رویداد۲۴ علیرضا نجفی: دکتر علی شریعتی از تاثیرگذارترین چهرههای ایران مدرن است. به جرات میتوان گفت که او جنجالیترین روشنفکر عصر جدید ایران است که طیف مخالفان و موافقانش آنچنان گستردگی دارد که او را با القابی از «معلم شهید» تا «جاده صافکن استبداد دینی» وصف کردهاند. اما در میان این هیاهوی مخالفان و موافقان بیش از هر چیز خود شریعتی است که ناشناخته مانده و چهره و آثار او در میان هالهای از تمجید و لعن و نفرین محو شده است.
علی شریعتی دوم آذر ماه ۱۳۱۲ و در دوران اوج قدرت رضا شاه پهلوی در روستای مزینان از توابع سبزوار چشم به جهان گشود. پدرش محمد تقی شریعتی از فعالین مشهور مذهبی-سیاسی و از بنیانگذران جنبش نوین اسلام سیاسی بود و مادرش، زهرا امینی، دختری از خانوادهای خرده مالک و اهل روستای کاهک.
شریعتی در دوران کودکی بیشترین تاثیر را از شخصیت و آرای پدرش گرفت. خود دکتر شریعتی درباره تاثیر پدرش اینطور میگوید: «پدرم نخستین سازنده ابعاد نخستین روحم، کسی که برای اولین بار هم فکر کردن را به من آموخت و هم انسان بودن را... نخستین بار مرا با کتابهایش رفیق کرد. من از کودکی و از نخستین سالهای دبستان با رفقای پدرم، کتابهایش آشنا شد و مانوس. من در کتابخانه او که همه زندگی و خانواده اوست بزرگ شدم و پروردم.» دوران کودکی او با فقر نسبی و محرومیت گذشت و توجه به فقر و فاقه و وضعیت ستمدیدگان از همان ابتدای کودکی در روان او نهادینه شد.
دکتر علی شریعتی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان ابن یمین مشهد گذراند. از همان ابتدای کودکی شغل مورد علاقه او، تحت تاثیر پدرش، معلمی بود و پس از اتمام پایه نهم وارد دانشسرای مقدماتی -دارالمعلمین- شد و دو سال بعد فارغ التحصیل شده و در روستاهای اطراف مشهد به کار معلمی مشغول شد. دوران تحصیلات ابتدایی او مصادف بود با دو رویداد مهم. یکی شهریور ۱۳۲۰ و تبعید رضا شاه پهلوی از ایران و دیگری تاسیس «کانون نشر حقایق اسلامی» توسط پدرش در مشهد.
به گزارش رویداد۲۴ شریعتی در دوران خدمت معملی موفق به اخذ مدرک لیسانس در رشته ادبیات فارسی شد از دانشگاه مشهد شد و همچنین فعالیت خود در «کانون نشر حقایق اسلامی» را فزونی بخشید. فعالیت او در کانون نقطه عطفی در زندگی فکری و سیاسیاش بود. شریعتی از طریق فعالیت در کانون با محمد نخشب و نهضت خداپرستان سوسیالیست آشنا شد و تحت تاثیر آنان قرار گرفت. این نهضت گروهی مخفی بود که در سال ۱۳۲۳ در تهران تشکیل یافته بود و اعضایش باور استواری به توحید اسلامی داشتند و در عین حال معتقد بودند که نظام اقتصادی مورد قبول اسلام، سوسیالیستی است و باید با یک حرکت قهرآمیز جامعه را به سمت سوسیالیسم اسلامی هدایت کرد. شریعتی اولین نوشتههای خود را تحت تاثیر همین مکتب نوشت.
از ۴ آذر ماه ۱۳۳۳ که مکتب واسطه اسلام سلسله مقالاتش را در روزنامه خراسان منتشر کرد، شریعتی جزو نویسندگان آن بود. او در یکی از مقالات آرمان مکتب خود را اینگونه بیان میکند: «یکم: از میان مکاتب ماتریالیسم و ایدهآلیسم اسلام روش مختص خود را دارد که همانا رئالیسم است. دوم: روش اجتماعی و اقتصادی اسلام سوسیالیسم علمی است که بر طرز فکر خداپرستی استوار باشد. سوم: روش سیاسی اسلام بین دو بلوک متخاصم شرق و غرب بلوک میانه است که به هیچ طرف وابستگی ندارم.»
