رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «ما انسانهای کوچکی بودیم که در امواج سیاه اقیانوس بی سر و بی زمان مدتی دست و پا زدیم. به بدترین ما رحم آورید و بهترینمان را بستاید و اگر شما از کسانی باشید که سرانجام دوران طولانی تفرقه طبقاتی و مخاصمه آتشین بشر را گذرانده به صلح جاوید و برادری همگانی دست یافته باشید، اجازه دهید که ما به شما غبطه بخوریم و شما در حق ما درک انسانی عمیق داشته باشید.» (احسان طبری/ در دیدار خویشتن)
احسان الله طبری در سال ۱۲۹۵ در ساری زاده شد. تولد او مصادف بود با دوران وقوع انقلاب اکتبر در روسیه و سالهای پس از انقلاب مشروطه در ایران. پدرش حسین طبری ملقب به فخرالعارفین و از نوادگان شیخ علی اکبر مجتهد طبری بود که در سالهای جوانی روحانی معمم بود و در اواسط عمر با کنار گذاشتن لباس روحانیت به کار وکالت در عدلیه میپرداخت و همچنین با تعدادی از اعضای جنبش جنگل روابط دوستانه داشت.
احسان طبری تحصیلات ابتدایی خود را که بیشتر شامل دروس عربی و قرآن بودند در ساری گذراند و در سال ۱۳۰۵ به همراه خانواده به تهران آمد. در تهران با انور خامهای آشنا شد و همراه با یکدیگر برای تحصیل صرف و نحو و علوم اسلامی به مدرسه سپهسالار رفتند و پس از اتمام تحصیلات متوسطه وارد دانشکده حقوق شد.
طبری از همان سالهای کودکی و نوجوانی کتابخوان بود و پس از ورود به تهران به واسطه انور خامهای با مجله دنیا و دکتر تقی ارانی آشنا شد و تحت تاثیر آشنایی با ارانی آرا و عقایدش، دگرگون شد.
گرویدن طبری به مارکسیسم او را به دکتر ارانی نزدیکتر کرد به صورتی که در ۲۱ سالگی در جریان بازداشت پیروان مرام اشتراکی جوانترین عضو گروه ۵۳ نفر بود. پس از بازداشت ۵۳ نفر، طبری به چهار سال زندان محکوم شد و دوره محکومیتش را در بند هفتم زندان قصر گذراند.
بیشتر بخوانید: تقی ارانی؛ شیمیدان انقلابی
به گفته خودش زندان برایش دانشگاهی بود و فرصتی برای تکمیل و گسترش مطالعاتش. پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۱۹ به اراک تبعید شد و با برکناری رضا شاه پهلوی در شهریور ۱۳۲۰ به تهران آمد و به اعضای موسس حزب توده ایران پیوست.
به گزارش رویداد۲۴ در جریان کنگره اول حزب، طبری به عنوان عضو کمیته مرکزی انتخاب شد و مسئولیت تشکیلات مازندران و مدیریت نشریات حزب بر عهده او گذاشته شد. طبری که از سالهای نوجوانی به فعالیتهای ادبی هم میپرداخت در سال ۱۳۲۵ در نخستین کنگره نویسندگان ایرانی شرکت کرد و روابط نزدیکی با چهرههای ادبی مانند صادق هدایت و نیما یوشیج گرفت.
دکتر ایرج پارسی نژاد محقق تاریخ نقد ادبی در دانشگاه آکسفورد، طبری را یکی از برجستهترین و نخستین چهرههای نقد ادبی در ایران میداند. پارسی نژاد در کتاب «احسان طبری و نقد ادبی» طبری را از بنیانگذاران نقد هنری از منظر رئالیسم سوسیالیستی میداند که آثارش به واسطه تسلط بر ادبیات کلاسیک ایران و آشنایی وسیع و عمیق با ادبیات مدرن غرب به رغم تحلیلهای گاه تقلیلگرایانه نقش مهمی در رشد و بالندگی گفتمان نقد ادبی در ایران داشتند.
طبری در متونی که در زمینه نقد ادبی نگاشته است بر نقش اجتماعی و سیاسی هنر تاکید دارد و آن را در سه رکن مهم بررسی میکند؛ یکم رابطه هنر با خلق، دوم جانبداری طبقاتی هنر و سوم مبحث هنر برای هنر.
