رویداد۲۴ پندار محمود: یونس استادسرایی بنا به بیشتر روایتها متولد سال ۱۲۵۷ ه.ش در محلهٔ استادسرای رشت و متوفی به تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۰۰ در ارتفاعات گیلان بر اثر یخزدگی است. میرزا کوچک که به خاطر شهرت پدرش به میرزا بزرگ، به این نام خوانده میشد بعدها به خاطر رهبریش بر نهضت جنگل به میرزا کوچک خان جنگلی شهرت یافت. او از مبارزان دوران مشروطه بود و تا آخر به آرمانهای آن وفادار ماند. در دوران جوانی تحصیلات عرفی در مکاتب مذهبی رشت، قزوین و تهران را گذرانده بود. در رشت مدرسه علمیه حاج حسن (صالحآباد) و مدرسهٔ جامع شهر، در قزوین مدرسهٔ صالحیه و در تهران مدرسهٔ محمودیه محل تحصیلش بوده است.
میرزا کوچک خان جنگلی در سال ۱۲۸۶ شمسی، درست یکسال پس از امضای فرمان مشروطه، در گیلان به صفوف آزادیخواهان پیوست و برای مبارزه با استبداد محمدعلی شاه روانه تهران شد. همزمان با اوجگیری نهضت مشروطه به عضویت کانون «مجلس اتحاد» درآمد. در سال ۱۲۹۴ شمسی، «هیات اتحاد اسلام» از یک گروه هفده نفره در رشت تشکیل شد که میرزا کوچک خان عضو مؤثر آن بود. این هیأت هدف خود را خدمت به اسلام و ایران اعلام کرد و به زودی میرزا کوچک خان رهبری هیات را بر عهده گرفت.
پس از اشغال نواحی شمالی ایران از سوی روسیه تزاری، هیات اتحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزار پرداخت و یک گروه مسلح به عنوان فدایی تشکیل داد. این هیات ، پس از چندی به «کمیته اتحاد اسلام» تبدیل شد و تا پایان سال ۱۲۹۶ شمسی، بخش وسیعی از گیلان و قسمتی از مازندران، طارم، آستارا، طالش، کجور و تنکابن زیر نفوذ آن درآمد. این کمیته اندکاندک به مبارزه با استعمار پرداخت و از دل آن نهضت جنگل بیرون آمد. میرزا در سال ۱۲۸۹شمسی، در نبرد با نیروی طرفدار محمدعلی شاه در ترکمن صحرا شرکت داشت است و در این نبرد زخمی شده و مدتی در بیمارستانی در بادکوبه بستری بوده است.
پس از شکست نیروهای اشغالگر انگلیسی و گارد سفید، قیام متحد نیروهای انقلابی (جنگلیها، اجتماعیون عامیون، روشنفکران انقلابی و کشاورزان) در گیلان رسماً با عنوان «حکومت جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران» اعلام موجودیت کرد. در این شرایط است که روزهای اول تیرماه ۱۲۹۹، کنگره حزب سوسیال دمکرات (اجتماعیون عامیون) ایرانی، عدالت در انزلی برگزار میشود و رسماً نام «حزب کمونیست ایران» را میپذیرد.
به گزارش رویداد۲۴ در ادامه فعالیتها به حیدر خان عمواوغلی مأموریت تدوین برنامه عمل حزب داده شد. حیدرخان پیشتر با نیروهای نهضت جنگل در ارتباط بود و نفر اصلی ایجاد ارتباط بین نیروهای انقلابی ایران بود. یکی از راهکارها برای نیل به اهداف حزب از نظر دوستان و همفکران حیدرخان از این قرار است: «برای حل وظایف ذکر شده، حزب کمونیست ایران (عدالت) از اقدامات فوری درباره اجرای تدابیر خالص کمونیستی در ایران امتناع میورزد و تاکتیک کوتاهمدت خود را، تا سرنگونی حکومت شاه و طرد امپریالیسم انگلیس، بر پایه اتحاد همه طبقات، از پرولتاریا گرفته تا بورژوازی متوسط، برای مبارزه علیه قاجار و امپریالیستهای بیگانه، همچنین برپایه مناسبات نزدیک با حزب دمکراتهای چپ (گروه شیخ محمد خیابانی) که بیانگر منافع خرده بورژوازی و روشنفکرانست، مبتنی میسازد... همچنین حزب کمونیست ایران (عدالت) خواهان همکاری با رهبران سرشناس آزادی بخش ملی، مانند میرزا کوچک خان و امثال او است.»
روزنامه «ایران سرخ» ارگان «شورای تبلیغات» در تاریخ یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۰۰ در این باره این چنین نوشته بود: «ما با رفقای عزیز قدیم خودمان رفیق میرزا کوچک و سایرین اصلاح کردیم. دشمن آتش پرست بادپیما را بگوی خاک بر سر کن که آب رفته باز آمد بجوی... خاطر عموم را مستحضر میدارد نتیجه اصلاح چنین شد. اعضای کمیته انقلاب مرکزی آزادکننده ایران عبارت خواهند بود از اشخاص مفصله ذیل: کوچک خان، خالو قربان، حیدرخان عمواوغلی، محمدی، احسان اله خان.»
روزنامه عدالت در روز جمعه ۲۸ مرداد۱۳۰۰ از جانب کمیته انقلاب ایران «هیئت دولت جمهوری شوروی گیلان» را چنین اعلام میکند: «میرزا کوچک خان سرکمیسر و کمیسرمالیه، حیدر خان عمواغلی کمیسر خارجه، خالو قربان کمیسرجنگ، میرزا محمدی کمیسر داخله، سرخوش کمیسر قضائی»
در پی ترور حیدر خان در ۷ مهر ۱۳۰۰، خالو قربان متواری و سپس کشته شدن کوچک خان و مهاجرت احسان اله خان مقاومت نیروهای انقلابی گیلان درهم شکسته شد.
مجموعهای از مسائل، هنگامی که میرزا با برپایی تشکیلات اتحاد اسلام، حاکمیت گیلان را به دست گرفت، کشور را در آستانه بحران جدی اقتصادی و غذایی قرار داده بود و چندی پس از آن، چهره وحشتناک و مهیب این بحران آشکار گشت. فقر، گرسنگی و بیماری، سراسر کشور را در طول سالهای ۱۲۹۶ و ۱۲۹۷ فرا گرفت. از این بحران تحت عنوان «بحران نان» و «قحطی بزرگ» یاد شده میشود.
گزارشهای ثبت شده از وضعیت مردم در این برهه، بسیار دلخراش است. در این دو سال، طبق خوشبینانهترین آمارها، بیش از یک میلیون ایرانی از فرط گرسنگی و آثار مترتب بر آن، جان باختند. بنا به گزارشهای رسمی در تهران که آن زمان ۵۰۰ هزار نفر جمعیت داشت و به خاطر پایتخت بودنش، به نسبت دیگر شهرهای کشور از شرایط و امکانات بهتری برخوردار بود، «حداقل ۱۸۶۰۰۰ تن در اثر گرسنگی و بیماریهای ناشی از آن در سال ۱۳۳۶ هجری قمری بدرود حیات گفتند.»
