صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

جمعه ۰۲ تير ۱۴۰۲ - 2023 June 23
کد خبر: ۱۷۲۱۴
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۲ - ۰۳ خرداد ۱۳۹۵
فارن افرز بررسی کرد

تفاوت‌ سیاست خارجی کلینتون با سیاست خارجی اوباما و ترامپ

دونالد ترامپ، نامزد جمهوری‌خواه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بیست و هفتم آوریل در نخستین سخنرانی سیاست خارجی خود را ارائه کرد. ترامپ در این سخنرانی وعده داد که نسبت به «صلح جهانی» اطمینان ایجاد کند، ارتش آمریکا را بازسازی کند، داعش را نابود کند و رویکرد واشنگتن در قبال ناتو را تغییر دهد.
رویداد۲۴- دونالد ترامپ، نامزد جمهوری‌خواه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بیست و هفتم آوریل در نخستین سخنرانی سیاست خارجی خود را ارائه کرد. ترامپ در این سخنرانی وعده داد که نسبت به «صلح جهانی» اطمینان ایجاد کند، ارتش آمریکا را بازسازی کند، داعش را نابود کند و رویکرد واشنگتن در قبال ناتو را تغییر دهد. 

به گزارش گروه بین‌الملل رویداد۲۴ به نقل از فارن افرز، برنامه‌های او به همان اندازه که بلندپروازانه به نظر می‌رسد، متناقض و غیرممکن است. او طرفدار خروج نیروهای آمریکایی از درگیری‌های بین‌المللی است و درعین‌حال خواهان تقویت نقش واشنگتن در افزایش صلح جهانی. این رویکرد فاصله زیادی با رویکرد هیلاری کلینتون، نامزد دموکراتیک ریاست جمهوری دارد که خواستار مداخله مستقیم‌تر ایالات‌متحده در درگیری‌های جهانی شده است. 

برنامه‌های سیاست خارجی کلینتون و ترامپ نه تنها به شدت با هم متفاوت هستند، این برنامه‌ها فاصله زیادی با سیاست خارجی باراک اوباما، رئیس‌جمهور فعلی آمریکا دارد. «دکترین اوباما» ایالات‌متحده را از درگیری‌هایی که از دید کاخ سفید تهدید مستقیمی برای امنیت ملی محسوب نمی‌شوند، دور نگه داشته است. این سیاست موفقیت‌های خود را داشته، از جمله حمله‌ای که منجر به کشته شدن اسامه بن‌لادن، سرکرده سابق القاعده شد. اما ناکامی‌های خود را هم داشته، از جمله فرصت از دست رفته سرنگون کردن رژیم بشار اسد در سوریه که می‌توانست مانع از شکل‌گیری بذر تهدید شود. زمانی که اوباما قدرت را ترک کند، این سیاست خارجی هم با او خواهد رفت؛ مهم هم نیست که در انتخابات ماه نوامبر چه کسی پیروز شود، به هر حال رئیس‌جمهور بعدی آمریکا رویکرد متفاوتی نسبت به چالش‌های گوناگون جهان خواهد داشت و همین امر سیاست خارجی را به مسئله مهمی در انتخابات سال جاری تبدیل می‌کند.

دکترین اوباما
اصل دکترین اوباما پیگیری مداخله چندجانبه در زمان ممکن و اقدام یک‌جانبه در زمان لازم بوده است. طی هشت سال گذشته واشنگتن از مداخله در درگیری‌هایی که از دید دولت تهدید جدی برای امنیت ملی نبوده‌اند، اجتناب کرده، چه این تهدید در آسیا باشد چه اروپا یا خاورمیانه.

اما این رویکرد سیاست خارجی به‌ظاهر معتبر تحت‌الشعاع سیاست «چرخش به سمت آسیا» در دولت قرار گرفت؛ بر پایه همین سیاست بود که واشنگتن تصمیم گرفت بر امنیت آسیا بیش از نگرانی‌های آن‌طرف اقیانوس اطلس تمرکز کند. آمریکا نیروهای تازه‌ای به استرالیا اعزام کرد، حضور خود در ژاپن را تقویت کرد و دسترسی دریایی جدید در فیلیپین و سنگاپور ایجاد کرد. متحدان اروپایی و خاورمیانه‌ای با این تفکر که واشنگتن برای موازنه قدرت رو به چین، نیازهای آن‌ها را نادیده گرفته، واکنشی منفی از خود نشان دادند. دولت اوباما خیلی زود نام سیاست خود را به «موازنه آسیا» تغییر داد اما برای اطمینان بخشی دوباره به متحدان خیلی دیر شده بود.

