بررسی فیلم «مردی بدون سایه»
یکی از مشکلاتی که گریبانگیر تمام فیلمسازان علاقمند به ژانر "تریلر" در ایران است، عدم تطابق فضای رئال اجتماعی آنها با ایدههای فانتزی روانکاوانه است.
رویداد۲۴ معمولا مقدمه چینی برای دست به قلم بردن درباره فیلمهایی که حرفی برای گفتن ندارند و همان بی حرفی هایشان را هم بد به تصویر کشیده اند سخت است. "مردی بدون سایه" آخرین ساخته علیرضا رئیسیان، دقیقا از همان جنس فیلمها است. اثری که حتی ژست جدی بودن را هم نمی تواند به خود بگیرد و در کوچکترین ریزه کاری ها، دچار کلیشههای دستِ چندم سینمایی می شود.
فیلم با آغازی غافلگیر کننده (هرچند مصنوعی) آغاز میشود. مردی با چاقویی که در دست دارد به دنبال یک دختر در وسط شهر میدود و به وحشیانهترین شکل ممکن، دختر را کتک زده و میکُشد. تا چند دقیقه، مخاطب در شوک است که پس از مدتی، متوجه میشود آنچه که دیده، یک فیلم درفیلم بوده است. کاراکتر اصلی فیلم، ماهان کوشیار (با بازی علی مصفا) مستند سازیاست که صحنه خشن ابتدایی فیلم را ساخته و انتشار غیرقانونی آن در فضای مجازی برای او دردسرهایی مانند برکنار شدن از کار را منجر شده است. به همین دلیل، همسرش سایه (با بازی لیلا حاتمی) باید مشغول کار شود تا خرج خانه در بیاید و با همین مقدمهی تکراری و کلیشه ای، حوادث نه چندان جذاب فیلم آغاز میشوند.
آنچه که رئیسیان سعی داشته در فیلم بدان بپردازد، در واقع طرحی است متکی بر این ایده که مرد، با از دست دادن شغلش به انفعال میرسد و زن، مجبور میشود به طور جدی مشغول کار شود و در نتیجه با این جابه جایی وظایف در خانه، مشکلاتی بروز پیدا میکند. ماهان به عنوان پدر، دچار حساسیتهایی میشود که در ابتدا منجر به حسادت، سپس منجر به شک و بعد از آن، منجر به اختلالاتی روانی میشود. خشونت که موتیف مستند ماهان کوشیار بود و او در این فکر بوده که مستندش با نمایش خشونت، تِمِ ضدخشونت را در پی دارد، به زندگی واقعی خود ماهان رخنه میکند.
اینکه عنوان فیلم، "مردی بدون سایه" است و نام همسر کاراکتر اصلی فیلم نیز "سایه" است، خود تا حدودی بیانگر بخشی از حوادث فیلم است، اما یکی از مشکلاتی که گریبانگیر تمام فیلمسازان علاقمند به ژانر "تریلر" در ایران است، عدم تطابق فضای رئال اجتماعی آنها با ایدههای فانتزی روانکاوانه است. بستر فیلمهایی نظیر "مردی بدون سایه" به هیچ وجه کشش تحمل وزن المانهای استعارهای فضای تریلر را ندارد. نمیتوان همزمان هم مستند ساخت و هم از استعارههای وابسته به "فرا واقعی بودن" استفاده کرد و همین نیز جدیترین ایراد فیلم نه چندان دلچسب علیرضا رئیسیان است. علاوه بر این، عدم تطابق و هماهنگی بین اجزای فیلم، رایحهی سطحی نگری و "در دام کلیشهها افتادن" را نیز به مشام میرساند. چند مورد را بعنوان نمونه با هم مرور کنیم:
کلاهبرداریها و پولشوییهایی که مثلا در شرکتی بزرگ انجام میشود و هیچ پرداخت درستی روی آن انجام نشده است. تنها با دیالوگ و کتوشلوار و حضور پلیس باید باور کنیم که پولشویی بزرگی در حال رخ دادن بوده است.
دیالوگهای گلدرشت لیلا حاتمی، هنگامی که با زنی اسپانیایی به زبان آنها صحبت میکند و به او توصیههای خارج از کادرِ عاشقانه میکند و در همین حین، موسیقی متنی که به شدت بدسلیقه انتخاب شده است روی تصویر پخش میشود.
سکانسی خنده آور از یک پارتی شبانه که در آن مشروبات الکلی سرو میشود، اما همه با حجاب کامل، مشروب میخورند و مواد مخدر مصرف میکنند. (بهتر است اگر امکانات و شرایط خلق یک موقعیت در دسترس نیست، از خیر آن بگذریم)
و چندین و چند مورد دیگر مانند حضور شخصیتهای بدون تاثیر و بدون اهمیت در فیلم، وقوع حوادث فرعی که هیچ کمکی به پیشبرد هسته اصلی داستان نمیکند و ... که جدای از مبحث نقد فیلم، ما را به این فکر فرو میبرد که واقعا جشنواره فیلم فجر، بهترین آثار سینمایی سالیانه ما را پوشش میدهد؟ و اگر جواب مثبت است، به طور جدی باید فکری به حال انتخابها کرد.
منبع: دیدار نیوز