رویداد۲۴ زهرا ترابی: شاپور بختیار در سال ۱۲۹۳ در بروجن در خانوادهای از ایل بختیاری متولد شد. او فرزند محمدرضا (سردار فاتح بختیاری از اعضای مؤثر جمعیت ستاره بختیاری، نخستین حزب چپگرای ایرانی که اعضای آن از قوم بختیاری بودند) و نازبیگم و نوه صمصام السطنه (از رجال قاجار) بود.
بختیار از طایفه هفت لنگ (شاخهای از ایل بختیاری که به خاطر نحوه پرداخت مالیات به هفت لِنگ مشهور بودند /فرهنگ بختیاری نوشته عبدالعلی خسروی) ایل بختیاری بود. پدر بختیار به جرم شورش مسلحانه در دوره رضاشاه پهلوی تیرباران شد.
شاپور بختیار دوران تحصیلات ابتداییاش را در شهرکرد و دوران متوسطه را در اصفهان و دبیرستان خود را در رشته ریاضی در مدرسه فرانسوی بیروت ادامه داد و مدرک خود را در رشته ریاضی در این دبیرستان کسب کرد.
بختیار در بیوگرافی که درباره خود نوشته، تحصیلاتش در فرانسه را اینگونه شرح میدهد: «در ۱۳۱۵ به فرانسه رفتم و در دانشگاه سوربن ثبتنام کردم و در ۱۳۱۸ با مدرک کارشناسی از این دانشگاه فارغالتحصیل شدم. با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه، تحصیلاتم با وقفهای ۲ ساله روبهرو شد.»
عباس میلانی در کتاب «زنان و مردانی که ایران مدرن را ساختند» یا «ایرانیان نامدار» مینویسد: شاپور بختیار پس از وقفهای دو ساله وارد نهضت مقاومت ملی فرانسه میشود و به عنوان یکی از سربازان فرانسه در ارتش سربازان خارجی در گردان اورلئان مبارزه میکند.
شاپور بختیار پس از این وقفه در ۱۳۲۴ مدرک دکترای خود را در رشته حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه سوربن گرفت. بی بی سی چندی پیش برای نخستین بار رساله دکتری بختیار درباره رابطه دین و قدرت را منتشر کرد.
بختیار در جریان محاکمه مصدق در سال ۱۳۳۳ به اتهام اخلالگری و توهین به مقام سلطنت بازداشت و به سه سال زندان محکوم شداما پس از دو سال عفو شد.او بعد از آزادی از کارهای دولتی کناره گرفت و تنها به عنوان عضو جبهه ملی فعالیت کرد. در سال ۱۳۴۱ به دلیل مخالفت جبهه ملی با رفراندوم ششم بهمن به همراه عدهای دیگر از اعضای جبهه ملی دستگیر و تا شهریور ۱۳۴۲ در زندان به سر برد.
او تا سال ۵۷ در خانهای در منطقه کامرانیه تهران زندگی میکرد. عباس میلانی درباره وضعیت بختیار نوشته است او در شرکتهای مختلف مشاوره میداده و از این راه امرار معاش میکرده است.
به گزارش رویداد۲۴ در بحبوحه انقلاب و افزایش اعتراضات مردمی، شاپور بختیار به عنوان نخست وزیر ایران انتخاب شد. هوشنگ نهاوندی رئیس دانشگاه تهران در دوره محمدرضا شاه در توضیح قبول سِمت نخست وزیری بختیار نوشته است: «شهبانو فرح مسبب اصلی انتصاب شاپور بختیار به ریاست دولت بود. ایشان سه ماه قبل از آنکه شاپور بختیار به کاخ نیاوران احضار شود، در خفا با وی ملاقات کرد. ملاقات در ویلای محمدعلی قطبی، دایی شهبانو که مقاطعه کاری ثروتمند بود، صورت گرفت. این ویلا در دروس قرار دارد.»
فرح دیبا اما در خاطرات خود، روایت هوشنگ نهاوندی را رد کرده و گفته نخستین دیدارش با شاپور بختیار پس از انتصاب او به نخست وزیری، یعنی در اواخر نیمه دوم دسامبر ۱۹۷۸ (آذرماه ۱۳۵۷) انجام گرفته است. مسعود بهنود در کتاب از سید ضیا تا بختیار گفته دهم دی ماه نخست وزیری بختیار قطعی شده بود.
