رویداد۲۴ مازیار وکیلی: مجید شریف واقفی در سال ۱۳۲۷ متولد شد. همان سالی که محمدرضا شاه پهلوی آهسته آهسته قدرت خود را بسط میداد و پس از انتساب یک سوءقصد به جانش، حزب توده را غیرقانونی اعلام کرد.
شریف واقفی در خانوادهای متوسط و مذهبی که اصالتاً اهل نطنز استان اصفهان بودند، به دنیا آمد. تحصیلات متوسطه را در شهر خود به پایان رساند و برای ادامه تحصیل راهی تهران شد در سال ۱۳۴۵ وارد دانشگاه آریامهر شد و به تحصیل در رشته برق پرداخت.
سه سال از حضور او در دانشگاه نگذشته بود که جذب سازمان مجاهدین خلق شد و به سرعت توانست پلههای ترقی را طی کند. سازمان مجاهدین ابتدا با هستهای کاملا مذهبی و با حمایت معنوی آیت الله طالقانی شکل گرفته بود. محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علیاصغر بدیعزدگان جزء شیفتگان این گروه بودند و از اعضای ثابت مسجد هدایت که طالقانی در آن سخنرانی میکرد. حنیفنژاد پیش از حضور در مسجد هدایت در دوران جوانی در دوران دانشآموزی به جلسات یوسف شعار میرفت که در آن جلسات برخی متون مارکسیستی خوانده و تحلیل میشد. همین رفت و آمدها و نشست و برخاستها بود که باعث شد حنیفنژاد به این فکر بیفتد محتوای اسلامی را با علم مبارزه پیوند بزند و از دل آن گروهی را به وجود بیاورد که هم بتواند علیه رژیم شاه مبارزه مسلحانه انجام دهد و هم محتوایی اسلامی داشته باشد.
زمانی که هنوز حنیف نژاد، بدیع زادگان و سعید محسن بنیانگذاران مجاهدین در قید حیات بودند، شریف واقفی توانست به ردههای بالا سازمان راه یابد و همردیف رضا رضایی و مسئول شاخه کارگری سازمان شود.
شریف واقفی همزمان با مسئولیت شاخه کارگری، مسئول امنیتی سازمان هم شد و به شکل مرتب نشریهای بنام نشریه امنیتی منتشر میکرد. همحزبیهایش شریف واقفی را به عنوان چهره چندکاره سازمان میشناختند. او همزمان عضو گروه الکترونیک سازمان هم بود. کسانی که او را از نزدیک میشناختند گفتهاند با کمک شریف واقفی، عبدالرضا منیری جاوید معروف به خسرو الکترونیک موفق شده بود بسیاری از امواج گروههای امنیتی رژیم شاه را کشف و کنترل کند. رابطه با افراد خارج از کشور و ارسال خبر، پیام و تحلیل برای آنها از جمله دیگر مسئولیتهای او بود.
تا زمان حضور بنیانگذاران سازمان، شریف واقفی فعالیت مذهبی و مسلحانه خود را همچنان ادامه میداد. مدتی پس از اعدام حنیف نژاد، بدیع زادگان و محسن، شریف واقفی به همراه رضا رضایی، بهرام آرام و تقی شهرام که تازه از زندان فرار کرده بود در شورای مرکزی سازمان قرار گرفتند.
تقی شهرام که با کمک ستوان احمدیان کارمند زندان، فرار میکند و پس از استقراری کوتاه در خانه تیمی مجید شریف واقفی، به مشهد منتقل شده بود و مدتی بعد به تهران بازگشت.
هر چند شریف واقفی در شورای مرکزی بود، اما شرایط برای او و همفکرهایش اندک اندک تغییر کرد. از سال ۵۲ به بعد دیدگاههای ابتدایی سازمان مجاهدین به سمتی دیگر رفت. تقی شهرام رهبری سازمان را بر عهده گرفته بود و او بیش از همه به بهرام آرام اطمینان داشت. شهرام با مطالعات جدید خود به این نتیجه میرید که اندیشه مذهبی سازمان در تناقض با اهداف آن برای بهوجود آوردن یک جامعه بی طبقه توحیدیاست و اندیشه مارکسیستی جوابگوی رسیدن به اهداف برابریطلبانه سازمان است.
