صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

دوشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۲ - 2023 December 04
کد خبر: ۱۸۰۴۴۰
تاریخ انتشار: ۱۴:۵۶ - ۱۴ تير ۱۳۹۸
تعداد نظرات: ۸ نظر

عباس کیارستمی؛ اسطوره خنثی در سینمای ایران

عباس کیارستمی از مشاهیر ایران در فیلمسازی است. او در سال ۱۳۱۹ در تهران به دنیا آمد و ۱۴ تیر ۱۳۹۵ در پاریس درگذشت. برخی کیارستمی را به عنوان بزرگترین فیلمساز تاریخ ایران می‌شناسند، اما منتقدانش معتقدند او محصول یک اتفاق در سینمای ایران است و فیلم‌هایش کاملا خنثی و بدون هرگونه نگاه اجتماعی است.

رویداد۲۴ مازیار وکیلی: عباس کیارستمی در تیرماه ۱۳۱۹ در تهران به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در دبستان بهرام یا به قول خودش در دانشگاه بهرام گذراند؛ جایی که همه جور بچه‌ای با هر سنی در آن مدرسه ثبت نام می‌کرد. مدرسه موقوفی بود و به خاطر همین درباره سن و سال بچه‌های مدرسه سخت نمی‌گرفتند. خود کیارستمی می‌گوید صاحب آن مدرسه هر وقت اراده می‌کرد می‌توانست آن‌ها را از مدرسه بریزد بیرون و برای این‌که این کار را نکند بچه‌های مدرسه را به یخچال طبیعی می‌برده تا یخ بشکنند.

کیارستمی دوره دبیرستان را به مدرسه جم در قلهک می‌آید و با آیدین آغداشلو هم کلاس می‌شود. خودش می‌گوید زیاد اهل معاشرت نبوده و علت این کار را تفاوت فرهنگی با برخی از بچه‌های آن‌جا می‌دانسته است. این ترس با مراقبت‌های پدر عباس در دوران کودکی که با رفتارش اجازه نمی‌داده وارد گروه‌های سیاسی و تظاهرات شود، تشدید شده است. شاید نطفه سیاست‌گریزی عباس کیارستمی در آثارش از همین جا کاشته شد.

خود کیارستمی بعد‌ها در مصاحبه‌ای اعلام کرد به انزوا و تنهایی علاقه دارد و هرکاری که کرده و می‌کند متعلق به چهل سال قبل است. این احوالات و این دوران کودکی این چنینی کیارستمی باعث شد او به انزوایی خودخواسته پناه ببرد. انزوایی که به شکل عرفان بودیستی و طبیعت گرایی خودش را نشان می‌دهد. به شکل نفرت از جهان مدرن و روی آوردن به طبیعت برای فرار از تعارضات زندگی شهری.

 

ورود عباس کیارستمی به سینما

 

به گزارش رویداد۲۴ عباس کیارستمی در دوره جوانی وارد دانشگاه هنر‌های زیبا شد و در آن‌جا نقاشی خواند. سیزده سال درس را طول داد تا لیسانس گرفت. در همین ایام با راهنمایی و رانندگی همکاری کرد. بعد‌ها به آتلیه هفت رفت و به طراحی جلد کتاب و ساخت فیلم تبلیغاتی روی آورد. کارش در سینما را با ساخت تیتراژ برای فیلم‌های مسعود کیمیایی و محمد زرین دست آغاز کرد. تیتراژ قیصر و رضا موتوری معروف‌ترین کار‌های او هستند.

عباس کیارستمی برخلاف هم نسلانش که با ساخت آثار اجتماعی با رگه‌های تند و تیز سیاسی، موج نو سینمای ایران را پایه‌ریزی کردند، به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفت و شروع کرد به فیلم‌های کوتاه و مستند اکثراً آموزشی. مستند‌هایی سبک، غیرسیاسی و معمولی که اگر شهرت سال‌های بعد کیارستمی نبود کسی آن‌ها را نگاه نمی‌کرد.

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که برای پرکردن خلاء محصولات فرهنگی مناسب کودکان توسط فرح دیبا پایه ریزی شده بود برای عباس کیارستمی همان حریم امنی بود که اجازه می‌داد هم فیلم‌های پاستوریزه و بهداشتی‌اش را بسازد و هم از منازعات و کشمکش‌های دهه پنجاه شمسی دور بماند.

