در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب فکر میکنید آیا اهدافی که انقلاب اسلامی در ابتدا دنبال میکرد، محقق شده است؟
به طور کلی با توجه به موانعی که در راه انقلاب اسلامی بوده به نظر میرسد ما در پیمودن مسیر اهداف این انقلاب موفق بودهایم. ما آرمان بزرگی داریم و آن پیاده کردن و گسترش اسلام در ایران و جهان است. به همین جهت مخالفتها و موانع زیادی برای ما ایجاد کردند. اگر ما این موانع را در نظر بگیریم میبینیم که در مجموع، انقلاب عملکرد قابل قبولی داشته و در مسیر اهداف خود حرکت کرده است. گرچه به برخی از این اهداف رسیده و به برخی دیگر نرسیده است.
مثلاً در استقلال سیاسی قطعاً همه قبول داریم که ایران مستقلترین کشور از نظر سیاسی است و خودش برای خود تصمیم میگیرد. اینطور نیست که سفرای آمریکا، انگلیس و سایر کشورها به ما دستور بدهند. یا در استقلال اقتصادی از نظر اینکه خودمان برای خودمان برنامهریزی میکنیم موفق بودهایم گرچه مدیریت اقتصادی مسئله دیگری است. در استقلال فرهنگی که پایه استقلال سیاسی و اقتصادی است نیز در مجموع موفق بودهایم. پیش از انقلاب نوعی خودباختگی نسبت به فرهنگ غرب وجود داشت که به طور محسوسی کم شده و البته هنوز کاملاً از بین نرفته است.
ما در آرمان آزادی که مهمترین شاخه آن آزادی بیان است نیز توفیق نسبی داشتهایم اگرچه در دورههای مختلف فراز و نشیبهایی در این زمینه وجود داشته است. از ابتدای پیروزی انقلاب تا آغاز جنگ، آزادیها به طور مطلق وجود داشت و ممنوعیتی برای هیچ گروهی حتی مخالفان نظام نبود و صرفاً بعد از اینکه برخی از آنها دست به اسلحه بردند برایشان محدودیت ایجاد شد.
دوره جنگ هم نمیتواند ملاک قرار بگیرد؛ زیرا در همه کشورها در دوره جنگ قوانین خاصی حاکم میشود و آزادیها محدود میشود اما در دوره سازندگی میتوان گفت که آزادی بیان به نحو ایدهآل وجود نداشت؛ زیرا رئیس جمهور وقت همت خود را در موضوع سازندگی گذاشته بود تا بتوانیم به سرعت خرابیهای جنگ را جبران و زیرساختها را ترمیم کنیم. بنابراین آزادیها تا حدودی محدود شده بود و تحمل انتقاد هم کم بود. استدلال این بود که ما یک دولت کاری هستیم و نمیخواهیم وقت کشور صرف بگومگوهای سیاسی شود.
در دوره دولت اصلاحات آزادی بیان در حد قابل قبولی وجود داشت و آثار خوبی در پی داشت. برخی خطاها هم به کمک این آزادی بیان آشکار شد، مثل موضوع قتلهای زنجیرهای و فشار بر روشنفکران و دگراندیشان که افشا شد و به نفع نظام و کشور بود.
در دوره اول آقای احمدی نژاد نیز آزادی بیان در حد قابل قبولی وجود داشت و انتقاد از رئیس جمهور انجام میشد اما از سال ۸۸ به بعد فضا بسته شد و آزادی بیان در حد قابل قبولی نبود. متأسفانه آثارش تا امروز ادامه دارد. البته شاید خود آقای احمدی نژاد با این بسته شدن فضا موافق نبود.
دولت آقای روحانی نیز روی آزادی بیان تاکید داشت ولی نوعی خطوط قرمز مصنوعی در این دوره ایجاد شد به این معنا که انتقاد از دولت به صورت نامحدود آزاد است ولی از برخی نهادها و درباره برخی موضوعات نمیتوان انتقاد کرد.