در چنین اوضاع و احوالی که بیش از یک سوم جمعیت پایتخت بر اثر گرسنگی جان میدهند، تشکیلات اتحاد اسلام به رهبری میرزا کوچک خان توانست با تدابیر و اقدامات خود گیلان را از مواجهه شدن با این بحران بزرگ مصون دارد: «در مقایسه با وضعیت دهشتناک حاکم بر دیگر نقاط ایران، در گیلان تحت نظارت کوچک خان، قحطی به گفته وزیر مختار آمریکا، مهار شد. هیاتهای مذهبی آمریکایی در رشت، پول امداد را پس فرستادند و گفتند «به دلیل تدابیر مؤثری که این ایلیاتیها [جنگلیان] به کار گرفتهاند، به کمک ما نیازی نبود.»
یک سال و اندی بعد، موری سرپرست هیات آمریکایی موفقیت جنگلیان را اینگونه ستود: در حالی که ایرانیان دیگر در تهران، همدان، قزوین، زنجان، مشهد و سایر جاها «با ننگ تمام تقریباً هیچ کاری نکردند… [جنگلیان] ماهانه ۱۰ هزار دلار صرف مراقبت از پناهندگان قحطیزدهای میکنند که به رشت میآیند، و میکوشند که آنان را در میان دهکدههای مجاور تقسیم کنند و اسکان دهند.»
طی این سالهای پس از مشروطه در بیشتر نقاط ایران قیامهای محلی برای برقرار آرمان از دست رفته مشروطه برپا شد و در پی مقاومت جانانه در تاریخ ماندگار شدند. در این میان، اما موفقیت میرزا و یارانش در اداره امور و نیل به آن اهداف چنان زبانزد بود که بسیاری را از جایجای کشور برای پیوستن به نهضت جنگل راهی آنجا کرد. چنین رویکرد همدلانهای بود که قوای خارجی اشغالگر ایران را ترسانده و علیه جنگلیها متحد کرده بود. آنچه میرزا و یارانش بر پاساختند نشان روشنی بود از امکان وقوع آرمانها و اهداف انقلاب مشروطه و بعدتر آنچه در کنار دیگر انقلابیون ایران آغاز کردند جلوهٔ روشنی بود از امکان برداشتن همیشگی یوق بندگی سلاطین و برقراری جمهوری خلقهای ایران. این تصویر نیروهای مرتجع داخلی و قوای اشغالگرا را به چنان وحشتی انداخت که اگر این امکان را مدفون نکنند تسری آن به باقی نقاط منطقه پایگاه اقتصادی و نظامیشان را چنان متزلزل خواهد کرد که ناچار میشوند درست از استبداد و استعمار برداشته و اداره امور را به خود مردم واگزارند.
به گزارش رویداد۲۴ انگلیسیها که توانمندی میرزا را در اداره منطقه گیلان مشاهده کرده بودند، میدانستند که توانمندی او در اداره کشور به مراتب بیشتر از رجال صاحب نامی است که یکی پس از دیگری بر کرسی نخستوزیری تکیه میزدند و بی آنکه بتوانند مشکلی از مشکلات مملکت را مرتفع سازند، جای خود را به نفر بعدی میدادند.
از نظر آنها در صورت قدرتیابی جنبش جنگل در شمال از طریق ائتلاف با حرکتهای استقلالطلبانه دیگر در این خطه، میرزا مسلماً میتوانست به عنوان یک کاندیدای جدی نخستوزیری مطرح شود. از طرفی نباید فراموش کرد که در همین زمان حرکتهای ضدانگلیسی در جنوب کشور نیز جریان داشت که مهمترین آنها، قیام تنگستانیها بود، ضمن آن که آوازه میرزا به مناطق جنوبی ایران نیز کشیده شده و حتی در میان علمای آن خطه، حمایتهایی را از جنبش جنگل دامن زده بود. به عنوان نمونه «شیخ مرتضی محلاتی در شیراز به دفاع از جنبش جنگل برخاست و علیه انگلیسیها، فتوی داد.»
جنگلیان برای تضعیف تلاشهای سلطهجویانه انگلیس در قفقاز، تدابیری اتخاذ کردند. علاوه بر افزایش تبلیغات ضدانگلیسی، به تحریم کالاهای آنان و بانک شاهی ایران (IBP) که در مالکیت انگلیس بود، پرداختند. جنگلیان «از مردم و بازرگانان خواستند اسکناس و سفتهٔ بانک شاهی را نپذیرند و به همه روابط تجاری خود با [این]بانک پایان دهند.» در نتیجه، بازرگانان پولهای خود را که به صورت قران نقره بود، «از بیم شناخته شدن به طرفداری از انگلیس»، از بانک انگلیسی بیرون کشیدند، این فرار نقدینگی، شعبه بانک شاهی در رشت را وادار کرد تا از دفتر تهران درخواست حوالهٔ «هرچه بیشتر» پول کند تا این شعبه بتواند «همه دیون خود را در صورت لزوم» تأدیه کند.
در نخستین هفتهٔ نیمه دوم اسفند ۱۲۹۶ (ماه مارس ۱۹۱۸)، شبه نظامیان جنگل حتی مدیر شعبه، سرگرد آر.اس. اوکشات را که وظیفهاش آشکارا فراتر از صرف مدیریت بانک بود، دستگیر کردند. بلافاصله پس از این اقدام، کنسول مکلارن که دفترش در رشت به کانونی برای اجرای برنامههای انگلیس در منطقه تبدیل شده بود نیز دستگیر شد، زیرا به کارکنان تحت امرش دستور داده بود که از پرداخت پول به مشتریان خودداری و بانک را تعطیل کنند.
تسری این افکار و روشها به دیگر مناطق کشور، بیتردید کابوس وحشتناکی برای انگلیس به شمار میآمد، به ویژه آنکه آنها با مشاهده خود در موقعیت پیروز جنگ، طرحهای بلندمدتی برای سلطه کامل بر کل منطقه و از جمله بر ایران داشتند؛ بنابراین جنبش جنگل از نظر آنها یک مانع و تهدید بزرگ و غیرقابل چشمپوشی به شمار میرفت که بیهیچ شبههای میبایست برچیده شود.
البته آنها پیش از آغاز درگیری نظامی تلاش کردند تا از دو شیوه مرسوم خود برای دستیابی به سازش با میرزا دست یابند: نخست به عنوان رشوه، مبلغ نیم میلیون تومان به عنوان «حق عبور» نیروهای انگلیسی به جنگلیان پیشنهاد شد که کوچکخان با خشم آن را رد کرد.
در تلاش دیگری برای خریدن وی، انگلیسیها پیشنهاد کردند که [در ازای عبور نیروهایشان] حاکمیت وی بر ایالت گیلان را به رسمیت شناسند. انگلیسیها سرانجام تهاجم به نیروهای جنگل را از ۲۳ خرداد ۱۲۹۷ آغاز کردند و با وارد آوردن فشار سنگین نظامی، جنگلیها را وادار به عقد قرارداد صلح در اواسط مرداد ماه همان سال ساختند.