از منظر طبری خلاقیت هنری در رابطه و پیوند با اجتماع شکل میگیرد و کار اثر هنری انعکاس «آرمانهای استتیک» خلق است و از همین رو کاملترین وجه اثر هنری سمتگیری و جانبداری طبقاتی آن و دوری از بی طرفی سیاسی و طبقاتی است.
پارسی نژاد مینویسد «طبری به واسطه تسلطش به زبانهای آلمانی، انگلیسی، فرانسوی و روسی توانست بسیاری از منابع نقد ادبی و شاهکارهای ادبیات غرب را در زبان اصلی بخواند و با استناد به آنها نسل جدید را با این منابع و موضوعات جدید بسیاری آشنا کند.»
بسیاری از واژههای برساخته او امروز هم در زبان ادبی و فرهنگی فارسی استفاده میشوند که مشهورترین آنها واژه «روشنفکر» است که طبری آن را در برابر «انتلکتوئل» فرانسوی و «منورالفکر» عربی گذاشت. البته با وجود نگاه مارکسیستی طبری در نقد و بررسی آثار ادبی حیطه پژوهش او به آثار رئالیسم سوسیالیتی محدود نشد. او یکی از نخستین کسانی بود که به تحلیل آثار کافکا و جهان هولناک او پرداخت و درباره شعرایی، چون «تی اس الیوت»، «والت ویتمن» و «هولدرلین» را نوشت که هیچ کدام گرایشهای کمونیستی نداشتند.
احسان طبری با نویسندگانی چون صادق هدایت که گرایشهای ضد سوسیالیستی داشتند معاشرت و دوستی میکرد و همچنین از مدافعان نوگرایی نیما یوشیج در شعرفارسی بود.
او در مقاله مشهوری نیما را چنین ستایش کرد: «من نیما را سکاندار بزرگ کشتی شعر در معبر از یک اقیانوس (یعنی اقیانوس کلاسیک) به اقیانوس دیگر (یعنی اقیانوس نوپردازی) میدانم. او را مانند ویکتور هوگو شمردهام که باستیل وزن و قافیه را تصرف کرده و ویران ساخته و شعر را از اسارت عروض رها کرده است.
احسان طبری در اواسط دهه سی با «آذر بی نیاز» ازدواج میکند؛ دختری که پس از فوت پدرش، تحت سرپرستی و تربیت نیما یوشیج بزرگ شده بود.
به گزارش رویداد۲۴ پس از ماجرای ترور محمدرضا شاه در دانشگاه تهران و اعلام غیرقانونی بودن حزب توده توسط رژیم پهلوی، احسان طبری همراه با فریدون کشاورز از طریق مرز خراسان به شوروی گریخت و در مدرسه عالی حزب کمونیست مشغول به تحصیل شد و هشت سال را به همراه خانوادهاش در شهر مسکو گذراند.
اقامتگاه او در آپارتمانی مجلل متعلق به کمینترن بود که پیش از آن به مدت سیزده سال اقامتگاه ویلهم پیک رئیس جمهور وقت آلمان دموکراتیک بود. دادن چنین محلی برای اقامت آن هم در مسکو در حالی که کشاورز و رادمنش به دوشنبه فرستاده شده بودند، نشانگر امتیاز ویژه طبری میان اعضای حزب بود.
طبری در خاطراتش دوران اقامت هشت سالهاش در مسکو را اینطور توصیف میکند: «اقامت در مسکو برای من و همسرم یک روانگذشت عظیم و فراموش نشدنی بود. دیدن برنامههای متعدد بلشوی تئاتر و تاتر هنری مسکو و جشنهای ورزشی و سیاسی-انقلابی در میدان سرخ و موزهها و پارکها و باغ وحش و گالری عالی نقاشی «ترتیاکف» و گردش با کشتی تفریحی بر رود مسکو و برخورد با مردم شوروی و هموطنان ایرانی همه و همه افق روحی ما را گستردهتر ساخت. من با شور تمام در آموزشگاه عالی درس میخواندم و زبان روسی و مطالب نو میآموختم و به تصور خود از پلکان معرفت زندگی بالاتر و بالاتر میرفتم.»