مثلاً درباره فتنه ۸۸ و حصر خانگی به گونهای رفتار میشود که هر کس اظهار نظر کند تحت فشار قرار میگیرد یا معمولاً انتقاد از عملکرد سپاه و نهادهای زیرمجموعه رهبری با محدودیتهایی مواجه میشود. در واقع دولت نتوانسته آزادی بیان مد نظر خود را در کشور پیاده کند و اگر بخواهیم مقایسهای درباره آزادی بیان با دولت قبلی داشته باشیم این دولت در حد دولت اول آقای احمدی نژاد است و تغییر اساسی نکرده است. مثلاً وضعیت آزادی بیان در دانشگاهها در حد خوبی نیست و محدودیتهای گذشته وجود دارد. کرسیهای آزاداندیشی هم تحقق پیدا نکرده، لذا در این دولت به نقطه ایدهآل آزادی بیان نرسیدیم.
نگاه دولتها در مورد آزادی بیان با حاکمیت چقدر تفاوت دارد؟
البته معمولاً بخشی از حاکمیت در مقابل آزادی بیان ایستادگی داشته و فکر میکرده با جلوگیری از اظهار نظر مخالفان میتواند نظام را بهتر حفظ کند که این یک اندیشه غلط است.
شهید مطهری در اوایل پیروزی انقلاب میگفت از اسلام فقط با یک نیرو میتوان پاسداری کرد و آن آزادی دادن به مخالفان و پاسخ صریح و روشن به آنهاست. ما در ۴۰ سال گذشته همیشه این مشکل را داشتهایم. دولتهایی که به دنبال گسترش آزادی بیان بودند با مخالفتهایی از طرف بخشی از حکومت مواجه شدهاند.
در بحث عدالت اجتماعی چقدر اهداف انقلاب محقق شده است؟
در بحث عدالت که از آرمانهای انقلاب اسلامی بوده به صورت کلی تلاشهای قابل توجهی انجام شد، خصوصاً اوایل انقلاب و سعی شد فاصله روستاها با شهرهای بزرگ از نظر امکانات رفاهی در مقایسه با وضع قبل از انقلاب کم شود. البته در مجموع باید گفت که امروز شکاف طبقاتی در کشور ما بیشتر شده و این جای نگرانی دارد. شاید یک علت اساسی آن مدیریت ضعیف دولتها بوده که نتوانستند عدالت را مثلاً در بحث واگذاری بنگاههای دولتی به بخش خصوصی و اجرای اصل ۴۴ رعایت کنند که این امر باعث شکاف طبقاتی شده است.
امروز به نظر میرسد رویکرد ساده زیستی که مسؤولان در ابتدای انقلاب داشتند در مواردی تغییر کرده، دلیل این امر را چه میدانید؟
دلیل این موضوع شاید گرایش به راحت طلبی بوده که در کل جامعه وجود دارد و به مسئولان هم سرایت کرده است. در ابتدای انقلاب نوعی تحول روحی و روانی در مردم ایجاد شد که به خاطر تربیتی بود که امام ایجاد کرد.
نَفَس الهی ایشان یک نوع دگرگونی در روحیه مردم ایجاد کرد به طوری که اساساً دنیا، مواهب دنیایی و دنیاطلبی در نظر مردم کوچک شمرده میشد و اصلاً این تز برای همه مردم پذیرفته شده بود که هر چه داریم (مال، آبرو و جان) باید فدای اسلام کنیم و اسلام را گسترش دهیم. بر همین اساس مردم اصلاً تمایلی به زندگی تجملاتی نداشتند و به راحتی فداکاری میکردند، به جبهه میرفتند و جانشان را فدا میکردند زیرا یک دید الهی پیدا کرده بودند. اما این نگاه به مرور کم شد و این یک روند طبیعی است.
ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که این تحول سالهای طولانی باقی بماند. این اتفاق در شرایط خاصی رخ میدهد و به نظر من وجود جنگ عاملی برای استمرار این روحیه بود اما بعد از آن کم کم راحت طلبی و میل به زندگی اشرافی در مردم ایجاد شد. در صدر اسلام هم بعد از گذشت آن دوران سخت و تسلط اسلام بر شبه جزیره عربستان که مسلمانها خیالشان از دشمن خارجی راحت شد گرایش به جمعآوری مال و تقسیم غنایم شدت پیدا کرد تا در زمان خلیفه سوم که تبعیضهایی در تقسیم بیتالمال و مناصب ایجاد شد به طوری که بیتالمال و مناصب بین اقوام و خویشان خلیفه و سایر حاکمان تقسیم میشد و این منجر به شورش مردم بصره، مصر و کوفه و کشته شدن عثمان شد.