نکته جالب در این هنگام آن است که پس از آغاز تهاجم نظامی انگلیسیها، آنها در حالی که با اعمال فشار نظامی سعی در برداشتن یکی از موانع مهم پیش روی خود داشتند، فشار سیاسی بر احمد شاه را برای پذیرش نخستوزیری وثوقالدوله نیز آغاز کردند و سرانجام موفق به تحمیل وی در ۲۱ تیرماه ۱۲۹۷ شدند. به این ترتیب با وجود انعقاد قرارداد صلح میان نیروهای جنگل و انگلیسیها، مجدداً درگیریهای نظامی میان آنها آغاز شد و ادامه یافت.
تلاشهای سیاسی همراه با مفسدهانگیزیهای اقتصادی انگلیسیها برای زمینهسازی عقد قرارداد ۱۹۱۹ با دولت وثوق، در تهران دنبال شد. شکست نهایی نیروهای جنگلی در فروردین ماه ۱۲۹۸ و عقبنشینی میرزا به همراه اندک یاران باقی ماندهاش به دل جنگلهای گیلان، فضا و شرایط بهتری را برای انگلیسیها برای تحرک بیشتر در جبهه سیاسی فراهم آورد و نهایتاً در روز ۲۸ مرداد ۱۲۹۸، قرارداد معروف به ۱۹۱۹ با دولت وثوق به امضا رسید.
به گزارش رویداد۲۴ کمیته لنکران با ارسال نامهای به میرزا -که در دشمنی وی با انگلیسیها نیز جای تردید نبود- خواستار تشدید فعالیتها علیه این دشمن مشترک شد. در بخشی از این نامه آمده است: «ما خوشوقتیم که به یاری کارگران و دهقانان آذربایجان قیام کردهایم تا جمهوری مستقلشان را رونق و تحکیم بخشند، ولی خوشوقتی ما زائل میشود وقتی که میبینیم ملت نجیب ایران زیر چکمه بورژوازی انگلستان دست و پا میزند. یگانه مردی که در ایران به ضد بورژوازی انگلستان قیام کرد تو هستی رفیق کوچک خان! تو جنگ را علیه انگلستان اعلام کردی تا بتوانی وطنت را از دست دزدان بریتانی نجات دهی. تمام ملت ستمدیده ایران دیدگان امیدشان به تو دوخته شده و از تو علاج درد و آزادیشان را میخواهند. ما از طرف دهقانان و کارگران آذربایجان به شما خطاب میکنیمای مرد توانا و ای رئیس ملت! ما حاضریم با نخستین دعوت به کمکتان بشتابیم تا سلطه انگلستان را محو کنیم. ملت ایران در صمیمیت و صداقت ما میتواند مطمئن باشد. برای نمونه احترام و عنایت به آزادی ملت ایران نشان ر. س. ف. س. ر. و یک قبضه رولور به شما تقدیم میداریم که وسیله این سلاح دست ماهر کوچکخان قلب دشمنان را بشکافد. کمیته انقلابی لنکران»
پس از ارتباطات اولیه میان جنبش جنگل و بلشویکهای قفقاز، و در پی هجوم ارتش سرخ به این منطقه و برانداختن حکومت مساوات در باکو و بیرون راندن نیروهای انگلیسی از منطقه، ناوگان دریایی شوروی در دریای خزر به فرماندهی ژنرال راسکولنیکوف برای تعقیب نیروهای ضد انقلاب روسی، در روز ۲۹ اردیبهشت ۱۲۹۹ (مطابق با ۱۸ مه ۱۹۲۰) خود را به بندر انزلی رسانید و دو هزار نیروی ارتش سرخ در این بندر ایرانی پیاده شدند.
در اینجا دو روایت متضاد وجود دارد؛ خسرو شاکری در کتاب میلاد زخم نوشته که میرزا قبل از ورود نیروهای شوروی از آمدن آنها مطلع بود: «در آستانه پیاده شدن نیروهای شوروی در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۹۹ (۱۸مه ۱۹۲۰)، پیکی بلشویک به مقر جنگلیان در اعماق جنگلهای گیلان وارد شد و به کوچکخان اطلاع داد که نیروهای شوروی به زودی به آستارا در منتهیالیه شمال غربی ساحل دریای خزر وارد خواهند شد.» (ص۲۳۳) همچنین نویسنده بر این اعتقاد است که از این واقعه چیزی به احسان گفته نشد و او از ورود نیروهای ارتش سرخ بیاطلاع بود.
در مقابل شاپور رواسانی روایتی کاملاً معکوس را از این ماجرا عنوان میدارد. به نوشته او در کتاب «نهضت جنگل؛ اولین جمهوری شورایی در ایران» این واقعه بدون اطلاع میرزا صورت گرفت، در حالی که احسان پیش از آن از ورود نیروهای شوروی مطلع شده بود. این روایت حکایت از آن دارد که احسان با توجه به برخورداری از اندیشههای چپگرایانه از همان ابتدا ارتباطات مستقلی با نیروهای خارج از جنبش برقرار کرده بود و همین ارتباطات موجب شد وی به اتکای بلشویکها، به تدریج جناح چپ جنبش جنگل را شکل دهد و با به دستگیری رهبری آن، جنبش را دچار یک تفرقه و شکاف عمیق سازد.
با پیاده شدن نیروهای ارتش سرخ در انزلی، اولین دور مذاکرات میان میرزا و راسکولنیکوف برگزار شد. گزارش ابراهیم فخرائی در کتاب سردار جنگل از این مذاکره چنین است: «میرزا که دارای افکار مذهبی بود و به همین جهت کمونیسم را با افکارش سازگار نمیدید، اصرار داشت که مدتی بایستی از تبلیغات مسلکی [کمونیستی] صرفنظر شود. مفهوم بیاناتش تقریباً این بود که هر کس باید آش خود را با قاشقی که خود دارد میل نماید و میخواست بگوید که تمایلات ناسیونالیستی و عامل مذهب، بزرگترین عایق و مانع اشاعه کمونیسم در ایران است. او میگفت، چون ایرانیها متعصباند و به دین و شعایر اسلامی علاقه دارند، قطع این پیوند دینی باعث میشود که به انقلاب به نظر نامساعد بنگرند و چه بسا که همین امر و مخالفتهایی که به دنبالش به عمل آید موجب شکست انقلاب شود.»
به فاصله اندکی پس از ورود نیروهای ارتش سرخ به بندر انزلی و پس از تشکیل حزب کمونیست ایران از درون کنگره حزب عدالت، «دولت جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران» در پانزدهم خرداد ۱۲۹۹ در منطقه گیلان به ریاست میرزا کوچک خان جنگلی و عضویت مشترک اعضای جنبش جنگل و حزب کمونیست ایران، پا به عرصه وجود گذاشت و به این ترتیب سومین مرحله از جنبش جنگل آغاز شد.