اظهارات شریعتی و همفکرانش در نهضت از نظر علمی بسیار ابتدایی و خام اندیشانه بودند. مبنای فلسفی آنها درسگفتارهای علامه طباطبایی و آیت الله مطهری در نقد مارکسیسم بود که تحت عنوان اصول فلسفه و روش رئالیسم چاپ شدند. باید این انتقاد را گفت که مجموعه این درسگفتارها در شناخت اصول اولیه و مفاهیم ابتدایی مکاتب انتقادی غرب به لحاظ روششناسی علمی و نحوه نقد، اعتبار چدانی ندارند. مبنای اقتصادی تزها عقاید سوسیالیستهای مسلمان و بویژه عقایده «محمد نخشب» است و تزهای سیاسی آن همان است که بعدها به شعار «نه شرقی، نه غربی جمهوری اسلامی» تبدیل شد.
شریعتی همین خط سیر فکری را در مسیر رشد خود پی گرفت و نهیتا تحت تاثیر این ایدئولوژی، کتاب «ابوذر» را ترجمه کرد که در آن گفته شد بود ابوذر غفاری نخستین سوسیالیست خداپرست جهان بوده است که از «جندب بن جناده» به «ابوذر غفاری» تبدیل میشود.
شریعتی در دوران تحصیل در دانشگاه مشهد نیز به فعالیتهایش در نهضت ادامه داد و همزمان به جبهه ملی و حرکت دکتر محمد مصدق علاقهمند شد. از همان زمانها بود که فعالیت سیاسی شریعتی آغاز شد. نخستین بازداشتش در سال ۱۳۳۱ بود. او مدتی به نهضت مقاومت ملی به رهبری آیتالله طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی پدر عزت الله سحابی پیوست در شاخه مشهد فعالیت کرد. در سال ۱۳۳۶ همراه پدر و تعدادی از فعالان سیاسی در مشهد دستگیر شد و به زندان قزل قلعه منتقل شد و مدتی در آنجا زندانی بود.
سال بعد با پوران شریعت رضوی ازدواج کرد و در ایران نماند. او با گرفتن بورسیه دولتی از دانشگاه مشهد عازم فرانسه شد تا در رشته جامعهشناسی و زبان شناسی تطبیقی تحصیل کند. اعزام او به فرانسه همزمان بود با اوجگیری انقلابهای الجزایر و کوبا و این فضای انقلابی تاثیر بسیاری بر او داشت. او بر پایه علاقهای که به آرای فراتس فانون داشت، از طریق کنفدراسیون دانشجویان ایرانی به سازمان آزادیبخش الجزایر نزدیک شد او حتی مقالهای با عنوان «مرگ فرانتس فانون» در پاریس منتشر کرد.
سایت شریعتی درباره فعالیت ضداستعماری او در فرانسه مینویسد: دکتر علی شریعتی در طول مبارزات مردم الجزایر برای آزادی دستگیر میشود و از ناحیه سر زخمی و روانهٔ بیمارستان میشود و سپس به زندان فرستاده میشود.»
شریعتی علاوه بر فعالیتهای سیاسی، با افکار متفکرانی آشنا شد و آنها را به هم آمیخت که تقریبا هیچکدامشان ربطی به یکدیگر نداشتند. به گزارش رویداد۲۴، او «افکار اگزیستانسیالیستی و الحادی ژان پل سارتر» و «شیوه مبارزاتی و افکار چپگرایانه ارنستو چهگوارا»، «جامعه شناسی راستگرایانه ریمون آرون» که افراطیترین منتقدان مارکسیسم در فرانسه بود و «جامعه شناس مارکسیستی گورویچ»، «دیدگاههای شرقشناسانه لویی ماسینیون» و «عرفان هانری کربن» و «آرای ضداستعماری فرانتس فانون» را به هم پیوند داد؛ کاری که احتمالا تنها از خود او بر میآمد!