«زنگ تفریح»، «تجربه»، «دو راه حل برای یک مسئله»، «لباس عروسی»، «زنگ‌ها» و «از اوقات فراغت خود چگونه استفاده کنیم» فیلم‌های کوتاه او در این دوران بودند. نقاشی مهم‌ترین آثار عباس کیارستمی تا پیش از ساخت اولین فیلم بلند او یعنی «گزارش» بود. گزارش ملودرامی بود درباره طبقه متوسط شهری که هرچند نقدی به این طبقه نوکیسه داشت اما نقدش از سطح فراتر نمی‌رفت و به نقد سیاسی بدل نمی‌شد.

کیارستمی بعد از فیلم گزارش به حال و هوای قبلی خود بازگشت و به ساخت آثار کوتاه آموزشی ادامه داد. دو فیلم بعدی عباس کیارستمی یعنی «راه حل» و «بزرگداشت معلم‌ها» فیلم‌های ساده و در بهترین حالت متفنانه‌ای بودند که از کیارستمی انتظار می‌رفت.

 

عباس کیارستمی؛ فیلمساز خنثی در دل انقلاب!

 

انقلاب شد و ساختار اجتماعی سیاسی ایران به طور کامل دگرگون شد. هنرمندان گیج از این اتفاق سعی می‌کردند نسبت خود را با نظام سیاسی جدید مشخص کنند. به خاطر همین موضوع، کارشان خیلی زود به اتفاقات روز گره خورد و سانسور بلای جان آن‌ها شد. بهرام بیضایی با «مرگ یزدگرد»، مسعود کیمیایی با «خط قرمز» و مهرجویی با «حیاط پشتی مدرسه عدل آفاق» اسیر سانسور شدند. کیانوش عیاری فضای انقلاب را در فیلم خود با نام «تازه نفس ها» نمایش داد. فیلمسازان یکی یکی دچار سانسور می‌شدند اما کیارستمی مشکل چندانی پیدا نکرد. او طبق عادتی که داشت از سیاست فاصله گرفت و به ساخت آثار سبک آموزشی‌اش ادامه داد.

موافقان کیارستمی می‌گویند سیاست برای او عنصری بی فایده بود، به همین دلیل اصلا درباره آن صحبت نکرد اما منتقدان او معتقدند او در فضای انقلاب که بزرگترین اتفاق سیاسی هر کشوری است، می‌توانست حتی انقلاب را نقد کند ولی کیارستمی حتی جسارت نقد آن را پیدا نکرد و هیچ موضعی نگرفت.

«قضیه شکل اول، شکل دوم» هم که موافقان کیارستمی (مثل مانی حقیقی) سعی دارند آن را سیاسی جلوه دهند به نسبت آثار دیگر هم نسلان کیارستمی شوخی کودکانه‌ای به حساب می‌آمد که نمی‌شد فیلم را چندان جدی گرفت. بعد از این فیلم کیارستمی رفت سراغ همان فیلم‌های خنثی و معمولی که بلد بود بسازد. همان آثار آموزشی بی‌خطر. او در دوران انقلاب فیلم‌های ساخت که احتمالا بیست سال قبل یا بیست سال بعد نیز می‌شد به آن پرداخت: «بهداشت دندان» درباره لزوم نظافت دندان، «با ترتیب یا بدون ترتیب» درباره لزوم رعایت نظم توسط بچه‌ها، «همسرایان» درباره پیرمردی که به علت نبردن سمعک همراه خود در خیابان دچار مشکل می‌شود، «همشهری» درباره مقررات راهنمایی و رانندگی و نحوه برخورد با پلیس راهنمایی و اولی‌ها درباره کلاس اولی‌هایی که در روز اول مهر به مدرسه می‌آیند.

