رویداد۲۴ علیرضا نجفی: علامه ذوالفنون، پدر علم نوین در ایران، همکار و شاگرد آلبرت آینشتین، بزرگترین فیزیکدان ایرانی، صاحب نظریهای بدیع در فیزیک ذرات و ... اینها چند نمونه از القاب رنگارنگی است که به دکتر محمود حسابی داده شده است. در کتابهای درسی و اذهان عمومی او را همتراز با غولهای تاریخ علم همچون اسحاق نیوتون و آلبرت آینشتین جلوه داده و اسطورههای اخلاقی و معنوی درباره زندگی او ساختهاند.
دکتر محمود حسابی یکی از چهرههای نمادینی است که ایرانیان به واسطه آن میتوانند به هوش و نبوغ ملی خود فخر کنند. البته در سالهای اخیر چهرههای نمادین دیگری مانند دکتر سمیعی «بزرگترین جراح مغز در کل جهان» نیز به ساحت فخر ایرانیان اضافه شده اما با این حال چهره دکتر حسابی هنوز کارکرد نمادین خود را حفظ کرده و این کارکرد توسط بنیاد حسابی و موزه دکتر حسابی که در آن چیزهای جذابی مانند «جای پای تاتی گربه استاد!» نمایش داده میشوند، بازتولید میشود. گویا دکتر حسابی آنقدر اهمیت دارد که لزوما جا پای گربه ایشان نیز باید مردم ایران مهم باشد.
اگر بخواهیم با صراحت و انصاف درباره این موضوع بیندیشیم ناگزیریم اعتراف کنیم که چهرههایی مانند پروفسور حسابی و سمیعی و ادعاهای غلو آمیز درباره آنها بیش از همه به سرخوردگیهای تاریخی ما مرتبط است و ربط چندانی به واقعیت ندارد. ادعای «بهترین فیزیکدانان جهان» بودن دکتر حسابی به لحاظ جوهری مانند داستانهایی است که در دهههای شصت و هفتاد درباره بیژن مرتضوی نوازنده خواننده لس آنجلس نشین ساخته بودند که او را بهترین ویولونیست جهان میدانستند و نشان این درجه هم داشتن ویولون سفید رنگ او بود!
اسطوره سازی درباره دکتر محمود حسابی بیش از همه به ضرر خود چهره تاریخی اوست و دستاوردهای عملی حسابی مانند تاسیس بسیاری از نهادهای علمی را مخدوش میکند.
به گزارش رویداد۲۴ محمود حسابی روز سوم اسفند ماه سال ۱۲۸۱ هجری شمسی در تفرش زاده شد. پدرش سید عباس معزالدوله و مادرش گوهرشاد حسابی از خاندان اشراف بودند و او در محیطی اشرافی رشد کرد. پدربزرگش معزالسلطان از افراد با نفوذ دربار قاجار بود و این جایگاه اشرافی به پدرش نیز به ارث رسید.
محمود حسابی چهار پنج سال بیشتر نداشت که پدرش به عنوان نماینده کنسولی به شامات رفت و خانواده را نیز با خود برد. تحصیلات ابتدایی حسابی در بیروت و در مدرسه کشیشهای فرانسوی بود. خاطراتی از او درباره این دوران توسط فرزندش گردآوری شده است. این خاطرات در کتابی به نام «استاد عشق» نقل شده که البته بسیار غلو آمیز و غیر قابل باور هستند.
طبق ادعای ایرج حسابی پدرش محمود حسابی به همراه برادر و مادر خود در خانه باغ بزرگی در بیروت مستقر شدهاند و تعدادی خدم و حشم داشتهاند. پدر دکتر حسابی به تهران باز میگردد و دوباره ازدواج میکند. همسر جدید او هم شرط میکند که باید زن و فرزندانت را در بیروت رها کنی تا بمیرند.