در هر انقلابی وقتی دوران سختی میگذرد روحیه راحت طلبی در مردم ایجاد میشود. این روحیه در مسئولان ما هم رخنه کرد و آنها قدری از سطح متوسط مردم فاصله گرفتند. این خوب نیست. هر مسئولی موظف است که سطح زندگیاش از سطح متوسط مردم بالاتر نباشد و هر چه مقام بالاتر باشد سطح زندگی باید نزدیکتر به زندگی ضعفا باشد. مسلماً مقام رهبری، رؤسای قوا و وزرا مسئولیت بیشتری در این زمینه دارند.
البته در مورد مقامات عالی مشکلی نداریم. به نظر من این آسیبی است که به انقلاب وارد شده و باید درمان شود. اگر این اصل جا بیفتد که هر مسئولی حداکثر در سطح متوسط زندگی کند و از امکانات خاصی برخوردار نباشد داوطلبان پذیرش مسئولیت هم کم میشوند زیرا احساس میکنند از امکانات ویژهای برخوردار نمیشوند.
اخیراً در مورد پدیده آقازادگی در جمهوری اسلامی هم بحثهای زیادی میشود، آیا این پدیده نوظهور است و خاستگاهش چیست؟
موارد اندکی بوده که برخی فرزندان مسئولان از جایگاهشان سوءاستفاده کردهاند اما مدتی است که رسانهها به این موضوع بیش از حد میپردازند. فرض کنید دختر یک مسئولی ازدواج میکند و داماد برای ادامه تحصیل به خارج از کشور میرود و همسرش را با خود میبرد. در این صورت ایرادی وارد نیست. وقتی فرزند یک مقام مسئول در آمریکا باشد ممکن است روی مواضع آن مسئول هم تأثیر بگذارد. اما غیر از این موضوع، سوءاستفاده از جایگاه پدر در مواردی وجود داشته است.
در چنین شرایطی ایراد به پدر وارد است که به فرزندش چنین اجازهای داده است. اینکه فرزند یک مسئولی کریسمس را که متعلق به مسیحیان است جشن بگیرد، جای تعجب دارد. گاهی هم در این زمینه شیطنت میشود. مثلاً فرزند یک مسئول سوار خودروی گرانقیمتی میشود، از او عکس میگیرند و منتشر میشود، بعد معلوم میشود خودرو متعلق به او نبوده است.
دلیل اینکه مردم حساسیت زیادی در این باره دارند چیست؟ مثلاً در مورد فرزند خود شما هم بحثهایی بود که چرا ایشان در شهرداری منصوب شد؟
یک دلیلش این است که مردم از نظر معیشتی تحت فشار هستند و وقتی چنین پدیدههایی را میبینند بیشتر ناراحت میشوند. شاید اگر وضع مالی مردم خوب بود اینقدر حساسیت وجود نداشت. به هر حال ما باید در این زمینه عادلانه قضاوت کنیم.
ممکن است فرزند یک مسئولی بدون هر گونه سابقه به مقامی منصوب شود در حالی که افرادی شایستهتر از او وجود داشتهاند اما وقتی فرزند مسئولی مراحل لازم را طی کرده و استحقاق لازم را دارد نمیشود گفت نباید به فلان جایگاه برسد زیرا آقازاده است. در این صورت حق او ضایع میشود. این تز که برخی تبلیغ میکنند که فرزند هیچ مسئولی نباید هیچ پستی بگیرد معنایی ندارد.
آیا خود شما مشمول پدیده آقازادگی هستید؟ چقدر از جایگاه فعلیتان را مدیون مرحوم شهید مطهری میدانید؟
البته وضعیت من متفاوت است. جایگاههایی که من در آن قرار گرفتم جایگاه انتخابی بوده است. ممکن است در مجلس هشتم که برای اولین بار کاندیدای نمایندگی مجلس شدم فرزند شهید مطهری بودن در انتخاب مردم تا حدی مؤثر بوده اما اینطور نبوده که من فرد ناشناسی بودم. من از زمان دولت آقای هاشمی اظهار نظر، مصاحبه و سخنرانی سیاسی و غیرسیاسی داشتم و در تهران تا حد زیادی شناخته شده بودم. از سال ۷۰ اظهار نظر میکردم در حالی که سال ۸۷ کاندیدا شدم.
