماری ذاتالریه در خانه خانوادگیاش در شهر اکس درگذشت.