طبق خاطره داستانهای نقل شده در کتاب استاد عشق پدر دکتر حسابی دو بار برای کشتن فرزندان و زن خود به بیروت میرود، ولی موفق نمیشود! و آنها که بی خانمان شده بودند از ساختمان بزرگ سفارت به اتاق سرایدار سفارت نقل مکان میکنند. نهایتا محمود و برادرش با نهایت فقر و بدبختی بزرگ میشوند و برای خود کسی میشوند. به این ترتیب قصه عبرت آمیز مهندس ایرج حسابی با موفقیت به هپی اندینگ خود میرسد و از این ماجرا این برداشت به دست میآید که محمود حسابی بدون داشتن ارتباطات و نسب فامیلی اشرافی روی پای خودش ایستاده و تحصیلاتش را ادامه داده است. چنین روایتی از فرط ساده انگاری نوعی توهین به شعور مخاطب حساب میشود و با واقعیاتی که نزدیکان و آشنایان دکتر حسابی نقل میکردند، سازگار نیست.
اکثر کسانی که با دکتر حسابی معاشرت داشتند از خوی اشرافی او میگویند که نشانگر تربیت او در خانوادهای متمول بود. همچنین تحصیل در خارج از کشور در آن زمان برای ایرانیان عادی غیر ممکن بود و تنها خانوادههای اشراف چنین توانی داشتند.
محمد قائد در کتاب دفترچه خاطرات و فراموشی مینویسد: «در عصری که خواندن روزنامه اطلاعات و سفر به باکو و تجربهای قابل سفرنامه شدن به حساب میآمد، فاضل شدن مشکل بود چون امکانها بسیار محدود و معیشت بسیار سخت بود اما برای کسانی که به اروپا رفت و آمد داشتند و در دایره قدرت و ثروت بودند، فاضل ماندن آسان بود چون رقابت بسیار کم بود.»
در زندگینامه رسمی مرحوم حسابی از خود او نقل شده که در هفده سالگی لیسانس ادبیات گرفته، آنهم در حالی که به علت فقر دیرتر از سن معمول به مدرسه رفته است. بعد که میبیند با لیسانس ادبیات نمیتوان اقتصاد خانواده را تامین کرد، در عرض یک سال لیسانس بیولوژی میگیرد! و این مدرک نیز به کاری نمیآید و او به سراغ مهندسی ساختمان میرود و در عرض دو سال لیسانس مهندسی هم کسب میکند و با این حال با وجود داشتن سه مدرک لیسانس کاری پیدا نمیکند و مجبور میشود به کارهای سخت و طاقتفرسا در شرکتی راهسازی تن بدهد.
بین تمامی این ادعاها چیزی که میتوان آن را معتبر دانست این است که حسابی پس از تحصیل در زمینه مهندسی راه و ساختمان در بیروت به پاریس میرود و در آنجا مشغول تحصیل در زمینه مهندسی الکترونیک میشود. مدتی بعد به فیزیک علاقه پیدا میکنند و برای تحصیل در این رشته با فیزیکدانی غربی مشورت میکنند و او به دکتر حسابی میگوید که سن و سالش برای خواندن فیزیک بیش از حد بالاست. حسابی نهایتا مدرک خود را در زمینه فیزیک نظری زیر نظر فیزیکدانی نه چندان مشهور به نام امه کاتن کسب میکند و به ایران بازمی گردد.
بنیاد حسابی ادعا میکند دکتر حسابی پیش از تحصیل در رشته مهندسی الکترونیک در رشتههای پزشکی، ریاضیات، ستاره شناسی و نجوم نیز تحصیل کرده است. آنهم در حالی که برای تامین معیشت خانواده مجبور بودند سخت کار کنند و سخت بیمار و بی پول بودهاند.
شاید به همین علت یکی از القاب ساختگی او، علامه ذوالفنون است. این مدرک سازیها و داستان سراییها در حالی صورت میپذیرد که هیچ اثر پژوهشی از دکتر حسابی در زمینههای ذکر شده وجود ندارد بجز لغتنامهای که طبعا به لیسانس ادبیات او مربوط میشود که درباره آن نکتههای بسیاری وجود دارد.
قائد در بخشی از مقاله «به مردگان نمره انضباط بدهید و بگذارید استراحت کنند» درباره این ترفیعات و درجه دادنها مثالی از دادن مرتبه علمی به احمد فردید میآورد و مینویسد: «وقتی میگویند (استاد پروفسور دکتر احمد فردید) آدم فکر میکند یا از سلسله مراتب آکادمیک اطلاع چندانی ندارند یا مدارج دانشگاهی را بیش از پیش به سخره گرفتهاند. در حالی که انتشار مقالات علمی، چه از نوع جدی و چه رونویسی، برای طی مدارج آکادمیک ضروری است. مشکل بتوان به متوفایی که چیزی از او منتشر نشد -چون اساسا به نوشتن اعتقاد نداشت- مثل نقل و نبات درجه داد.»
