رویداد۲۴ مازیار وکیلی: ابراهیم یزدی در سال ۱۳۱۰ در اوج قدرت رضا شاه پهلوی در قزوین به دنیا آمد. اجداد او یزدی بودند و بعدها در قزوین ساکن شدند. بعد از اقامت در قزوین به کار تجارت حنا در روسیه و قفقاز مشغول شدند، چون اعتقاد داشتند: «حنای یزد ایران بازار مصرف خوبی در روسیه و قفقاز داشت.»
خانواده ابراهیم یزدی از متدینین و متشرعین پولدار بودند. پدرش در تهران بنکداری داشت و طبق گفته خود ابراهیم یزدی بسیار آخوند دوست بود. به طوری که حرف روحانیت برای او حجت داشت.
ابراهیم یزدی دبستان را در دبستانهای مولوی و ادب پشت سر گذاشت و در همین ایام بود که شاهد اولین اتفاق سیاسی زندگیاش یعنی اشغال ایران توسط متفقین را شاهد بود. در آذر ۱۳۲۱ در پی شلوغیهای آن سالها مدرسه به هم میخورد و یزدی به علت نزدیکی منزل به خیابان ایران از جلوی مجلس شورای ملی عبور میکند و شاهد شعار مردم بر علیه نخست وزیر وقت قوام است که یک صدا میگویند: «نون و پنیر و پونه - قوام گشنمونه»
پدر ابراهیم یزدی چندان با تحصیلات پسرش موافق نبود. خود یزدی میگوید این عدم موافقت توسط پدر دو دلیل داشته؛ دلیل اول اینکه به علت حرفهای روحانیون که تحصیل علوم مدرن را مخالف دین و شریعت میدانستند پدر یزدی چندان رغبت نداشته که ابراهیم به تحصیل این علوم مشغول شود و دلیل دوم هم این بوده که پدر در مغازه بنکداری خود دست تنها بوده و میخواسته ابراهیم کنار او بماند تا در کارهای مغازه به او کمک کند.
ابراهیم یزدی به پدرش قول میدهد که او را در انجام کارهای مغازه دست تنها نگذارد. سرانجام در مدرسه دارالفنون در رشته دارو سازی پذیرفته میشود. یزدی علت تحصیل در رشته داروسازی را اینگونه عنوان میکند: «برنامههای درسی دانشکده داروسازی تماماً بعد از ظهر بود و با برنامههای پدر همخوانی بیشتری داشت.»
اولین فعالیتهای سیاسی ابراهیم یزدی هم در همین دوران آغاز میشود؛ دورانی که محمدرضا شاه پهلوی در قدرت حضور دارد. یزدی در سال ۱۳۲۵ به جلسات نهضت خداپرستان سوسیالیست میرود و جذب این نهضت میشود. خداپرستان سوسیالیست یکی از اولین احزاب اسلامی در ایران بود. حزبی که توسط محمد نخشب تاسیس شد و مشی و عقیده سوسیالیستی را برای خود برگزید و تلاش داشت اسلام را با جهان مدرن پیوند دهد. چهرههایی همچون دکتر علی شریعتی و سید حسن آیت نیز زمانی به این تشکل نزدیک شده بودند.
یزدی از سال ۱۳۲۵ در جلسات این حزب که در خیابان ری (منزل محمد نخشب) برگزار میشد شرکت میکرد. اولین آشناییها و دیدارهای ابراهیم یزدی با مرحوم مهندس بازرگان در آنجا اتفاق اُفتاد که به دیدار بنیانگذاران نهضت میآمد تا درباره تشکیل یک حزب سیاسی مسلمان تبادل نظر کنند. البته این دیدارها در آن مقطع زمانی هرگز نتیجهای دربر نداشت و به تشکیل یک حزب فراگیر مسلمان منجر نشد.
