صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۱ - 2022 December 08
کد خبر: ۱۶۲۷۷۶
تاریخ انتشار: ۱۸:۳۹ - ۰۱ بهمن ۱۳۹۷

بی‌اعتبار شدیم، اما پلاسکو دوباره رونق می‌گیرد

«حاج‌حمید توسلی» یکی از کسبه بنام پلاسکو و از قدیمی‌هایی است که مغازه‌اش در قسمت شمالی پلاسکو بود و هر چند آتش به مغازه‌اش نرسیده، اما در این دو سال زندگی‌اش سوخته است.

 رویداد۲۴«دو سال از روزی که آتش به جان پلاسکو افتاد می‌گذرد؛ دو سالی که دود این آتش هنوز هم دامنگیر جماعتی است که به هزاران نفر می‌رسند؛ از کسبه و تولیدکنندگان تا فروشندگان و شاگردخیاط‌ها و خانواده‌های‌شان. برای ما که آتش و فروریختن پلاسکو را از تلویزیون، فیلم‌ها و کلیپ‌های منتشرشده در فضای مجازی دیدیم، حادثه پلاسکو در لغت «حادثه ملی» بود، اما به آن‌هایی که همه زندگی‌شان در این آتش سوخته، چه چیزی باید گفت؟ اصلا در این دو سال چند نفر از ما به بازماندگان این حادثه ملی و سرنوشت‌شان فکر کردیم؟

واقعیت این است که آن حجم از همدردی و ناراحتی‌ها برای ما تمام شده و کم‌کم فراموشش کرده‌ایم، اما دود این آتش هنوز هم خانه و خانواده و خاندان پلاسکویی‌ها را درگیر خودش کرده است. پلاسکویی‌هایی که حالا به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم شده‌اند و همین نکته‌ای است که خیلی از ما نمی‌دانیم. پلاسکویی‌های شمالی همان‌هایی هستند که ساختمان‌شان فرو ریخت و پلاسکویی‌های جنوبی کسانی بودند که واحدهای‌شان سالم ماند، اما بعد از این حادثه مجبورشان کردند تا مغازه‌های‌شان را ترک کنند. «حاج‌حمید توسلی» یکی از کسبه بنام پلاسکو و از قدیمی‌هایی است که مغازه‌اش در قسمت شمالی پلاسکو بود و هر چند آتش به مغازه‌اش نرسیده، اما در این دو سال زندگی‌اش سوخته است. او می‌گوید حالا بدون پشتوانه مغازه‌اش اعتبار سابق را در بازار ندارد و حتی نمی‌تواند قسط‌های بانکش را مثل سابق پرداخت کند. زندگی پرفرازونشیب حاج آقا توسلی ساختمان پلاسکو، روایت تلخی است که به بهانه سالگرد این حادثه، به ما یادآوری می‌کند در این دو سال چه بر سر کسبه و کارکنان ساختمانی که یک روز قطب پوشاک تهران بود، گذشته و چطور می‌شود که زندگی در عرض چند ثانیه روی دیگرش را به ما نشان می‌دهد.

آقای توسلی نخستین باری که به ساختمان پلاسکو رفته بودید، چه زمانی بود؟

سال ١٣٥٦ به‌عنوان شاگرد خیاط به پلاسکو رفتم و کارم را شروع کردم.

آن موقع چند سال‌تان بود؟

١٦ سال؛ بنابراین شما حدود ٤٠‌سال در این ساختمان کار کردید. چه زمانی خودتان مغازه‌دار شدید؟

سال ١٣٦٤ توانستم برای خودم مغازه‌ای باز کنم و از آن موقع تا سال ١٣٩٥ یعنی قبل از آتش‌سوزی پلاسکو در آن‌جا کار می‌کردم. بهتر است بگویم بیشتر عمرم را در پلاسکو گذرانده بودم.

کارتان چه بود؟

تولید پوشاک مردانه، پیراهن و تیشرت. البته همه کسبه پلاسکو تولیدکننده بودند و حدود ٦٠٠ برند در آن‌جا فعالیت می‌کردند که باعث شده بود آن‌جا به قطب پوشاک ایران تبدیل شود.