اتفاقی که درباره فردید در فلسفه افتاد، در فیزیک و ریاضیات و نجوم و ادبیات و عمران و معماری درباره حسابی افتاد و او به استاد پروفسور دکتر محمود حسابی ملقب شد. در حالیکه نشانهای از نظریه پردازی در هیچکدام از این رشتهها در دست نیست تا دکتر به لقب پروفسور نائل شود.
به گزارش رویداد۲۴ تلاش بنیاد حسابی برای علامه ساختن از ایشان به مدرکسازی ختم نمیشود. ایرج حسابی از زبان دکتر حسابی نقل میکنند پدرش در این مدت که بیمار بوده و کار میکرده و در چند رشته تحصیل میکرده ادعا کرده است که «در آن زمان من تقریبا تمام رمانها را خواندم حتی رمانهای پلیسی.»
اگر محمود حسابی به مدت ده سال روزانه سه رمان هم خوانده باشند، تمام رمانهایی که در دهه سی فقط در فرانسه و انگلستان منتشر شده را نیز نمیتوانسته بخوانند. همچنین در کتاب استاد عشق ادعا میشود دکتر حسابی در این دوران که بیمار بوده و کار میکرده و در چند رشته تحصیل کرده و تمام رمانهای جهان را میخوانده در چند رشته ورزشی هم وارد شده و در شنا مقام آورده است. چنین ادعاهای چیزی بیش از غلو و بزرگنمایی است و به نوعی جنون دامن میزند.
به گزارش رویداد۲۴ محمود حسابی پس از اخذ مدرکش با توجه به نفوذی که بین سیاسیون ایران داشت در سال ۱۳۰۶ به ایران بازگشت و در وزارت راه مشغول به کار شد. در آن دوره خدماتی هم انجام داد که تاسیس نهادهای علمی در کشور، مانند دارالمعلمین و دانشکده فنی دانشگاه تهران از آن جمله بود. کارهایی عملی دکتر حسابی در زمینه تاسیس مراکز علمی در ایران نقطه مثبت کارنامه اوست. البته واضح است که دانشگاه تهران توسط عیسی صدیق و رضا شاه پهلوی تاسیس شد، ولی طرفداران حسابی اصل تاسیس دانشگاه تهران را به او منسوب میکنند که یقینا نادرست است.
حسابی پس از بازگشت به ایران نفوذ زیادی در ساختار قدرت پیدا کرد و برای سه دوره سناتور انتصابی شاه در مجلس سنا شد و برای مدت کوتاهی به کابینه دکتر محمد مصدق وارد شد.
حسابی همچنین در دانشگاه در رشته فیزیک تدریس میکرد. بنیاد حسابی درباره او میگوید نظریهای در علم فیزیک به نام او ثبت شده است. اما بررسیها نشان میدهد هیچ نظریهای در فیزیک ندارد و ادعای برخی مبنی بر وجود «نظریه ذرات ماده» کذب محض است و با یک جستجوی ساده اینترنتی میتوان فهمید که حسابی بین فیزیکدانان ایرانی نیز جزو مهمترینها نبود و هیچ مقاله معتبری از او وجود ندارد که مورد استناد دانشمندان باشد و درمجموعه تاریخ علم فیزیک [من جمله تاریخ فیزیک چند جلدی هاروارد] که حتی فیزیکدانهای متوسط دنیا را نیز در آن معرفی کردهاند، نامی از او برده نشده است.
دکتر رضا منصوری فیزیکدان درباره نظریه علمی مدکتر حسابی میگوید: این چیزی که به عنوان« نظریه دکتر حسابی درباره ماده» مطرح شده، وجود خارجی ندارد و ادعای پسر اوست.