یزدی در ایام دانشکده و تحصیل هم از جمله دانشجویان فعال بود و از جمله اولین اعضای انجمن اسلامی به حساب میآمد به شکل جدی در قضایای سی تیر در حمایت از دکتر محمد مصدق وارد صحنه شد. خود یزدی میگوید در انتخابات آن سال انجمنهای دانشجویی اکثریت را بچههای مسلمان و ملیگرا حامی مصدق به دست آوردند. اما بعد از این انتخابات حزب توده افراد خودش را بیرون کشید و تلاش کرد گروه مستقلی در دانشگاهها تشکیل دهد.
باری، وقایع سی تیر اولین حضور ابراهیم یزدی در صحنه سیاست بود. او هم جلوی در دانشگاه سخنرانی کرد و هم از حامیان فعال دانشجویی در حمایت از دکتر مصدق بود. خود یزدی درباره روز بعد از استعفای قوام االسلطنه میگوید: «بعد از ظهر آن روز نه پلیس و نه هیچ سربازی در خیابانها دیده نمیشد. نظم شهر به طور کامل در دست مردم بود. در آن شب و چند شب و چند روز بعد از آن، دزدی و دعوایی و کار خلافی از کسی سر نزد و کلانتریها به طور کامل خلوت بودند.»
یزدی تا کودتای بیست و هشت مرداد ۱۳۳۲ همچنان در صحنه حاضر بود. خود یزدی میگوید بر خلاف دیگران که پس از کودتا دچار یاس و دلمردگی شدند او توانست قضایای کودتا را راحتتر درک و تحلیل کند، چون تاریخ خوانده بود و میدانست کودتا نه پایان راه که آغاز حرکتی نو و جدید در سپهر سیاسی ایران است.
بعد از ماجرای کودتا یزدی به شورای مقاومت ملی پیوست و در آنجا فعالیت کرد تا اینکه در سال ۱۳۳۹ به آمریکا مهاجرت کرد و تا پیروزی انقلاب اسلامی در آمریکا ماند. او که در آمریکا به عنوان یک مسلمان روشنفکر شناخته میشد پس از تاسیس نهضت آزادی ایران او به عنوان مسئول شاخه خارج از آن کشور این حزب شناخته شد و بعد از مدتی در کنار برخی گروهها و چهرههای مبارز مثل مصظفی چمران و محمد توسلی در جنوب لبنان یک پایگاه نظامی راه اندازی کرد و به واسطه همین اقدام میان کشورها و جنبشهای مسلمان و مبارز اسلامی بدل به چهرهای سرشناس شد. یزدی بعد از ده سال اقامت در آمریکا شهروند آن کشور شد که همین مسئله بعدها جنجالی شد. یزدی در تمام هجده سال سکونت در آمریکا با آیتالله خمینی رابطه نزدیکی داشت و مدعی بود سالها نماینده ایشان برای دریافت وجوه بوده است.
یزدی حداقل سالی یک بار به نجف و خاورمیانه سفر و با آیتالله خمینی ملاقات میکرد. به گزارش رویداد۲۴ یزدی مدعی است که با آیتالله خمینی رابطه نزدیکی داشته و به همین خاطر آیتالله خمینی پس از ترک نجف از او میخواهد همراهش باشد. یزدی میگوید پس از این درخواست او به دشواری خودش را به عراق میرساند و تحت نظر نیروهای امنیتی عراق یک روز را هم در مسافرخانهای ساکن میشود و درست در روز حرکت آیتالله خمینی به سمت کویت به او میپیوندد.