بسیاری از مردم تهران مرا میشناختند و قطعاً سابقه خانوادگیام در اینکه توانستم جزو نفرات اول تهران باشم مؤثر بوده است اما در دورههای نهم و دهم مجلس فکر میکنم مردم بر اساس عملکردی که از من دیدند رأی دادند و در این ادوار فکر نمیکنم فرزند شهید مطهری بودن تأثیر قابل توجهی در انتخاب مردم داشت.
مواردی بوده که فرزندان شخصیتها در یک سمت انتخابی حضور پیدا کردهاند اما مردم بعد از دیدن عملکرد آنها مجدداً به آنها رأی ندادهاند. این نشان میدهد مردم به عملکردها نگاه میکنند. البته سابقه خانوادگی افراد به طور کلی در انتخاباتها تأثیرگذار است. وقتی فردی از یک خانواده خوشنام در شرایط مساوی با فرد دیگری باشد بخت بیشتری برای انتخاب شدن دارد.
برخی میگویند اگر هر کس دیگری به جای علی مطهری برخی اظهار نظرها را داشت با دردسر مواجه میشد، فکر میکنید عدم برخورد با شما به مرحوم پدرتان مربوط است؟
اگر نتوانستهاند به خاطر اظهارنظرهایم با من برخورد کنند به این دلیل بوده که حرفهای من معمولاً مستدل و مبتنی بر مواد قانونی بوده و حرفی خارج از قانون اساسی نزدهام. مشکل اینجاست که گاهی به قانون اساسی عمل نمیشود. البته خطوط قرمز مصنوعی وجود داشته که من گاهی آنها را شکستهام. این خطوط قرمز نباید از ابتدا ایجاد میشد اما فکر میکنم انتسابم به شهید مطهری تأثیری در نحوه برخورد نداشته است. انتسابم به شهید مطهری تأثیری در عدم برخورد با من نداشته است.
در واقع دلیل قانع کنندهای برای برخورد تند و حذف من وجود نداشته است. البته در عمل افرادی از یک نهاد حاکمیتی مزاحمتهایی ایجاد کردهاند مثل حادثه شیراز که یک برنامه سازماندهی شده بود و پلمب محل سخنرانی من در مشهد یا شنودی که در دفتر کارم قرار دادند.
به نظر شما انقلاب اسلامی چه تأثیری در دینداری یا دین گریزی مردم داشته است؟
قبول ندارم که مردم نسبت به قبل از انقلاب بی دینتر شده باشند یا اینکه دین گریزی در حد گستردهای وجود داشته باشد. به اعتقاد من مردم نسبت به قبل از انقلاب دیندارتر شدهاند. این را با اطمینان میگویم. کسانی که میگویند اینچنین نیست قبل از انقلاب را ندیدهاند. ممکن است عدهای مسائل معیشتی را بهانهای برای دین گریزی کنند. این یک بحث دیگر است. یا کسی را دیدهام که میگوید حالا که اختلاس میشود من هم نماز و روزهام را ترک میکنم. اگر بررسی کنید میبینید که این فرد قبلاً هم نماز نمیخوانده و روزه نمیگرفته است. این گونه افراد دنبال بهانه هستند، چون انجام این تکالیف سخت است.
آنچه مهم است این است که حساب اسلام از رفتار حاکمیت و مسئولان جداست و حتی در جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت دینی ممکن است مسئولان اشتباه کنند. این دلیل نمیشود که ما از اصل اسلام فاصله بگیریم. ما باید دنبال این باشیم که کاستیها را اصلاح کنیم. نه اینکه اگر نقصی دیدیم آن را به اسلام ربط دهیم.
همیشه زمانی که سختیها شروع میشود و فشار به مردم میآید عدهای به اصول اولیه شک میکنند و میگویند نکند که آرمانهای اولیه ما اشتباه بوده است و باید به سمت غرب و آمریکا برگردیم. اما وقتی وضعیت خوب میشود همینها میگویند «قربان اسلام بروم». این حرفها ملاک و مبنا نیست. در مجموع به نظرم مردم ما دیندارتر از پیش از انقلاب شدهاند.