به گزارش رویداد۲۴ در آن دوره دو گروه مبارزه مسلحانه را پیش میبردند؛ «چریکهای فدایی خلق» که گروهی کاملا مارکسیستی بودند و «سازمان مجاهدین خلق» که گروهی مذهبی به شمار میرفتند. تقی شهرام که چهره مذهبی سازمان مجاهدین بود، در سالهای بعد تحت تاثیر اندیشههای کلاسیک چپ، تغییر رویه داد و به سمت مارکسیسم سوق پیدا کرد. این تفکر در دوره شهرام تاثیر خود را بر سازمان گذاشت و از انتهای سال ۵۲ روند تغییر ایدئولوژیک سازمان از مذهبی به مارکسیسم آغاز شد و در نهایت در سال ۵۴ آیه قرآن که در آرم سازمان مجاهدین بود حذف شد.
مسعود احمدزاده از بنیانگذاران چریکهای فدایی خلق پیش از این در زندان به مهدی ابریشمچی گفته بود: «شما یک پوسته ایدهآلیستی دارید که مثل جوجه رشد میکند و پوسته را میشکند، این پوسته ایدهآلیستی در حال شکستن است و به زودی هسته ماتریالیستی آن بیرون میزند و نمایان میشود.» پیشبینی احمدزاده چند سالی بعد به حقیقت پیوست.
شریف واقفی از مخالفان شهرام و تغییر ایدئولوژی سازمان بود اما دست تنها را در مرکزیت داشت. در حقیقت دو رای شهرام و آرام به مارکسیسم نزدیک بود و شریف واقفی تنها یک رای داشت. رهبری سازمان برای درک بهتر شرایط تعدادی از مخالفان را به کارخانهها میفرستد تا از نزدیک با کارگران آشنا شوند و شرایط عینی مبارزه را درک کنند. آنچنان که اسناد سازمان مجاهدین آمده، شریف واقفی همچنان با رهبری گروه مخالفت میکند و در نهایت حکم به اخراج و تصفیه او داده میشود.
لیلا زمردیان که رابط و همسر تشکیلاتی شریف بود، در متنی که گفته شده منسوب به اوست، از خود انتقاد میکند و آنجا مینویسد که «از پاییز سال ۵۳ میدانسته که مجید مسلح است، ولی آن را گزارش نکرده است.»
در اسناد باقی مانده که موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی آن را تدوین کرده، این موضوع نوشته شده صمدیه لباف نیز موضوع عدم همکاری با سازمان مجاهدین را چند باری به وحید افراخته دیگر عضو سازمان گفته است، اما این موضوع در فروردین سال ۵۴ صریحا به سازمان اعلام میشود. آنها قصد داشتند گروه دیگری با ایدئولوژی اسلامی تاسیس کنند و از سازمان مجاهدین خارج شوند.
تقی شهرام در آن دوره مشغول گفتگوهای بین سازمانی با حمید اشرف رهبر چریکهای فدایی خلق بود. شهرام قصد داشت پس از آنکه تغییر ایدئولوژی کاملا انجام شد، ائتلافی بین دو گروه چریکهای و سازمان مجاهدین ایجاد کند. در مجموعه نوارهایی که تراب حق شناس آن را منتشر کرد، چندین دور مذاکره انجام میشود. رهبران دو سازمان از پشت پرده و بدون اینکه یکدیگر را ببینند درباره ائتلاف بحث میکنند؛ تقی شهرام موافق و حمید اشرف مخالف ائتلاف است.
