رویداد۲۴ مازیار وکیلی: سیدمحمد حسینی بهشتی در دوم آبان ۱۳۰۷ در محله لنبان اصفهان بدنیا آمد. هنگامی که متولد شد، سه سال از تاجگذاری رضاشاه پهلوی میگذشت. پدرش سید فضل الله بهشتی از روحانیون اصفهان بود که عمده فعالیتش محدود میشد به منبر رفتن در استان اصفهان و روستای اطراف آن مثل حسین آباد و حسن آباد.
سیدمحمد بهشتی تحصیلات مقدماتی خود را در چهار سالگی و از مکتب آغاز کرد. به سرعت خواندن و نوشتن و مطالعه قرآن را فرا گرفت و بعد برای ورود به دبستان در آزمونهای دبستان بهمن که بعدها به دبستان ۱۵ بهمن شهرت یافت، شرکت کرد و در آزمون کلاس ششم دبستان پذیرفته شد که به دلیل سن کم، تحصیلات کلاسیک آموزشگاهی را از کلاس چهارم دبستان آغاز کرد. در آزمون عمومی کلاس ششم ابتدایی آن سال (در آن سال آزمون کلاس ششم ابتدایی به صورت سراسری انجام میگرفت) شهر اصفهان نفر دوم شد. بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی به دبیرستان سعدی رفت.
بهشتی سال دوم دبیرستان بود که حوادث شهریور ۲۰ پیش آمد. وقوع این حوادث محمد نوجوان را مشتاق حضور در حوزههای علمیه کرد و باعث شد او در سال ۱۳۲۱ دبیرستان را رها کند و به حوزه علمیه بپیوندد و تحصیلات مقدماتی خود را در مدرسه صدر اصفهان پیگیری کند.
سید محمد بهشتی تا پایان سال ۱۳۲۵ در اصفهان به انجام تحصیل پرداخت و در همین سالها بود که تفاوت خودش با طلاب سنتی حوزه را نشان داد و تلاش کرد زبان انگلیسی بخواند. وی که تا حد زیادی فرانسه را در دوران دبیرستان فرا گرفته بود، تصمیم گرفت به سبب آنکه زبان انگلیسی زبان متداول آن سالها بود مکالمه را نزد یکی از اقوام خود فرا بگیرد. برخی شاگردان او میگویند او روحانیون را مجبور میکرد حتما زبان انگلیسی بخوانند و حتی به آنها آموزش میداد. این موضوع برای روحانیون که غرب را نماد انحطاط و ابتذال میدانستند، بسیار مدرن به نظر میرسید.
بعد از حضور در قم در مدرسه حجتیه که امروز بنام جامعه المصطفی العالمیه شناخته میشود سکنی گزید و با تکمیل کفایه و مکاسب درس خارج خود را نزد آیات عظام محقق داماد، خمینی، خوانساری، بروجردی و کوه کمرهای ادامه داد.
در سال ۱۳۲۷ سید محمد بهشتی تصمیم میگیرد به تحصیلات دانشگاهی هم ادامه دهد؛ بنابراین در امتحانات متفرقه شرکت میکند و با اخذ دیپلم ادبی وارد دانشگاه معقول و منقول آن زمان و الهیات و معارف اسلامی میشود و در سال ۱۳۳۰ با اخذ مدرک لیسانس از آن دانشگاه فارغ التحصیل میشود.
بعد از اخذ مدرک لیسانس، شهید بهشتی که انگیزه چندانی برای تحصیل در ایران نداشت قصد داشت به خارج از کشور رفته تا در آنجا به ادامه تحصیل بپردازد که در همین ایام آشناییاش با علامه طباطبایی مسیر زندگی او را عوض کرد. اصرار هم دورهای او مرتضی مطهری باعث میشود که شهید بهشتی به طور فعالانه در کلاسهای اسفار و منظومه علامه طباطبایی شرکت کند و به عنوان یکی از افراد حاضر در جلسات پنجشنبه شب و جمعه شب تهیه کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم هم حضوری فعال داشته باشد.
در آن سالها شهید بهشتی با فضای سیاسی هم بیگانه نبود و در جلسات و میتینگهای مربوط به ملی شدن صنعت نفت شرکت میکرد. او یکی از سخنرانان اعتصاب در تلگرافخانه اصفهان بود و صنعت ملی شدن نفت را با کار ملت مصر و جمال عبدالناصر در مسئله کانال سوئز مقایسه و به قوام السلطنه هشدار داد که ملت ایران حاضر نیستند ببیند این نهضت ملی مطامع دست بیگانگان شود.