در مورد حجاب چطور؟
در مورد حجاب، امروز الزام به معنی واقعی وجود ندارد. برخی واقعاً حجاب ندارند و بی حجاب هستند و از طرف حاکمیت به آنها کاری ندارند. اگر اعتراضی باشد این است که چرا در این باره بی تفاوتی وجود دارد. این نوع الزام به نحوی نیست که اختیار را از مردم گرفته باشد. اگر چادر و روبنده الزامی باشد، این به معنی حجاب اجباری است ولی وقتی صرفاً حداقل حجاب باید رعایت شود و اجباری بر حجاب به شکل خاصی وجود ندارد نباید گفت که اجبار است مگر اینکه عدهای به دنبال برهنگی و عریانی باشند.
اجبار به عدم برهنگی و عریانی وجود دارد و اکثریت قریب به اتفاق هم آن را قبول دارند. حتی بسیاری از خانمهای بدحجاب و بی حجاب هم موافق حجاب اختیاری که منجر به برهنگی و عریانی میشود نیستند و این مقدار نظارت بر پوشش را قبول دارند زیرا مصلحت جامعه و افراد خانواده خود را در همین میبینند.
این روش دینداری چقدر به فرهنگ ریا در جامعه منجر شده است؟
ایرادهایی به روش گزینش ما وجود دارد که ممکن است منجر به تظاهر و ریا شود. ما مأمور تجسس در زندگی مردم نیستیم. ملاک صلاحیت افراد برای اینکه بخواهند کارمند دولت شوند باید همین باشد که فساد مهم مالی یا اخلاقی نداشته باشند. اینکه وارد جزئیات شوند کار درستی نیست. اصل بر برائت و اعتماد به اظهار نظر مردم است. ما نباید بیجهت در اینباره سختگیری کنیم.
اینکه در ادارهای ضوابطی برای کارمندان وجود داشته باشد که مثلاً سیگار کشیدن ممنوع است یا نوع پوشش به یک شکل خاص باشد ریا نیست. ممکن است خانمی در منزلش حجاب را رعایت نکند و در مقابل نامحرم بی حجاب باشد. کسی کاری با او ندارد ولی همین فرد باید در اداره، قانون حجاب را رعایت کند. در برخی دانشگاههای آمریکا دانشجویان لباس فرم دارند. این ضوابطی است که همه باید آن را رعایت کنند اما در زندگی شخصی هر کس روش خود را دارد و ما مأمور به تجسس در زندگی مردم نیستیم. مهم این است که قواعد در اجتماع رعایت شود.
حامیان اولیه انقلاب چه کسانی بودند و امروز چه نسبت و چه نگاهی به نظام دارند؟
حامیان اولیه انقلاب همه مردم بودند. نمیشود گفت که یک طبقه خاص مثلاً فقط طبقه محروم بودند. کارگر، کشاورز، دانشگاهی، روحانی، تاجر و طبقه مرفه همگی حامیان اولیه انقلاب بودند. هیچ قشری نمیتواند بگوید که انقلاب متعلق به من است. اگرچه معمولاً نقش طبقه محروم بیشتر است چون دلبستگیهای کمتری دارند و انقلاب برای آنها هم فال است و هم تماشا.
انقلاب اسلامی مثل انقلاب صدر اسلام مختص هیچ طبقهای نیست؛ زیرا با فطرت خداجوی مردم سر و کار داشته لذا همه مردم در آن شریکاند. حامیان انقلاب همه مردم بودهاند و امروز هم همه اقشار حامی انقلاب هستند. ممکن است در اثر برخی رفتارها انتقاداتی وجود داشته باشد و به خاطر برخی عملکردها اعتماد مردم کمتر شده باشد.
ما در تبلیغات انتخابات سال ۹۶ شاهد بودیم که کاندیداها یکدیگر را به اختلاس، دزدی و سوءاستفاده از قدرت متهم میکردند و این اعتماد مردم را به نظام خدشهدار کرد. اعتماد اولیهای که اوایل انقلاب نسبت به مسئولان وجود داشت بیشتر بود اما بعد از اتفاقاتی که در دوره آقای احمدی نژاد افتاد خصوصاً از سال ۸۸ به بعد به گونهای حرمت انقلاب و مقامات کشور شکسته شد. اینها باعث شد ابهت و عظمت انقلاب و مقامات کشور کم شود و اعتماد مردم کاهش یابد. این اعتماد باید بازسازی شود و بازسازی آن هم بستگی به این دارد که با تخلفات صورت گرفته برخورد روشن، قاطع و سریعی انجام شود.