شهرام جزوهای صد صفحهای بنام «پرچم مبارزه ایدئولوژیک را برافراشتهتر سازیم» تحلیل خود از وضعیت سازمان را ارائه میدهد و در آن بهوجود سه جریان اپورتونیسم چپنمای سلطهطلب، دگماتیسم مذهبی، پاسیو نهیلیست در سازمان اشاره کرده که علیه خط اصیل و بالنده سازمان فعالیت میکنند همچنین در این مقاله اشاره شده بود که دیالکتیک بدون ماتریالیسم، مانند بدن بدون سر است.
این جزوه و تحلیل آغاز انشعاب و اختلاف در سازمان شد. اختلافات به مسائل جزئیتر هم رسید. افراد اجباری در خواندن نماز نداشتند، به جای برادر همدیگر را رفیق خطاب میکردند و برای ارتباط گیری به کارخانهها میرفتند و کسانی که این خط را نپذیرفته بودند به کارگری میفرستادند تا از سازمان دور و دورتر شوند. مرتضی صمدیه لباف هم یکی از این افراد بود که او را خلع سلاح کرده و به گروه شریف واقفی فرستادند.
وجود تغییر و تحولات ایدئولوژیک در درون سازمان به افراد سازمان در خارج از کشور و به ویژه در پایگاههای فلسطینی هم رسیده بود. در نوارهای باقی مانده از گفتوگوی شهرام و اشرف، تقی شهرام میگوید که تغییر ایدئولوژی سازمان طی پروسهای ۲ ساله به نتیجه رسیده و ابتدا آیه قرآن از نامههای داخلی سازمان حذف شده و سال ۵۴ از کل نامهها چه خارجی چه داخلی برداشته شده است.
محسن نجات حسینی در کتاب خاطراتش اشاره میکند که در اواخر تابستان ۱۳۵۳، محمد یقینی که پیشتر از پایگاههای نظامی در لبنان به ایران بازگشته بود، دوباره به سوریه آمده و سه نفر را با خود میآورد، محمد پاک ایمان، پوران بازرگان همسر محمد حنیف نژاد و محسن فاضل. مهمترین خبر این بود که ایدئولوژی سازمان در حال تغییر است.
چندی پس از انتشار مقاله «پرچم مبارزه ایدئولوژیک را برافراشتهتر سازیم» یک گروه ۴–۵ نفره برای توجیه افراد در مراکز مجاهدین به خارج از کشور فرستاده میشوند. پیش از این بهرام آرام طی نامهای به افراد خارج از کشور و مراکز رادیویی توصیه کرده بود که از مسائل مذهبی پرهیز کنند.
تقی شهرام، نواری بهصورت سؤال و جواب و در حدود سه ساعت پر میکند و به تشکیلات خارج از کشور میفرستد، که در آن مواضع جنبش، مجاهدین و نحوه فرار خود را شرح میدهد. واکنش شریف واقفی و دوستانش که معتقد بودند هر تغییری، تحول محسوب نمیشود و نحوه عمل جریان جدید اسباب نفاق و اختلاف درونی نیروهای خلقی را به بالاترین درجه فراهم خواهد کرد، ادامه داشت. آنان آرای تقی شهرام را نمیپذیرفتند، اما نظراتشان به بدنه سازمان نمیرسید.
به گزارش رویداد۲۴ همانگونه که گفته شد، شریف واقفی از مرکزیت سازمان اخراج و خلع سلاح میشود و مسئولیت نشریه امنیتی سازمان هم از او گرفته میشود و به او برای تصمیم در همراهی با نظر اکثریت سازمان اتمام حجت داده میشود. به او پیشنهاد میدهند یا به خارج یا به شاخه مشهد برود یا کار در کارخانهها را برای رشد آگاهی انتخاب کند. او گزینه سوم را انتخاب میکند و هم زمان با چهرههای وفادار به ایدئولوژی بنیانگذاران اولیه سازمان سعی میکند جریان ایجاد شده توسط شهرام را به سود خود بازگرداند.