مصطفی ملکیان درباره شریعتی مینویسد: «چگونه آدم میتواند ژان پل سارتر را با عینالقضات همدانی یا حلاج را با کامو جمع کند؟ من میگویم اگر در تفکر من دیدید دو شخصیت متفکری که قابل جمع نیستند، با هم جمع شدهاند، بدانید که لااقل دانش من از یکی از آن دو شخصیت متفکر ناقص است... بنمایه مادیانگارانه [ماتریالیستی] سیمون دو بوار و سارتر کجا و بنمایه عینالقضات و حلاج کجا، وگرنه در سخن عیسی و در سخن مارکس هم حرف مشترک وجود دارد، اما با استناد به این کسی نمیتواند بگوید من یک عیسوی مارکسیست هستم یا یک مارکسی مسیحیام! مارکسیسم از بن و بنیاد مسیحیت را نفی میکند و مسیحیت هم از بن و بنیاد مارکسیسم را نفی میکند»
داریوش آشوری در مقاله «افتاده در چاله روشنفکری جهان سوم» مینویسد: «هنر شریعتی این بود که برای تبدیل دین به ایدئولوژی به معنای گفتمان بسیجگر سیاسی برای دگرگونی انقلابی به یاری زبانآوری خاص خود، توانست به اسطورههای سنتی شیعه، رنگ اسطورههای انقلابی مدرن بزند.»
شریعتی در دوره تحصیل در فرانسه از تمام این متفکران تاثیر گرفت و چندان دشوار نیست کسی بخواهد افکار التقاطی و ملغمهای از مکاتب گوناگون و مخالف هم را که در آثار شریعتی میتوان دید، ریشه یابی کند. این آش درهمجوش گاهی شامل علوم غریبه هم میشد! درباره او گفتهاند که ادعا میکرد که توانایی احضار ارواح دارد.
علی رهنما در کتاب «مسلمانی در جستوجوی ناکجا آباد» مینویسد «شریعتی دانشجویان شکاکی را که به مابعدالطبیعه او ایمان نمیآوردند جمع کرد و جلوی چشم آنها روحی را احضار کرد و میز حاضر در اتاق از جا کنده شده و در هوا معلق ماند.»
شریعتی در دوران تحصیل در فرانسه «دوزخیان روی زمین» و «پنج سال نبرد الجزایر» فانون را به فارسی ترجمه کرد و در نامههایی خطاب به فانون به نقد آرایش درباره دین و انقلاب پرداخت.
از منظر فانون، مردم کشورهای جهان سوم برای مبارزه با امپریالیسم باید دین خود را کنار بگذارند. شریعتی، اما بر این عقیده بود که مردم جهان سوم برای مبارزه با امپریالیسم باید ابتدا هویت دیرینه خود را بازیابند و به ریشههای خود بازگردند.
شریعتی برای رساله دکترای خود تصحیح و ترجمه کتاب فضایل بلخ نوشته صفی الدین بلخی را برگزید و زیر نظر «ژیلبر لازار» از آن دفاع کرد و نمره پایین، فقط در حد قبولی، گرفت. پوران شریعت رضوی درباره نمره پائین او گفته این مسئله به دلیل بیعلاقگی شریعتی به موضوع پایاننامهاش بوده است.
درباره رشته تحصیلی شریعتی برخی گفتهاند او دکترای جامعه شناسی دارد و برخی او را دانش آموخته ادبیات میدانند. به گزارش رویداد۲۴، علی رهنما درباره مدرک او مینویسد: «برخی به اشتباه نوشتهاند که او مدرک دکترایش را در جامعهشناسی یا تاریخ ادیان یا هر دو گرفتهاست. برخی نیز با توجه به تز دکترایش استدلال میکنند که مدرک دکترای او در زمینه فیلولوژی است. عنوان رسمی مدرک او «تاریخ اسلام در قرون وسطی» بود. سفارت ایران در پاریس مدرک او را به عنوان مدرک دکترا در ادبیات به رسمیت شناخت.»