به گزارش رویداد۲۴ بهشتی بر خلاف دیگر هم لباسهای خود علاقه و میل وافری به کادرسازی و در دست گرفتن کارهای اجرایی داشت. اولین جرقههای این میل وافر را میتوان در تحلیل او در رابطه با شکست ملی شدن صنعت نفت مشاهده کرد. شهید بهشتی معتقد بود که علت شکست ملی شدن صنعت نفت به خاطر فقدان کادرهای سازمان یافته چه در بین یاران آیتالله کاشانی و چه در بین حامیان دکتر مصدق بود که باعث شد گروههایی که کادرهای سازمان یافته داشتند عنان امور را در دست بگیرند و باعث سقوط و انحراف در ملی شدن صنعت نفت شوند.
بهشتی در سال ۱۳۳۳ با کمک و حمایت آیتالله مرتضی حائری یزدی مدرسه دین و دانش را تاسیس کرد. مدرسه دین و دانش خیلی زود به یکی از مدارس معتبر تهران بدل شد. شیوه اداره متفاوت مدرسه، محیط اسلامی و تدریس علوم روز باعث شد بسیاری از خانوادههای مسلمان فرزندان خود را برای تحصیل به این مدرسه بفرستند. سید صادق طباطبایی، غلامحسین کرباسچی، علی جنتی، محمدعلی گرامی، فرشاد مومنی و محمد رجبی دوانی از جمله شاگردان این مدرسه بودند.
در دبیرستان دین و دانش سید محمد بهشتی زبان انگلیسی، محمد مفتح شرعیات، ناصر مکارم شیرازی زبان عربی و علیاصغر فقیهی ادبیات تدریس میکردند. یکی دیگر از فعالیتهای این مدرسه که تفاوت نگاه و مشرب شهید بهشتی را نشان میداد تدریس علوم روز به طلاب بود. در همین سالها بود که شهید بهشتی فعالیت مطبوعاتی خود را با نوشتن در دو مجله آن زمان یعنی مکتب اسلام و مکتب تشیع پیگیری کرد.
در سالها ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۸ هم دوره دکترای خود را تکمیل کرد و توانست دکترای فلسفه خود را از دانشگاه الهیات و معارف اسلامی اخذ کند. در همین سالها بود که با همراهی مرتضی مطهری و سید محمود طالقانی و عدهای از دانشگاهیان جلسات گفتار ماه را برگزار و حاصل این جلسات را به صورت کتاب منتشر کردند.
در سال ۱۳۳۹ بود که شهید بهشتی تصمیم گرفت برای سامان دادن به برنامه درسی حوزه مدرسه جدیدی را با کمک دوستانش عبدالرحیم ربانی شیرازی، محمدرضا سعیدی و علی مشکینی اردبیلی تاسیس کند.
شهید بهشتی قصد داشت طرح تاسیس این مدرسه را به آیتالله بروجردی ارائه کند که طرح این موضوع مصادف شد با مرگ آیتالله بروجردی در سال ۱۳۴۰، بنابراین این طرح در سال ۱۳۴۰ به آیتالله گلپایگانی ارائه شد که با استقبال گلپایگانی طرح مذکور در مدرسه علمیه علوی به مدت دو سال اجرا شد تا شهید بهشتی در کنار اداره مدرسه دین و دانش اداره این مدرسه را هم به عهده داشته باشد. بعدها به دلیل بروز برخی مشکلات طرح به منظریه الشمس که به نام بانی آن حقانی معروف است منتقل شد و مدرسه حقانی شکل گرفت.
شهید بهشتی در سال ۱۳۴۲ شهید بهشتی به تهران نقل مکان کرد و در خیابان منیریه اقامت گزید. برای تامین معاش به صورت حقالتدریس در دبیرستانهای تهران به تدریس مشغول شد که دبیرستان کمال به مدیریت یدالله سحابی هم از جمله این دبیرستانها بود.
