مرا تهدید میکند، خیلی میترسم، خواستم خودم را بکشم، اما دوستم اجازه نداد، شما را به خدا کمکم کنید و مرا از این وضعیت نجات دهید.
رویداد۲۴ زن جوان در مرکز مشاوره پلیس گفت: هشت سال است ازدواج کرده ام و دو فرزند دارم. سرگرم زندگی و رسیدگی به امور بچهها بودم که یک دفعه زندگی ام را خودم خراب کردم. شوهرم تا دیر وقت سر کار بود و شب خسته به خانه بر میگشت و حوصله سر و صدای بچهها را نداشت، زیاد اهل معاشرت هم نبود و وقتی برای ما نمیگذاشت به همین دلیل برای این که حوصله بچهها سر نرود بعضی اوقات آنها را بیرون میبردم تا حال و هوایی عوض کنند.
یک روز از شوهرم خواستم خودرویش را به من بدهد تا به امور زندگی برسم، اما در خیابان خراب شد و به هر سختی بود خود را به تعمیرگاه رساندم. صاحب تعمیرگاه، فرد مهربانی بود و با این که سرش خیلی شلوغ بود گفت، چون شما خانم هستید و دوست ندارم زیاد معطل شوید، سریع خودروی شما را تعمیر میکنم و کارت مغازه را داد و گفت: اگر دوباره مشکلی پیش آمد تماس بگیرم. هر چه اصرار کردم که هزینه تعمیر را بگیرد قبول نکرد. دوستم آژانس داشت و به او گفتم هر وقت خودروی تو خراب شد بگو، چون یک تعمیرکار ماهر میشناسم و او هم گفت که خودروی من تعمیر درست و حسابی لازم دارد.
با هم راهی شدیم و تعمیرکار تشکر کرد که خودروی دوستم را نزد او آورده ام. آن روز گفت: شماره مرا داشته باشید و برای خودرو با من تماس بگیرید، من هم اعتماد کردم و شماره خودم را به او دادم. بعد از مدتی تماس گرفت و احوال پرسی سادهای کرد و از اوضاع خودرو پرسید، اما در این احوال پرسیهای ساده کم کم به او وابسته شدم. تقصیر چندانی متوجه خود نمیدیدم، چون شوهرم شب و روزش فقط کار بود و اصلا به خواستههای من توجهی نداشت.
زندگی ام تکراری شده بود، صبح میرفت و شب خسته و کوفته بر میگشت و انگار نه انگار که من نیاز به همدم و کسی دارم که با او صحبت کنم همین وضعیت مرا کلافه کرده بود. شوهرم از من و بچه هایم بی خبر بود و نمیدانست روزها را چطور سپری میکنیم. بیشتر از این که به من و بچه هایم علاقه داشته باشد و اهمیت بدهد، به کارش توجه داشت. در این شرایط اگر میخواستم دو کلام با او صحبت کنم میگفت: خستهام! در عوض مهرداد -تعمیرکار - هر روز با من تماس میگرفت و جویای حالم بود و کمبود محبت و بیتوجهی همسرم سبب شد علاقه من به او بیشتر شود تا جایی که اگر روزی تماس نمیگرفت نگران میشدم. خیلی با دوستم راحت بودم و از او خواستم خانه خودش را یک روز در اختیارم قرار دهد تا با تعمیرکار ملاقات حضوری داشته باشم و یک مهمانی مفصل بدهم شاید جبران گوشهای از خوبیهای او شود!
او گفت که دوست دارم از این سفره و غذاهای متنوع فیلم بگیرم و من هم با کمال میل قبول کردم خیلی هم خوشحال بودم که نظرش را جلب کرده ام غافل از این که او از خودم، خانه و همه چیز فیلم گرفته بود. چند روز گذشت تا این که مثل همیشه تماس گرفت و گفت: باید هر وقت هر پیشنهادی به تو دادم قبول کنی! گفتم چرا؟ گفت، چون اگر شوهرت فیلم مهمانی ما را ببیند جالب میشود. دنیا روی سرم خراب شد و فهمیدم خودم را در تله شیطان گرفتار کرده ام و راه برگشت ندارم. من تاوان خیانت به همسرم را پس میدادم. مغزم راه به جایی نمیبرد و تنها راه نجاتم را خودکشی میدانستم تا این که دوستم مرا به مرکز مشاوره آورد تا از شر این تهدیدها خلاص شوم. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.