حاصل ازدواج علی شریعتی با پوران شریعت رضوی، چهار فرزند بود. احسان، سوسن، سارا و مونا. احسان فرزند بزرگتر او بود که یکسال پس از ازدواجش به دنیا آمد. شریعتی در سال ۱۳۴۳ به ایران بازگشت و در مرز ایران بخاطر فعالیتهای سیاسی خود دستگیر شد و چند ماه به زندان رفت. پس از مدتها بیکاری، او با مدرک دکترا از سوربن فرانسه به عنوان معلم انشای کلاس چهارم دبستان در مشهد استخدام شد. پس از مدتی او برای تدریس در دانشگاه تهران اقدام کرد که درخواستش پذیرفته نشد و نهایتا به دانشگاه مشهد رفته و در آنجا مشغول تدریس شد. از سال بعد که حسینیه ارشاد توسط اعضای لیبرال نهضت آزادی تاسیس شد، شریعتی برای سخنرانی مرتبا به تهران رفت و سخنرانیهایش بعدها تبدیل به کتابهایش شدند.
سخنرانیهای آتشین او در حسینیه ارشاد مورد استقبال بسیار گسترده جوانان و دانشجویان طبقه متوسط قرار گرفت. سخنرانیهای او بسیار پرشور، احساسی و رمانتیک، سمبلیک و برانگیزاننده بودند. صدا و محتوای سخنش هم شاعرانه و هم اعتراضی بود و گاه عوامانه هم میشد؛ او در سخنرانیهایش از عباراتی، چون «پدرسگ»، «الاغ»، «مردکه»، «نره خر» و... فراوان استفاده میکرد.
شریعتی در این مجموعه سخنرانیها مفاهیمی را پروراند که تاثیر عمیقی بر سرنوشت سیاسی و اجتماعی ایرانیان داشتند. او دست به بازخوانی مفاهیم و شخصیتهای مقدس تشیع زد و در این بازخوانی تشیع را از «دینی محافظه کار و غیر سیاسی» به یک «ایدئولوژی رادیکال سیاسی» تبدیل کرد که وظیفه اصلی آن مبارزه با نابرابری و استثمار و ظلم است.
به گزارش رویداد۲۴ شریعتی در کتاب «تشیع علوی تشیع صفوی»، تشیع صفوی را مظهر سنت مسخ شده میداند. مسعود پدرام در مقاله «قدر شریعتی» معتقد است دکتر علی شریعتی تشیع صفوی را مذهبی با اسارتپذیری، خرافه، تقلید و جبرگرایی معرفی میکند.
احمد اشرف در کتاب «تئوری توطئه» مینویسد: «شریعتی معتقد است تأسیس دولت صفوی در برابر امپراتوری عثمانی یکی از بزرگترین توطئهها است تا با برانگیختن جنگهای مداوم میان دو امپراطوری، جهان اسلام را تضعیف کنند.»
از دیدگاه او تشکیل امت اسلامی ضروری بود برای ایجاد جامعه بی طبقه توحیدی و ایجاد آزادی، برابری و برادری. جامعه توحیدی، موضوعی بود که ابوالحسن بنی صدر نیز درباره آن تحقیق کرده بود. شریعتی درباره شخصیتهای مذهبی به گونهای سخن میگفت که گویی مبارزانی معاصر و دارای آرمانهای سوسیالیستی بودهاند.
شریعتی همچنین این دیدگاه کارل مارکس را که «تاریخ بشر، تاریخ مبارزه طبقاتی است» را از مارکسیستها گرفته و با تمثیلات مذهبی بیان میکرد: «از زمان هابیل و قابیل بشر به دو جناح متضاد مظلومان و ظالمان تقسیم شده است.» و البته اضافه میکرد که بر خلاف سخن مارکسیستها مبارزه بر سر قدرت سیاسی بوده و نه داراییهای مادی.
محمد قائد خوانش شریعتی از شخصیتهای مذهبی اسلام و استفاده شریعتی از متون دینی برای مبارزه سیاسی در جهان مدرن را اینگونه بیان میکند: «آدمهای خوب در برابر آدمهای بد؛ آگاهان در برابر جهال؛ بزرگوارها در برابر فرومایهها؛ شریفها در برابر شریرها. غلیان رمانتیسم او پرسشهایی بس بزرگ را به حد خصایل افراد، یعنی خلفا و برخی آدمهای ناجور، تقلیل میداد. وقتی اسم آدم خوب را «ابوذر سوسیالیست) بگذاریم و آدمهای بد را (قاسطین و مارقین) بنامیم، با موقعیتی شبیه کمدیهای سینمای صامت روبروییم: آدمهای خوب لباس سفید و آدمهای بد لباس سیاه به تن دارند تا تشخیص شخصیتها برای تماشاچی سادهتر شود. این میتواند روشی برای نمایشنامهنویسی در قالبهای ابتدایی باشد، اما از نظر تحلیل تاریخی خدمت چندانی نمیکند.»