یرواند آبراهامیان در کتاب ارزشمند «ایران بین دو انقلاب» نوشته است که شاه پیش از رایزنی با بختیار، از احمد بنی احمد و کریم سنجابی خواسته نخست وزیری دولت را قبول کنند که هیچکدام حاضر به پذیرش این سمت نشدند.
ابراهامیان گفته استدلال کریم سنجابی به اعلامیه سه مادهای بوده که بر اساس شاه میبایست از سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح کنارهگیری میکرد، اما شاه حاضر به قبول این شرط نشده بود.
شاه ماجرای نخست وزیری بختیار را اینگونه در کتاب در کتاب پاسخ به تاریخ شرح داده است: «با بیمیلی و اکراه و به خاطر فشار خارجی، با انتصاب بختیار به سمت نخست وزیری موافقت کردم. همیشه او را فردی دوستدار انگلیس و جاسوس پترولیوم انگلیس میدانستم، اما بالاخره بعد از دیدار با لرد جرج براون وزیر امور خارجه وقت انگلیس تصمیم گرفتم نام بختیار را به عنوان نخست وزیر اعلام کنم.»
هنگامی که بختیار به عنوان نخست وزیر ایران انتخاب شد، ۶۵ ساله بود و پیش از آن پدرش در حکومت پهلوی به جرم شورش مسلحانه تیرباران شده بود و خودش در دو مقطع در زندان شاه محبوس شده بود. او این شرط را گذاشته بود که نخست وزیری را در صورتی میپذیرد که شاه از ایران خارج شود.
مسعود بهنود در کتاب «از سید ضیا تا بختیار» مینویسد «بختیار در آن زمان از چهرههای درجه دوم جبهه ملی بوده و قبول نخست وزیری برای او فرصتی تاریخی به شمار میآمد، به همین دلیل او این سمت را قبول کرده است.» حمید شوکت اما در کتاب پرواز در ظلمت که درباره زندگی بختیار است، جاه طلبی او را تایید کرده است. او مینویسد: «بختیار بدون فروتنی دروغین، جاهطلبی را موتور مرد سیاسی میدانست و ضرورتی نمیدید چنین خصوصیتی را نفی کند.»
حمید شوکت ضمن اینکه جاهطلبی بختیار را تایید کرده، درباره او مینویسد: «خویشاوندی بختیار با ثریا اسفندیاری همسر دوم شاه و تیمور بختیار رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، هر یک امتیازی بود که میتوانست راه صعود او را به قله شهرت و قدرت هموار سازد. اما او به خاطر ارزشهایی که به آنها پایبند بود، از این امتیازات روی برگرداند.
بختیار در آخر هفته منتهی به ۱۷ دی کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرد و قصد خود برای قبول نخست وزیری را رسما اعلام کرد. پس از این موضوع، شورای مرکزی جبهه ملی نشستی سریع برگزار کرد که خروجی آن اخراج بختیار از حزب بود.
عباس میلانی میگوید تمام سعی کریم سنجابی و داریوش فروهر در آن زمان این بود که نگذارند، اول صدیقی و دوم بختیار موفق شوند. بختیار در آن نشست مطبوعاتی که در خانهاش در کامرانیه برگزار شد، از روزنامهها درخواست کرده بود که فعالیت خود را از سربگیرند. آن زمان ۶۲ روز هیچ روزنامهای چاپ نشد. مصاحبهای که چند سال بعد با بختیار شده، به این موضوع اشاره دارد. بختیار در آن مصاحبه یادآوری میکند که به روزنامهنگاران حاضر در کنفرانس مطبوعاتی تاکید کرده بود که هر مطلبی دوست دارند چاپ کنند.
کابینه بختیار چهرههای سرشناس نداشت، بسیاری از افراد حاضر نشدند در کابینه با او همکاری کنند. همچون فریدون جم که مقام وزارت جنگ را نپذیرفت و جعفر شفقت به جای او منصوب شد. منوچهر رزم آرا، منوچهر آریانا و سیروس آموزگار از جمله چهرههایی بودند که به کابینه بختیار پیوستند. دکتر صدیقی و امینی از معدود چهرههایی بودند که از شاپور بختیار حمایت کردند.