در این زمان هم روسها و هم میرزا کوچک خان در شرایطی بودند که رویارویی با یکدیگر را به صلاح خود نمیدیدند. هریک با اقدامات نظامی، اهداف خاص خود را دنبال میکردند و دیدگاه متعرضانه به یکدیگر نداشتند؛ در نتیجه تماسهای بعدی میرزا کوچک خان با نیروهای نظامی و سیاسی روسیه، میان طرفین توافقهایی حاصل شد. مهمترین مفاد این توافق چنین است:
الف) اصول کمونیسم در ایران از حیث مصادرهٔ اموال و الغاء مالکیت و تبلیغات به اجرا گذارده شود.
ب) حکومت جمهوری انقلابی توسط میرزا برقرار شود.
پ) پس از ورود میرزا به تهران و تأسیس مجلس مبعوثان، هرنوع حکومتی که نمایندگان ملت بپذیرند، بدون مخالفت روسیه ایجاد شود.
ت) مقدرات انقلاب به دست این حکومت سپرده شود و شورویها درایران مداخله ننمایند.
ث) هیچ قشونی بدون اجازه و تصویب حکومت انقلابی ایران زائد بر قوای موجود (۲ هزار نفر) از شوروی به ایران وارد نشوند.
ج) مخارج این قشون به عهده ایران است.
چ) هر مقدار مهمات و اسلحه که از شوروی خواسته شود در مقابل پرداخت قیمت، تسلیم نمایند.
ح) کالاهای بازرگانان ایرانی که در باکو ضبط شده تحویل حکومت ایران شود.
خ) کلیه مؤسسات تجاری روسیه در ایران به حکومت جمهوری واگذار شود.
میرزا کوچک خان جنگلی با استناد به همین توافقنامه بود که سه هفته پس از مداخله نظامی روسها در انزلی، موجودیت حکومت خود را در رشت اعلام کرد.
سران نهضت جنگل پس از اعلام حکومت، ضمن انتشار اعلامیهای با عنوان «فریاد ملت مظلوم ایران از حلقوم فدائیان جنگل»، به مفاسد دستگاه حاکمه ایران و جنایات انگلیسیها اشاره کردند و در پایان نظریات خود را به شرح زیر اعلام داشتند:
۱ـ جمعیت انقلاب سرخ ایران اصول سلطنت را ملغی کرده جمهوری را رسماً اعلام مینماید.
۲ـ حکومت موقت جمهوری حفاظت از جان و مال عموم اهالی را برعهده میگیرد.
۳ـ هر نوع معاهده و قراردادی که به ضرر ایران با هر دولتی منعقد شده است، لغو و باطل میشناسد.
۴ـ حکومت موقت جمهوری همه اقوام بشر را یکی دانسته، تساوی حقوق را دربارهٔ آنان قائل است و حفظ شعائر اسلامی را فریضه میداند.
به گزارش رویداد۲۴ رویاروی اول میرزا با رضا شاه پهلوی احتمالا به زمان مشروطه بازمیگردد. وقتی که رضا خان در میانردههای قزاقخانهٔ تهران بود و فتح قزاقخانه از طرف نیروهای مشروطه به میرزا سپرده شده بود که با در هم کوبیدن صفوف آنها به دست میرزا و یارانش حاصل شده بود.
رضا خان در سرکوب جنگلیها به دست قزاقهای تحت امرش در ولایت گیلان که از نقاط مختلف آنها را گسیل کرده بود، در کمیتهای «ایرانی-انگلیسی» به نام «کمیته زرگنده» به اتفاق سید ضیاءالدین طباطبایی در حال تدارک کودتای سوم اسفند بودند. به همین دلیل اقدام رضا خان به نوعی اجرای مصوبه کمیته مذکور نیز بود. گویی کمیته زرگنده در حقیت دو کار کرد اساسی داشت: یکی سرکوب نهضت جنگل و دیگر استقرار دیکتاتوری رضا خان.
میرزا همراه با یار دیرینش، گائوک (معروف به هوشنگ) به طرف حامی همیشگیاش عظمت خانم فولادلو (حاکم خلخال)، راهی کوههای تالش شد. قوای حکومتی گیلان ۴ روز آنها را تعقیب کردند تا تنگههای ماسال به ارتفاعات رسیدند. آنها روز جمعه ۱۱ آذر ۱۳۰۰ در گردنههای گیلان گرفتار بوران و طوفانی شدید شدند و هر دو یخ زده و مردند؛ همین قدر کوتاه!
ماجرای بعد از مرگ میرزا کوچک خان طولانیست. خبر مرگ میرزا به برادر امیر طالش رسید که نیروهایش راه بر میرزا بسته بودند. محمدخان سالارشجاع به همراه تفنگچیهایش راهی گیلاوان شد تا جلوی دفن میرزا به دست اهالی را بگیرد. به رضا اسکستانی (تفنگچی اهل اسکستان خلخال) دستور داد سر میرزا را از تنش جدا کند و نزد امیر طالش در ماسال ببرد.
اسکستانی سر میرزا را از ماسال به رشت برد و تسلیم فرمانده نظامی گیلان کرد. مردم گیلان جسد بیسر میرزا به خانقاه برده و با مراسم سوگواری در گورستان خانقاه به خاک سپردند. سر بریده میرزا را احتمالا به دستور سردار سپه تا مدتها در کنار سربازخانه رشت جایی معروف به انبار نفت نوبل در معرض دید مردم قرار دادند تا نشانی باشد از اقتدار حاکم جدید و ترس در جان مردم ریشه دواند تا آیندهٔ حکومت جدید از این چنین مقاومتهابی مصون بماند.
بعدتر خالو قربان که حالا از نزدیکان سردار سپه بود، سر میرزا را تحت الحفظ به تهران نزد سردار سپه فرستاد و به دستور او در گورستان حسنآباد تهران دفنش کردند. بعد یکی از یاران قدیم میرزا کاسآقا حسام محرمانه سر میرزا را از گورکن تحویل گرفته به رشت برد و در سلیمان داراب به خاک سپرد. بیست سال بعد در شهریور ۱۳۲۰ پس از استعفای رضاخان از سلطنت و به تخت نشستن پسرش مردم گیلان خواستند که طی تشریفات شایسته جسد میرزا را از خانقاه گیلان به رشت آورده و کنار سرش دفن کنند با سرکوب نیروهای حکومتی مواجه شدند. آخر سر برای جلوگیری از بالا گرفتن تنش جسد را با سرعت به رشت منتقل کرده و کنار سرش دفن کردند.
