رویداد۲۴ گل فروش است، اما نه گل فروشی که میشناسیم، نه سر چهارراه گل میفروشد نه در مغازه گل فروشی. سبک و سیاق کارش با بقیه فرق میکند. گُلی که او میفروشد حالا مشتریهای خاص دارد.
درباره این مرد شنیده بودم، به سراغش رفتم تا ببینم چه کار میکند، او را مستقیم نمیشناختم با واسطهای با او آشنا شدم. واسطه برای ما قرار ملاقات گذاشت. قصد خرید گل را نداشتم، اما قبل از آنکه سر قرار برسم بوی عطر گُل را استشمام میکردم.
کمتر از ۳۰ سال دارد، اعتماد به نفس بالا و آرامشش برایم جالب بود. در مقابل از خودم بابت اعتماد به نفس پایین در برابر این گل فروش متعجب بودم؛ هنگامی با افراد سرشناس مصاحبه میکردم ذرهای ضعف اعتماد به نفس در من وجود نداشت، اما در مقابل فردی که هیچ کس جز مشتریانش او را نمیشناختند؛ نزدیک بود قافیه را ببازم.
واسطه کمی درباره شخصیت گل فروش به من گفته بود؛ اینکه بسیار با هوش با استعداد و در آرزوی فکرهای بزرگ است.
جوانی که دانشگاه را رها کرده و سال هاست کارهای مختلفی انجام داده است و در نهایت تنها کاری که تا حدودی او را راضی کرده فروش گل است؛ که البته انگار مشترهای های خوبی هم دارد.
اگر چه به قول خودش ماهیانه به طور متوسط ۸ میلیون تومان از بابت این کار درآمد دارد، اما آن را کافی نمیداند و همواره به دنبال رویاهای بزرگتر است.
گل فروش پیش از ساعت مقرر سر قرار رسیده بود؛ جوانی قد بلند، با سری کاملا تراشیده؛ کاپشن و شلوار امروزی بر تن داشت و همانند بسیاری از همسن و سالانش لباس مد روز پوشیده بود. بویی خاص داشت که بعدا فهمیدم این رایحه از همان گل است. یکی از دندانهای جلویش نقره گون پُر شده است.
گفتم برویم در کافه یا رستورانی بنشینیم؛ در گوشی به واسط گفت: تمایلی به نشستن در جای دربسته را ندارد. میخواهد در محیط سرباز بماند. رو به روی یک آبمیوه بستنی فروشی ایستادیم؛ واسط ما رفت برای خودش یک لیوان کرفس و سیب، برای گل فروش آب هندوانه و برای من یک بطری آب خرید.
گل فروش آب هندوانه اش را جرعه جرعه مینوشید، سوال نخستم مثل بسیاری از دیگر مصاحبه هایم بود این شغل را از چه زمانی و چرا انتخاب کردی؟
گل فروش نگاهم کرد و گفت: میخواهید رک و راست بگویم؛ سفره خانه داشتم دخل و خرجم به هم نخورد رفیقم پولم را خورد. ۵۰ میلیون تومان بدهکاری روی دستم گذاشت؛ از سالها قبل خودم «گُل» میکشیدم این بود که رفتم سمت فروش این ماده.
برایم جالب بود بدانم دخترها چه میزان طرفدار این ماده مخدر هستند، گفت: اگر تا پارسال دخترها ۱۰ درصد مشتری هایم بودند الان بیش از ۳۰ درصد دخترها مستقیم حالا از هر قشری مشتری دارم از دانشجو، مهندس و وکیل گرفته تا پزشک». به دندان نقره گونش اشاره میکند و میگوید: این کار یکی از مشترهایم است که دندانپزشک است؛ ۸۰ درصد مشتری هایم درست و حسابی هستند. مصرف این ماده در میان جوانان طرفدار پیدا کرده است؛ علتش را که جویا میشوم میگویند بالاخره تو این وضعیتی که همه به خصوص جوانان بیکار هستند چیزی باید مصرف کنند و خوب سراغ مصرف گل هم میآیند همان طور که عدهای سراغ الکل یا شیشه میروند.
«حالا از هر قشری مشتری دارم از دانشجو، مهندس و وکیل گرفته تا پزشک». به دندان نقره گونش اشاره میکند و میگوید: این کار یکی از مشترهایم است که دندانپزشک است؛ ۸۰ درصد مشتری هایم درست و حسابی هستند.
میگوید: میانگین سن مشتری هایم بین ۲۰ تا ۳۰ است؛ البته بسیاری از مشتری هایم بیش از ۳۰ سال سن دارند؛ به ۱۷، ۱۸ ساله گل نمیفروشم. دلیلش این است که آنها چَک بخورند اسم و تلفنم را میگویند. ترجیح میدهم مشتری مطمئن داشته باشم. البته الان که اسم و رسمی به هم زدم و مشترهای ثابت دارم به نوجوانها نمیفروشم. البته مشتری دارم پدر و پسر هستند که هر دو از من گل میخرند.
از این کاسب ماده مخدر گل میخواهم درباره تجارت گل در ایران توضیح بدهد. میگوید: (تخم) گل از هلند به ایران وارد میشود در بسیاری از استانها مانند اردبیل، لرستان، یزد و کرمان و تهران در مزارع کشت میشود. چیزی که در پرورش گل اهمیت دارد کود و میزان نور آفتاب است. کود خوب و گران گل را پرورش میدهد. ولی من سمت کاشت گل نرفتم، چون جرم زیادی دارد.
مرد گل فروش میگوید: قیمت هر گرم گل در بازار تهران حدود ۵۰ هزار تومان است برای کسی که مصرف کننده جدی است، هر گرم فقط برای دو روز کفایت میکند؛ گل ماده گرانقیمتی است و اگر کسی مایه دار نیست نباید سمت این ماده بیاید؛ زیرا فردی که گل مصرف میکند باید تغذیه خیلی خوبی داشته باشد و اگر نتواند تغذیه خوب داشته باشد از قیافه میافتد؛ به هیچ کس پیشنهاد مصرف گل را نمیکنم؛ و با هر کسی دوست شوم نمیگویم کاسب گل هستم.
از گل فروش میپرسم اگر شغلت را دوست نداری چرا تغییر نمیدهی، میگوید کار کجاست همه بیکارند.
او میگوید: هر کس میگوید، «گل» اعتیادآور نیست، دروغ میگوید، من خودم هم دیگر این ماده را مصرف نمیکنم، یک سال و چهار ماه است که گل نکشیده ام، با چت کردن (حالات ناشی از مصرف گل) که نمیتوان در کوچه و خیابان گل فروخت. حرف هایش که تمام شد یاد این شعر افتادم که،ای گل فروش گل چه فروشی به جای سیم و از گل عزیزتر چه ستانی به سیم گل، البته میان این گل تا آن گل فرسنگهاست.