دولت اوباما علیرغم سیاست چرخش به آسیا، درنهایت توجه خود را به تلاش‌هایش در خاورمیانه و اروپا معطوف کرد و این امر منجر به چرخش به سمت هر سه منطقه شد. اوباما در خاورمیانه به دنبال اجتناب از مداخلات غیرضروری و درعین‌حال پیشبرد مداخلات ضروری-مثل جنگ علیه داعش- بوده است. این رویکرد در مورد ایران و عراق بهتر از سوریه اجرا شده است. اما رویکرد دولت در اوکراین تزلزل یافت و این امکان را به ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه داد که تهدیدات تازه‌ای را در شرق میانه اروپا و سوریه ایجاد کند.

منتقدان اوباما در ارزیابی کلی سیاست خارجی او بیشتر تمایل دارند که مثال‌هایی از خویشتن‌داری استراتژیک وی را بجای مداخله برجسته کنند. با وجود آنکه اوباما در حوزه سیاست خارجی شایسته نمره‌ای عادلانه است اما دولت او زنجیره‌ای از اشتباهات مهم استراتژیک را مرتکب شده است: دولت او در سیاست چرخش به سمت آسیا، ناشیانه عمل کرد و نتوانست اعتماد متحدان واشنگتن در خلیج‌فارس را بار دیگر جلب کند. علاوه بر این، توازن دیرهنگام با اروپا نتوانست پوتین را از کلاه گذاشتن بر سر متحدان غربی در اوکراین و سوریه بازدارد.

سیاست خارجی ترامپ
اگر دکترین اوباما نمره‌ای شایسته دریافت کند، دکترین ترامپ باید پیش از آنکه شانس عملیاتی شدن داشته باشد، رد شود. چشم‌انداز او در سیاست خارجی آمریکا متناقض و گیج‌کننده است و در صورت اجرایی شدن روانه زباله‌دانی تاریخ می‌شود. برای مثال، ترامپ وعده داده که «صلح جهانی» را فراهم می‌کند، ارتش آمریکا را بازسازی می‌کند، داعش را نابود می‌کند، «اسلام رادیکال» را محدود می‌کند و به عنوان یک متحد قابل‌اعتماد رفتار می‌کند. وی درعین‌حال وعده داده که اگر متحدانش مسئولیت بیشتری در قابل تامین امنیت خود برعهده نگیرند، از ناتو خارج می‌شود. علاوه بر این، ترامپ مداخلات آمریکا در عراق، لیبی و سوریه را «فاجعه» خوانده و وعده داده که ملت‌سازی را رها کند و بجای آن بر ایجاد ثبات در همه‌جا متمرکز شود.

اما ترامپ نمی‌تواند به همین راحتی متحدان خود را مجبور کند که میلیاردها دلار صرف دفاع ملی خود کنند. و حتی نزدیک‌ترین مشاوران سیاست خارجی او را ترغیب خواهند کرد که در ناتو بماند. در ضمن، او حتی اگر بخواهد هم نمی‌تواند تعداد نیروها و سیستم تسلیحاتی که علیه داعش استفاده می‌شود را افزایش دهد. احتمال اینکه سیاست‌های اقتصادی او بتواند شرایط ایجاد انعطاف بودجه‌ای کافی جهت تامین هزینه نیروهای جدید و سیستم‌های تسلیحاتی را فراهم کند، بسیار اندک است. 

سیاست خارجی ترامپ، علیرغم گمانه‌زنی‌هایش درباره «حفظ صلح» و «بازسازی ارتش» چندان فعال نیست و به هر حال او به شدت مخالف مداخله است. اگر ترامپ بخواهد که ادعاهای خود را تصحیح کند باید سیاست خارجی خود را به شدت تغییر دهد. نقاط مشترک دکترین ترامپ و اوباما بسیار اندک است و استثنای اصلی در این میان، استفاده از ابزار نظامی برای نابودی داعش است.

دکترین جدید کلینتون
سیاست خارجی کلینتون شاید دقیق‌ترین سیاست در این میان باشد. سیاست‌های او از سیاست‌های اوباما در مورد قبال هر چالش جدی امنیتی محکم‌تر است و برای کمک به تامین نتیجه مطلوب آمریکا در درگیری‌های جهانی در جایگاه مناسب‌تری قرار دارد. چالش‌های جهانی نیازمند استفاده قاطعانه از رهبری آمریکا است، نه انزواطلبی آن. و در حوزه‌هایی که خویشتن‌داری اوباما با شکست روبرو شده، دکترین کلینتون احتمالا غالب خواهد بود.