تلگراف رئیس قوای حکومتی گیلان به سردار سپه رضا خان میرپنج در توضیح مرگ میرزا و اتفاقات اطراف آن نشان روشنی از کلیت ماجراست: «حسبالامر تلگراف مبارک نمره ۹۶۵ فوری برای تعقیب و دستگیری میرزا کوچک عده فرستاده، چهار روز متوالی مشغول تعاقب بودند بالاخره از شدت تعقیب قزاقان میرزا کوچک از هر طرف عرصه را برای خود تنگ دیده خود را به کوههای ماسال کشیده بود. عده قزاق هم در تعاقب مشارٌالیه حرکت کرده، در بین راه هم یک تصادفی واقع شد، میرزا نعمتالله داماد حسن خان کیش دره مقتول و مابقی باز فرار میکنند. از طرف دیگر طالشها هم برای جلوگیری از فرار میرزا کوچک عده فرستاده بودند، بالاخره میرزا کوچک و گائوک به طرف گردنه گیلوان خلخال متواری شده در آنجا از شدت سرما تلف شدهاند. قبل از اینکه قزاقهای تعقیب کننده برسند مابین طالشها و طارمیها سر نعش گفتگو شده طالشها سر نعش را بریده بودند که قزاقان سر رسیده و سر را گرفته حمل به شهر مینمایند. اینک سر بریده در دفتر حاضر است، هر طور دستور میفرمائید اطاعت شود. نعش گائوک هم در همان گردنه افتادهاست.»
امروز آرامگاه میرزا در شهر رشت از جاذبههای این شهر و مکانی برای برگزاری مراسم سالگرد او است. محل مرگ او معروف به مشهد میرزا در میانه گیلان و اردبیل در ارتفاعات ماسال با تابلویی از طرف میراث فرهنگی مشخص شده است.
روزنامه جنگل ارگان رسمی نهضت جنگل به نظر بهترین منبع برای شناخت تفکرات، عقاید، نظرات، جهانبینی، استاتژی و ... میرزا و یارانش است. سندی متقن از آنچه بودند، فکر میکردند و میخواستند.
«این روزنامه فقط نگاهبان حقوق ایرانیان و منور افکار اسلامیان است.» این شعار دستکم تا پیش از اعلام جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران در دورهٔ سوم نهضت جنگل زیر سربرگ ارگان جنگل نقش بسته بوده است.
روزنامه جنگل این روزنامه که ارگان نهضت جنگل بود با چاپسنگی در کسما منتشر میشد. روزنامه جنگل طی دوران حیات خویش در حد فاصل سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۸ هجری قمری در سه دوره مجزا انتشار ۳۹ شماره را شامل شد.
افادهٔ مرام در شمارهٔ اول:
«کارکنان این روزنامه برای آگاهی هموطنان بنام آزادی مطبوعات درصدد تاسیس این جریده در این ناحیه برآمدند. سبب تاسیس این اوراق از لزوم گذشته بلکه واجب و بدون فوت وقت غفلت را کنار گذاشته با هزاران زحمت، با فراهم نبودن لوازمات عجالتاً موفق گشته توفیق این خدمت و به پایان رساندن این مقصود را از حضرت احدیت خواستاریم. مقصود ما عبارتپردازی و اطلاعات خارجه نیست بلکه با قلمی شکسته و افکاری خسته، با زبانی الکن میخواهیم اظهارات خود را از نظر افراد ملت بگذرانیم، شاید بدین وسیله افکار عمومی را متوجه ساخته با ما همناله شوند. از صاحبان افکار عالیه و ارباب قلم استمداد میطلبیم... اول باید دانست که هئیت موسسه این نامۀ ملی ایرانی و ایرانی نژاد و طرفدار حقوق و مطیع قانون میباشند، جهت طبع و نشر بدون امتیاز از وزارت جلیلۀ معارف همانا فوت وقت بوده است، انتشار بحران کابینه؛ لذا بموجب این اولین شماره از آن مقام منیع امتیاز این جریده را خواهانیم.»
زمانی که نوشتند «موقع گذشت»، نقدشان به این بود که وقتی «یکدفعه دستی غیبی در تعقیب در هم شکستن اساس جور و بیداد امپراطوری روسیه -اوقات پرقیمت استفاده را برای ما پیش آورد- ... در عوض ما چه کردیم، نه تنها همه حرف زدیم... تیرهای زهرآلود تهمت و کلمات رکیکه به جانب همدیگر پرتاب میکردیم... در عوض جدیت و سرعت عمل به سخنپرانی صرف در کارهای فوقالعاده قناعت کردیم، مقالات آتشین نوشتیم، رجزخوانیها نمودیم...ای وطنخواهان بیایید شما هم، چون فداکاران جنگل عملی شده بیش از این گرد حرف نگردید...» (شماره آخر سال اول)
روزنامه مقالهای دارد با عنوان «دیگ همسایه زایید» که با طنزی تلخ نوشته شده است. برگزیده شدن نام جمهوری آذربایجان برای بخشی از ولایات قفقاز جنوبی را مورد نکوهش و اعتراض قرار داده است.
ماهیت و چیستی و چگونگی نهضت جنگل در میان اقوال محققان مختلف تا جایی پیش میرود که به نقاط متضاد میرسد و خوانندهٔ مشتاق را دچار سردرگمی میکند، بهترین پیشنهاد خواندن اصل اسناد است. مجموعه روزنامه جنگل که امروز به شکل تایپ شده در اختیار است بهترین این اسناد است. نامههای افراد مختلف از جمله خود میرزا نیز در این عرصه بسیار مفید است.
«به ما خبر میدهند که بعضی اشخاص مجهولالهویه، جنگلیها را متمرد خوانده، عدم اطاعت هئیت اتحاد اسلام را به شاهنشاه حریتپرور تاجدار و دولت ایران به مردم القاء میکنند، بلکه دامنۀ این تهمت را وسعت داده میگویند: که قائدین این جمعیت فداکار حافظ وطن در خیال استقلالند، گرچه بقدری این تهمتهای مضحک بیاساس است که هر مستمعی بدون تامل تفو کرده و تصدیق میکند که محال است بتوان ذرۀ حقیقت برای آن معتقد شد، ولی چون میدانیم سایس و بانی این چنین نشریات حقکش و جعال اینگونه مفتریات خالی از حقیقت چه کسانی هستند باین واسطه محض صیانت اذهان ساده لوحانی که مسبوق قضایای جاریه نیستند از اینگونه شبهات و باختصار در مقام تکذیب برآمدیم، اینگونه اخبارات از کجا منتشر میشود و منشا این ترهات کجاست و ناشر این مفتریات چه اشخاصی هستند، بعقیدۀ ما دو طایفه که متحرک به ارادۀ اجنبیانند ناشر این تهمتها هستند. قسمت اول عدۀ بیشرف که انسانیت و دیانت، و همۀ حقایق مقدسه را در مقابل چند دانه لیره و منات و یا وعدههای بیسر و پای یک مستر یا گازپادین و در نهایت رذالت تقدیم کرده، علت اصلی خلقت خود را فقط خوردن و خوابیدن و توالت کردن و ارتکاب بمحرمات الهیه و تحصیل وجوه از هر طریقی که ممکن شود برای مشتهیات نفسانیۀ خود دانسته...