یزدی مدعی بود پیشنهاد سفر به پاریس را برای اولین بار او به آیتالله خمینی داده است. ادعایی که البته بارها توسط سید احمد خمینی و نزدیکان آیتالله خمینی بارها تکذیب شد. بعد از سفر آیتالله خمینی به پاریس یزدی همواره یکی از نزدیکان و جزو حلقه مشاوران نزدیک ایشان بود. یزدی بارها در قدم زدنهای صبجگاهی همراه آیتالله خمینی درباره مسائل ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی با ایشان حرف زده است. «آقا حالا دنیا خوب میداند که ملت ایران و شما چه نمیخواهید، ولی نمیداند چه میخواهید. اینکه بگوییم شاه برود کافی نیست. شاه باید برود، اما چگونه و به علاوه با رفتن او کشور با خلاء روبه رو میشود، ما چه برنامهای برای بعد از رفتن او داریم؟»
طبق ادعای یزدی، آیتالله خمینی او را مسئول تهیه راهبردها پس از پیروزی انقلاب اسلامی میکند. یزدی مشغول تهیه این برنامهها میشود. این برنامهها شامل تشکیل شورای انقلاب، تشکیل دولت موقت و برگزاری رفراندوم برای تغییر سلطنت به جمهوری اسلامی بود. یزدی بعدها ادعا میکند در اصلاحاتی که آیتالله خمینی در این متون انجام داد کلمه جمهوری را خط زد و در خاطراتش میگوید: «برخی از اصلاحات خط خود آقای خمینی است و برخی خط حاج سید احمد آقا»
در سفرهای آیتالله مطهری به پاریس او پیشنهاد تهیه پیشنویس قانون اساسی جدید را میدهد که مورد تایید آیتالله خمینی قرار میگیرد و حسن حبیبی مسئول تهیه این پیشنویس میشود. در ایام اقامت در پاریس آیتالله خمینی پس از نماز شامگاهی برای حضار و مستمعین حرف میزد که یزدی اعتقاد داشت این سخنرانیها چندان ضرورتی نداشت. «آقای خمینی در این صحبتها، از هر دری سخن میگفتند، که بعضاً ارتباطی با هم نداشتند. در فضای پاریس، به عنوان رهبر یک انقلاب بعضاً مطالب جالبی هم نبودند.»
یزدی این مطلب را به آیتالله مطهری هم یادآوری میکند و آیتالله مطهری هم مطلب را به آیتالله خمینی منتقل میکند. طبق ادعای یزدی، آیتالله خمینی نظر او را جویا میشود که یزدی در این باره در خاطراتش مینویسد: «بعد از سخنان مطهری، آقای خمینی به من نگاه کردند، یعنی نظر مرا جویا شدند. من سخنان مطهری را تأیید و پیشنهاد کردم که ایشان فقط روزهای شنبه، بعد از نماز ظهر و عصر، صحبت کنند.»
بعد از این صحبتها قرار میشود یزدی مهمترین اخبار ایران و جهان را برای آیتالله خمینی بنویسد و ایشان هم همان اخبار را در روزهای شنبه ضمن سخنرانی خود عنوان کند. یکی از مهمترین اتفاقات دوران حضور یزدی به عنوان یکی از نزدیکترین مشاوران آیتالله خمینی در پاریس مذاکرات او با آمریکاییها است.
در ایام اقامت آیتالله خمینی در پاریس نماینده دولت آمریکا با محل اقامت ایشان تماس میگیرد و از آیتالله خمینی درخواست ملاقات و مذاکره میکند که آیتالله هم ابراهیم یزدی را مامور انجام این کار میکند. طبق گفته یزدی ملاقاتها در اواخر دی ماه و اوایل بهمن ۱۳۵۷ صورت میگرفته است. شکل ملاقات هم به این صورت بوده که مامور آمریکایی به مهمانخانهای نزدیک محل اقامت آیتالله یزدی میآمده و از روی یک متن آماده پیام را میخوانده و یزدی متن ترجمه شده آن پیام را نزد آیتالله خمینی میبرده و جوابهای ایشان را برای مامور آمریکایی میآورده است. یزدی میگوید این ملاقاتها پنج بار تکرار شده است. محور گفتگوها هم بر چند اصل استوار بوده است. ترس از کودتای ارتش در غیاب شاه و راه افتادن جنگ داخلی در ایران، ترس از قدرت گرفتن تودهایها و کمونیستها پس از پیروزی انقلاب، تاخیر در برگشتن رهبر انقلاب و آینده رابطه ایران و آمریکا و سرمایهگذاریهای انجام شده آن کشور در ایران.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ابراهیم یزدی همراه آیت خمینی به ایران آمد و هم زمان با نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان ابتدا به عنوان معاون نخست وزیر و پس از استعفای دکتر کریم سنجابی وزیر امور خارجه مهندس بازرگان شد. سالهای وزارت یزدی مصادف بود با دوران پیروزی انقلاب و یزدی تلاش میکرد تا از طریق دیپلماسی پیام انقلاب جدید ایران را به گوش جهان برساند. این اقدامات اما مخالفانی هم داشت؛ مخالفانی که یزدی را نه چهرهای انقلابی که لیبرالی آمریکایی میدانستند.
