رویداد۲۴ فرهاد فرزاد: «تنها گناه شاه این است که بیش از حد برای مردمش بزرگ است. ایدههایش برای ما بسیار عظیم است.» زمانی که اسدالله علم این جملات را درباره محمدرضا شاه پهلوی میگفت، شاه در فکر انجام انقلاب سفید در ایران بود و حامیانش این طرح را بزرگترین جراحی اقتصادی ایران تا آن زمان میدانستند.
از سالهای پایانی دهه ۳۰ مقدمات انجام طرحی در ایران کلید خورد که به اصلاحات ارضی معروف شد. این طرح در سالهای بعد بخشی از ایده کلان انقلاب سفید بود که توسط محمد رضا شاه پهلوی انجام شد. حکومت پهلوی دلیل نامگذاری این پروژه را به انقلاب سفید، دموکراتیک و صلحآمیز بودن آن میدانست.
اصلاحات ارضی در واقع قانونی بود که روبنای آن الغای رژیم ارباب و رعیتی بود و میخواست تغییراتی اساسی در میزان و نحوه مالکیت اراضی کشاورزی برای افزایش بهرهوری در بخش کشاورزی انجام دهد. اما پیامد این پروژه آن چیزی نبود که جامعه انتظارش را داشت.
به گزارش رویداد۲۴ محمدرضا شاه که برنامههای توسعهای خود را با یک رویکرد معتدل آغاز کرده بود در دهه ۴۰ به اقدامات خود شتاب بخشید و علی امینی را به عنوان چهرهای تکنوکرات را به عنوان نخست وزیر انتخاب کرد. او درباره انتخاب علی امینی در جایی نوشته است با فشار «کندی» رئیس جمهور وقت آمریکا مجبور شده امینی را انتخاب کند.
علی امینی یک لیبرال میانهرو بود که در کابینه دکتر محمد مصدق به عنوان وزیر امور اقتصاد و دارایی فعالیت کرد. امینی در بدو ورود، مجلس بیستم شورای ملی که به زعم او ترکیبی از مالکان محافظهکار بود را منحل کرد. تیمور بختیار رئیس ساواک را نیز تبعید کرد و در سه وزارتخانه مهم، تغییراتی کلیدی انجام داد؛ الموتی از رهبران قدیمی حزب توده را به وزارت دادگستری منصوب کرد. محمد درخشش از معلمان مورد حمایت حزب توده و جبهه ملی را به وزارت فرهنگ گمارد و در مهمترین انتصاب، حسن ارسنجانی از اعضای پیشین حزب توده را به وزارت کشاورزی منصوب کرد تا طرح اصلاحات ارضی در ایران را اجرا کند.
طرح اولیه اصلاحات ارضی املاک زمینداران را به یک دهکده محدود میکرد و بقیه آن را به دهقانان اجاره نشین فقیر انتقال میداد. نسخه دقیقتر این طرح به این صورت بود که به زمینداران اجازه میداد تا روستاهای خود را به نزدیکانشان واگذار کنند و در عین حال باغها، جنگلها، کشتزارها، زمینهای مکانیزه و کشت و صنعتشان را برای خود نگاه دارند. بنیادهای مذهبی نیز اجازه داشتند املاک وقفی قدیمی خود را حفظ کنند.
اصلاحات ارضی در ایران ۳ ماده اصلی داشت؛ ۱- زمینداران مکلف بودند همه اموال خود به جز یک پارچه روستا یا ۶ دانگ در چند روستا را به دولت بفروشند. (در این بند تبصرهای وجود داشت که باغ، مزرعه چای، زمینهای مشجر و مزارع مکانیزه مستنثی شده بود) ۲- زمینهای مالکان به نسقداران همان زمینها فروخته شود و ۳) غرامت و پول زمین اربابان بر اساس تشخیص مالیاتی گذشته تا پانزده سال بعد پرداخت شود.
در حقیقت مالک هر زمینی از هر روستایی که میخواست را میتوانست حفظ کند و مازاد بر آن را باید به اقساط پانزده ساله به دولت بفروشد. دولت نیز روستاهای خریداری شده را به قیمت خرید به اضافه ده درصد سود به اقساط پانزده ساله به رعایا واگذار میکرد. البته راههای در روی فراوانی هم برای مالکان ایجاد شد و تا بحث اجرای طرح به میان آمد، مالکان زمینهای خود را به نام زن و فرزند و سایر بستگان خود میکردند. یکی از بندهای «شناخت مالک» در قانون اصلاحات ارضی، مالک فارغ از سن و سال بود. با این طرح مالکان حتی زمینهای خود را به نوههای خود میتوانستند بکنند تا آنها را از دست ندهند. قوام السلطنه با همین قانون زمینهای بسیاری را در مناطق مختلف کشور برای خود حفظ کرد.