روز شانزده دیماه سال پنجاه و هفت در حالیکه مشکل کمبود سوخت در ایران پیش آمده بود، عبدالله انتظام نیز ریاست شرکت نفت را پذیرفت تا هم مشکل سوخت را برطرف کند هم حمایت خود از بختیار را نشان بدهد. با اینهمه اعتصابیون شرکت نفت از همکاری با انتظام سر باز زدند. مشکلات برای شاپور بختیار همچنان زیاد میشد. از نوفل لوشاتو پیام میآمد که «این دولت را قبول نداریم، چون شاه آن را انتخاب کرده است»
طرح محاکمه مقامات سابق همان زمان توسط بختیار مطرح شد، اما علی اصغر مطهری، اسماعیل نواب صفا، داریوش شیروانی و کاظم رحمانی با آن مخالفت کردند.
بختیار در تاریخ ۲۰ دی تصمیم میگیرد زندانیان سیاسی که توسط ساواک خطرناک شناخته شده بودند را آزاد کند تا فضا را تغییر دهد. مردم همان روز در آئینهای پر افتخار از زندانیان استقبال کردند. ورود زندانیان، برای بختیار نتیجه عکس داشت و خون تازهای به مردم تزریق شد.
شاپور بختیار برای «آرام کردن اوضاع» و جلوگیری از اوج گرفتن انقلاب اسلامی مقام نخستوزیری را قبول کرد و پس از آنکه شعر مشهور «من مرغ طوفانم نیندیشم ز طوفان/ موجم نه آن موجی که از دریا گریزد» را خواند، به «مرغ طوفان» مشهور شد. بختیار علیرغم مخالفت جبهه ملی ایران این پست را قبول کرد و به همین علت از جبهه ملی کنارهگیری کرد.
یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» به آزادی چریکها در سال ۵۷ اشاره میکند و میگوید آنها در مقابله با نظامیان شاه بسیار موثر بودند. او نوشته است: با آزادی زندانیان سیاسی، چریکها در موقعیت بهتری قرار گرفتند و با کمک نیروهای جدیدی که جذب کردند در شکلگیری انقلاب اثر گذاشتند و انقلاب پیروز شد.
نخست وزیری بختیار کمتر از دو ماه دوام داشت و هرچند نام بختیار در تاریخ معاصر ایران اهمیت یافت، اما برای محمدرضا شاه خوش یمن نبود هم حکومت پهلوی پایان یافت هم تاریخ شاهنشاهی.
شاپور بختیار در خاطرات خود نوشته است: «چند دقیقه پس از خروج از نخست وزیری، زندگی مخفی من آغاز شد. تنها رابط من با دنیای خارج یک رادیو ترانزیستوری بود.» شاپور بختیار مینویسد «باید از ایران باید میرفتم نمیتوانستم تا اخر عمرم به صورت مخفیانه زندگی کنم. از طریق دوستان و آشنایان خود در سفارت فرانسه یک گذرنامه خارجی با نامی جعلی تهیه کردم سپس تغییر قیافه دادم.»
بختیار در کتاب «یکرنگی» گفته که ریش بزی گذاشته بود و تغییر چهره داده بود و با وضعی از ایران خارج شد که به گفته خودش «نه در چمدانم میبایست شیای ایرانی وجود داشته باشد و نه بر لباسهایم مارک خیاطان کشور»
شاپور بختیار ماجرای خروجش را اینگونه روایت کرده است: «یک روز صبح با اتوموبیل به فرودگاه رفتم. قیافهام به برکت یک ریش بزی و یک جفت عینک سیاه، مختصری عوض شده بود. کسی که همراه من بود با یک بلیط درجه یک و چمدان من وارد محوطه فرودگاه شد و چمدان را رد کرد. در اتومبیل منتظر ماندم تا پرواز هواپیما برای یک ساعت بعد اعلام شود. آن موقع با شتاب کت را بر روی شانهها انداختم و مثل بازرگانی شتابزده وارد شدم. صف مسافران ایرانی طولانی بود، ولی در صف مسافرهای خارجی فقط هفت یا هشت نفر ایستاده بودند.»
بختیار بدون هیچ مشکلی بخشهای بازرسی را رد میکند، در اطاق ترانزیت نیز زیاد معطل نمیشود و سوار اولین اتوبوسی میشود که به طرف هواپیما میرود. در قسمت درجه یک هواپیما مینشیند. او گفته هدفم این بود که خطر بازشناخته شدن را به حداقل برسانم. در قسمت درجه یک از نظر آماری این خطر کمتر بود.