دکترین هیلاری کلینتون به‌واسطه تقویت طرح اطمینان بخشی نظامی به اروپا که تعداد بیشتری از متحدان و تسلیحات را به طور دایمی در اروپای شرقی مستقر می‌کند، با رویکرد تهاجمی روسیه مقابله خواهد کرد. طرح اطمینان بخشی دوباره به اروپا در دوره اوباما بر استقرار تجهیزات و نیروهای چرخشی چندملیتی متمرکز بود. از همه مهم‌تر اینکه، این دولت نتوانسته در مورد تعهدات متقابل با متحدان اروپایی خود به گفتگو بنشیند.

زمانی که ارتش آزاد سوریه می‌توانست به طور مشروع رژیم اسد را کنار بگذارد، کلینتون خواهان منطقه پرواز ممنوعی می‌شد که حملات را تسهیل می‌کرد. این مسئله مانع از آن می‌شد که روسیه وارد این درگیری شود و نتیجه دلخواه خود را به نفع اسد ایجاد کند. او همچنین خواستار یک منطقه امن پناهندگی بود که در همان ابتدای کار مانع از شکل‌گیری بحران مهاجرت می‌شد. 

وزیر خارجه سابق آمریکا به دلیل عدم اداره صحیح محاصره بنغازی مورد سرزنش قرار گرفت اما ارزیابی او در مورد چالش‌های لیبی در پی سرنگونی معمر قذافی کاملا درست بود. نزدیک به دو سال طول کشید که دستگاه امنیتی دولت لیبی فاسد شود. بنابراین جامعه جهانی زمان کافی برای حمایت از یک روند غیرنظامی باثبات که شبه نظامیان این کشور را خلع سلاح می‌کرد را داشت. اما پس از عملیات نظامی موفق ناتو، متحدان غربی نتوانستند صلح را تامین کنند و به تدریج یک جنگ نیابتی داخلی شکل گرفت.

اوباما فرصت‌های موجود برای اینکه متحدانش را مجبور به پذیرش مسئولیت بیشتر در تامین امنیت خود کند را از دست داد. دولت نتوانست توافقنامه‌های کمک نظامی اروپا را به سرانجام برساند و متحدانش را با فریب مجبور به تامین نیروها و سیستم‌های تسلیحاتی بیشتر کرد. کاخ سفید در عوض، با دو بسته کمکی که هیچ نفعی برای مسئولیت‌پذیری بیشتر متحدان آمریکا در دفاع از خود نداشت، موافقت کرد. استراتژی کلینتون احتمالا تاثیر بیشتری نسبت به استراتژی ترامپ خواهد داشت که همین حالا هم باعث غر زدن متحدان آمریکا شده است.

البته دکترین کلینتون نمره کامل نمی‌گیرد. او به همین راحتی‌ها نمی‌تواند حمایت کافی مردم آمریکا از تقویت سیاست خارجی‌اش را کسب کند. اما سیاست‌های وی نویدهایی دارد اما تلاش‌های اوباما و سیاست‌های ناهماهنگ ترامپ ناقص هستند.

ثبات بین‌المللی پس از اوباما همچنان ادامه دارد و احتمالا افزایش خواهد یافت. رئیس‌جمهور بعدی آمریکا برای حل این مشکلات، جای زیادی برای خطا کردن ندارد. اما اگر طی چهار سال گذشته دکترین کلینتون عملی می‌شد، ایالات‌متحده می‌توانست عربستان و شورای همکاری خلیج‌فارس را خوشحال نگهدارد، مانع مداخله پوتین در سوریه شود، رژیم اسد را از قدرت برکنار کند و سازمان ملل را مجبور می‌کرد پس از اسد انتقال حکمرانی صورت پذیرد. در آسیا، واشنگتن می‌دید که تندروهای پکن نفوذ کمتری در امور چین دارند. و در اروپا، کلینتون متحدان آمریکا را مجبور به پذیرش سهم بیشتری در تامین امنیت خود می‌کرد. علاوه بر این، دولت کلینتون می‌توانست به توافق هسته‌ای موفقیت‌آمیزی با ایران دست یابد. تعداد بحران‌های امنیتی بیشتر از آن است که بخواهد طی سال‌های آینده افزایش بیابد و دکترین کلینتون بیش از دکترین‌های اوباما و ترامپ برای مقابله با آن‌ها تجهیز شده است.

نظرات شما