زمینداران بزرگ همچنین توانسته بودند با دادن رشوه به ماموران، املاک خود را به عنوان زمینهای مکانیزه معرفی کنند تا با این روش از واگذاری آنها فرار کنند. در برخی موارد زمینهای کشاورزی دیوارکشی و استفاده آن به باغ تبدیل شد تا از واگذاری جلوگیری شود. در نهایت با روشهای مختلف چیزی حدود یکششم اصل زمینها در اصلاحات ارضی تقسیم شده بود و سایر زمینها همچنان در اختیار مالکان بود.
دهقانان برای دریافت زمین باید به تعاونیهای روستایی میپیوستند که وزارت کشاورزی و امور روستایی آن را اداره میکرد. در آن دوره علی امینی برای جلب نظر روحانیت به قم رفت تا نظر آنها را برای انجام این اصلاحات جلب کند. روحانیت، اما یکی از مخالفان اصلی این طرح به شمار میرفت. آمارهای «کشاورزی ایران معاصر» که نخستین بار در مسکو چاپ شد نشان میدهد در آن دوره حدود ۶ هزار روستای یعنی ۱۲ درصد کل روستاهای ایران موقوفه بودند و بیش از ۳ هزار روستا متعلق به خود دولت بود که املاک خالصه نامیده میشد.
از سوی دیگر جبهه ملی نیز برای اجرای این طرح با دولت امینی همکاری نکرد. به این ترتیب طرح اصلاحات ارضی در دوره امینی به مشکل برخورد.
یرواند آبراهامیان در کتاب تاریخ ایران مدرن مینویسد: «از یکسو جبهه ملی کمک به امینی برای اجرای اصلاحات ارضی را مشروط به انحلال ساواک کرده بود و از سوی دیگر امینی بر سر کاهش بودجه نظامی با شاه درگیری داشت.» طبیعی بود شاه با هیچکدام از دو موضوع موافقتی نداشت و در نهایت اختلافات بیشتر شد و علی امینی توسط محمد رضا شاه پهلوی برکنار شد.
پس از امینی، اسدالله علم نزدیکترین یار شاه به عنوان نخست وزیر انتخاب شد. علم یک سپهبد ارتش (اسماعیل ریاحی) را به جای ارسنجانی به وزارت کشاورزی منصوب کرد. بودجه تعاونیها را کاهش داد و برنامه پنج ساله که توسط سازمان برنامه و بودجه طراحی شده بود را برای اصلاحات ارضی در پیش گرفت.
به گزارش رویداد۲۴ برنامه اصلاحات ارضی در دوره علم با سختگیری کمتری نسبت به زمینداران و مالکان ادامه یافت و عبارت «همه زمینها» در طرح جدید به «۱۵۰ هکتار» زمین تبدیل شد. همچنین ۵ راهکار نیز به طرح افزوده شد که مهمترین آنها اجاره زمینها به مدت ۳۰ سال، تاسیس شرکت سهامی مالک و زارع و قانون اجاره ۹۹ ساله زمینهای بنیادهای مذهبی بود.
آبراهامیان درباره اختلاف دولت امینی و محمدرضا شاه پهلوی درباره نحوه اجرای اصلاحات ارضی مینویسد: «برنامه ارسنجانی حفظ کشاورزان مستقل بود، اما نگاه شاه حفظ زمینداران تجاری بود.»
در شرایطی که اصلاحات ارضی روستاهای ایران را دگرگون کرد، برنامهای پنج ساله از سوی سازمان برنامه و بودجه به عنوان بسته مکملی بر این طرح تدوین شد که صنعت ایران را دگرگون کرد. شاه طرحهای اصلاحات ارضی که در دوران امینی آغاز شده بود را از این پس با نام «انقلاب سفید» پیش برد.
«انقلاب سفید» در حقیقت منشوری ۶ مادهای بود که علاوه بر اصلاحات ارضی، این موارد را در بر میگرفت: ۱- ملی کردن جنگلها ۲- فروش کارخانههای دولتی ۳- شریک شدن کارگران در سود کارخانهها ۴- حق رای زنان و ۵- تشکیل سپاه دانش.