یزدی در دوران وزارت فعالیتهای گستردهای را انجام داد. یاسر عرفات را به ایران آورد و با صدام حسین ملاقاتهایی انجام داد و در ملاقاتهایش تلاش کرد آمریکایی را متوجه مواضع جدید ایران کند به شکلی که آنها از طریق گفتگو یکی از شرکای قابل اعتماد ایران باقی بمانند.
سابقه یزدی که محصول سالها اقامتش در آمریکا بود باعث میشد او آمریکاییها و لابیهای قدرت را در آمریکا بسیار خوب بشناسد و تلاش کند با ارتباط با این لابیها ایران را تا حدی کنار آمریکا نگه دارد. اما ماجرای تسخیر سفارت آمریکا باعث شد تمام تلاشهای یزدی به طور خاص و نهضت آزادی به طور عام به هم بخورد و یزدی را هم در بینش خود نسبت به روابط بینالملل دچار تحول کند.
به گزارش رویداد۲۴ یزدی که کار و فعالیت سیاسی را از نهضت خداپرستان سوسیالیست آغاز کرده بود و در سالهای جوانی مشربی سوسیالیستی داشت و تلاش میکرد خودش را به مبارزان سوسیالیستی نزدیک کند پس از انقلاب و خصوصاً بعد از اتفاقاتی که در دوران وزارتش پیش آمد بیش از گذشته از مذاکره و مسامحه در برابر آمریکا دفاع کرد و از تز مخالفت با آمریکا به تز دوستی با این کشور رسید. تا جایی که حتی او در جایگاه پدر معنوی راستگرایان نهضت آزادی قرار گرفت و نتوانست با جناح چپ این حزب که نماد آن عزتالله سحابی بود کنار بیاید و به همین دلیل سحابی خروج از نهضت آزادی را به هر اقدام دیگری ترجیح داد.
اختلافات طیف یزدی و بازرگان با سحابی البته سابقه بسیار طولانیتری از سالهای انقلاب دارد. اما جرقه این اختلافات از زمان اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران زده شد. زمانی که سحابی و برخی دیگر از چهرههای حاضر درون نهضت آزادی حاضر نشدند کاندیداتوری مهندس بازرگان را تایید و از آن حمایت کنند به همین خاطر کاندیداتوری بازرگان مختومه اعلام شد و حسن حبیبی هم نتوانست رای لازم را جمع کند.
ریشه این اختلافها شاید در ظاهر چندان عمیق نباشد، اما به مرور زمان مشخص شد همین اختلاف نظرهای به ظاهر کوچک میتواند باعث خروج یک گروه از حزبی ریشهدار شود. سحابی و یارانش متعلق به طیف چپ نهضت آزادی بودند و بر سرمسائلی مثل ملی سازیهای نهادهای اقتصادی در سالهای ابتدایی انقلاب و بعد موضعگیریهای ملایم نهضت آزادی در مقابل وقایع سیاسی با جناح راست این حزب که مهندس بازرگان و ابراهیم یزدی نمادهای آن بودند به اختلاف خوردند.