شریعتی درک عمیقی از مفاهیم مارکسیستی نداشت، ولی آنها را برای تجهیز تشیع به نظریهای رادیکال به کار میگرفت. البته اختلافهای اساسی او با مارکسیستها کاملا عیان بود. او بیشتر تحت تاثیر فرانتس فانون بود تا مارکسیسم. او مانند فانون به مارکسیستها از این جهت که به مسئله ناسیونالیسم توجه نمیکنند حمله میکرد.
از منظر شریعتی مبارزه اصلی نه مبارزه میان سرمایهدار و پرولتاریا بلکه میان امپریالیسم و جهان سوم بود و راه غلبه بر ظلم احیای گذشته و بازگشت به فرهنگ بومی. بنابرین از این منظر میتوان شریعتی را مرتجع نامید. تاکید مارکسیستها بر انترناسیونالیسم و ضدیت آنها با دین و مذهب به مذاق او خوش نمیآمد و عامل اساسی اختلافش با گروههای چپ ایرانی مانند حزب توده نیز شده بود، به همین دلیل او دیدگاههای تقی ارانی، نورالدین کیانوری و احسان طبری را اصلا نمیپسندید.
تلاشهای شریعتی، همانطور که خود ادعا کرده، برای ایجاد پروتستانتیسم در عالم تشیع بود. تصور او بر این بود که، چون غرب بعد از دوران رنسانس دوران اصلاح دین داشته و این اصلاحات دینی در غرب به مدرنیته انجامیده، بنابرین در عالم اسلام نیز باید نوعی اصلاح دین را پیاده کنیم تا به رشد و ترقی برسیم.
برای خوانندهای که آشنایی چندانی هم با علوم انسانی نداشته باشد این ادعای شریعتی تصوری سطحی از تاریخ و روند تحولات اجتماعی سیاسی کشورهاست زیرا روند تحول جوامع اینگونه مکانیکی و خطی نیست.
شریعتی در «چه باید کرد؟» مینویسد: «روشنفکر باید به ایجاد یک پروتستانیسم اسلامی بپردازد تا همچنانکه پروتستانیسم مسیحی اروپای قرون وسطی را منفجر کرد، بتواند فورانی از اندیشه تازه و حرکت تازه به جامعه ببخشد. کار لوتر و کالون برای ما مهم است. کار مهم آنها تبدیل مذهبی سنتی ارتجاعی کاتولیک به مذهب انتقادی جهانگرا و جامعهگرای سیاسی و مادی پروستستانتیسم بود.» منتقدان او میگویند اظهارات شریعتی نشان میدهد که او حتی لوتر و کالون و نهضت اصلاح دین اروپا را نیز به صورت عمیق نمیشناخته است چراکه نهضت اصلاح دین به هیچ وجه آزادیخواه و مترقی نبود، لوتر و کالون تنها با حکومت پاپ مخالف بودند و نه استبداد.
لوتر در زمان حیات خود از سرکوب دهقانان حمایت کرد و نوشت که حاکم باید رعیت را تکه تکه کند و به سیخ بکشد و کالون -که شریعتی چنین از او تمجید میکند- نخستین دیکتاتوری مذهبی-بنیادگرا را در ژنو بوجود آورد. میراث شریعتی نیز در پیگیری پروتستانتیسم اسلامی نتایج جالبی نداشت؛ گروه فرقان، سازمان مجاهدین خلق و استبداد دینی. وقتی مبارزان گروه فرقان یا گروه مسلمان سازمان مجاهدین دستگیر میشدند یا خانههای تیمی آنها کشف میشد، بعید بود کتابی از شریعتی پیدا نشود. گفته شده گروه فرقان معتقد به بازبینی در آثار شریعتی بوده است.
