رویداد۲۴ نشریه آمریکایی اسلیت در گزارشی به اختلاف نظر شدید میان دو حزب اصلی در آمریکا اشاره کرده و گفته با وضعیتی که به وجود آمده دلیلی وجود ندارد که کشورهای خارجی به آمریکا اعتماد کرده و وارد مذاکره با این کشور شوند.
به گزارش رویداد۲۴ این نشریه در مطلب خود نوشته است: نامه سناتور تام کوتن به ایران را به خاطر دارید؟ این نامه که در ماه مارس ۲۰۱۵ نوشته شده بود، گروهی ۴۷ نفره خطاب به ایران توضیح داده بودند هر توافقی که توسط اوباما با ایران به امضا برسد با خطی روی کاعذ توسط رییس جمهور بعدی ملغی خواهد شد.
دموکراتها از حجم کارشکنی جمهوریخواهان در مذاکرات متعجب شده بودند، اما تام کوتن کاملا حق داشت. در هشتم میسال ۲۰۱۸، دونالد ترامپ با خطی روی کاغذ از توافقی که دولت اوباما آن را دستاورد مهم سیاست خارجی خود میدانست، کشید و از آن خارج شد و تحریمهایی که به ازای این توافق لغو شده بود را برگرداند. تنشها بین دو کشور روز به روز بالاتر میشود.
۵ کشور دیگز عضو برجام و اتحادیه اروپا هنوز به این توافق پایبندند، اما تا حدودی. این هفته مقامات هستهای ایران اعلام کردند که تولید اورانیوم غنی شده خود را چهار برابر افزایش دادهاند. اگر ایران به توافق پایبند بماند، تنها به این دلیل است که میداند ترامپ تا ابد بر سر کار نیست. بیشتر کاندیداهای ریاست جمهوری حزب دموکرات وعده دادهاند که بار دیگر به توافق هستهای باز خواهند گشت. این به معنای لغو مجدد تحریمهای آمریکاست.
صبر کردن برای پایان ریاست جمهوری ترامپ، یک ایده محبوب این روزهاست. سوزان تونتون معاون سابق وزیر خارجه آمریکا در نشست شاگهای اوایل این ماه گفته بود چین باید در این جنگ تجاری صبور باشد. اگر این رویکردهای تردیدگرایانه در دیپلماسی ادامه داشته باشد باید منتظر تغییر دولت باشیم.
طرفهای توافق تغییر اقلیمی پاریس نیز احتمالا منتظر روی کار آمدن یکی از کاندیداهای دموکرات برای بازگشت آمریکا به تعهداتش هستند. البته آمریکا همچنان به طور فنی یکی از اعضای توافق پاریس تا سال ۲۰۲۰ است؛ با این حال ترامپ سال ۲۰۱۷ از این توافق خارج شده است.
البته این امید چندان محرک قابل استنادی نیست چرا که ترامپ شانس قطعی پیروزی در انتخابات ۲۰۲۰ است. اما سوال اینجاست که اگر امضای هر توافق تا زمانی معنادار باشد که رییس جمهور امضا کننده بر سر کار است، اصلا چرا کشورها بار دیگر باید با آمریکا پای میز مذاکره بنشینند؟ اگر همه سیاست خارجی آمریکا بستگی به این داشته باشد که دموکراتها بر سرکارند یا جمهوریخواهان، این رویکرد تاثیر مخربی بر روابط بین المللی خواهد گذاشت.
انتقال قدرت از دولت کارتر به ریگان هم تقریبا چیزی شبیه به انتقال قدرت از اوباما به ترامپ بود، اما دستکم دو رییس جمهور بر سر یک موضوع اتفاق نظر داشتند و آن اینکه اتحادهای بین المللی را باید حفظ کرد و اهداف سیاست خارجی نباید با سیاستهای داخلی تضاد جدی داشته باشد. شاید این اجماع میان سیاست خارجی هر دو حزب چندان هم مبارک نباشد چرا که این اجماع بارها آمریکا را وارد جنگهایی کرده که نباید اتفاق میافتاده، اما در نهایت سطحی از استمرار را به ارمغان میآورد که دیپلماسی را ممکن میسازد.