بختیار در حالی وارد پاریس شد که هیچ کس از روز و ساعت ورودش خبر نداشت. خودش گفته وقتی به پاریس رسیدم فرزندانم را خبر کردم که به دنبالم بیایند.
حمید شوکت در بخش پایانی کتاب خود درباره بختیار اینگونه مینویسد: «مهمترین اقدام سیاسی بختیار علیه جمهوری اسلامی کودتای نوژه برای براندازی بود» شوکت میگوید این کودتا با گرفتن کمک مالی از کشورهای عراق و عربستان و شیخنشینهای خلیج فارس پایهریزی و اجرا شد.
به گفته حمید شوکت «بختیار همواره مخالفت خود را با تجاوز نظامی عراق به ایران اعلام کرد، اما هیچگاه نتوانست با ارائه دلایلی استوار خود را از زیر بار اتهامی که او را موافق یا مشوق عراق در حمله به ایران میدانست رها کند.»
بختیار همواره فکر میکرد روزی خواهد توانست به ایران بازگردد. سیروس آموزگار در گفتوگویی شفاهی درباره آخرین وضعیت بختیار پیش از مرگ اینگونه گفته است: «بختیار امیدش را از دست داده بود و از لحاظ جسمی ضعیف شده بود. او در بیمارستان روتشیلد پاریس بستری شد و چند غده سرطانی در رودهاش را عمل کردند.»
فرزند شاپور بختیار گفته است «اگر پدرش با کارد از پا درنمیآمد، این ماه پول نداشت زندگیاش را اداره کند.» ترور شاپور بختیار یکبار به صورت ناموفق انجام شد. «انیس نقاش» درباره این ترور در مصاحبهای که زمانی با خبرگزاری فارس داشته، ماجرا را اینگونه روایت کرده است: «حکم اعدام بختیار در دادگاه انقلاب صادر شد که امام (ره) هم آن را تأیید کردند. من به بچههای سپاه گفتم تجربه کار عملیاتی دارم و این کار را بر عهده میگیرم. به فرانسه رفتم و کار شناسایی را انجام دادم و بعد از دو هفته به ایران بازگشتم و خبرشان کردم که منزل بختیار را پیدا کرده و حتی توانستم با او مصاحبه کنم. بعد از ۲ روز طی جلسهای اعلام شد که با انجام ترور موافقت شده است. حکم این کار توسط حاکم شرع صادر شد. طرح مدونی برای اجرای حکم اعدام بختیار تهیه کردم. قرار بر این شدبا دو نفر از همراهانم به عنوان خبرنگار وارد اتاق بختیار شده و در حین مصاحبه، با اسلحه صدا خفه کن او و همراهش را بدون اینکه صدایی بلند شود ترور کنیم؛ به طوری که پلیسهای نگهبان جلوی منزل او متوجه نشوند. داشتم برای اجرای مامویت آماده میشدم که آقای خلخالی مرتکب اشتباه شد و در مصاحبهای اعلام کرد که برای اجرای حکم اعدام شاپور بختیار به پاریس، کماندو فرستادهام. اینگونه شد که شاپور بختیار دیگر نه جواب تلفن میداد و نه وقت ملاقات. محافظان او نیز افزایش پیدا کردند. به این ترتیب وقت ملاقاتی که با او گذاشته بودم و قرار بود همانجا کار را تمام کنم، منتفی شد.»
انیس نقاش بعد از آن هم تصمیم میگیرد با وجود افزایش محافظان ترور را انجام دهد. او ادامه ماجرا را اینگونه روایت میکند: «مجبور شدیم ابتدا با کشتن افراد پلیس جلوی در منزل بختیار به زور وارد خانه شویم و تا پشت در اتاق بختیار نفوذ کردیم ولی هرچه تلاش کردم نتوانستم وارد اتاقی که بختیار در آن حضور داشت بشوم. به در شلیک کردم و کمانه کرد و برگشت سمت خودم. تا چهار ماه در زندان داشتم دیوانه میشدم که چطور نتوانستهام یک در را باز کنم تا اینکه قاضی دادگاه عکسهای مربوط به در اتاق را نشان داد که از لایههای آهن ضد آتش تشکیل شده است لذا متوجه شدم که تلاش برای بازکردن آن بیهوده بوده است.»