در همین ایام بود که گروهی از بازاریان مسلمان جمعیت موتلفه را تشکیل دادند که در فعالیت مبارزاتی خود مشی آیت الله خمینی را برگزیده بودند. به علت دوری مسیر و سختی دسترسی به آیتالله خمینی این گروه از ایشان خواستند در تهران گروهی را به عنوان مشاور در امور دینی جهت رایزنی معرفی کند که آیتالله خمینی هم سید محمد حسینی بهشتی، مرتضی مطهری، محیالدین انواری و مهدی مولایی را به آنان معرفی کرد تا به این ترتیب شورای مشاوران عقیدتی حزب موتلفه شکل بگیرد.
به گزارش رویداد۲۴ بهشتی نسبت به بسیاری از مبارزان هم دورهاش نگاه متفاوتی به امر مبارزه داشت و بیشتر تلاش میکرد مبارزه را در زمینههای فرهنگی پیگیری کند تا سیاسی. بهشتی به مبارزه برای براندازی حکومت پهلوی اعتقاد چندانی نداشت و تلاش میکرد فعالیت خود را به صورت اصلاح طلبانه پیش ببرد. به همین خاطر بود که بر خلاف بسیاری از روحانیونی که در امر مبارزه شرکت داشتند با آموزش و پرورش رژیم پهلوی در تهیه کتب درسی دینی همکاری کرد و با کمک دوستان همفکرش محمد جواد باهنر، علی گلزاده غفوری، سیدرضا برقعی و در مدت کوتاهی سید رضیالدین شیرازی و رضا روزبه پایه گذار تالیف کتب دینی در آن زمان شد.
وی که در این زمان خانواده پُرجمعیتی هم داشت به پیشنهاد برخی از آیات عظام به عنوان امام جماعت مسجد هامبورگ در فروردین سال ۱۳۴۴ به آلمان رفت. البته خود او عنوان میکند که چندان مایل به این سفر نبود، اما با اصرار دوستان به این سفر میرود و مشکل گذرنامهاش هم با وساطت آیتالله خوانساری حل میشود.
شهید بهشتی که تا دو سال به صورت موقت در آلمان زندگی میکرد تا اگر پروژهاش در آلمان به بن بست خود به ایران برگردد، پنج سال در هامبورگ اقامت گزید و توانست به مرکز اسلامی هامبورگ رونق بدهد. یکی از مهمترین فعالیتهای شهید بهشتی در آن سالها تاسیس اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان (گروه فارسی زبان) بود.
در آن زمان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا تشکیل شده بود که گرایش مارکسیستی داشت و دانشجویان مسلمان به سبب نداشتن چنین تشکلی احساس خلاء میکردند. شهید بهشتی با تاسیس این موسسه خلاء این دانشجویان را پُر کرد و به عنوان مشاور خدمات بسیاری برای این انجمن تازه تاسیس انجام داد.
شهید بهشتی در سال ۱۳۴۷ به حج رفت و در آنجا ضمن زیارت عتبات عالیات و انجام فریضه حج بسیاری از دوستان خود که در ایران حسینیه ارشاد را راه اندازی کرده بودند به ملاقات و تبادل نظر پرداخت و در ضمن در سفری به عراق با آیت الله خمینی، آیتالله خویی، آیتالله محمد باقر صدر و آیت الله حکیم دیدار و گفتگو کرد.
شهید بهشتی در سال ۱۳۴۹ به تهران بازگشت و از میان دوستان سنتیتر و دوستانی که حسینیه ارشاد را اداره میکردند همراهی با گروه دوم را برگزید. آن سالها سالهای اوج فعالیت علی شریعتی بود. دیدگاه روحانیون درباره شریعتی هم یکسان نبود. برخی از روحانیون به رد کامل عقاید شریعتی میپرداختند و به شکل بیپروایی با او مخالفت میکردند.