به گزارش رویداد۲۴ یرواند آبراهامیان در ایرن بین دو انقلاب مینویسد: «شریعتی دقیقا همان چیزی را که جوانان آرزو میکردند، ارئه میداد؛ یعنی مذهب تندرو غیر روحانی که از روحانیت سنتی جدا شده و به سه ویژگی سکولار «انقلاب اجتماعی»، «نوآوری فناورانه» و «خودباوری فرهنگی» پیوند دارد. اما موضوع مهم اینکه شریعتی به پرسش بنیادی که در جریان انقلاب اسلامی مایه سردرگمی و دردسر پیروانش شد، پاسخی نداد: آیا به راه انداختن قیام دینی، بدون اینکه رهبری قیام به دست شخصیتهای مذهبی سنتی بیفتد، امکانپذیر است؟
دیدگاه شریعتی که اسلام را بدون روحانیت وصف میکرد، به مخالفت مرتضی مطهری با او انجامید. مطهری نگران بود اسلام از دست روحانیون به عنوان مفسران انحصاری آن خارج شود. برای همین از هیچ تلاشی برای نقد دکتر شریعتی فروگذار نکرد و با تمام همفکران سیاسی به مبارزه پرداخت.
شریعتی معتقد بود در اسلام کلمه روحانی به این معنا وجود ندارد و عبارت روحانی تنها در مقابل جسمانی قرار گرفته است. او میگفت این کلمه از دین مسیحیت وارد اسلام شده است. این دیدگاه ابدا برای روحانیون خوشایند نبود. البته شریعتی معتقد بود باید از کلمه «عالم اسلامی» به جای «روحانی» استفاده شود.
مهندس مهدی بازرگان ریشههای اختلاف شریعتی و روحانیت را اینگونه توصیف میکند: «روحانیت در همهٔ ادیان و ادوار به دو دلیل با امثال دکتر شریعتیها ناسازگاری دارد. یکی اینکه تجدد و نوآوری را منافی با اصالت و استحکام دین دانسته، میترسند در مبانی و معتقدات مردم که تا حدود زیادی بر تشریفات و تحجر و سنتها و افکار کهن تکیه دارد، تزلزل حاصل شود و دلیل مهمترشان این است که اصلاً نمیخواهند هیچ فردی که خارج از صنف و کسوت مقدس است وارد قلمروی واسطگی بین خدا و خلق خدا شود.»
بازرگان که پس از انقلاب بسیار به مطهری نزدیک بود، نامهای مشترک با مطهری مینویسد که در آن شریعتی و دیدگاههایش را تخطئه میکند. او در این نامه وظیفه شرعی خود میبیند که نسبت به اشتباهات و انحرافات شریعتی روشنگری کند و کاری کند که با تبری از شریعتی، وسیله الفت مسلمانان ایجاد شود. در حقیقت آنها شریعتی را پدیدهای میدانستند که باعث دشمنی مسلمانان شده است. بازرگان و مطهری در آن نامه مشترک گفته بودند که التقاط شریعتی به علت تحصیلات او در غرب بوده است. حال آنکه خود بازرگان تحصیلکرده غرب بود. «تحصیلات عالیه و فرهنگ او [شریعتی] غربی بود و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد، تا آنجا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بیخبر میماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه میافزود، در مسائل اسلامی (حتی در مسائل اصولی) دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت و مشمول سخن خداست» بازرگان مدتی بعد نامه خود را پس گرفت.
نه تنها بازرگان و مطهری که روحانیون سنتی در مقابل شریعتی ایستادند. ناصر مکارم شیرازی در مقاله «آیا شورا مبنای حکومت اسلامی است؟» به شریعتی انتقاد میکرد. همچنین چندین نفر از طلاب قم شکایت او را نزد آیت الله نجفی مرعشی و آیت الله شریعتمداری برده بودند که گفته شده بود شریعتی در یکی از سخنرانیهایش در حسینیه ارشاد منکر امام زمان شیعیان شده و گفته دعای ندبه سند معتبر ندارد. مرعشی در پاسخ گفته بود اگر او چنین حرفی گفته باشد کافر است.