در پی انقلاب سفید یا انقلاب شاه و ملت، تجهیزات بنادر بهبود یافت و راهآهن در سراسر کشور گسترده شد. دولت بودجه صنایع پتروشیمی، پالایشگاههای نفت، سدهای برقآبی (که به اسم اعضای خاندان سلطنت نامیده میشدند)، کارخانه ذوب آهن و فولاد اهواز و خط لوله گاز به شوروی را تقویت کرد. برای پیشبرد طرح اصلاحات ارضی، طرحهای کلان آبیاری تهیه و بودجه کلانی صرف توسعه زیرساختها شد. سدهای عظیم دزفول، کرج و منجیل در حقیقت طرحهایی برای کنترل منابع آب و ایجاد برق بودند.
راههای عمده در این دوره ساخته شدند، رسانهها افزایش یافتند و در عین حال طرح تجاری کردن کشاورزی و اسکان عشایر توسط حکومت پهلوی ادامه مییافت.
با وضع تعرفههای گمرکی و دادن وامهای کم بهره از طریق بانک توسعه صنعت و معدن به بازرگانان مورد اعتماد دربار بخش خصوصی را تقویت کرد. خانوادههای زمیندار قدیمی مانند بیات، مقدم، دولو، افشار، قراگوزلو، اسفندیاری و فرمانفرما به کارخانهداران صاحب سرمایه تبدیل شدند و بخش دیگری همچون خانواده قوام، باتمانقلیچ و علم و ... نیز از فئوالهای بزرگ به بورژوازی بزرگ تبدیل شد.
در سالهای ۱۳۳۲ تا ۵۴ شمار کارخانههای کوچک از ۱۵۰۰ به بیش از ۷۰۰۰، کارخانههای متوسط از ۳۰۰ به ۷۰۰ و کارخانجات بزرگ با بیش از پانصد کارگر از کمتر از ۱۰۰ واحد به بیش از ۱۵۰ واحد افزایش یافت. دولت بعد از انقلاب سفید یک سری برنامههای اجتماعی را به اجرا گذاشت. شمار موسسات آموزشی پس از انقلاب سفید سه برابر شد و تحصیلات در دانشگاهها و مدارس چند برابر شد.
سپاه دانش هم از روی مدل کوبایی آن تاسیس شد که توانست نرخ بیسوادی را از ۴۲ درصد به ۲۴ درصد برساند. با برنامههای توسعه بهداشت شمار پزشکان از ۴۰۰۰ به ۱۲۷۵۰، پرستاران از ۱۹۶۹ به ۴۱۰۵ درمانگاهها از ۷۰۰ به ۲۸۰۰ و تختهای بیمارستانی از ۲۴۱۰۰ به ۴۸۰۰۰ رسید.
انقلاب سفید و اصلاحات ارضی ساختار تازه و پیچیده طبقاتی را به وجود آورد. طبق این ساختار، قشر کوچکی از خانوادههای مرتبط با دربار، سیاستمداران درجه یک، مقامات دولتی، نظامیان و کارآفرینان متصل به دربار، صنعتکاران و کشاورزان تجاری را شامل میشد که کنترل بیش از ۸۵ درصد شرکتهای بزرگ بیمه، بانکداری، صنعت و ساختمان سازی شهری را در اختیار داشتند.
طبقه دوم شامل خرده بورژوازی بود که ۱۳ درصد جمعیت کشور را شامل میشد. بازار اصناف صنعتی و تجاری، هیاتها و مساجد را در اختیار داشت و رشد درآمد نفتی به آنان اجازه میداد تا نهادهای مذهبی را تقویت و مدارسی با محتوای اسلامی تاسیس کنند تا از آن طریق فرزندانشان به دانشگاههای معتبر کشور راه یابند.
طبقه متوسط حقوق بگیر شامل ۷۰۰ هزار نفر (حدود ۹ درصد جمعیت شاغل) بودند. شمار طبقه کارگر به ۱ میلیون و ۳۰۰ هزار تن میرسید که اگر مهاجران بیزمین جدا شده از روستا را به آن بیفزاییم تعداد آنها بیشتر هم میشود. تهران بیشترین مهاجران روستایی را به خود جذب کرد و جمعیت آن از ۱، ۵ میلیون نفر در سال ۱۳۳۲ به ۵، ۵ میلیون نفر در سال ۱۳۵۷ رسید.