شهید بهشتی درباره علی شریعتی گفته است: «موضع من در برابر دکتر شریعتی و کارهای او موضع بهرهبرداری صحیح است، نه لگدکوب کردن، نه لجن مال کردن و نه ستایش کردن و بالا بردن، بلکه حسن استفاده از سرمایهای در خدمت هدفی، با روشنگری بدون کمترین محافظه کاری برای تمام نقطههای ضعف او، که من در این زمینه تا کنون محافظه کاری نکردهام و آن را روا نمیدانم. هر نقطهی ضعفی در هر نوشتهای از دکتر مطرح شده و دوستان نشان دادهاند، در جایی که سخن خوبی بوده گفتهام خوب است و در جایی که حرف بدی بوده گفتهام خطاست، غلط است، خام است و مکرر گفتهام و به خود ایشان هم گفتم که دکتر اصولا روشت خطاست، روشت نقص دارد، روشت را کامل کن. ولی موضعم این موضع است که باید از مجموعه کار او بهره برداری کرد، چون انصافا در نوشتههای دکتر تنبهات جالب، زیبا، خوب و موثر فراوان است»
شهید بهشتی که همیشه به ضرورت کادرسازی برای طیف مسلمان مبارز اعتقاد داشت در سال ۱۳۴۹ با کمک اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد جواد باهنر و محمد علی رجایی بنیاد فرهنگی و مدرسه رفاه را تاسیس کرد. در جلسات تاسیس این مدرسه معین شد، چون مدرسه علوی با فعالیتهای مشابه پسرانه است و مدرسه دخترانه اسلامی در تهران کم است مدرسه رفاه دخترانه باشد.
مدرسه رفاه بعدها و در سالهای پیروز انقلاب اسلامی نقش مهمی ایفا کرد. این مدرسه یکی از پایگاههای اصلی روحانیون حامی آیتالله خمینی در روزهای نخستین انقلاب ۱۳۵۷ ایران بود و آیتالله خمینی پس از ورود به ایران در سال ۱۳۵۷ برای مدت کوتاهی در آنجا مستقر بود.
اوایل انقلاب این مدرسه مرکزی بود که رجایی و منتظری سلاحهایی که در جریان انقلاب بدست مردم افتاده بود را جمعآوری و در زیرزمین مدرسه نگهداری میکردند.
زمانی که مردم، خبر ورود آیت الله خمینی به مدرسه رفاه را شنیدند فوج فوج خود را به مدرسه رساندند، به گونهای که سیل جمعیت اطراف مدرسه را فراگرفت. علاوه بر این، مدرسه رفاه محل تشکیل دولت موقت، جلسات شورای انقلاب و تصمیمگیری در خصوص سران دستگیرشده رژیم سابق نیز بود؛ بنابراین، اعضای کمیته استقبال تصمیم گرفتند به دلایل امنیتی، آیت الله خمینی را در مکانی که شرایط مدرسه رفاه را داشته و نزدیک آن باشد، یعنی مدرسه علوی مستقر کنند تا به این صورت او مستقیماً در روند جریانهای تصمیمگیری مربوط به انقلاب و دولت موقت قرار گیرند.
شهید بهشتی در سال ۱۳۵۴ برای مدت کوتاهی توسط ساواک دستگیر شد و پس از چند روز آزاد شد. شهید بهشتی از سال ۱۳۵۵ و بعد از قبول درخواست بازنشستگی از آموزش پرورش سلسله جلساتی را به درخواست دانشجویان با نام «شناخت از دیدگاه قرآن» آغاز کرد.
دلیل تشکیل چنین جلساتی روشن شدن مواضع ایدئولوژیک حامیان آیت الله خمینی با گروههای چریکی مارکسیستی و مسلمانی بود که تنها راه مبارزه با رژیم پهلوی را مبارزه مسلحانه میدانستند. سال ۱۳۵۴ برای مبارزین انقلابی که علیه رژیم پهلوی فعالیت میکردند سال مهم بود.
در این سال بود که سازمان مجاهدین خلق با صدور بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیک خود را اعلام کردند که منجر به یک سری تصفیههای خونین در سازمان مجاهدین خلق شد که به وسیله تقی شهرام صورت گرفت و جناح مارکسیست شده حزب جناح مسلمان را به طور کامل حذف کرد. این تغییرات باعث شد روند مبارزات به طور کامل تغییر کند و شکل مسلحانه به خود بگیرد.
شهید بهشتی که بیشتر معتقد به مبارزات فرهنگی و اصلاحطلبانه علیه رژیم پهلوی بود و حتی همکاری و استخدام در آموزش و پرورش رژیم پهلوی و تدوین کتب درسی دینی را برای ایجاد تغییرات تدریجی مجاز میدانست با چنین روندی مخالف بود و به همین خاطر تلاش با برگزاری چنین جلساتی هم دیدگاه و تعریف خود از مبارزه در مقابل مارکسیستهایی که معتقد به انقلاب بودند را نشان بدهد.