فرزند دوم احسان طبری هم در مسکو به دنیا آمد که نامش را آذین گذاشتند. در مدت اقامت در مسکو طبری با نام مستعار پرویز شاد در رادیو مسکو گویندگی میکرد و در پلنوم چهارم نیز شرکت کرد.
طبری پس از اتمام دوران تحصیل و رسیدن به مقام استادی مسکو را به مقصد لایپزیک ترک کرد و در آکادمی علوم اجتماعی مشغول پژوهش شد. اقامت طبری در لایپزیک تا انقلاب ۵۷ به درازا کشید و از ۲۱ سال بیشتر شد. طبری در دوران اقامتش درلایپزیک سردیبر مجله دنیا و از نویسندگان ثابت رادیو پیک ایران بود. او در این دوران کتابهای بسیاری تالیف کرد و اکنون دیگر به مشهورترین چهره تئوریک حزب توده تبدیل شده بود.
احسان طبری در ۲۹ فروردین ۱۳۵۸ همراه با چند تن از رفقایش و به همراه همسرش به تهران بازگشت. پس از پلنوم هفدهم کمیته مرکزی حزب طبری مسئولیت کل شعبه آموزش تبلیغات و پژوهش حزب توده را بر عهده گرفت. طبری در سال ۱۳۵۹ برای معالجه درخواست سفر پزشکی به آلمان شرقی را داد، ولی اجازه خروج به او داده نشد.
در بهار ۱۳۶۰ صدا و سیما اقدام به برگذاری چند سری مناظرات ایدئولوژیک میان احزاب چپ و نمایندگان حوزه علمیه کرد. ایده اولیه مناظرات متعلق به ابوالحسن بنی صدر بود. ابتدا قرار بود در باب مساله توحید و اعتقادات اسلامی بحث شود که طبری به دلیل تماس چنین بحثی با اعتقادات پایهای مردم با آن مخالفت کرد. پس از آن به پیشنهاد عبدالکریم سروش قرار شد موضوع مناظرات مساله دیالکتیک و تضاد باشد. مناظرات برپا شدند و طبری در مقابل مصباح یزدی و عبدالکریم سروش از مبانی فلسفی مارکسیسم دفاع کرد. در فیلمهایی که از مناظرهها باقی مانده، در چند مورد طبری به سروش ایراد میگیرد که قرآن را اشتباه خوانده است.
عبدالکریم سروش بعدها مواجهه خود با طبری را اینگونه نقل کرد: «هفت جلسه به سر آمد و مناظرات ما با طبری و فرخ نگهدار به سر نیامد. با این همه نکات بسیار روشن شد. از جمله اینکه در یکی از جلسات که سخن از موضوع جلسه آینده میرفت و مصباح موضوع خدا را پیشنهاد کرد، احسان طبری برآشفت که در آن بحث شرکت نخواهد کرد. حتی اگر حزب وی را ملزم کند و یادداشتی به مصباح داد که مرا ملحد نخوانید. پس از خاتمه آن مناظرات، یک بار دیگر احسان طبری را دیدم و آن شبی از شبهای ماه رمضان (سال ۶۳) بود که وی را از زندان به خانه محمدتقی جعفری آوردند و مرا هم بدان مجلس فراخواندند. حال و روز خوشی نداشت و دهان و فک اش گویا شکسته یا کج شده بود. جعفری میخواست با وی محاجه کند، اما من مطلقا خوش نداشتم که با اسیری در بحث شوم، و نشدم.» احسان طبری مدتی بعد در خانه حزب همراه با همسرش آذر بینیاز دستگیر شد.
به گزارش رویداد۲۴ تورج اتابکی و مهرنوش هاتفی اخیرا نوشتهاند براساس مدارک و اسناد تازه انتشار یافته، بازجویی طبری در چند مرحله مختلف انجام شده است. در اولین بازجوییها از طبری درباره کودتا پرسیده شد و او نقش حزب در کودتا را رد میکند.
آیت الله هاشمی رفسنجانی بعدها در مصاحبهای با روزنامه همشهری گفته بود که برخورد با حزب توده و اعدام اعضای حزب توده بهتر بود که انجام نمیشد و او دلیلی برای اینکه حزب توده در اندیشه کودتا بوده، نیافته است.