روستاهای کشور پس از اصلاحات ارضی به سه طبقه تقسیم میشد: دهقانان مرفه، خرده مالکان تحت فشار و کارگران روستایی. دهقانان مرفه شامل کدخدایان سابق روستاها، پیشکاران و کشاورزان اجاره نشین میشد که ۱۷ درصد کل روستائیان را شامل میشد.
دومین طبقه کشاورزان اجاره نشین صاحب کمتر از ۱۰ هکتار زمین را شامل میشد بسیاری از آنها چارهای جز تبادل زمینهای خود با سهام تعاونیهای دولتی نداشتند. سومین طبقه هم روستائیانی بودند که، چون زمینی دریافت نکرده بودند روزگار خود را با کارگری کشاورزی، عملگی، چوپانی، گاریکشی و کار روزمزد در بسیاری از کارگاههای کوچک تازه تاسیس در روستاها اوایل دهه ۵۰ میگذراندند.
به گزارش رویداد۲۴ آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» ساختار طبقاتی جامعه ایران پس از اصلاحات ارضی را اینگونه توصیف میکند: ۱- کشاورزانی که به خانواده سلطنتی نزدیک بودند و در روستا زندگی نمیکردند. ۲- کشاورزان مستقل و مالکان روستایی سابق و کسانی که تازه زمیندار شده بودند و ۳- خوشنشینها که در واقع طبقه پرولتر محسوب میشدند.
همچنین در شهرها طبقات جدید ایجاد شدند: ۱- اعیان ۲- متوسط متمول ۳- طبقه حقوق بگیر و کارمند و کارگر. شکاف طبقاتی در این دوره همچنان افزایش مییافت و از سوی دیگر بودجههای نظامی همچنان افزایش مییافت. طرحهایی همچون راهاندازی باشگاه افسران و باشگاه درجه داران و توسعه نهادهای امنیتی در همین دوره با قدرت ادامه مییافت.
اصلاحات ارضی شکافهای قومیتی زیادی نیز در ایران ایجاد کرد. در استانهای مرکزی با رها شدن روستائیان از کوته بینی سنتی و ایجاد رابطه با شهرها و حکومت مرکزی، هویت ملی در روستاها ریشه دواند اما در روستاهای اطراف با تبدیل هویت طایفهای مبتنی بر روستاها و قبیله خودی به هویتی وسیعتر متکی بر زبان و فرهنگ هر فرد، قومیت رشد کرد. روستائیان و ایلیاتها که در گذشته خود را متعلق به جوامع محلی کوچکی میدیدند، اکنون خود را کـُرد، ترکمن، عرب، بلوچ یا آذری یافتند.
محمدرضا شاه پهلوی، انقلاب سفید را در حقیقت عاملی برای جلوگیری از انقلاب سرخ [انقلاب کمونیستی] میدانست. در این مورد البته حق با شاه بود؛ چه آنکه یکی از بزرگترین مخالفان اصلاحات ارضی در ایران، جریانهای مارکسیستی بودند که از اواسط دهه چهل در ایران مقدمات مبارزه مسلحانه را فراهم میکردند.
جریان نزدیک به حزب توده معتقد بود اصلاحات ارضی به دلیل نحوه نادرست در اجرا، موفقیت آمیز نبود، این در حالی بود که گروههای رادیکال چپ همچون چریکهای فدایی خلق معتقد بودند اصلاحات ارضی ارتباطی با نحوه اجرا نداشت و در حقیقت مشکل آنجا بود که ساختار سانترالیسم در ایران اجازه انجام چنین طرحی را نمیدهد؛ به عبارت دیگر آنها معتقد بودند در سیستم دیکتاتوری و پادشاهی موروثی نمیتوان از تغییر ساختار به نفع مردم سخن گفت.
حمید مومنی و مسعود احمدزاده در کتابی درباره اصلاحات ارضی نوشتند: «قسمت اعظم نیروی کار در جامعه فئودالی، در روستاها مشغول کار و کشاورزی است، در حالیکه امپریالیسم برای کارخانههای مونتاژ و غیره احتیاج به نیروی کار دارد و با عرضه بیشتر نیروی کار، قیمت آن کاهش خواهد یافت. چه چیز بیشتر از اصلاحات ارضی چنین توده عظیمی از دهقانان ورشکسته و خوش نشینان بیزمین را به پشت درهای کارخانهها بکشد؟»
در آن دورههای کمپانی بزرگ جنرال موتور در ایران کارخانه مونتاژ شورلت راهاندازی کرد و کارخانه کرایسلر نیز به تازگی قرارداد عمدهای با ایران بسته بود. کارخانههای ماشین آلات نفت توسط انگلستان راهاندازی شده بود و صنایع ذوب مس در ایران تاسیس شد که نمونه آن حتی در بیرجند هم مشاهده شد.