گفتهاند مهمترین دلیل در تعطیلی حسینیه ارشاد در سال ۱۳۵۱ همین فتوای مرعشی نجفی بوده است. اما انتقادها به تعطیلی حسینیه خاتمه نیافت. تندتر از همه مرتضی انصاری قمی در سخنرانیاش هشدار داده بود که «در یک قرن اخیر، اسلام و تشیع هیچگاه دشمنی خطرناکتر و گستاختر از علی شریعتی به خود ندیده است» او خواستار حبس و اعدام شریعتی شده بود. شریعتی از سال ۱۳۵۱ تا سال ۱۳۵۲ مخفیانه زندگی میکرد. همچنین فتوای دیگری صادر شد که فروش کتابهای او را حرام اعلام کردند.
با تمام مخالفتهای روحانیون سنتی با شریعتی، او همچنان پیروان خود را دارد؛ پیروانی که معتقدند حرف شریعتی در زمانه خودش باید نقد شود. آنها بیش از آنکه نگران تناقضهای آرای او باشند، از این سخن میگویند که انقلاب ایران بدون تغذیه فکری مبارزان مسلمان میسر نبود و این کاری بود که شریعتی انجام داد.
ساواک سال ۱۳۵۲ با گروگان گرفتن خانوادهاش او را دستگیر کرد و او روانه زندان شد. پرویز ثابتی مقام ارشد ساواک در کتاب «در دامگه حادثه» شریعتی را به معتاد بودن متهم کرده و در این کتاب که مجموعه گفتوگوهای او با عرفان قانعی فرد است، میگوید «اگر ساواک به او تریاک نمیداد، همانجا در زندان مرده بود.» این سخنان البته با واکنش تند احسان شریعتی فرزندش روبرو شد. منتقدان دیگر از جمله سیدحسین نصر ماجرایی دیگر روایت کردهاند و گفتهاند شریعتی عامل ساواک بوده است. این سخنان هیچگاه ثابت نشد و البته سندی هم برای آن داده نشد. استناد نصر به بودجههای حسینیه ارشاد و برخی سخنرانیهای شریعتی بود.
دکتر علی شریعتی در سال ۱۳۵۴، پس از تحمل هجده ماه زندان و به درخواست دولت الجزایر از زندان آزاد شد و به مدت دو سال در خانهاش تحت نظر بود و سرانجام در سال ۱۳۵۶ ایران را ترک کرد و به انگلستان رفت. شریعتی که ممنوع الخروج بوده، با پاسپورتی به نام «علی مزینانی» از ایران خارج میشود.
شریعتی پس از طی شدن سه هفته از سفرش در انگلستان درگذشت. علت مرگ او حمله قلبی بود، ولی طرفدارانش در آن فضای انقلاب او را شهید اعلام کردند و برایش شعار میدادند «الا الا چه همتی / معلم شهید ما دکتر علی شریعتی»
عبدالکریم سروش که جسد شریعتی را دیده، مشاهدات خود را اینگونه روایت میکند: «جنازه دکتر را یکبار پس از مرگ در سردخانه بیمارستان و دفعه بعد پس از کالبد شکافی توسط بیمارستان ساوتهمپتون به هنگام غسل دادن در مسجدی کوچک در لندن مشاهده کردم. جنازه در دیدار اول کاملاً سالم و در دفعه دوم دارای شکافتگیهای متعدد ناشی از کالبد شکافی بوده است و بیمارستان علت مرگ را طبیعی اعلام کرده است.» سروش همواره در نوشتههایش، از عبارت «دکتر شریعتی» یا «مرحوم شریعتی» استفاده کرد و لفظ شهید را به کار نبرد.
فتوای روحانیون سنتی حتی پس از مرگ شریعتی ادامه داشت. محمد یزدی عضو جامعه مدرسین حوزه علیمه قم میگوید در نشستی که در منزل نوری همدانی برگزار شد، بحث بر سر این بود که شریعتی را کافر بخوانیم یا خیر. به گفته او در آن جلسه به این نتیجه میرسند که اعلام کفر شریعتی بازتاب خوبی در جامعه نخواهد داشت و آن را اعلام نکردند.
