رویداد۲۴ با خوش خیالی گوشی تلفن را برداشتم تصور میکردم زنگ بزنم گوشی را برمیدارد و با خیال راحت حرف میزنیم نمیدانستم که هنوز در روستا تکنولوژی به خوبی جا نیفتاده و آنتن داشتنی در کار نیست. بوقهای تلفن که به صدا درآمد، گوشی را که برداشت متوجه شدم آنتن ندارد، با سلام و احوالپرسی موضوع عروسکهای روستایشان را مطرح کردم، صدا قطع و وصل میشد، لهجه زیبای بلوچیاش مرا به وجد آورده بود اما قطعی صدا، مانع شنیدن حرفهایش میشد. هی به او میگفتم صدا قطع و وصل میشود و متوجه نمیشوم که چه میگویی! میخواهی یک ساعت دیگر تماس بگیرم! گفت: الان در شهرم اگر به روستا بروم که اصلا آنتن ندارم، اگر بخواهی شمارهات را برایم اساماس کن، عکس عروسکها را تا زمانیکه در شهر هستم، بفرستم واگرنه روستا اینترنت به سختی آنتن میدهد. صدا قطع شد و آنتن رفت. این اولین مکالمهام با «خدیجه کلندزرهی»، مسئول عروسکدوزی محلی در روستای تاجمیر خراسان جنوبی است.
روستای دورافتاده تاجمیر در شهرستان سربیشه و استان خراسان جنوبی است، مردمانش مصائب زیادی کشیدهاند و در محرومیت زندگی میکنند، به «خدیجه» مجدد زنگ میزنم، میگوید چرا شمارهات را برایم نفرستادی؟ الان روستا هستم و نمیتوانم صحبت کنم، مکالمه که قطع میشود. فکر میکنم در آن روستا چه کار میکنند؟ همه آدمهایی که در تکنولوژی و اینترنت غرق شدند و حتی برای چند دقیقه از قطع بودن اینترنت و فضای مجازی گله میکنند که کارهایشان بدون اینترنت مختل شده، آن روستاییان حتی بهسختی به اینترنت و آنتن گوشی همراه دسترسی دارند. اما آنها هر شرایطی که برایشان رقم خورده، توانستهاند به بهترین نحو اوضاع را مدیریت کنند، در محرومیت هستند اما با شرایط کنار آمدند اگر از دامداری و کشاورزی باز بمانند به صنایع دستی و فرهنگ اصیل خود روی میآورند، یکی از نمونههای صنایع فرهنگی آنان عروسکهای تاجمیر معروف به «دوتوک» است. دوتوکهایی که با پشم گوسفند، موی بز و تکه پارچهها ساخته میشوند البته این مواد اولیه ساخت عروسک است اصلیترین و مهمترین بخش دستان پُر محبت و با عشق مادران و زنانی است که «دوتوک» را میسازند و پارچهها را به هم وصلهوپینه میکنند.
اگر به معنی لغوی «عروسک» تامل کنیم، «بازیچهای به شکل انسان (یا حیوان) جهت سرگرمی و بازی کودکان» است شاید این معانی، مفهوم عروسک به عنوان وسیله و اسبابی برای بازی کودکان را برساند تا با آن سرگرم شوند و اوقات فراغت خود را سپری کنند. اما با کمی تامل نمیتوان این معنی را به همه عروسکها نسبت داد. عروسک با فرهنگ و تاریخ هر کشور گره خورده، که یادآور ارزشها و باورهای سنتی قوم و قبیلهای است که با هنرشان، فرهنگ اصیل را به یادگار گذاشتهاند. عروسکهایی که شبها سر بر بالین بسیاری از دخترکان گذاشتهاند و تا سحر به رازهایشان گوش سپردهاند. به این موضوعات فکر میکردم که رشته افکارم پاره شد، به «خدیجه» باید زنگ میزدم تا تمام داستان «دوتوک» را از زبان او بشنوم، تا مکالمه برقرار شد فهمیدم که به شهر آمده، از ترس قطع شدن صدا، سریع گفتم قصه یکی از عروسکها را تعریف میکنی که داستاناش چیست؟ «خدیجه» میگوید: «هر کدام از عروسکها داستان و قصهای جداگانه دارد که بر روی تکه پارچهای سفید داستاناش نوشته شده و به عروسک وصل شده است تا کسانی که میخرند از قصه عروسکها مطلع شوند.»