در رسانه‌ها با کسانی که مغازه‌های‌شان در آتش پلاسکو سوخت، زیاد مصاحبه شده، شما از کسبه ساختمان شمالی پلاسکو هستید که مغازه‌تان نسوخته، اما دود آتش به چشم‌تان رفته. خودتان بگویید ماجرای کسبه ساختمان شمالی چیست؟

پلاسکو از دو قسمت برج و پاساژ تشکیل شده بود و در آتش‌سوزی دوسال پیش قسمت برج ساختمان در آتش سوخت و فرو ریخت. در پشت این ساختمان ٣٦٠٠ متر پاساژ است که اصلا مشکلی برایش پیش نیامد، اما بنیاد مستضعفان اصرار داشت این پاساژ هم تخریب شود و با قسمت برج دوباره ساخته شود، ولی کسبه پاساژ مخالف بودند، دلیلش هم این بود که اولا از منظر اجتماعی ما می‌خواستیم حالت نوستالژی ساختمان حفظ شود و دوما این که ما از نظام مهندسی و سازمان‌های مختلف چند کارشناس آوردیم و پاساژ را بررسی کردند و گفتند با یک بازسازی مختصر و رعایت ضوابط ایمنی مغازه‌ها می‌توانیم بدون تخریب کامل ادامه حیات دهیم.

چند مغازه در اثر آتش‌سوزی تخریب نشده بودند؟

حدود ٣٠٠ واحد. اما امروز هر پلاسکویی چه آن‌هایی که مغازه‌های‌شان سوخت و چه آن‌هایی که مغازه‌های‌شان سالم ماند، هر دو نابود شدند. ما صاحبخانه بودیم، اما گفتند برو مستاجری کن.

شما یکی از صاحب‌مغازه‌ها هستید، اما اجازه فعالیت در واحد خودتان را نداشتید.

بیست‌وهفتم بهمن ماه ١٣٩٥، یعنی ٢٧ روز بعد از آتش‌سوزی ساختمان پلاسکو نامه‌ای از طرف دادستان آمد و گفتند همه واحد‌های قسمت شمالی و مغازه‌داران پاساژ کویتی‌ها که در مجاور پلاسکو بودند، باید واحدهای‌شان را تخلیه کنند و بازسازی انجام دهند و بعد به کاسبی‌شان برگردند. مغازه‌داران پاساژ کویتی‌ها این کار را انجام دادند، اما متاسفانه آن موقع شورای پلاسکو بیشتر اعضایش کسانی بودند که مغازه‌های‌شان تخریب شده بود و اهداف‌شان هم‌جهت با مغازه‌داران قسمت شمالی نبود، بنابراین شاید به دلیل حسادت یا هر چیز دیگری موافق نبودند قسمت سالم ساختمان بازگشایی شود، برای همین کار به جایی کشید که از ارگان‌های مختلف هم آمدند و به ما گفتند هیچ پلاسکویی حق فعالیت در واحدش را ندارد.

اما ظاهرا چند ماه پیش بنیاد مستضعفان موافقت کرد که قسمت شمالی پلاسکو تخریب نشود و گفتند فقط بازسازی انجام دهید و به مغازه‌های‌تان برگردید.

بله، در نهایت بعد از تجمع‌های مختلفی که کسبه پلاسکو در مقابل شهرداری و بنیاد و مجلس گذاشتند، فریادمان به گوش مسئولان رسید. ما می‌خواستیم مغازه‌های‌مان را با هزینه‌های خودمان بازسازی و بازگشایی کنیم و بالاخره با مساعدت استانداری این توافق انجام شد. از طرف دیگر قرار شد بنیاد هم با هزینه خودش قسمت تخریب‌شده پلاسکو را بسازد که الان حدود هشت ماه از آن می‌گذرد و در حد یک طرح، نقشه و صحبت مانده است.

اما گفته‌اند که تا مهر ماه ٩٩ پلاسکوی جدید را تحویل کسبه می‌دهند.