قسمت ثانی: یک عده بیوجدانی که محض شهوترانی دو روزه و تشخصات مصنوعی و تعدی به زیردستان و حفظ هستی مایملکی که از حاصل زحمات یک عمر رنجبران مظلوم به انتهای خباثت تحصیل کردهاند بالجمله حفظ مسند و مقامی که اصلا مبنی و اساس شرافتی نداشته مجری خیالات دشمنان این آب و خاک گردیده نوکری ادنیترین اجانب را برای برتری و تعدی به ابناء وطن خویش و تصرف دسترنج آنها اختیار کردهاند، بیرحمانه بوسیلۀ تابعین و منتسبین خود به انتشار این نشریات حقشکنانه مبادرت کرده...» (شماره ۱۲)
«جنگلیها میگویند ایران مال ایرانی است. دست اغیار باید از استیلای به این مملکت بکلی قطع شود. جنگلیها میگویند ایرانیان باید در خانۀ خود بدون تجاوز و اذیت همسایگان براحت مشغول اصلاحات باشند. جنگلیها میگویند باید تاج و تخت قدیم ایران از مختصات شاهنشاه حریّتپرور سلطان احمد شاه بوده و این سلطان جوانبخت دارای سطوت و ابهت شهریاران بزرگ عجم باشد... جنگلیها میگویند: امروز که بهترین مواقع فرصت و استفاده است ملت ایران با یک قیام عمومی و جنبش ملی مقام شرافتی و بنای استقلالی خود را به نوعی تثبیت نموده و به تحکیم آن نحوی موفق شوند که بعدها مجالی برای تجاوز متجاوزین باقی نماند. جنگلیها میگویند: دیانت حقّه محمدیه را باید از تعرض انگلیس و همقطارانش که تخریب بنیاد اسلامیت را با دستور (کلادستونها) غایت مقصودشان قرار دادهاند محفوظ نمود...» (شماره ۱۳)
«صریح و واضع میگوئیم چنانکه عملا هم امتحان دادهایم برای ما عثمانی و آلمانی، روس و بریطانی نداشته، بلکه با روسیه بیشتر در مقام یکجهتی و وداد بودهایم. اما مملکت خود را از تعرض دیگران محفوظ میخواهیم، هر که به ما تجاوز کرد خصم خود میدانیم.» و البته لحن و ادبیات آن درباره بریتانیا چنانست که «قیام احرار ما، نهضت وطنپرستان ما، فداکاری جوانان ما، فقط برای حفظ بیطرفی و امنیت داخلی و رفع تعرض متعرضین و تقویت حریت و استحکام استقلال ما و جلوگیری از افساد و انتریک انگلیس ظالم است.» (شماره ۱۵)
از «فرقه فعال انسانیت دوست بالشویک» (پس از اعلام خروج قشون شوروی) تمجید میشود و از «وعده و وعید و سایر تزویراتی که فقط مخصوص نژاد انگلوساکسون بود» انتقاد میکند. (شماره ۲۳)
«ما قبل از همه چیز طرفدار استقرار استقلال مملکت ایرانیم. استقلال به تمام معنی کلمه یعنی بدون اندک دخالت و نظریاتی از هیچ دولت اجنبی و از این نقطه نظر تمام دول اجانب چه همجوار و چه غیرهمجوار در مقابل یکسانست. با هیچ کس نظر دوستی و دشمنی نداریم. با دوست ایران دوستیم و با دشمن این آب و خاک با تمام خصومت دشمن، هر کس باشد و هرچه – بیاستثنا؛ بیتفاوت. بلی ما بنام اتحاد اسلام قیام کردیم و باین جمعیت مقدس منتسبیم، ولی باید دانست که طرفدار اتحاد اسلامیم بنام ساده انما المومنون اخوه، یعنی میگوییم در این موقع که تشتت کلمه و اختلاف اسلامیان مسلمان را بدست دشمن عمومی ذلیل و زبون کرده نباید مسلمانان برادرکشی کنند و بنام شیعه و سنی و سایر عناوین مذهبی به جان هم افتاده و مجال استفاده به دشمن عمومی بدهند... ما بعد از موفقیت یعنی احراز استقلال تام و تمام ایران با همان نظریات سابقالذکر بواسطۀ اینکه تنها نمیتوان زندگی کرد، دوستی و حسن مناسبات دیپلوماسی ایران را بر تمام دول عرضه میداریم. آن وقت هر کس بیشتر برای ما انفع از دیگران بود به او نزدیکتر خواهیم شد... بعد از احراز استقلال، اصلاحات اساسی مملکت در رفع فساد تشکیلات دولتی نقطۀ نظر ما است که هر چه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است و بس و قبل از هر چیز مرکزیّت دادن به دولت را تقدیس و احترام مینمائیم... این است نظریات اساسی ما که تمام ایرانیان را بدون استثنا دعوت به همصدایی کرده و بالخصوص از عموم ایرانیان فداکار خواستار مساعدتیم تا بعون الله برسیم به آن ساعتی که بیرق شیر و خورشید خود را به افتخار استقلال وطن کیان و مهد ساسانیان بر فراز کنگره قصور عالی حفظ استقلال و اصلاحات برافراشته و با نهایت سربلندی و شهامت بگوئیم ایران از آن ایرانیان است.» (شماره ۲۸)
«هیچ قومی از اقوام بشر به آسایس و سعادت نائل نمیگردد، به سیر شاهراه ترقی و تعالی موفق نمیشود، مگر به حقوق خود واقف گشته، کاملا ادراک کند که خدای متعال همه آنها را آزاد آفریده و بنده و ذلیل همدیگر نیستند. طوق بندگی یکدیگر را نباید بگردن بیندازند. همچنین به ابناء جنس خود حق ندارند حاکم مطلق و فعال مایرید باشند.» / نامه به رفیق مدیوانی نماینده شوروی در گیلان
«ما به شرافت زیست کردهایم و با شرافت مراحل انقلابی را طی کردهایم و با شرافت خواهیم مرد.»
«من همیشه عقیده داشتهام و هنوز هم دارم که افکار عامه هر نهضت ملی را پیشرفت میدهد نه آهن و آتش. تبلیغات صادقانه و نجیب مردم و احترام به عقاید و عادات ملی و مملکتی مؤثرتر از صدها هزار قشون و آلات ناریه است.» / خطاب به احسانالله خان و خالو قربان
«دو ماه زمام انقلاب را به معیت یکدیگر به طور ملایمت در دست داشتیم منجیل تا لوشان فتح شد از طرف دیلمان، قزوین در تهدید بود قزاقخانه و ژاندارمری رشت تصرف شد ادارهٔ نظام ملی تاسیس گشت افکار عامه ایرانیان همراه و متوجه ما بود گیلانیان با میل و رغبت کمک فکری و مالی میکردند از تمام نقاط مملکت ندای مساعدت بلند بود قرارداد معروف موقوف-الاجراء و شاه ایران در مقام تغییر پایتخت از تهران باصفهان برآمد انگلیسها از قزوین شروع به عقبنشینی کردند به همان حال اگر باقی مانده بودیم فتح مرکز امکانپذیر میگشت اکنون سه ماه و نیم است که زمام انقلاب در دست شماها است.