البته قبلاش گفت که داستان این عروسکها مربوط به قوم بلوچ است و ما هم اصالتا بلوچی هستیم. «خدیجه» قصه یکی از عروسکها را برایم گفت که اسم یکی از این عروسکهای «دوتوک»، زیبا است و حدودا ۲۱ سال سن دارد، او با اصغر دو سالی میشود که ازدواج کرده و ماحصل ازدواجشان دختر ۴ماه به نام «سمیرا» است. مامان «زیبا» هر شب برای «سمیرای» ۴ ماهه لالایی میخواند و کودکش در آغوشش به خواب میرود. این اولین داستان یکی از عروسکهای «دوتوک» بود که خدیجه تعریف کرد.
او درباره عروسک دیگر «دوتوک» که اسمش «سارا»ست میگوید: «سارا ۲۱ سال دارد و در سن ۱۶ سالگی با محمود ازدواج کرده، او دو فرزند دارد و با شوهرش زندگی خوبی را میگذراند، سارا در کنار همسرش به دامداری و کشاورزی مشغول است.»
به این فکر میکنم که سازندگان این عروسکها چقدر خوشبختاند زیرا با تمام حس زیباییشناسی و علاقهمندی به هستی عروسکهایی از طبیعت میسازند و برای هر کدامشان شخصیت خیالی اما با قصهای واقعی تعریف میکنند. عروسکهایی که شاید روایتگر زنان بلوچی، تاجمیری و... هستند که با تمام محدودیتها کار میکنند، به شوهرانشان کمک میکنند، بچههایشان را بزرگ میکنند، کارهای خانه را انجام میدهند، برای فرزندانشان لالایی میخوانند و... همانهایی که شدهاند تکه پارچه سفید و وصل شدند به عروسکها.
به «خدیجه» میگویم چند نفر از زنان روستای تاجمیر در عروسکسازی محلی به شما در ساخت عروسکها کمک میکنند درآمدتان به چه شکل است و او جواب میدهد: «۴۰ نفر از زنان روستا در عروسکسازی محلیمان فعالیت دارند البته درآمد زیادی نداریم اما از بیکاری بهتر است. در کارگاه هم عروسکهای کوچک داریم و هم بزرگ که عروسکهای بزرگ ساختش یک روز طول میکشد و عروسکهای کوچکتر دو ساعت یا بیشتر. در طول یک هفته نزدیک به ۱۰ عروسک بزرگ میسازیم. همچنین برای فروش عروسکها هم در روستا مغازه داریم و هم شرکتهای دیگر از ما خریداری میکنند و «دوتوک» را به دست علاقهمندان میرسانند.»
یکی از ویژگیهای عروسکهای «دوتوک»، ثبت ملی شدن آن است، شاید برای «خدیجه» این مسئله خیلی در ساخت، تولید و درآمدزایی تاثیری نداشته باشد، اما زمانیکه به او بگویم عروسکهای «دوتوک» ثبت ملی شدند و عروسکها در کشورهای دیگر در آغوش دخترکان جا میگیرد، تنها میخندد! خندهای که تو را از سوال کردن زیاد دور میکند، گویی «خدیجه» از مکالمه طولانی خسته شده و کمی هم کمروست با شنیدن این جملهاش که قصه برخی از عروسکها را برایت تا شب میفرستم احساس میکنم تمایلی به ادامه صحبت ندارد، با او که خداحافظی میکنم به یاد دخترکانی میافتم که رازهایشان را برای «دوتوک»های گوناگون گفتهاند، عروسکهایی که با دستهای زیبای زنان روستایی سوزندوزی، رو دوزی، منگولهدوزی و... شدهاند، دستاری بر روی سر بستهاند، همانهایی که مطمئنی کپی هیچ عروسک خارجی، چینی، اروپایی و آمریکایی نیستند، بلوچی هستند و اسمشان «دوتوک» است.