موافقان اصلاحات ارضی در ایران به تجربههای آمریکای لاتین و پروژههای «اتحاد برای ترقی» و «انقلاب صلح آمیز» اشاره میکردند. آنها میگفتند در یک دوره در فرانسه نیز این طرح انجام شده بود. حال آنکه در هیچکدام از نمونهها سیستم حکومت سانترالیسم وجود نداشته است؛ حتی در فرانسه سیستمی شبیه به بورژوا دموکراتیک بر سر کار بود و هنوز مناسبات اقتصادی به شکلی دیگر بود. از این جهت منتقدان طرح اصلاحات ارضی معتقد بودند این طرح نه یک ایده برای کمک به دهقانان، که سیستمی بهم پیوسته است که جوابگوی نیاز انحصارات مدرن سرمایهداری و امپریالیسم است که نتیجه مشکلات جدید در مدیریت مستعمرههاست.
در کتاب «اصلاحات ارضی و نتایج مستقیم آن»، نوشته شده «آنها میگویند اصلاحات ارضی رخ داده و زمین بین دهقانان تقسیم شده است. این به معنای از بین رفتن فئودالیسم به عنوان یک نظام اجتماعی است. در واقع مانند این است که ادعای شاه درست است و انقلابی روی داده؛ یعنی یک طبقه حاکم (فئودال) از بین رفته و طبقه دیگری به جای آن نشسته است. در حالی که چطور ممکن است طبقه حاکم فئودال علیه خودش انقلاب کند؟»
سازمان چریکهای فدایی خلق به عنوان مخالف رادیکال محمدرضا شاه پهلوی در دهه پنجاه تحقیقی میدانی درباره تاثیر اصلاحات ارضی در سه نقطه ایران به عنوان پایلوت انجام داد. روستای شمس آباد و شرکت آریامهر در نزدیکی تخت جمشید، روستای درگزین در منطقه همدان و روستای باغین در منطقه کرمان بررسی شدند.
بررسیهای آنها نشان میداد رشد ناموزون مکانیزاسیون باعث شده بود در این مناطق و مخصوصا روستای شمس آباد فقط در دوره برداشت، نیاز به نیروی کار وجود داشته باشد و در سایر دورهها ارتش بیکاران در مناطقی که اصلاحات ارضی انجام شده بود، افزایش یافت. باقر پرهام در مقاله کوچکش درباره اصلاحات ارضی به رشد ناموزون مکانیزاسیون در صنعت اشاره کرده و نوشته «در سال ۱۳۳۹ فقط در حدود ۴ درصد بهرهبرداریها صرفا با تراکتور شخم زده میشد.»
جک لندن در یکی از کتابهایش ماجرایی شبیه اصلاحات ارضی در ایران را روایت کرده است. داستان در «ایست اند» در آرکانزاس میگذرد که کشت پنبه انجام میشود. در آن روایت، کارگران ذخیره مجبور میشوند به شهرهای اطراف بروند و ۱۰ روز کار کنند، چون برداشت پنبه تنها در همین بازه زمانی انجام میشد.
در ایران نیز نمایشنامه چوببدستهای ورزیل اثر غلامحسین ساعدی و داستان «آوسنه بابا سبحان» اثر محمود دولتآبادی دو اثر بسیار مهم بودند که تحت تاثیر اصلاحات ارضی در ایران نوشته شده بودند و ماجرای داستانها در فضای آن دوره شکل گرفته است.
در برنامه اعلام شده دولت علم آمده است که اصلاحات ارضی به ۱- بالا بردن بازده تولید ۲- کشاورزی مکانیزه و ۳- افزایش سطح کشت و احیای اراضی موات به عنوان نتایج طرح ذکر شده است. بررسی مخالفان این طرح نشان میدهد به نام افزایش بهرهوری مشکلات آبی بسیاری در آن دوره انجام شده است و افزایش چاههای آب برای کشاورزی در پی تقسیم زمینها باعث شده بود بیش از ۴۰ درصد قناتهای آب خشک یا کمآب شوند.