سحابی درباره ریشه این اختلافها میگوید: «تعبیر من از این تفاوتها این بود که دو جریان موجود در نهضت آزادى به دلیل تنفس در دو فضاى کاملاً متفاوت به دو دیدگاه متفاوت رسیدهاند. از سالهاى پس از ۱۳۲۱ ما با دکتر یزدى آشنا و بسیار نزدیک بودیم. ولکن از سال ۱۳۴۱ به بعد در دو وادى متفاوت افتادیم. یزدى به خارج از کشور رفت و در فضاى باز و پر از رابطه آنجا رشد کرد و فعالیت کرد. من هم به زندان افتادم و در محافل تند و رادیکال رشد کردم. من جنساً رادیکال بار آمدم و او جنساً دیپلمات بار آمد چراکه با افراد و گروهها و جریانهاى بینالمللى دائم تماس داشته است، وگرنه میان ما تفاوت عمیق سیاسى و ایدئولوژیک وجود نداشت.»
در واقع سحابی و یارانش در سالهای پس از انقلاب اسلامی به یک سوسیال دموکراسی و وجود دولترفاه در اداره کشور رسیدند. اما طیف مهندس بازرگان و ابراهیم یزدی که بعدها دبیرکل نهضت آزادی شد یک لیبرال دموکراسی با دولت کوچک و کنترل بازار را میپسندیدند که بنایش بر تعامل و گفتگو با حاکمیت بود. یزدی و بازرگان در نهضت آزادی دست بالا را داشتند و همین در نهایت رای به خروج سحابی و یارانش که به قول سحابی چپگرایان نواندیشی بودند داد.
سالهای بعد از پیروزی انقلاب برای یزدی به دوران وزارت خارجه محدود نمیشد او در همان روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب توانست با دخالت خود برخی اقدامات آیت الله خلخالی را خنثی کند.
خلخالی که میخواست که در همان شب اول پیروزی انقلاب ۲۴ نفر از سران رژیم گذشته را اعدام کند که طبق گفته مسعود بهنود با ایستادگی یزدی تنها چهار نفر از آنها اعدام شدند و در نهایت ۲۰ نفر از آنها از اعدام گریختند.
یزدی جزئیات آن واقع را اینگونه تعریف میکند: «ساعت ۹–۹:۳۰ شب بود، من منزل پدر بودم. سید حسین خمینی آمد عقب من که بابا گفتند شما بیا. رفتم دیدم گوش تا گوش آقایان نشستند. خلخالی، عراقی، اشراقی، سید احمد نراقی بودند. آقای خمینی از من پرسید داستان چیست؟ گفتم: من اطلاعی ندارم داستان از چه قرار است. گفت: میگویند ۲۴ نفر را بردهاند پشتبام مدرسه رفاه میخواهند اعدام کنند. من گفتم: چه کسانی هستند؟ آقای خلخالی که روزنامه اطلاعاتی دستش بود در حاشیهاش اسامی این ۲۴ نفر را نوشت و شروع کردند یکی، یکی پرسیدن. گفتم: آقا هیچ بحثی نیست که اینها در آن رژیم مرتکب جنایت شدند؛ ولی قرآن و اسلام به ما میگوید که اگر مرغی را میخواهی بکشی شرایط دارد، چه طور میخواهید، انسانهایی را به هر دلیلی بکشید بدون اینکه شرایط رعایت شود.»
یزدی ادامه ماجرا را اینگونه روایت میکند: «اول اینکه نصیری رئیس ساواک بوده باید محاکمه شود. شما این را ببرید در استادیوم آزادی یک دادگاه علنی برگزار شود. در روزنامهها آگهی بدهید و فرمهایی چاپ کنید که تمام کسانی که در طی این ۲۵ سال توسط ساواک بازداشت شدند، عزیزانشان را کشتند همه بیایند عرض حال بدهند و اعلام جرم بکنند علیه ساواک رئیس که مسئول هست، در حضور خبرنگاران نصیری سوگواری راه بیندازد.» اما در برابر توضیح اول من استناد کردند به حرفهای رحیمی. گفتند: «اینها متنبه نیستند، اینها باور نمیکنند انقلاب شده و احتمال هست که اینها بیایند مدرسه رفاه و این تشکیلات را بمباران کنند بهتر است، برای اینکه ما از آن زهرچشم بگیریم این چهار نفر را ببرند و اعدام بکنند.» در نهایت حکم اعدام آن چهار نفر صادر و باقی توانستند آزاد شوند.