در سال ۱۳۵۶ شهید بهشتی در صدد تشکیل حزبی مسلمان با کمک برخی از نزدیکانش برآمد که با خروج او از ایران در اُردیبهشت ۱۳۵۷ نیمه تمام ماند. تلاشهایی که البته بعد از انقلاب اسلامی نتیجه داد و شهید بهشتی توانست حزب جمهوری اسلامی را با کمک برخی از یاران نزدیک آیتالله خمینی تاسیس کند.
بهشتی از این جهت کادرسازترین چهره روحانی بود که رشد کرده بود. چندین مدرسه همچون مدرسه رفاه و دین ودانش و همچنین نهاد سیاسی همچون حزب جمهوری اسلامی به ابتکار او تشکیل شد که همگی بستری برای تربیت نیرو شده بودند.
بهشتی بعد از خروج از ایران در اردیبهشت ۱۳۵۷ جلسات متعددی را با انجمن اسلامی اروپاییان (گروه فارسی زبان)، امام موسی صدر و چهرههای موثر دیگر انجام داد و بعد از بازگشت به ایران در تحلیلی اعلام کرد سه چیز روح مبارزه را زنده نگه داشته است. امام خمینی، علی شریعتی و سازمان مجاهدین.
به گزارش رویداد۲۴ بهشتی بعد از بازگشت به ایران مبارزه علیه محمدرضا شاه پهلوی و حضور در تظاهرات را ادامه داد تا اینکه سرانجام در سال ۱۳۵۷ انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شهید بهشتی یکی از اعضای شورای انقلاب بود که ایده اولیهاش به مرتضی مطهری تعلق داشت. هدف از تشکیل این شورا تشکیل حکومت موقت برگزاری مجلس موسسان برای تصویب قانون اساسی بود. این شورا بعد از استعفای مهدی بازرگان از سمت نخست وزیری تا زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری وظیفه امور اجرایی کشور را هم به عهده گرفت.
پس از تهیه پیش نویس قانون اساسی، گروهی از اعضای شورای انقلاب نظیر آقایان طالقانی، بهشتی، هاشمی رفسنجانی، مهدوی کنی، باهنر، علی خامنهای، عزتالله سحابی و مصطفی کتیرایی اصرار داشتند که این پیشنویس مستقیماً به همهپرسی گذاشته شود.
گروهی دیگری از اعضای شورای انقلاب نظیر؛ مهدی بازرگان، ابوالحسن بنی صدر، هاشم صباغیان، ابراهیم یزدی و احمد صدر حاج سیدجوادی با استناد به وعدههای سید روحالله خمینی مبنی بر تشکیل مجلس مؤسسان، اصرار داشتند که تدوین قانون اساسی روال دموکراتیک را پشت سر نهاده و در مجلسی مرکب از نمایندگان ملت مورد بررسی قرار گیرد و آنگاه جهت تصویب نهایی مورد همهپرسی قرار گیرد. در نهایت قرار به تشکیل این مجلس شد و ریاست آن را آیت الله منتظری به عهده گرفت. اما نقش اصلی و اساسی را شهید بهشتی بر عهده گرفت و یک تنه مقابل مخالفان ایستاد تا اصل ولایت فقیه وارد قانون اساسی شود. این موضوع با مخالفت چهرههایی همچون کاتوزیان و ناصر میناچی که پیش نویس ابتدایی قانون اساسی را نوشته بودند، مواجه شده بود.
مهمترین کار و اقدام شهید بهشتی در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تاسیس حزب جمهوری اسلامی بود. شهید بهشتی همیشه این دغدغه را داشت که بعد از پیروزی انقلاب نقش روحانیت در اداره امور کشور به کل نادیده گرفته شود. تمامی افراد دخیل در پیروزی انتقلاب اسلامی اعم از چپ و ملی و ملی_مذهبی دارای احزاب سازمان یافته و تشکل یافتهای بودند که باعث میشد از پراکندگی یاران و هواداران آنها جلوگیری شود. این هواداران آیتالله خمینی بودند که هیچ حزب سازمان یافتهای نداشتند؛ بنابراین ایشان اقدام به تاسیس حزب جمهوری اسلامی کرد تا هواداران آیتالله خمینی از این نظر احساس کمبود نکنند.