این آثار کل داشته عباس کیارستمی در یکی از عجیب‌ترین و پیچیده‌ترین مقاطع سیاسی ایران معاصر است. دوران انقلاب و جنگ. کیارستمی با ترس از کنار این وقایع مهم می‌گذارد. ترسی که احتمالا بازتاب دوران کودکی اوست؛ همان زمانی که پدر اجازه نمی‌داد عباس سیاسی شود. این را می‌شود در اظهارنظر محافظه‌کارانه کیارستمی درباره جنگ هم مشاهده کرد: «من جنگ را اساساً بیهوده می‌دانم و به این نمی‌شود شک داشت. اما مسئول جنگ کسی است که آغازش می‌کند نه کسی که دفاع می‌کند. بله هنوز هم می‌گویم و از این جمله خود ذره‌ای عقب‌نشینی نمی‌کنم که ما درگیر جنگی شدیم که هیچ مفهومی نداشت. اما این جنگ به ما تحمیل شد و نمی‌خواستیم درگیر این جنگ بی‌مفهوم شویم. درست است که هردو طرف در جنگ سهیم هستند، اما مسئول کسی است که آغاز می‌کند.»

عباس کیارستمی تا زمان ساخت فیلم‌های خنثی و آموزشی هم به چهره خاصی در ایران سینمای ایران تبدیل نشده بود. اسطوره کیارستمی در ۱۹۸۷ با «خانه دوست کجاست» آغاز شد؛ فیلمی درباره یک پسربچه خردسال که به اشتباه دفتر مشق دوستش را برداشته و حالا می‌خواهد دفتر دوستش را پس بدهد. این فیلم درست در خطرناک‌ترین دوران تاریخی ایران یعنی جنگ ایران و عراق ساخته شده بود! یعنی در حقیقت در میانه این اتفاق مهم، دغدغه عباس کیارستمی برداشتن دفتر مشق یک کودک بود!

به گزارش رویداد۲۴ مراد فرهادپور درباره کیارستمی می‌گوید فیلم‌های او بسیار خنثی است و حتی در فیلم‌هایش این اختگی کاملا مشخص است، به همین دلیل کیارستمی فیلم‌هایش را درباره کودکان می‌ساخت تا راحت بتواند از واقعیت‌های جامعه و تضادهای موجود در آن فرار کند.

فیلم خانه دوست کجاست که در جشنواره‌های غربی ترکید، فیلمی بود که مضامینی مثل عشق به طبیعت پاک، حضور بچه‌ها به عنوان نماد معصومیت، ستایش از بدویت جاری در زندگی روستایی و فرم آماتور را یکجا در خودش داشت.

تصویری از جوانی عباس کیارستمی

 

این‌که چرا سینمای ایران با کیارستمی در جهان مشهور شد و جایگاهی پیدا کرد سوالی است مهم که پاسخ ساده‌ای ندارد. مازیار اسلامی در کتاب «از پاریس تا تهران» می‌نویسد: درخشش کیارستمی محصول افتادن سینما در یک خلاء بود. سینمای اروپا که همیشه سعی داشت هژمونی خودش را در برابر هالیوود حفظ کند دنبال ستاره‌ای می‌گشت که جایگزین غول‌های سابق سینمای اروپا مثل فلینی، برگمان و آنتونیونی کند. چه کسی بهتر از یک ایرانی متعلق به جهان پُر رمز و راز شرق که فیلم‌هایش به لحاظ فرمال دقیقاً نقطه مقابل سینمای هالیوود بود و بازتابنده همان عرفان پست مدرنیستی مد روز در اروپا بود که جور دیگر دیدن را طلب می‌کرد.

فیلم‌های کیارستمی که نقطه آغازش همین خانه دوست کجاست است در خلاء خلق می‌شد؛ همان خلایی که اروپا هم آن را احساس می‌کرد. آثار کیارستمی هیچ بک گراند مدرنی نداشت. مطلقاً سیاسی نبود و مطلقا به کسی اشاره‌ای نداشت. در ستایش طبیعت و بدویت روستایی ساخته می‌شد و به جای یک انسان مدرن درگیر تعارضات اجتماعی، یک کودک را در مرکز قاب خود قرار می‌داد که اسیر تقدیری است که کارگردان برایش رقم زده است.

