هادی خسروشاهین: او دیکتاتور یک نظام نسبتا دموکراتیک بود؛ نظامی که تفکیک و توازن قوا تا حدی در آن رعایت شده و خلاف قاعده دیگر کشورهای اسلامی قوهقضائیهای مستقل از حکومت بر آن فرمان میراند تا عدالت با سیاست عجین نشود و کار قضا و قضاوت نیز بهداشتی و دور از مناسبات قدرت باقی بماند. مشرف در سرزمینی اقتدارگرایی پیشه کرد که پرنفوذترین گروه فشارش وکیلان دادگستری بودند؛ متنفذانی که از کانون مستقل از حکومت برخوردارند و همین استقلال پایههای جامعه مدنی در پاکستان را استوار میسازد. حتی اگر دیکتاتوری بر پرده سیاست ظاهر شود و قصد آن کند که اثری از جامعه مدنی باقی نماند. پس اینچنین شد که مشرف تاخت و حافظان دموکراسی در پاکستان در برابرش صفآرایی کردند.
ژنرال پاکستان تا آنجا که توانست وکیلان دادگستری و قضات مستقل را به حبس فرستاد یا در خانه زندانی کرد، ولی تقلای او برای ماندن پایانی خوش نداشت. چرا که اصرار بر دیکتاتوری در یک نظام نسبتا دموکراتیک، به دست خود گور خود را کندن است. اما مشرف دیکتاتور ماند و بر اعمال زور اصرار ورزید تا حدی که همه موافقان، مخالف شدند و ناسازگاری پیشه کردند.
بدینگونه مشرف در محاصره قرار گرفت، اما نه در محاصره مخالفان که اگر اینچنین بود شاید با تغییر استراتژی و تاکتیک شرایط برای بازگشت به گذشته آرمانی مهیا میشد. او توسط دموکراسی در منگنه قرار گرفت. نظام دموکراتیک، جامعه مدنیاش را بسیج کرد تا مشرف نتواند با اعمال زور و اقتدارگرایی کاری از پیش ببرد. البته دموکراسی برای پیروزی بر دیکتاتوری از شگردهای دیگر نیز استفاده کرد و شاید به همین دلیل که برای وارد کردن ضربه نهایی به مشرف رو به مکانیزم انتخاباتی آورد تا قدرت اجرایی را از چنگ ژنرال بیرون آورد.
پس به پشتوانه فشار افکار عمومی انتخابات آزاد برگزار شد و به طور طبیعی دیکتاتورها در چنین انتخاباتی بازنده نهایی خواهند بود، اما مشرف خامتر از آن بود که این واقعیت را بفهمد پس با برندگان احتمالی در انتخابات وارد مذاکره شد تا آنها قدرت اجرایی را به دست آورند و در عوض او نیز در کاخ ریاستجمهوری بماند. اما مشرف برای برنده ماندن تاروپود سیاست را نادیده گرفت. در واقع دیکتاتور معامله کرد، اما در این معامله چیزی برای عرضه کردن نداشت. هم قدرت نظامی را به دیگری واگذار کرده بود و هم قرار بود قدرت اجرایی را به مخالفانش بسپارد. در واقع ژنرال وارد یک معامله نابرابر شد بیآنکه خود به آن پی برده باشد. ولی دموکراسی که حاصل جدایی اخلاق از سیاست است، کیاست به خرج داد و به مشرف ناتوان از اعمال قدرت امتیاز ظاهری داد تا امکان برگزاری انتخابات آزاد تسهیل شود. پس خیلی طبیعی بود که پس از چنین انتخاباتی ورق برگردد و مشرف بیش از گذشته در تنگنا قرار گیرد. اما دیکتاتور پاکستان پس از پیروزی مخالفانش باز هم به معامله تن داد، اما او دیگر حقیرتر از آن بود که حتی بتواند برای ماندن در ساخت قدرت لابی کند.
چرا که مخالفان شمشیر داموکلس را به دیکتاتور نشان داده بودند. آنها مشرف را در دوراهی محاکمه و استعفا قرار دادند. پس مشرف فرار را بر قرار ترجیح داد و برای نجات جانش با مخالفان معامله کرد. شاید این عاقبت تمامی دیکتاتورها در نظامهای نسبتا دموکراتیک باشد. البته آن زمانی که موتور دموکراسی روشن شده باشد.
منبع: شهروند امروز