ترور دوم در ۱۵ مرداد ۱۳۷۰ انجام شد. این بار شاپور بختیار و منشیاش، سروش کتیبه در خانه مسکونی بختیار در حومه پاریس به قتل رسیدند. ترور توسط گروه ۳ نفره فریدون بویراحمدی، محمد آزادی و علی وکیلی راد که در قالب حامیان و دوستداران بختیار توانسته بودند به اقامتگاه وی نفوذ کنند صورت گرفت.
فریدون بویراحمدی عضو شورای نهضت مقاومت ملی ایران و همشهری بختیار بود که از سالها پیش به منزل بختیار رفت وآمد داشت. با وجود محافظت شبانه روزی از خانه بختیار و حضور ۱۳ محافظ مسلح، قاتلان از خانه وی خارج شده و متواری شدند.
جسد شاپور بختیار و سروش کتیبه منشی او حوالي صبح ۱۷ مرداد ۱۳۷۰ در حالی که ۴۸ ساعت از مرگ آنها گذشته بود، پیدا شد. بعد از چند روز علی وکیلی راد در لوزان، سوئیس دستگیر شد و به فرانسه تحویل داده شد.
علی وکیلی راد در دولت احمدی نژاد و در بحبوبه حوادث ۸۸ با استقبال کاظم جلالی عضو کمسیون امنیت ملی و حسن قشقاوی سخنگوی وقت وزارت خارجه به ایران بازگردانده شد. آن زمان این شائبه مطرح شد که او با کلوتید ریس زندانی فرانسوی در ایران معاوضه شده است.
از زمان بازگشت او هیچکس خبری از سرنوشت وکیلی راد ندارد. هنگام بازگشت او، زنی که تمام صورتش را پوشانده بود به عنوان مادر وکیلی راد از او استقبال کرد.
شهین تاج بختیار (همسر دوم بختیار) و گودرز بختیار (پسر بختیار) پس از قتل پدرشان از جمهوری اسلامی ایران شکایت کردند هم توانستند. بنی صدر در آن دادگاه به نفع بختیار شهادت داد.
حمید شوکت زندگی سیاسی بختیار را به زندگی کرنسکی در روسیه شبیه دانسته است. او میگوید الکساندر فیودورویچ کرنسکی در پی انقلاب روسیه، در ماه ژوئیه ۱۹۱۷ به مقام نخستوزیری دولت موقت رسید و پس از انقلاب اکتبر به فرانسه گریخت (بختیار هم به فرانسه گریخت)، کتاب و خاطرات نوشت (بختیار هم چندین کتاب و مقاله نوشت و مدام مصاحبه میکرد)
کرنسکی بختش را آزمود تشکیلاتی سیاسی با هدف «آزادی روسیه» تاسیس کرد؛ همانطور که بختیار در فرانسه «شورای ملی مقاومت» را تاسیس کرد. کرنسکی و بختیار هر دو فلسفه و حقوق خوانده بودند و به سیاست روی آورده بودند.
شعر «روز نخست، چون دم رندی زدیم و عشق/ شرط آن بود که جز ره این شیوه نسپریم» بر سنگ قبر شاپور بختیار در گورستان مونپارناس پاریس حک شده است.
---------
منابع: فرهنگ بختیاری نوشته عبدالعلی خسروی/ انتشارات فرهنگسرا
زنان و مردانی که ایران مدرن را ساختند «ایرانیان نامدار» نوشته عباس میلانی
آخرین روزها نوشته هوشنگ نهاوندی انتشارات شرکت کتاب
خاطرات فرح پهلوی
ایران بین دو انقلاب نوشته یرواند آبراهامیان/ نشر مرکز
پاسخ به تاریخ موشته محمد رضا پهلوی/ انتشارات آگاه
از سید ضیا تا بختیار نوشته مسعود بهنود/ انتشارات جاویدان
پرواز در ظلمت نوشته حمید شوکت
یکرنگی بیوگرافی شاپور بختیار، ترجمه مهشید امیرشاهی/ انتشارات خاوران
خبرگزاری فارس مصاحبه با انیس نقاش
هفته نامه شهروند امروز