اقدام بهشتی در تاسیس حزب بسیار قابل تامل بود؛ نخست اینکه حزب جمهوری اسلامی اولین حزب سیاسی روحانیون پس از انقلاب بود که مستقیما فعالیت سیاسی میکرد. تا پیش از این جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به ابتکار آیت الله منتظری تشکیل شده بود که فقط اعضای روحانی را جذب میکرد اما حزب جمهوری اسلامی با محوریت روحانیون برای عموم مردم تشکیل شده بود.
نکته مهمتر اینکه نام حزب مشابه نام نظام انتخاب شد. شاید بهشتی میخواست در بسط قدرت روحانیون، این ایده را پیش ببرد که مخالفان حزب به نوعی به عنوان مخالفان نظام تلقی شوند. اگر این تصمیم به عنوان ایده اولیه برای بهشتی مطرح هم نبوده باشد، این اتفاق در مدت زمان کوتاهی افتاد و از یک سو قدرت در اختیار حزب جمهوری اسلامی خلاصه شد و از سوی دیگر مخالفان حزب جمهوری اسلامی به عنوان مخالفان نظام شناخته شدند.
اولین تقابل و حضور جدی حزب انقلاب اسلامی انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی بود که حزب جمهوری اسلامی آرای زیادی را کسب کرد و در مجلس خبرگان قانون اساسی دست بالا را داشت به طوری که در نهایت و به مدد رای اکثریت توانست قانون اساسی را آنطور که مدنظر سران اصلی این حزب است تصویب کند.
رقابت بعدی که حزب جمهوری اسلامی خیلی به آن امیدوار بود تا با تکیه بر آن بتواند زمام اجرایی کشور را هم در دست بگیرد اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری بود. بدیهی بود که کاندیدای حزب جمهوری اسلامی شهید بهشتی باشد. حضور او در انتخابات ریاست جمهوری میتوانست خیال اعضای حزب را برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری راحت کند. اتفاقی که به علت عدم مجوز آیتالله خمینی در باب حضور یک روحانی در امور اجرایی نیفتاد و حزب جمهوری اسلامی جلالالدین فارسی را به عنوان کاندیدا انتخاب کرد که او هم به سبب تشکیک در ایرانی الاصل بودن از گردونه انتخابات حذف شود. در نهایت این ابوالحسن بنی صدر بود که توانست با یازده میلیون رای به عنوان اولین رئیس جمهور منتخب ایران برگزیده شود.
بنی صدر به خاطر کیش شخصیت و مشی متفاوتی که در اداره کشور داشت بعد از انتخاب به عنوان رئیس جمهور با سران حزب جمهوری اسلامی خصوصاً شهید بهشتی دبیرکل این حزب به مشکل خورد. اولین و اساسیترین مشکل بنی صدر با سران حزب جمهوری اسلامی در معرفی نخست وزیر تجلی پیدا کرد.
رجایی با رئیس جمهور وقت و سیاستهایش همسو نبود و همین تضادها و تقابلها را آشکار میکرد. از یک طرف بنیصدر شهید بهشتی را متهم میکرد به انحصار طلبی و از طرف دیگر جمهوری اسلامی هم بنی صدر را به تلاش برای ایجاد آشوب در کشور متهم میکرد. نتیجه این فعل و انفعلات در نهایت به حذف بنی صدر و یکپارچه شدن قدرت به نفع حزب جمهوری اسلامی انجامید.
بهشتی هیچ گاه مذاکره با کشورهای خارجی را رد نکرد. در همان سالهای اولیه پیروزی انقلاب اسلامی دو نظر درباره مذاکره وجود داشت. یکی نظر سران نهضت آزادی بود که مذاکره با آمریکا را مجاز و حتی لازم میدانستند و یکی دیگر هم نظر انقلابیون متعصب که هرگونه مذاکره با غرب و آمریکا را رد میکردند و آن را خیانت به انقلاب اسلامی دانسته و اصل مذاکره را نفی میکردند.
شهید بهشتی نظر متفاوتی داشت: «یک نوع دیگر این دید است که باید مطالب دشمن را مستقیماً از زبان نمایندگان مستقیمش شنید و از این نوع مقابله با نمایندگان دشمن خودداری نکرد. بلکه از آن به عنوان وسیلهای برای دو چیز استفاده کرد. یکی برای خواندن دست دشمن از نزدیک و دیگر برای نشان دادن آگاهی سیاسی و قدرت روحی و اعتماد به نفس در صف خودمان از نزدیک. من به عنوان فردِ خودم طرفدار این نظر دوم بودم و هنوز هم هستم... اگر باید به دشمن نشان دهیم که ما از توطئهها و تهدیدهایت نمیترسیم، این نترسیدنمان را او رویارو لمس کند.»