گیلان وسیع و پر نعمت بصورتی در آمده که از تامین معاشش عاجز است و شما نیز از یک شهر گدا، مخارج یومیه را بزحمت تهیه میکنید اگر نظر دقتی بخارج از محوطهٔ رشت بیافکنید میبینید که هزاران نفر از ترس غارت و کشتهشدن و ننگ ناموس در جادههای قزوین و جنگلهای گیلان آوارهاند و چقدرشان نفله شدند و مردهاند در نتیجهٔ این اوضاع انگلیسها که از قزوین در حال عقب نشینی بودند تا رستمآباد جلو آمدند شاه ایران بعوض تغییر پایتخت به تجهیزقواء پرداخته تعرض را شروع نمود پس از دو بار عقب نشینی تا انزلی رشت را تصرف، اما هنوز نتوانستهاید تا رستمآباد پیشروی نمائید شعلهٔ آزادی تبریز در نتیجهٔ این مخالفتها خاموش شد. احرار ایران با همهٔ انتظاراتی که از انقلاب گیلان داشتهاند از شنیدن عملیات تند و زننده و افراطی یکباره مایوس شدهاند و قرارداد منسوخ ایران بر باد ده مجددا دارد احیاء میشود. افسوس که قدمی از گیلان بیرون نرفتهاید تا بدانید که افراد ایرانی در برابرتان مسلح شده و جنگ با انقلابیون را «جهاد مقدس» نام گذاردهاند و عملیات خشنتان آنها را بدام بیگانه انداخته است. نام سوسیالیست و بلشویک بحدی منفور شده که کسی حتی در خواب میل ندارد آن را بشنود.
تصدیق میکنم که انقلاب متضمن همهگونه خسارات مادی و معنوی است، ولی البته تصادفی نه از روی عمد. مرا ملامت میکنید چرا به جنگل آمدهام مگر آنها که نیامدند محفوظ ماندند؟ حاجی شیخ عبدالحسن و میرزا عبدالحسین خان را در انزلی دستگیر کردید- معین الرعایا و همراهانش در منجیل- شیخ عبدالله خان در رشت شهید شد. اکنون گائوک و مظفرزاده تلخی بیمهریهای شما را میچشند. شما جمعیت بالشویک رشت آیا مستقیما با سویت روسیه مربوطید یا مستقلا عمل مینمائید؟ تاکتیک و رویهتان در حال و آینده چیست؟ اگر بر خلاف گذشته است پس میشنویم هنوز کماکان رویهٔ گذشته تعقیب میشود. متذکر میشوم محال است بتوانید برای پیشرفت آزادی قدمی بردارید بر فرض آنقدر بکشید و خود کشته شوید و ایران را تودهٔ خاکستر نمائید.»
«اکنون منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری در میان نباشد، اما وقتی از افکار و انتظاراتشان نتایج تلخ مشاهده کردند، آنوقت است که ندامت حاصل خواهند نمود و قدر و منزلت ما را خواهند یافت. بلی آقای من! امروز دشمنانمان ما را دزد و غارتگر خطاب میکنند و حال آنکه هیچ قدمی جز در راه آسایش و حفاظت مال و ناموس مردم برنداشتهایم. ما این اتهامات را میشنویم و حکمیت را به خداوند حاکم و قادر و حاکم علی الاطلاق واگذار میکنیم» / سخنان میرزا در آخرین دیدار با همسرش
کشیش چارلز ماری، مبلغ مسیحی مقیم رشت درباره میرزا مینویسد: «میخواهم کلامی دربارهٔ میرزا کوچکخان بگویم. صرفنظر از درست یا نادرست بودن آرمانهای این مرد، به اعتقاد من او انسانی باوجدان، وطنپرستی صادق، و مردی با صفات پسندیدﻩٔ بسیار است. او سعی داشت رشوه، غارت، شورش، و بسیاری از چیزهای دیگر را که از صفات قوای مسلح در ایران بود ریشهکن کند. او قوای خود را منظم و تابع قانون نگاه داشت. همچنین جان و مال اشخاصی که نمیجنگیدند از دست او در امان بود. بعد از نبرد منجیل شایعات فراوانی بر سر زبانها افتاد که کوچکخان به عبث بودنِ جنگ پی برده و تلاش میکند تا همقطارانش را از جنگیدن باز دارد، ولی کسی به حرفش گوش نمیکند. طرفدارانش او را بیشتر نه به خاطر تهور و تواناییاش در جنگ، بلکه به خاطر مهربانیش، عشقش، صداقت بیشائبهاش، دغدغهاش برای رفاه و سعادت کشور، عدالتش و حقیقتجوییاش تحسین میکنند.»
فیلیپ روشار نویسنده و تاریخ شناس مینویسد: «جنگلیها خواهان بودند که بهرهبرداری از منابع کانی ملی به وسیله بیگانگان پایان یابد و سرمایه ملی در راه توسعه صنعت، ایجاد راه آهن، کارخانههای نساجی و چرمسازی ملی به کار رود و بالاخره نظام آموزشی نو و همچنین بیمارستانها و آزمایشگاههای مناسب پدید آید.»
دکتر حشمت از یاران نزدیک میرزا درباره او چنین میگوید: «میرزاکوچکخان یک مرد بهتماممعنا مسلمان بوده و تابهحال دامنش به بیعفتی و بیدینی و دزدی و خیانت ملوث نشده است. این شخص است که آرزو دارد اسلام را به اعلاءدرجه استعلا ببیند. دیانت اسلام را بهتماممعنا قبولکرده و برای اجرای قوانین آن لباس مجاهدت بر تن نموده است. این مرد کسی است که تمام همراهان خود را قبلا قسم داد که برای حفظ اسلام و ایران از جان و مال بگذرند. این آدم با آنکه انقلابی است وطندوست و ملتپرست و دینپرور است.»
سید حسن مدرس از روحانیون ایرانی درباره میرزا گفته «حقیر از آقا میرزا کوچک خان جنگلی و اشخاصی که صمیمانه و صادقانه با ایشان هم آواز بودند، نیت سوئی نسبت به دیانت و صلاح مملکت نفهمیدم. بلکه جلوگیری از دخالت خارجیان و نفوذ سیاست آنها در گیلان عملیاتی بوده بس مقدم مسجل بر هر مسلمانی لازم، خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد که نیت و عملیات آنان را تعقیب و تقلید نمایند. پر واضح است که طرفیت و ضدیت و محاربه با همچون جمعیتی مساعدت به کفر و معاندت با اسلام است. جمادی الثانیه ۱۳۳۸ ه. ق، حسن بن اسماعیل طباطبایی.»
میرزا از آن رو مورد استقبال مردم ایران و خاصه گیلان و مازندران قرار گرفت که از پایتخت برنخاسته بود، از حاشیه بود و در حاشیه مانده بود و نهضتش را از همان جا و با همان مردم حاشیه پی گرفته بود. برعکس بسیاری از رجال باقی مانده از مشروطه که تهران را به عنوان مرکز فعالیت و حضور خود برگزیدند و آنجا در قالب انجمنها و جماعتهای مختلف گردآمده و گاهی رو به حاشیه حرف میزدند، میرزا به سنت اولیه مشروط وفادار ماند. آنچه در امثال سرداران ملی از ولایت مختلف میدیدیم، گرچه در صورت لزوم حتی با اسلحه راهی پایتحت میشدند، اما کانون فعالیت و حضور آنها ولایت خودشان بود.