این روزها اختلافهای حزبی در سیاست خارجی بیش از گذشته نمود پیدا کرده است. تقریبا جذب حمایت جمهوریخواهان برای دستاوردهای سیاست خارجی اوباما غیر ممکن شده است؛ از جمله این دستاوردها میتوان به توافق ایران، توافق پاریس و عادی سازی روابط با کوبا اشاره کرد.
پیمانها بر اساس ماده دو قانون اساسی آمریکا به رای دو سوم اکثریت مجلس سنا جهت تصویب نیاز دارد. جرج بوش زمان ریاست جمهوری خود بیش از ۱۰۰ پیمان را برای تصویب به سنا برد. اوباما تنها ۳۸ پیمان را به سنا برد که تنها ۱۵ پیمان ان تصویب شد. ترامپ تا کنون تنها دو پیمان را به سنا برده: اصلاح توافق شیلات و آپدیت توافق آتلانتیک شمالی که به مقدونیه شمالی اجازه ضویت در ناتو را خواهد داد
تا امروز همه کاندیداهای دموکرات درباره سیاست خارجی حرف زده و بر اهمیت پیمانهای بین المللی تاکید کردهاند. اگر هر یک از اینها رییس جمهور شود، احتمالا بازگشت به توافقهایی که ترامپ از آنها خارج شده در دستور کار خواهد بود، اما حتی برای رییس جمهور دموکرات بعدی هم بازگشت به دستاورهای اوباما کار سختی خواهد بود.
در نتیجه سوال اینجاست که چرا رهبر هر یک از کشورهای دشمن آمریکا باید تجربه ایران و کوبا را با صرف هزینههای سیاسی بالا برای مذاکره مجدد به آمریکا پرداخت کنند؛ آنهم زمانی که قرار است توسط رییس جمهور بعدی تحقیر شوند؟
مشکل فقط پیمانها و توافقها نیست. جهان بینی آمریکاییها روز به روز دو قطبیتر میشود. واگرایی بین دو حزب آمریکا در مواردی نظیر مکزیک، ایران، روسیه، آلمان، کانادا و دیگر کشورها روز به روز بیشتر میشود. شاید نقطه نظر هر دو حزب در رابطه با ایران تقریبا مشابه باشد، اما باز هم کاندیداهای دموکرات همچون برنی سندرز از سیاست ترامپ در قابل ایران انتقاد کرده و حمایت از عربستان سعودی را بدترین سیاست میدانند. اینکه بین ایران و سعودی کدام یک را بیشتر از دیگری مسئول بی ثباتی در منطقه و نقض حقوق بشربدانید، وفاداری شما به یکی از احزاب را نشان خواهد داد.
از سوی دیگر در عین حال که آمریکاییها اکثر حامی اسرائیلند، اما اختلاف میان دو حزب بر سر نگاهشان به دولت اسرائیل و درگیری اسرائیل و فلسطین روز به روز بیشتر میشود. دست کم در مورد توافق ایران، دولت نتانیاهو در اسرائیل خود را متحد جمهوریخواهان معرفی کرده است.
بقیه کشورها نیز تقریبا همین الگو را در پیش گرفته و خود را وابسته به یکی از احزاب آمریکا معرفی کردهاند. به مواضع حزب دست راستی مجارستان به نخست وزیری ویتور اوبان نگاه کنید؛ او اولین نخست وزیری بود که کاندیداتوری ترامپ را تبریک گفت.
اگر رییس جمهور بعدی نیز با نهادهای بین المللی و توافقها مانند ترامپ برخورد کند، اعتبار سیاست خارجی امریکا روز به روز کمتر خواهد شد. اگر این جناح بندی جهانی نسبت به احزاب آمریکا قابل پیش بینی باشد، به عبارت دیگر اگر کشورها بدانند که سیاستها و توافقهای خاصی تنها در صورت روی کار آمدن یکی از این احزاب قابل حصول است، انگیزهها برای نفوذ قدرتهای خارجی برای انتخاباتهای آمریکا تقویت خواهد شد.
آمریکاییها که امروز در سیاست داخلی عملا در دو کشور متفاوت زیست میکنند، از فردا در سیاست خارجی نیز به دو کشور مستقل تقسیم خواهند شد.