اینطور نباشد که یک تخلفی اعلام شود و مشخص نباشد سرنوشتش چیست؟ باید روشن باشد که آیا اتهام از ابتدا غلط بوده یا متهم مجازات شده یا تبرئه شده است. اینکه به مردم گزارشی داده نمیشود کار بدی است. اگر اتهام دروغ بوده باید عذرخواهی شود. باید نتایج اینها به مردم اعلام شود. این جنگ قدرتی که امروز وجود دارد و دو طرف پی در پی یکدیگر را متهم میکنند آسیبی است که به انقلاب وارد شد، مثل موضوع حقوقهای نجومی که طرف مقابل هم املاک نجومی را مطرح کرد و شایعات و فضای بدبینی ایجاد شد در حالی که در آن حد نبوده است.
به طور مثال در موضوع حقوقهای نجومی دیوان محاسبات گزارش داد که ۳۹۷ نفر اضافه دریافت کردند و آن را برگرداندند. مسئله در آن حدی که در رسانهها مطرح شد نبود. موضوع املاک نجومی هم نفهمیدیم به کجا رسید. سیاسیونی که با هم رقابت سیاسی دارند و نگاهی به انتخاباتهای آینده دارند از این روش اتهام زنی دست بردارند. برخی از این اتهامات، بی اساس و برای کنار زدن رقیب است. باید از این کارها دست بردارند تا به اعتماد اولیه مردم نسبت به انقلاب و مقامات کشور برگردیم.
اخیراً آقای بادامچیان گفته از سال ۱۳۴۹ که مجاهدین خلق تشکیل شد، با استعلام از آیت الله طالقانی و شهید مطهری، به اتفاق شهید رجایی با این گروه هم همکاری کردیم. آیا شهید مطهری این گروه را تأیید میکرد؟
فکر میکنم آقای بادامچیان در اثر کبر سن برخی خاطرات در ذهنشان مخدوش شده است. در زمانی که امام خمینی (ره) در نجف بودند در داخل کشور تنها شخصیتی که از همان ابتدای شکلگیری سازمان مجاهدین خلق آنها را از نظر فکری دچار انحراف گرایش به مارکسیسم میدانست و دیگران را از همکاری با این سازمان باز میداشت شهید مطهری بود. حتی ایشان نگران بود که امام اینها را تأیید کنند لذا اطلاعاتی را برای ایشان ارسال کردند.
مهمترین چالشهایی که جمهوری اسلامی ایران در چهل سالگی با آن مواجه است چیست؟
ما چالشهایی در سیاست خارجی و سیاست داخلی پیش رو داریم. باید سیاست خارجی را قدری اصلاح کنیم، فعالتر کنیم و روابطمان را با کشورهای اسلامی و عربی قویتر کنیم. آرمان فلسطین بدون اتحاد کشورهای اسلامی محقق نمیشود. اگر ما برای آزادی فلسطین به تنهایی هزینه بدهیم به نتیجه مطلوب نمیرسیم.
ما باید همزمان با حضور در سوریه روابطمان را با کشورهای اسلامی بهبود ببخشیم. کاری نکنیم که آنها از ترس ما به دامن اسرائیل بیفتند. برخی کشورهای عربی مثل عربستان و امارات از ترس ما به دامن اسرائیل افتادند. نباید بی جهت آنها را بترسانیم. موضوع اشغال سفارت عربستان و آتش زدن کنسولگری این کشور در مشهد کار بسیار غلطی بود.
ما برای نفوذ در منطقه و گسترش اسلام در دنیا نباید خیلی از شیعه دم بزنیم. بلکه باید به دنبال گسترش اسلام باشیم. فرقه گرایی و شیعه گرایی، دیگران را فراری میدهد. ما مشکلی با اهل سنت نداریم و این خط کشیها کار غلطی است. هشت سال حصر خانگی مجازات کمی نیست.