بهشتی هیچ گاه مذاکره را نفی نکرد تا همین مسئله به شایعات متعددی دامن بزند تا جایی که برخی مخالفان نظام جمهوری اسلامی عنوان کردند که برژینسکی بعد از ماجرای تسخیر سفارت آمریکا تلاش کرده با شهید بهشتی از کانال سفیر آمریکا در الجزایر مذاکره کند.
بهشتی دو بار با آمریکاییها دیدار داشت. روز ۲۸ اسفند سال ۱۳۵۷ و در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب، «جی. بی. لامبراکیس»، مسئول بخش سیاسی سفارت آمریکا در تهران به همراه دو عضو دیگر سفارت در منزل شهید بهشتی با وی دیدار کردند. در این دیدار راجع به مسائل مختلف انقلاب و روابط خارجی ایران پس از سقوط شاه و از جمله روابط آتی با آمریکا که دغدغه مقامات واشنگتن بود سخن به میان آمد.
ویلیام سولیوان سفیر آمریکا پس از این ملاقات در نامهای به وزارت خارجه کشور متبوع خود بهشتی را اینگونه توصیف میکند: «او به وضوح سیاستمداری خبره است. زبان انگلیسی را خوب میداند. او متفکری قوی و روشمند و مدیری توانا است. سخنانش متمرکز است و از شاخهای به شاخه دیگر نمیپرد.»
دومین ملاقات هفت آبان ماه ۵۸ شهید بهشتی به پیشنهاد ابراهیم یزدی _وزیر امور خارجهوقت_ با «هنری پرشت» مسئول امور ایران در وزارت خارجه آمریکا که به ایران سفر کرده و «بروس لینگن» کاردار وقت آمریکا در ساختمان مجلس سنا دیدار کرد.
سالها بعد پِرِشت درباره این دیدار به بیبی سی فارسی میگوید: «از او پرسیدم بسیاری از ایرانیها که ایران را ترک کردهاند به وطنشان دلبستگی دارند و خیلی هم علاقه دارند که برگردند. آیا آنها میتوانند به ایران برگردند. بهشتی گفت، بله ما به این افراد احتیاج داریم و میتوانند برگردند، اما نباید فکر کنند که میتوانند انقلاب را تغییر بدهند. انقلاب، ایران را تغییر داده و نمیتوانند چیزی را عوض کنند.»
همین دو ملاقات منجر به شائبههای بعدی شد تا سازمان مجاهدین خلق و حتی برخی از تسخیرکنندگان سفارت آمریکا را شهید بهشتی روحانی طرفدار آمریکا بدانند. شهید بهشتی را باید یکی از تئوریسینهای اصلی جمهوری اسلامی دانست. اگر مرتضی مطهری قدرت فکری جمهوری اسلامی بود. بهشتی با توانایی عجیبش در سازماندهی نیروها و توان اجراییاش توانست یک به یک موانع را از جلوی پای هواداران آیتالله خمینی بردارد و در رقابت با سایر گروههای سیاسی به سبب مقام و نفوذی که چه به عنوان دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و چه به عنوان رئیس قوه قضائیه وقت داشت در اختیار حامیان آیتالله خمینی نگه دارد.
اگر هوشمندی شهید بهشتی در سازماندهی و کادر سازی نیروهای حامی آیتالله خمینی پس از انقلاب نبود، حامیان رهبر انقلاب خیلی زود قدرت را به رقبای دیگر خود پیشکش میکردند. شهید بهشتی سرانجام در هفتم تیرماه ۱۳۶۰ در پی انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی توسط سازمان مجاهدین خلق و برخی دیگر از افراد حزب به شهادت رسید.
منابع:
هفت مقاله سیاسی در شناخت شهید بهشتی/ نشر نهادگرا
من محمد حسینی بهشتی هستم/ انتشارات روزنه
اسناد لانه جاسوسی؛ جلد سوم/ موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
قوم ریاکار دو رو
برای خدا
هیچ ارزشی قائل نبود
دشمن آدمیت
دشمن انسانیت
دشمن زن و مرد
دشمن خدا
دزدیدن کتاب خدا
جاده تباهی
جاده جهنم
پرتگاه