خانه دوست کجاست که بعد‌ها به سه گانه «کوکر» و «طعم گیلاس» ختم شد حاصل همان ترس‌های دوران کودکی هستند. ترسی که او را از مواجه شدن با امر واقع برحذر می‌داشت. همین ترس بود که به محافظه‌کاری می‌رسید و همین محافظه‌کاری بود که در نهایت کیارستمی را بدل به چهره جهانی می‌کرد. فیلم‌های کیارستمی، چون در خلاء خلق می‌شدند و می‌شد هر انگاره‌ای را به آن چسباند؛ از انگاره‌های دینی تا نگاهی که یکی از منتقدان غربی به فیلم‌های کیارستمی داشت و نمونه همین نگاه هم بود که کیارستمی را قدیس می‌کرد: «در ایران به خاطر مسائل سیاسی نمی‌توان فیلم ساخت. زنان در سینمای ایران نمی‌توانند به راحتی حضور داشته باشند!» در حقیقت منتقدان فکر کرده بودند فضای سیاسی ایران به گونه‌ای است که امکان فیلم ساختن در آن وجود ندارد و عباس کیارستمی در حال از خودگذشتگی است و خود را در موقعیت خطرناکی قرار داده است!

فیلم بعدی کیارستمی «مشق شب» بازنمایی هراس‌های کودکی کیارستمی در قالب یک بازجویی فاشیستی از بچه‌های مدرسه درباره مشق نوشتن و یا مشق ننوشتن آن‌ها بود. در مشق شب کیارستمی در هیبت یک دانای کل روی صندلی مقابل بچه‌های خردسال می‌نشست و شروع می‌کرد به بازجویی از این بچه‌ها درباره مشق شب.

سرانجام آن اتفاق بزرگ برای کیارستمی افتاد. «طعم گیلاس» در سال ۱۹۹۷ ساخته شد و نخل طلای کن را برد و کیارستمی با خیال راحت‌تری بر تخت پادشاهی جلوس کرد. در طعم گیلاس هم می‌شد همنوایی با نگاه رسمی را دنبال کرد. مردی شهری و احتمالاً روشن فکر دنبال خودکشی است و دنبال کسی است که روی او خاک بریزد و بابتش دویست هزار تومان پول دریافت کند. سرباز از این کار اجتناب می‌کند و به پادگان فرار می‌کند طلبه جوان مرد را به خاطر این‌که این کار گناه است از انجام این کار منع می‌کند. سرانجام یک کارگر موزه که کارش تاکسیدرمی کردن پرندگان است به بدیعی (نقش اول فیلم) می‌گوید چگونه در روز خودکشی‌اش چگونه با چشیدن طعم توت از انجام این کار منصرف شده است. در حقیقت کیارستمی تمام مناسبات اجتماعی و تضاد طبقاتی را نادیده می‌گیرد و اینگونه عنوان می‌کند که زندگی آنقدر شیرین است و طبیعت آنقدر بزرگ است که فقط به خاطر یک گیلاس می‌توان چشم بر هر تضادی بست!

طعم گیلاس کیارستمی بدل یک پدیده کرد؛ به سوژه رسانه‌ها. سینمای ایران خلاصه شد در او و کارگردان‌های دیگر هم مشغول تقلید از او شدند. کیارستمی بعد از طعم گیلاس همان مشی محافظه‌کار خود را ادامه داد با افراط بیشتر در فرم، از سیاست گریخت تا بزرگترین مسئله‌اش در سال‌های پس از انقلاب دیده بوسی با کاترین دنوو باشد.

کیارستمی بعد‌ها فیلم‌های به ظاهر تجربه‌گرایانه‌ای ساخت که بیشتر افراط در فرم به حساب می‌آمدند تا یک فیلم. این افراط آنقدر ادامه پیدا کرد که تماشاگران او را هو کردند. همین انتقادهای شدید بود که باعث شد کیارستمی دو فیلم آخرش را کمی کلاسیک‌تر بسازد. فیلم‌هایی که برخلاف تولید پُر سر و صدای بین المللی توفیق چندانی به ارمغان نیاوردند.

سراسر زندگی عباس کیارستمی و کارنامه هنری‌اش را که نگاه می‌کنیم شگفت‌زده می‌شویم در سراسر این زندگی طولانی هیچ اتفاقی خاصی که بتوان از آن به عنوان نقاط عطف جالب زندگی یاد کرد وجود ندارد!