گفته شده در جلسهای پس از بازداشت شریعتی، آیت الله بهشتی و مطهری با چند نفر دیگر نشستی در منزل مطهری برگزار میکنند و به دنبال راهکاری برای مقابله «ضربات جبران ناپذیر شریعتی بر هماهنگی روشنفکران و روحانیت» میگردند.
آیت الله خامنهای نیز اوایل انقلاب نسبت به شریعتی اینگونه موضع گرفته بود: «شریعتی را ممکن است به عنوان یک فیلسوف، یک متفکر بزرگ، یک بنیانگذار جریان اندیشه مترقی اسلام، معرفی کنند. اینها افسانه آمیز و مبالغه آمیز است و در خصوص مرحوم دکتر شریعتی صدق نمی کند. اما متقابلا شریعتی یک چهره پرسوز پیگیر برای حاکمیت اسلام بود، از جمله منادیانی بود که از طرح اسلام به صورت یک ذهنیت و غفلت از طرح اسلام به صورت یک ایدئولوژی و قاعده نظام اجتماع رنج میبرد و کوشش می کرد تا اسلام را به عنوان یک تفکر زندگی ساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی راهگشای زندگی مطرح کند.»
پس از انقلاب عدهای تلاش کردند با ایده «شریعت مطهر» میان دیدگاههای علی شریعتی و مرتضی مطهری قرابت پیدا کنند. طبیعی بود چنین ایدهای چندان به ثمر نخواهد نشست.
شریعتی به هنگام مرگ تنها ۴۴ سال داشت و پیکرش در سوریه مومیایی و در کنار حرم حضرت زینب (س) دفن شد. ابتدا قرار بود پیکر شریعتی در سوریه به امانت بماند تا به ایران منتقل شود؛ اتفاقی که هنوز نیفتاده است. احسان شریعتی میگوید «با توجه به وقوع جنگ داخلی در سوریه و عدم اطلاع از مقبره شریعتی، مسئولان موافقت کنند که پیکر پدرش به ایران منتقل شود؛ البته منوط به آنکه اجازه داده شود او طبق وصیتش در حسینیه ارشاد دفن شود.» بعید است چنین اجازهای داده شود، چه آنکه حتی اجازه داده نشد پیکر همسرش از حسینیه ارشاد و از خیابانی که نام دکتر شریعتی بر آن گذاشته شده، تشییع شود.
منابع:
مسلمانی در جستوجوی ناکجاآباد/ علی رهنما؛ ترجمه کیومرث قرقلو/ نشر گام نو
شریعتی شناسی/ رضا علیجانی/ انتشارات یادآوران
ایران بین دو انقلاب/ یرواند آبراهامیان/ نشر مرکز
جدال قدیم و جدید/ سیدجواد طباطبایی/ نشر ثالث
مجموعه آثار دکتر علی شریعتی/ نشر دفتر تدوین و انتشار مجموعه آثار دکتر شریعتی
ظلم، جهل و برزخیان زمین/ محمد قائد/ نشر طرح نو
در دامگه حادثه/ گفتوگوی عرفان قانعی فرد با پرویز ثابتی/ نشر شرکت کتاب
جستارهای درباره تئوری توطئه در ایران/ احمد اشرف، همایون کاتوزیان، یرواند آبراهامیان (بخش احمد اشرف)/ نشرنی
طرحی از یک زندگی/ زندگینامه دکتر شریعتی نوشته پوران شریعترضوی/ انتشارات چاپخش
آدمی بود که میگفت " بخوان "
با سه کس دشمن بود :" زر " و " زور " و " تزویر " !!!
آری این قصه ی مردیست که با یاد خدا هجرت کرد و سرانجام به خالق پیوست !!!
سلام عزیزان
از دوستانی که اینجا دارن شریعتی رو با صفات گوناگون متهم میکنن یه سوال دارم
شماها چندتا از کتابهاشو خوندین یا چندتا از سخنرانیهاشو شنیدین که دارین متهمش میکنید ؟؟؟؟؟
به گفته ی خودش : خدایا ! به من قدرتی بخش که پیش از "" شناختن ""شخصی یا فکری ، مثبت ، یا منفی قضاوت نکنم !!!
انصاف داشته باشیم
یا حق