ماجرای انبار اسلحه در همین دوره اتفاق میافتد. تقی شهرام معتقد بود شریف واقفی و تیمش یک انبار اسلحه متعلق به سازمان را جابهجا کردهاند. با این اقدام اختلافها به شدت بالا میگیرد و مرکزیت جدید سازمان، شریف واقفی و صمدیه لباف را به عنوان خائن شماره ۱ و ۲ معرفی میکند.
آنگونه که موسسه مطالعات سیاسی در کتاب «سازمان مجاهدین؛ پیدایی تا فرجام» نوشته ماجرای ترور به این شکل بوده است: طبق قرار لیلا زمردیان با مجید شریف واقفی بنا میشود آن دو ساعت ۴ عصر روز ۱۶ اردیبهشت در سه راه بوذرجمهری (۱۵ خرداد شرقی) یکدیگر را ببینند. پیش از آن محسن خاموشی و حسین سیاه کلاه در یکی از کوچههای خیابان ادبی الممالک مستقر و منتظر شریف واقفی بودند.
گفته شده لیلا زمردیان از ترور خبر نداشته بنابراین آنها منتظر علامت یکی دیگر اعضای سازمان بودهاند. شریف واقفی را از خیابان اصلی به خیابان ادیب میبرند و با شلیک افراخته و سیاه کلاه ترور میکنند.
شریف واقفی در سال ۱۳۵۴ زمانی که تنها ۲۷ سال داشت به دلیل تصفیههای درون گروهی سازمان مجاهدین خلق کشته میشود. سرنوشت تراژیک مجید شریف واقفی به سازمان مجاهدین خلق گره خورده است. شریف واقفی در تمام طول عمر کوتاه خود فرصت پیدا نکرد کاری جز عضویت در سازمان مجاهدین خلق، هدایت آن و جان سپردن به خاطر سازمان انجام دهد. او چهره تئوریک سازمان به شمار نمیرفت و بیشتر به عنوان نیروی اجرایی شناخته میشد و جناح مسلمان مجاهدین همواره او را به عنوان نماد پیروزی خود معرفی کردهاند. لطف الله میثمی درباره او گفته مارکسیستها میخواستند مسلمانان در سازمان نباشند، اما وقتی نام شریف بر دانشگاه آریامهر گذاشته شد، او ماندگار شد.
تقی شهرام در دادگاه
به گزارش رویداد۲۴ تقی شهرام تا سال ۱۳۵۷ رهبری سازمان مجاهدین را بر عهده داشت. از دوره رهبری او تا انقلاب، مشی ایدئولوزیک سازمان مارکسیستی بود. او تیر سال ۵۸ مقابل دانشگاه تهران دستگیر شد و چندی بعد در دادگاهی ریاست حجت الاسلام عبدالمجید معادیخواه و به اتهام صدور دستور ترور شریف واقفی به اعدام محکوم شد. پس از مسعود رجوی که تازه از زندان آزاد شده بود، رهبری سازمان را بر عهده گرفت و این بار مشی سازمان از مارکسیستی به مذهبی تبدیل شد. شاخه مارکسیست مجاهدین با حضور چهرههایی همچون علیرضا سپاسی آشتیانی، حسین روحانی، تراب حقشناس و پوران بازرگان از آن انشعاب کردند و پیکار را تاسیس کردند اما گروهی از شاخه مذهبی در کنار مسعود رجوی باقی ماند و گروهی نیز مدتی بعد از او فاصله گرفتند.
منابع:
سازمان مجاهدین؛ پیدایی تا فرجام (۱۳۴۴ تا ۱۳۸۴) نوشته شده در موسسه مطالعات سیاسی
به داستان زندگی من گوش کنید/ لیلا زمردیان (PDF)
بر فراز خلیج/ خاطرات محسن نجات حسینی/ نشر نی
تحلیل آموزشی بیانیه اپورتونیستهای چپنما/ سازمان مجاهدین خلق
نوار گفتوگوهای سازمان مجاهدین (تقی شهرام) و چریکهای فدایی خلق (حمید اشرف) منتشر شده توسط تراب حق شناس
تقی شهرام؛ تراژدی یا حماسه/ مقاله سازمان پیکار