در جلسه دوم بازجویی او درباره افراد و مسئولان حزب و تشکیلات است که طبری هرگونه فعالیت غیر قانونی آنها را انکار میکند. در این فاصله فیلم اعترافات محمدعلی عمویی به او نشان داده میشود و طبری اظهارات عمویی را رد میکند و اظهار میکند که به دلیل سکته قلبی دوم به طور کامل از کارهای حزبی فاصله گرفته و در گوشه خانه مشغول مطالعه و پژوهش بوده است.
محمدعلی عمویی سالها بعد مصاحبهای با روزنامه آفتاب امروز انجام داده بود که در آن گفته است سران حزب توده برای اعتراف به کودتا و جاسوسی شکنجه شده بودند.
پس از پایان دور اول بازجوییها طبری دچار سکته مغزی شد و در تکلم و ادامه بازجوییها دچار مشکل جدی بود. بازجوییها با نامه دادستانی اوین که اسدالله لاجوردی مسئول آن بود ادامه پیدا کرد که شورای عالی قضایی شرایط جسمانی او را برای محاکمه نامناسب و بر خلاف موازین شرعی دانست.
با دستور اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب معاینهای در زندان توحید از او به عمل آمد و گواهی سلامت برایش صادر شد و بر اساس همین گواهی سلامت اعترافگیری نهایی از او آغاز شد.
حکم نهایی دادگاه در سال ۱۳۶۴ برای طبری صادر شد. حکم شعبه اول دادگاه انقلاب چنین بود: «نحوه برخورد متهم در دادگاه انقلاب اسلامی و کمگوییهای او در مسائل مطروحه و اتهامات انتسابی و شواهد حالیه و مقالیه این اطمینان را به وجود آورد که ادعای او مبنی بر توبه و بازگشت از راه و روش قبلی و همکاری با دادستانی تماما عاری از حقیقت بوده و صرفا برای فرار از تحمل کیفر و مجازات میباشد... لذا با استناد به ماده ۲۰۲ قانون حدود و قصاص به اعدام او اظهار نظر مینماید.»
آن زمان گفته شد به احسان طبری آمپولهایی زده شده است و به همین دلیل مقابل دوربین تلویزیون نشسته و اعترافاتی که کرده نیز به همین دلیل بوده است. حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان که مسئولیت بازجویی و اقناع احسان طبری را بر عهده داشت، در این باره گفته بود: «خود احسان هم این خبرها را شنیده بود و میگفت من حرفم با اینها این است که اولا اگر جمهوری اسلامی این همه در علوم پیشرفت کرده که چنین آمپولی بسازد که دیگر شما چه میگویید. علاوه بر این فرضا که آمپول من را به حرف میآورد استدلالهای من را که آمپول درست نمیکند.»
شریعتمداری میگوید وظیفه او این بوده که طبری را با حقیقت اسلام آشنا کند و او این کار را انجام داده است. شریعتمداری میگوید: «طبری با خواندن کتابهای شهید مطهری از مارکسیسم بازگشته و چشمانش به حقیقت گشوده شده است.»
منتقدان گفتهاند چرا احسان طبری پیش از زندانی شدن و زمانی که با مصباح یزدی و عبدالکریم سروش گفتگو میکرد چشمانش به حقیقت گشوده نشده است و زمانی که اعترافات او پخش شده و در حصر بوده، چشمانش به حقیقت باید آشنا شود؟
هاشمی رفسنجانی در خاطراتش میگوید عدهای برای شفاعت احسان طبری نزد آیت الله خمینی میروند و ایشان با آزادی طبری در شرایط محدود موافقت میکردند.
پس از آن احسان طبری به صورت حصر خانگی نگهداری میشد. شریعتمداری میگوید طبری را در ویلایی نگه میداشتند تا کا.گ.ب او را به خاطر سخنانش نکشد. احسان طبری ۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۸ بر اثر بیماری در بیمارستان درگذشت. دوستش هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه) به مناسبت درگذشت او شعری سرود:
توبه کردی ز آنچه گفتی ای حکیم
این حدیثی دردناک است از قدیم
توبه کردی گر چه میدانی یقین
گفته و ناگفته میگردد زمین
کاشکی خود مرده بودی پیش از این
تا نمیمردی چنین ای نازنین!