رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «وحشتناکترین تصویر دنیا لبخند مجری تلویزیون است.» شاید آلن بدیو فیلسوف بزرگ فرانسوی در توصیف وحشتناکترین تصویر دنیا کمی اغراق کرده است و زمانی که آلن بدیو این جمله را میگفت، هنوز تلویزیون تا این حد به ابتذال نیفتاده بود. در ایران هم آنقدر سلبریتیسازی این رسانه به جایی نرسیده بود که مهمان روز سینمای آن ایرج ملکی باشد و تک ستاره آن محمدرضا گلزار و رامبد جوان!
منظور آلن بدیو از لبخند وحشتناک مجری تلویزیون اشارهای بود به «صنعت فرهنگسازی» که از طریق تلویزیون در حال انجام است؛ مجری تلویزیون با لبخندی به ظاهر آرام و صمیمانه در حال حقنه کردن چیزهایی است که میخواهد در ذهن مخاطبش بگنجاند.
جمله بدیو درباره تلویزیون را میتوان به راحتی به فضای مجازی تعمیم داد. کافیست صبحها که از خواب برمیخیزیم و اینستاگرام خود را باز میکنیم نگاهی به پیجها، ویدئوها و مطالبی که در طول روز منتشر میشود بیندازیم تا متوجه اخبار بیفایدهای بشویم که هر روز میخوانیم؛ از دل چنین فضایی است که ناگهان سلبریتیهای مانند ایرج ملکی و محمدرضا ژاله ظهور پیدا میکنند و مشهور میشوند.
این روزها از فیلمهای ایرج ملکی بیشتر حرف زده میشود تا آثار روی پرده سینماها. کلیپ سانتیمانتال و بیمحتوا محمدرضا ژاله دستاویزی میشود برای ساخت انواع دابسمش. چشم که باز میکنیم میبینیم در محاصره گیفها، کلیپها و داباسمشها قرار داریم. وقتمان را با تماشای آنها میگذرانیم و تکه کلاممان میشود «چطو به تو گیر ندادن» و «ول کن چشمام به چشات اتصالی کرده» و یادمان نمیآید تا قبل از این چگونه زندگی میکردیم. برای یادآوری آخرین کتابی که خواندهایم باید کلی فکر کنیم.
سوالی که پیش میآید این است که چرا این اتفاقات میاافتد؟ چرا مردم سراسر ایران (و جهان) ترجیح میدهند به جای مطالعه کتاب، تماشای فیلم و بالابردن سطح آگاهی عمومی چنین چیزهایی را تماشا کنند؟
چرا اخبار سیستان و بلوچستان یک روز اهمیت مییابد اما ابتذال هر روزه اهمیت دارد؟ چرا کنشگریهای مدنی در جامعه ایران محدود به فضای مجازی باقی میماند؟ چرا هیچکس حاضر نیست برای بهتر شدن وضع موجود دست به اقدامی عملی بزند؟ جواب این سوالات و بسیاری از سوالات دیگر را میتوان با تماشای این گیفها، داباسمشها و کلیپها فهمید.
ورود شبکههای اجتماعی به ایران سبک زندگی مردم ایران را دگرگون کرد. اما این دگرگونی به بهبود کیفیت سبک زندگی جامعه ایرانی منجر نشد. با توجه به انحصاری که سازمان صدا و سیما برای پخش اخبار، تولید محتوای تصویری و ساخت برنامه در ایران دارد شبکههای اجتماعی یک اتفاق بزرگ برای شکستن انحصار این رسانه به شمار میآمد. اما مسیری که شبکههای اجتماعی در ایران طی کردند نه تنها اُمیدوار کننده نبود بلکه شکل جدیدی از ابتذال را در جامعه رواج داد که باعث شد مردم ایران بیش از گذشته از مسائل اصلی پیرامون خود باز بمانند و به ابتذال روی بیاورند.
ریشه این رفتارها را باید در سیاستزدایی حاکمیت از جامعه ایران جست و جو کرد. فضای مجازی بستر خوبی بود برای طرح مطالبات ملی و مدنی جامعه ایران. میشد از آن برای نقد و طرح مسائل مهم سیاسی و فرهنگی استفاده کرد. اما در شکل فعلی این مکان تبدیل شده به محلی برای خودنمایی شهروندان ایرانی. مردم ایران از این محیط برای تفریح استفاده میکنند و افرادی را چهره میکنند که در حالت عادی به شهرت نمیرسیدند.
نکته جالب توجه همکاری نهادهای فرهنگی حاکمیت با مردم برای رشد و گسترش این ابتذال است. مثلاً تلویزیون از ایرج ملکی دعوت میکند و یک برنامه تلویزیونی را به او اختصاص میدهد تا مجری ضمن مسخره کردن او برای برنامه خود مخاطب جذب کند. جالب آنکه ایرج ملکی پیش از آن به عنوان میهمان روز ملی سینما به تلویزیون دعوت شده است!
این همان سیاستزدایی است که نهادهای حاکمیتی به جامعه منتقل میکنند و تلویزیون به آن دامن میزند. نکته عجیب اینجاست که مردم هیچگاه از خود سوال نمیکنند چرا چهرههایی مثل محمدرضا ژاله و ایرج ملکی مشهور میشوند؟ آنها را مسخره میکنند و در عین حال به شهرت آنها کمک میکنند. این موضوع بیانگر عمق فاجعه فرهنگی است که در ایران رخ داده.
اینکه مردم با آگاهی نسبت به مبتذل بودن یک پدیده فرهنگی به آن کمک میکنند تا دیده شود. چندی پیش یوسف اباذری در یک سخنرانی جنجالی درباره مرتضی پاشایی و شهرت او گفته بود مردم و حاکمیت در یک همکاری متقابل به یکدیگر کمک میکنند تا از سطح جامعه ایران سیاست زدایی شود. حاکمیت دوست دارد که مردم به جای پرداختن به مسائلی مثل کمبود آب در جنوب کشور، قیمت دلار و فجایع زیست محیطی به تماشای ویدئوهای محمدرضا ژاله و ایرج ملکی مشغول باشند یا داباسمش بسازند و عکسهای روزانه خود را در اینستاگرام آپلود کنند. در واقع چنین فضایی به نفع حاکمیت و به ضرر نقد است.
در جامعهای که گروههای مرجعش نه نخبگان سیاسی که سلبریتیها سینما و تلویزیون هستند، فضای مجازی به جای اینکه فضای نقادی را در جامعه گسترش دهد آن را بدل به یک کُل غیر سیاسی و بیهویت کرده که دغدغهاش از آپلود کردن عکس شخصی و تماشای کلیپهای طنزآمیز فراتر نمیرود.