در حوزه سیاست داخلی باید روش برخورد با منتقدان و مخالفان را اصلاح کنیم. برخی سخت گیریها اساساً ضرورتی ندارد. موضوع حصر خانگی آقایان میرحسین موسوی، مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد ضرورتی ندارد و این افراد باید زودتر آزاد شوند. اگر لازم است محاکمه شوند. چرا از محاکمه آنها میترسند؟ آنها به اندازه کافی مجازات شدهاند. هشت سال حصر خانگی مجازات کمی نیست. بعضی گفتهاند حصر خانگی مجازات نیست. من به آنها گفتم اگر مجازات نیست ۱۰ روز یا یک ماه این نوع حصر را آزمایش کنید و ببینید مجازات است یا نه. مخصوصاً حصر در شرایط اولیه.
نوع برخورد با آزادی بیان هم باید اصلاح شود. اخیراً آقای آشنا گفت که از حصر جز پوستهای باقی نمانده است. دادستان تهران علیه ایشان اعلام جرم کرد. این چه معنایی دارد؟! آیا اظهار نظر ممنوع است؟ بر اساس چه قانونی اعلام جرم شده است؟ همینهاست که مردم را فراری میدهد و همینهاست که حامیان انقلاب را افسرده میکند.
موضوع ورود نیروهای مسلح به اقتصاد و سیاست هم از دیگر مواردی است که باید اصلاح شود. این یکی از مشکلات کشور ماست. نهادی که نباید، علناً وارد انتخابات و سیاست میشود. البته گاهی عقلای آنها توجهی به این موضوع پیدا میکنند. اخیراً از سردار باقری درباره کودتای ونزوئلا سوال کردند. ایشان گفت از وزارت خارجه بپرسید. حرف درستی است. یک نظامی نباید در مورد سیاست خارجی اظهار نظر کند بلکه باید تابع تصمیم مقامات عالی کشور باشد.
در مورد مجلس خبرگان رهبری هم نیازمند رویکرد متفاوتی هستیم. الان اعضای مجلس خبرگان تنها وظیفهشان را انتخاب رهبر جدید میبینند و کار دیگری انجام نمیدهند. این کار، غلط و خلاف قانون اساسی است. آنها باید بر رهبری و بر بقای شرط عدالت در ایشان نظارت کنند، گاهی سوال کنند و پاسخ بشنوند. اما به جای این کار بر دولت نظارت میکنند و وارد وظایف مجلس میشوند. به نظرم یک راه این است که صلاحیت خبرگان توسط نمایندگان مراجع تقلید احراز شود تا اینکه این افراد بتوانند اظهار نظر مستقل و آزادانه داشته باشند. البته برخی از این موارد به تغییر قانون اساسی نیاز دارد و به نظرم این ضرورت برای تغییر قانون اساسی وجود دارد.
مجمع تشخیص مصلحت میخواهد مثل مجلس سنا عمل کند در حال حاضر نظارت مجمع تشخیص بر اجرای سیاستهای کلی نظام به روشی منجر شده که خلاف قانون اساسی است. میخواهند مثل مجلس سنا عمل کنند. مصوبات مجلس را اصلاح میکنند در حالی که این نیاز به تغییر قانون اساسی دارد و در شرایط فعلی مجمع مجاز به اعمال تغییر در مصوبات مجلس نیست. البته در دوره آقای هاشمی پیش آمده که مجمع از طریق شورای نگهبان نظر بدهد. در این صورت مشکلی نیست اما اینکه خود مجمع بگوید موضوعی خلاف قانون اساسی است و مستقیماً به مجلس ارسال کند درست نیست.
اساساً اینکه مغایرت مصوبه مجلس با یک سیاست کلی را به معنی مغایرت با قانون اساسی بدانیم محل اشکال است. این سیاستها بخشی از قانون اساسی نیست. برخی سیاستها خودشان با هم متناقض هستند. برخی از آنها قانونگذاری است. نمیتوان سیاستهای کلی را ضمیمه قانون اساسی دانست. در این موارد شورای نگهبان به اصل ۱۱۰ استناد میکند که مثلاً چون مصوبهای مغایر سیاست کلی است پس مغایر قانون اساسی است. من این را قبول ندارم. این موضوع قابل بحث است و تکلیفش باید معلوم شود.
انشاءالله مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن حضور فعال داشته باشند و پاسخ ترامپ را بدهند. در ۴۰ سالگی انقلاب بیشترین حمله باید متوجه ترامپ باشد اما برخی افراد به جای حمله به ترامپ به دولت حمله میکنند در حالی که هر دولتی در چنین شرایطی بر سر کار بود با مشکلات بسیار زیادی مواجه میشد و وضع همین بود.