کیارستمی خیلی اتفاقی پایش به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان باز شد و فیلم ساخت. فیلم‌هایی ساده و آموزشی که هرکسی می‌توانست آن‌ها را بسازد. شاید اگر کار دیگری بود (مثلاً نقاشی یا گرافیک یا عکاسی) آن کار‌ها را انجام می‌داد. این کیارستمی نبود که سینما را انتخاب کرد یا به دنبالش رفت بلکه مجموعه‌ای از اتفاقات باعث شد کیارستمی فیلم بسازد. انتخابی آگاهانه در کار نبود. این را کارنامه کیارستمی نشان می‌دهد و فیلم‌هایش با آن فرم بدوی و فضای اگزوتیک توانست به خاطر خلایی که سینما در دهه هشتاد دچارش بود به شهرت برسد.

کیارستمی کارگردانی بود که فقط در مکان و زمان مناسب حضور داشت. امروز که فیلم‌هایش را می‌بینید بیشتر از آن‌که با روشنفکر یا متفکر نواندیشی مواجه باشی با چهره‌ای ترسو و محافظه کار روبه‌رو می‌شویم که از ترس سیاست و زندگی در شهر به طبیعت پناه برده و از وقایع مهیبی مثل زلزله به این نتیجه رسیده که زندگی باید کرد.

خلاصه سینمای کیارستمی همان نمایی است که پیرمرد در فیلم «زندگی و دیگر هیچ» کاسه توآلتی را حمل می‌کند و کارگردان به جای آنکه درد پیرمرد را در تصویرش نشان دهد، نمای زیبایی از این سکانس در میان طبیعت شمال گرفته است تا یک ستایش بی‌ظرافت از فقر بسازد. این تصویری بود که غرب دوست داشت از شرق ارائه دهد و کیارستمی هم گشاده‌دستانه این کار را انجام داد. عرفان بودیستی را جایگزین نقد اجتماعی کرد و طبیعت‌گرایی ارگانیک را جایگزین نگاه دیالکتیک به طبیعت. همه چیز را به نفع یک نگاه سانتی‌مانتال حذف کرد تا فقط تقدیر بماند و طبیعت.

این ستایش بدوی از فقر، این طبیعت‌گرایی بودیستی و این ترس مواجه شدن با جامعه (و نه سیاست) چیزی بود که غرب دوست داشت از شرق ببیند و با آن حفره ایجاد شده در سینمای دهه هشتاد را پُر کند. کیارستمی شانس آورد که آن دور و بر بود کارش گرفت وگرنه ممکن بود الان به جای کیارستمی از یک کارگردان هندی، تایوانی، پاکستانی یا کره‌ای حرف بزنیم نه عباس کیارستمی.

به گزارش رویداد۲۴ مازیار اسلامی می‌نویسد: «تنها هنر کیارستمی این بود که مثل یک دربان متعهد اجازه نداد غرب بفهمد در جامعه ایران چه خبر است و با تصاویر ابهام‌آمیزی که به عنوان فیلم نشان غربی‌ها داد توانست به توهم تماشاگر غربی نسبت به شرق دامن بزند و با این کار جوایز ریز و درشتی ببرد» والا کیست که نداند به قول ایبرت، فیلم‌های پادشاه همگی لخت هستند. منتها کیارستمی بدون هیچ دلیل خاصی و فقط با توجه به نیاز جشنواره‌ها به یک چهره تازه انقدر بزرگ شده بود که کسی جرات نکند این موضوع را به صراحت بیان کند. می‌خواهید به واقعیت این برهنگی پی ببرید. یک بار دیگر طعم گیلاس را ببینید و نمای آخرش را که ناگهان کارگردان تصمیم می‌گیرد بگوید این داستان فیلم است نه واقعیت. توهم است و نه واقعیت. یک هیچ است که بی‌دلیل نود دقیقه کش آمده است. یک هیچ واقعی.

عباس کیارستمی در سال ۱۳۹۵ به علت سرطان دستگاه گوارش بستری شد و چهار عمل جراحی را پشت سر گذاشت؛ اولین عمل، عمل جراحیِ درمانی بود. دومین عمل به دلیل خونریزی داخلی صورت گرفت و سومین عمل برای برداشتن کیسه صفرا و آخرین عمل به دلیل عفونتِ پیشرفته بود. 