مسئله مهم دیگری که در سالهای پس از انقلاب و در دوران وزارت ابراهیم یزدی رخ داد، مسئله لغو قراردادهای ایران با آمریکا بود. یزدی معتقد بود، چون هواپیماهای جنگی جدیدی که از آمریکا خریدهاند برای پرواز کردن به امکانات پیچیدهای نیاز دارد پس عملاً این هواپیماها نمیتوانند مورد احتیاج باشند و به علت گران بودن هزینه نگهداری آنها بهتر است آنها را پس بدهیم.
سپهبد آذربرزین در این رابطه در کتاب خاطراتش مینویسد: «چهارمین روز نخستوزیری بازرگان بود، مرا هم دعوت به کار کرده بود که ضمن اینکه فرمانده نیروی هوایی باشم، مشاور عالی نخستوزیر در امور دفاع و امنیت ملی هم باشم. صبح داشتم میرفتم اداره، دیدم که دکتر یزدی در رادیو اعلام کرد که دولت ایران تمام قراردادهایش را با دولت آمریکا فسخ کرد. بقیه که میشنوند چیزی نمیگویند و میگویند بارک الله! هیچکس نمیدانست چه شده، نخست وزیر هم نمیدانست چه شده تلفن را برداشتم و به بازرگان گفتم که شما خبر را شنیدی؟ گفت: چه خبر؟ گفتم الان یزدی اعلام کرد که دولت ایران یک طرفه قراردادهایش را با آمریکا فسخ کرد. گفتم این مسئله فقط در مورد نیروی هوایی نزدیک به ده میلیارد دلار خسارت میشود. حالا من در مورد نیروی زمینی و بقیه نمیدانم.»
بعدها و در نوشتهای یزدی اظهارات آذربرزین را تکذیب کرد و همه لغو قراردادها را به دولت شاپور بختیار نسبت داد: «یک روز قبل از معرفی آقای مهندس بازرگان به عنوان نخستوزیر، دولت بختیار طی تفاهمنامهای نه تنها قرارداد خرید هواپیماهای اف ۱۶ بلکه اقلام دیگری را هم لغو کرد، که اخبار آن در روزنامههای یومیه ایران منتشر شد و در منابع متعدد هم دربارهٔ آن نوشته شدهاست.»
یزدی در سالهای بعد از انقلاب در انتخابات مختلف ریاست جمهوری ثبت نام کرد هرچند بعدها خودش این مسئله را تکذیب کرد. وقتی که در سال ۱۳۸۴ در انتخابات ثبت نام کرد و تقریباً قطعی بود که رد صلاحیت میشود دلیل این حضور را این چنین عنوان کرد: «همه شهروندان باید به قانون «التزام» داشته باشند هر چند به آن «اعتقاد» نداشته باشند. ما به دنبال تغییر در ساختارهای حقیقی هستیم نه ساختارهای حقوقی… ما با ثبتنام خودمان بار دیگر به حاکمان فرصت میدهیم که راه حلی برای رفع بحرانهای موجود بیندیشند.»
به گزارش رویداد۲۴ دستگیریهای یزدی بعد از وقایع سال ۸۸ بازتاب فراوانی در سطح جهان داشت. به واسطه آشنایی او با چهرههای مطرح جهان اسلام دستگیریهای او مصادف میشد با بیانیههای چهرههای اسلامی برای آزادی او. ابراهیم یزدی در سالهای بعد از انقلاب به مشی و ایدئولوژی بازرگان که آمیختهای از اسلام و لیبرال دموکراسی بود ملتزم باقی ماند. ارتش تک نفرهای که ایدهاش را در تنهایی پیش برد و سرانجام در ۶ شهریور سال ۱۳۹۶ در ازمیر ترکیه درگذشت.