امیدوارم این اتفاق بیفتد، اما چیزی که ما هر روز از نزدیک می‌بینیم، پنج‌سال زمان می‌برد تا ساخته شود.

پلاسکو دوباره رونق می‌گیرد

در این بخش از گفتگو برویم به دوسال قبل. ٣٠ دی‌ماه ١٣٩٥ و موقع آتش‌سوزی پلاسکو شما کجا بودید؟

آتش‌سوزی پنجشنبه اتفاق افتاد و معمولا من پنجشنبه‌ها سر کار نمی‌رفتم و دو تا پسرهایم می‌رفتند. من از طریق آن‌ها باخبر شدم که پلاسکو آتش گرفته و فوق‌العاده روز تلخی بود.

وقتی پلاسکو فرو ریخت، همان لحظه تصویرش را دیدید؟

بله، پای تلویزیون نشسته بودم و اصلا تصور نمی‌کردم که ساختمانی با آن عظمت فرو بریزد و فقط نگران آتش‌سوزی بودم. اما وقتی ساختمان پلاسکو فرو ریخت جدا از نگرانی برای کار و کاسبی‌ام فقط احساس کردم که ٤٠‌سال خاطرات نوجوانی تا میانسالی‌ام در این مکان خاک شد.

در این دوسال خیلی اتفاقات برای کاسبان پلاسکو افتاده است. عده‌ای از آن‌ها سرمایه‌های‌شان را از دست دادند و بعضی‌ها هم قید کار و کاسبی و تولید پوشاک را زدند و به کار دیگری مشغول شدند و متاسفانه بعضی‌ها هم از دنیا رفتند. با این اوضاع فکر می‌کنید پلاسکوی جدید دوباره پلاسکو شود؟

معتقدم صددرصد این اتفاق می‌افتد و دوباره پلاسکو رونق خواهد گرفت.

بیکار شدم پسرم نتوانست ازدواج کند

در این دو سال که مثل سابق مغازه و کارتان را نداشتید، زندگی تان چقدر تغییر کرد؟

دو سال است که همه زندگی‌ام تحت‌الشعاع آتش‌سوزی پلاسکو قرار گرفته. قبل از این حادثه پسرم در آستانه ازدواج بود، ولی به خاطر این اتفاق ازدواجش به هم خورد. می‌خواهم بگویم بعد از آتش‌سوزی پلاسکو، سونامی اقتصادی زندگی‌ام را دگرگون کرد. من دو پسر و دو دختر دارم که پسرهایم در مغازه من کار می‌کردند و الان بیکار شده‌اند. البته این اتفاق فقط برای من نبود، خیلی از همکارانم که حتی دختران‌شان نامزد کرده بودند به دلیل وضع اقتصادی بدی که دچارش شدند هنوز نتوانسته‌اند جهیزیه مختصری برای دخترشان بخرند.

خودتان تا الان چقدر سرمایه از دست داده‌اید؟

یک خانه داشتم که آن را هم فروختم و بدهی‌هایم را دادم.

در این مدت چه‌کار می‌کنید؟ جای دیگری مغازه اجاره کرده‌اید؟

نه، توانش را نداشتم که اندازه آبرو و به دلخواه خودم جایی را بگیرم، برای همین تقریبا بیکارم و گاهی اگر مشتری داشته باشم تولید می‌کنم و برای‌شان می‌فرستم.

همان موقع یک ساختمان به کسبه پلاسکو معرفی کردند که بروند و فعلا در آن‌جا مستقر شوند. آن‌جا نرفتید؟

بله، ساختمان نور در چهارراه طالقانی را به کسبه پلاسکو اختصاص دادند. ما هم یک مدت رفتیم آن‌جا، ولی بدبخت بودیم، بیچاره‌تر شدیم، یعنی یک مقدار از مال‌مان هم آن‌جا از بین رفت، چون دکور زدیم و هزینه کردیم، ولی این ساختمان ظرفیت کار ما را ندارد. طبقه اولش موبایل و کامپیوترفروشی است و برای من که ٣٨ متر مغازه در پلاسکو داشتم یک واحد ١٧ متری در طبقه چهارم این ساختمان هیچ ارزشی نداشت. خیلی‌ها هم همان موقع ول کردند و رفتند.