پس از انجام این عمل‌ها در یادداشتی نوشت: «من باورم نمیشه دیگه بتونم روی پا وایسم و فیلم کار کنم. اون تو [دستگاه گوارش] رو داغون کردند.»

کیارستمی پس از گذراندن دورهٔ نقاهت در تهران برای ادامهٔ درمان با آمبولانس هوایی کمپانی ام کی ۲ با هزینه تهیه‌کننده فیلم آخرش که ساخته نشد، راهی فرانسه شد، اما پس از چند روز در تاریخ  ۱۴ تیر ۱۳۹۵ به علت لخته شدنِ خون، سکته مغزی کرد و در پاریس درگذشت. پس از مرگ او پرونده‌ای برای بررسی قصور پزشکی در ایران تشکیل شد.

تصاویری از عباس کیارستمی

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
حمید
۰۳:۰۲ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۵
بله واقعا فیلم های کیا رستمی قصه نداره مانند ترنس مالیک در درخت زندگی وابولفضل جلیلی ولی زیبا نیست که کارگردان هیچ نقشه و طرح قبلی نداشته باشه و جلسات طولانی در مورد گیشه و آورد سوپر استار پررو
ناشناس
۲۳:۵۴ - ۱۳۹۸/۱۱/۲۹
فیلمهای کیارستمی رو دوست ندارم ولی این اقا مثل اینکه با کیارستمی پدر کشتگی داشته
حماسه ایرانی
۰۴:۱۰ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۴
به نظر من ما می توانیم با نظر دیگری در هر زمینه ای مخالف باشیم ولی چرا باید توهین کنیم؟ نویسنده این مقاله حق دارد نظرش را در مورد کیارستمی یا هر هنرمند دیگری بدهد و کسی حق توهین به او را ندارد. من با همه حرفهایش در مورد کیارستمی مواقع نیستم ولی اینکه آثار کیارستمی خنثی هستند تا حدی درست است. با نظر پوریا موافقم که سینما به هر نوع فیلمی نیاز دارد حتی سرگرم کننده. من معتقدم هینکه فیلمی می فروشد، هنرمندی در پشت آن است. به هر حال دو فیلم طعم گیلاس و خانه دوست کجاست شاهکارند و هیچ معتقد نیستم که همه آثار هنری باید سیاسی باشند. شاید برای کشوری مثل کشور ما فیلم سیاسی ساختن از اهمیت بالایی برخوردار باشد ولی دلمشغولی شخصی خود را هم به مخاطب نشان دادن هم نوعی سینما است. در سینمای اروپا هم داوید لینچ هست هم مالیک. هر دو هم هنرمندان بزرگی هستند. فریبکاری بد است مثل تبریزی و همپالکی هایش
پوریا
۱۴:۵۸ - ۱۳۹۸/۰۴/۲۴
توده ای ها معمولا دشمن کیارستمی بودند مثل رویداد 24. چه کسی گفته حتما فیلم باید مضمون اجتماعی و سیاسی داشته باشه؟ سینما به هر نوع فیلمی نیاز داره حتی فیلم های سرگرم کننده غیر هنری
ناشناس
۰۷:۰۹ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۶
فقط می تونم بگم خاک بر سر نویسنده این نقد، همه چیز ما باید سیاسی باشه از توالت رفتنمان تا سینما یمان تا خوشایند آقایان منتقد باشه
حسین
۰۹:۳۲ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۵
این مطلب با نگاه شدیداً منفی نسبت به عباس کیارستمی نوشته شده
شاید من هم بعضی از نظرات کیارستمی رو قبول نداشته باشم اما هیچ وقت نتونستم هنر خارق العاده ای که تو فیلم سازی داشت رو نادیده بگیرم
تحلیل ها بدون توجه به دیدگاه های فلسفی کیارستمی نوشته شده بودند و فاقد ارزش تحلیلی بودن
به نظرم اگه قرار باشه نقدی متوجه کیارستمی باشه باید در حوزه دیدگاه های فلسفی‌ جاری تو فیلم هاش باشه نه مسائلی که تو مطلب بالا وجود داشت
ناشناس
۰۸:۱۷ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۵
با این نقد کردنت الکیت
یحیل
۰۰:۳۷ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۵
چه مطلب بیخودی
نظرات شما