نکته دیگر اینکه بار خرید زمینهای کشاورزی عملا روی دوش خرده مالکان افتاد. این شیوه پرداخت پول خرید زمین مالکان به این شکل بود که ابتدا پول پرداخت شده به ارباب [بابت خرید زمین] به عنوان وام به شرکت سهامی و کشاورز پرداخت میشد و برای بازپرداخت، دولت نیازی به مداخله نداشت چراکه ترتیبی اتخاذ شده بود که خود روستائیان برای بازپرداخت به یکدیگر فشار میآوردند زیرا در صورت عدم پرداخت بدهی معوقه، وام سال بعد به شرکت سهامی پرداخت نمیشد و نفر بعدی که منتظر وام بود، به نفر قبلی گیرنده وام فشار میآورد که بدهی خود را پرداخت کند. این اتفاق در شرایطی پیش میآمد که روستائیان در این حالت دیگر کاری به احتمال ضرر و خسارت و بازدهی اندک نفر قبلی نداشتند و در این سیستم فرد تنها در فکر گرفتن وام خود بود. در صورتی که وام پرداخت نمیشد، زمین روستائیان سلب مالکیت میشد. آمارهای آن دوره نشان میداد چندین مورد سلب مالکیت از زمین نسقداران صورت گرفته است.
یکی از مخالفتهای بزرگ با اصلاحات توسط گروههای چریکی انجام میشد. آنها معتقدند بودند موج مبارزات در آن دوره شکل گرفته بود بنابراین حکومتها در پی تمرکز دادن به روستاها بودند. انقلاب چین تجربه موفقی بود که روستائیان توانسته بودند شهرها را محاصره و سپس انقلاب کنند.
مک کیور کارشناس جنگهای ضد چریکی که تحقیقات زیادی برای مبارزه با چریکها انجام داده بود، در کتاب «شور شکر» مینویسد «هر چقدر جمعیت یک کشور بیشتر و پراکندهتر و اقتصاد آن عقب ماندهتر باشد، آمادگی بیشتری برای جنگ انقلابی دارد.»
کیور، راه مبارزه را کوچ دادن دهقانان و متمرکز کردن دهات پراکنده میداند و شاهد مثال خود را نمونه جنگهای هندوچین و کامبوج در سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۲ میداند. او مینویسد: «چریکها مثل ماهی و آب هستند، برای مبارزه با چریکها باید آب را خشکانید؛ بنابراین جمعیت پراکنده دهات را در شهرهای قابل کنترل یا روستاهای متمرکز باید نگه داشت تا چریکها نتوانند میان توده دهقانان گم شوند.» هرچند باید پذیرفت که طرح اصلاحات ارضی مستقیما برای تحت فشار قرار دادن جنبش چریکی در ایران نبوده، اما تلویحا چنین پیامدی داشته است.
به گزارش رویداد۲۴ در دهه ۵۰ برپایه آمارهای سازمان بینالمللی کار، ایران یکی از بدترینها در جهان بود. انقلاب سفید و اصلاحات ارضی در کنار رشد قیمت نفت توقعات جامعه را بالا برد و عدم برآورده کردن آن توقعها نارضایتیهای گستردهای را رقم زد. اصلاحات اجتماعی ناشی از انقلاب سفید با اینکه دستاوردهایی به همراه داشت، اما این واقعیت هم وجود داشت که در همان زمان نرخ مرگ و میر نوزادان در ایران یکی از بدترینها در سطح جهانی بود. هنوز ۶۸ درصد بزرگسالان بیسواد بودند. ۶۰ درصد خردسالان دبستان را تمام نمیکردند و فقط ۳۰ درصد متقاضیان به خواست خود برای ورود به دانشگاه میرسیدند.
شاه با اصلاحات ارضی و انقلاب سفید به جای از بین بردن تضاد طبقاتی آن را تشدید کرد و با سرریز سرمایه به مرکز، پیرامون را نابود کرد. بازار و ساختار روستاهای کشور را به هم ریخت بدون اینکه بتواند جایگزین مناسبی برای آن ایجاد کند.
آبراهامیان در کتاب تاریخ ایران مدرن مینویسد: «اصلاحات ارضی اعیان و اشراف روستایی که طی سدهها بر دهقانان و ایلات سلطه داشتند را تضعیف کرد و در مقابل شمار قابل توجهی کشاورزان مستقل و کارگران بی زمین به وجود آورد که به لحاظ سیاسی در حکم نوعی بمب بودند. انقلاب سفید به منظور جلوگیری از از وقوع یک انقلاب سرخ طراحی شده بود اما در عوض، راه را برای یک انقلاب فراهم کرد.»