در این مدت بدهی روی دست‌تان نماند؟

راستش خیلی‌ها که از شهرستان از ما خرید کرده بودند پولم را ندادند؛ مثلا یکی از مشتری‌ها چک برگشتی داشت، بعد از آتش‌سوزی با او تماس گرفتم، در جوابم گفت: تصویر چک را برای من بفرست که بدانم نسوخته. یعنی این آتش‌سوزی همه‌جوره دامنگیرمان شد، حتی برای گرفتن حق و حقوق‌مان. من قبل از این حادثه وام گرفته بودم و تا دو سال پیش سر موقع قسط‌ها را پرداخت می‌کردم، اما الان قسط‌های بانک عقب افتاده و برایم اخطار می‌آید. چه کار کنم؟ درآمدم قطع شده و تازه باید با هزینه خودم مغازه‌ام را هم بازسازی کنم و زندگی خانواده‌ام را هم بچرخانم. از کجا بیاورم؟

البته این اتفاق برای همه همکاران‌تان افتاده است. شنیده‌ام خیلی‌های‌شان از ایران به ترکیه رفته‌اند و در تولیدی‌های آن‌جا خیاطی می‌کنند یا در همین تهران مجبور شدند کارگری کنند.

بله، کسانی را می‌شناسم که رفته‌اند گارسون رستوران شده‌اند. بعضی‌ها هم رفته‌اند راننده اسنپ شده‌اند. بعضی‌ها هم نه می‌توانند گارسونی کنند، نه ماشین دارند که راننده تاکسی شوند. الان یکسری از کسبه که دست‌شان به دهان‌شان می‌رسد، دارند برای‌شان اعانه جمع می‌کنند و این ماجرا خیلی غم‌انگیز است.

کسانی که برای شما و در مغازه‌تان کار می‌کردند، در این دو سال چه کردند؟

دو پسرم بودند که گفتم الان بیکار شده‌اند. سه شاگرد دیگرم هم همین‌طور بیکار شدند و یکی‌شان همین چند وقت پیش دق کرد و از دنیا رفت.

به خاطر این حادثه سکته کرد؟

راستش تصادف کرد، ولی می‌دانم که به این دلیل حواسش پرت شده بود که ذهنش درگیر بود. مدت‌ها از غصه بیکاری و بی‌پولی حواسش سر جایش نبود و دست آخر هم وسط جاده با همین فکر و خیال‌ها یک ماشین به او زد.

آقای توسلی! مردم روی حرف، قول، پول و چک بازاری‌ها خیلی حساب می‌کنند. اصلا در فیلم‌های سینمایی هم معمولا یک شخصیت بازاری معتبر وجود دارد که حرفش حرف است. شما هم یکی از کسبه بنام پلاسکو بودید. می‌خواهم بدانم در این مدت که کسب و کارتان را از دست داده‌اید، مردم و بازاری‌های دیگر با شما چطور برخورد می‌کنند؟

راستش این حق طبیعی جامعه است. ما هم همین‌طور بودیم. یعنی بین دو کاسب که یکی‌شان مغازه داشت و یکی دیگر مستاجر بود طبیعتا روی حرف صاحب سرقفلی بیشتر حساب می‌کردیم؛ بنابراین وقتی مغازه‌ام از من گرفته شد اعتبار و پشتوانه‌ام را هم از دست دادم و الان هم برخی از بازاریان رفتارشان با ما عوض شده است. چند وقت پیش یکی از کسبه ساختمان پلاسکو که مغازه‌اش در آتش سوخت، تعریف می‌کرد که برای خرید جنس به بازار رفته و همان آدمی که تا دو سال پیش جلوی پایش بلند می‌شده و چای برایش می‌آورده الان جنسش را به او نمی‌فروشد. با این حال، من توقع داشتم این اتفاق برای ما بیفتد، برای همین هم دستم را جلوی کسی دراز نکردم.
 
منبع: روزنامه شهروند
نظرات شما