اگر در مبارزهای ملی به پایتخت آمده بودند هیچگاه مصالح و درد مردم ولایت خود را از یاد نمیبردند. نکته دیگر از یاد نبردن مصالح ملی در نهضت میرزاست. گرچه میرزا تا به آخر در ولایت خود ماند و کنار مردمش مرد، اما در هیچ تصمیم و اقدام اساسی مصالح باقی خلقهای ایران را از یاد نبرد و همیشه با الگویی ملی تصمیمگیری کرد. اگر مشروطهچیهای مانده در تهران که به مقامی یا منسبی رسیدند برای جلب توجه و باقی ماندن در کسوت نمایندگی ولایت خود در پی امتیازگیری خاص برای مردم آن دیار بودند، میرزا از ملت ایران سخن میگفت. هیچگاه ذرهای از این که تأمین خیر تکتک آحاد ملت در گرو خیر عمومیست کوتاه نیامد. او و نهضتش خواست آزادی و آبادی گیلان را در پرتو آزادی و آبادی ایران تعریف میکرد و در عمل به این مهم پایبند بود. از این حیث حرکت میرزا بسیار به جنبشهای مدرن شبیه است. درک و نگاه جهانی (ملی)، عمل بومی. یکی از ضربهّها به نهضت جنگل هم از راه کمرنگ جلوه دادن این تلقی نزد جنگلیها بود. شایعاتی منتشر میکردند که ولایات مختلف علیه میرزا و نهضتش شدهاند و جنگلیها تنها به منافع خود و متحداتشان اهمیت میدهند و مصالح باقی کشور را در نظر نمیگیرند حتی رجل سیاسی را هم با دروغپردازیها قانع کرده بودند.
میرزا از آن رو در میان تودهها مردم محبوب بود که در کسوت روحانی ملبسی نبود که در اسلام (تشیع) و باورها و سنت آن در مساوات و حقخواهی داد سخن براند، بلکه فردی بود معمولی که آنچه از اسلام میگفت در قالب اسلامی عرفی و مردمی و شبیه به خود مردم و تودههای آن ارائه میکرد و از این راه عملی پیگیر ایده برپایی مدینه فاضله بود.
مردم دلزده از روحانیت مستقر در پایتخت و روحانیون نزدیک به حکومت یا دور از مردم و متجمع در مراکز حوزوی که به تدریج از این دور بودن تجلیهای دینی از زندگی عادیشان به گرایشهای دیگری روی میآوردند به عینه و در زمین واقعی نقطه اتکایی یافتند که از فرط نزدیکی فهمیدنی و قابل اعتماد بود.
یکی از ضربههای اصلی وارده به میرزا و گروه نزدیک یارانش از راه گسترش شایعاتی بود که متدین بودن میرزا زیر سوال میبرد و آن اعتماد دیرینه و عمیق به میرزا را هدف گرفته بود. این رویکرد میرزا بعدها نیز در تاریخ مبارزات مردم و گرایش آنها به مسلمانان مبارز متجلی میشود. افراد عادی در لباس و نزدیک به عموم مردم هستند که میتوانند مردم را جذب کنند و متینگهای بزرگ برقرار کنند.
به گزارش رویداد۲۴ گرچه کوچک جنگلی در سپهر تاریخ مبارزات مردم ایران در دل جریان چپ معنا مییابد و نحوه شکل گیری نهضت جنگل بیش از هر چیز بر پایه تئوریهای کمونیستی حیدر خان عمو اوغلی شکل گرفت، اما بیشترین بازنمایی شخصیت و منش او را در میان مبارزان مسلمان شیعهای میتوان یافت که دست به اسلحه بردند تا فضا را تسخیر کنند و اسلام سیاسی را از این طریق زنده نگهدارند. بهترین نمونهٔ این مبارزان را میتوان در میان اعضا و سمپاتهای سازمانی یافت که به تأسی از مبارزان مسلمان دوران مشروطه نام مجاهد بر خود نهاده بودند که مجاهدین فی سبیل الله باشند به حکم سنتی خود را متعلق به آن میدانستند. در برخی مواقع نیز از میرزا به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکردند چنانکه سال ۱۳۵۸ رهبریت سازمان مجاهدین خلق مسعود رجوی در گردهمایی رشت طی سخنرانی خود گفته بود «چه کسی گفت که میرزا یخ زد؟ نه، او همین جاست! توی دل تکتک ما و همالآن دارد میتپد. آخر، ما همان نسلی هستیم که تفنگ و آرمان سردار را به دوش کشیدیم، نسلی که در آرمان و تفنگ سردار زنده شدیم و باز هم او در ما زنده خواهد شد. برعلیه ستمگرها، دزدان شرف، و دزدان حاصل کار مردم»
منابع
سردار جنگل/ ابراهیم فخرایی/ نشر جاویدان
میلاد زخم؛ جنبش جنگل و جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران/ خسرو شاکری/ نشر اختران
نهضت جنگل؛ اولین جمهوری شورائی ایران/ شاپور رواسانی/ انتشارات چاپخش
خاطرات احساناللهخان در مجله نووی وستک شماره۲۹ ص۱۰۰
پیدایش حزب کمونیست ایران/ تقی شاهین/ نشر گونش
تاریخ هجده ساله آذربایجان/ احمد کسروی/ انتشارات پر
سیاست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشی/ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
خاطرات ایرج اسکندری/ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ ارتشبد فردوست/ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی؛ جلد دوم
مجموعهٔ روزنامههای جنگل، به کوشش امیر نعمتی لیمایی/ نشر امیدمهر
نشریه نهضت جنگل، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا شماره۱۵۷ خرداد۱۳۹۰/ شایسته، فریدون
جنگلیها در آینه روزنامه جنگل/ قلم بدستان تفنگ بدوش/ سایت تاریخ ایرانی
رویکردها و نگرشهای اساسی در روزنامهٔ جنگل/ جستارهای تاریخی/ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
مجله الکترونیکی دوران- شماره ۴۳ – خردادماه ۱۳۸۸
ایران؛ از سقوط مشروطه تا کودتای سوم اسفند/ حسین آبادیان/ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
امپریالیزم انگلیس در ایران و قفقاز، ژنرال دنسترویل (یادداشتهای ژنرال دنسترویل در سال۱۹۱۸–۱۹۱۷)
خاطرات و سفرنامه ژنرال آیرونساید/ ژنرال آیرونساید/ مترجم بهروز قزوینی/ نشر آینه
حیدرخان عمو اوغلی/ اسماعیل رائین/ نشر جاویدان
یادداشتهای احمد کسمایی از نهضت جنگل/ پوراندخت کسمایی/ انتشارات کتیبه گیل
شرح حال رجال ایران/ مهدی بامداد/ انتشارات زوار
خاطرات صدرالاشراف/ محسن صدر / نشر وحید
غرب و شوروی در ایران/ ژرژ لنچافسکی/ ترجمه حورا یاوری/ نشر ابن سینا