ایرج حسابی برنامهای از فعالیتهای پدر را اینگونه توضیح داده است: «برنامه روزمره ایشان در منزل به این صورت بود: ساعت ۷/۳۰ صرف صبحانه، ساعت ۹ کار روی لغات زبان فارسی، ساعت ۱۱ کار روی نظریه بینهایت بودن ذرات، ساعت ۱۲/۳۰ صرف ناهار و استراحت، ساعت ۴ بعدازظهر مطالعه علمی و اخبار روز، ساعت ۸/۳۰ صرف شام، ساعت ۹/۳۰ خواندن مجلات خارجی و بالاخره آخر شب آموختن زبان آلمانی.»
طبق ادعای فرزند حسابی، نظریه ذرات ماده محصول کارهای روزانه استاد از ساعت ۱۱ تا ۱۲/۳۰ بوده است. شاید این زمانبندی و کار یکساعته برای ارائه نظریه را باید محصول ناآشنایی ایرج حسابی با نظریههای علمی دانست.
محمود حسابی پس از بازگشت به ایران در دانشگاه فیزیک درس میداد، ولی جزو استادان برجسته نبود. دکتر ضیا موحد که مهمترین منطقدان ایرانی در قید حیات است، تا مقطع فوق لیسانس در زمینه فیزیک تحصیل کرده و در مقطع لیسانس شاگرد دکتر محمود حسابی بوده است. ضیا موحد در مصاحبهای میگوید: «من دو درس اپتیک و نظریه الکترومغناطیس را در مقطع لیسانس با دکتر حسابی گذراندم. در آن زمان ایشان سناتور بودند و به همین دلیل رفت و آمد باشکوهی به دانشگاه داشتند و با ماشین و راننده شخصی میآمدند. در کلاس درس هم خودشان تدریس نمیکردند. دانشجویان را به صورت اتفاقی انتخاب میکردند تا بیایند و درس را توضیح دهند و خودشان نیز در این میان گاهی نظری میدادند. جزوه دکتر حسابی پر از غلط بود و ما از اول تا آخر ترم دائما باید کلنجار میرفتیم تا ببینیم این طرف معادلههای جزوه با آن طرفش جور در میآید یا نه. او به هیچ وجه معلم خوبی نبود. دکتر خمسوی بسیار معلم و فیزیکدان بهتری نسبت به ایشان بودند.»
در همان زمان کسانی مانند دکتر خمسوی بودند که مراتب علمیشان بسیار بالاتر از دکتر حسابی بود، ولی به علت نفوذ سیاسی محمود حسابی مهجور مانده بودند. دکتر خمسوی دو مقاله در مجله علمی نیچر منتشر کرده بود و اعتبار جهانی داشت. از فیزیکدانان بعدتر هم کسانی مانند دکتر اردلان و دکتر گلشنی مقالاتی در سطح بین المللی دارند اما دکتر حسابی هیچ کار پژوهشی جدی در این حد و اندازه ندارد؛ با این حال پروپاگاندای بنیاد حسابی و صدا و سیما و ... چهرهای در حد انیشتین و نیوتون از او ساخت. شاید بزرگترین شانس محمود حسابی این بود که در زمانه مناسبی زیست؛ چه آنکه شاگردان او بسیار بزرگتر و نامورتر از او بودند و احتمالا اگر پروفسور چند سالی دیرتر به دنیا میآمد، کارش در تدریس فیزیک بیشتر از تدریس کلاس خصوصی نبود.
به گزارش رویداد۲۴ دکتر رضا منصوری فیزیکدان و رئیس انجمن فیزیک ایران در این مورد چنین میگویند: «دکتر حسابی هیچ نظریهای در زمینه فیزیک نداشتند. مقالاتی که دکتر حسابی برای مجلات علمی فرستاده موجود است. داور مقالات غلطهای ایشان را گرفته و ما همه اینها را به صورت مستند منتشر کردیم. در مقالهای که در ارتباط با یکی از محاسبات ایشان درباره ماده است اشتباه محاسباتی وجود دارد و داور مقاله را رد کرده است. مقالهای شامل اشتباه محاسباتی و پس فرستاده شده از سوی داور مقاله.»
دکتر منصوری درباره غلوهایی که درباره محمود حسابی میشود خود ایشان را بی تقصیر نمیداند. او میگوید: دو سال پیش برای اولین بار عکسی از دکتر حسابی در یکی از روزنامههای سال ۱۳۳۲ دیدم که تیترش این بود «مردی که اینیشتین هم حرفهای او را نمیفهمد.» یعنی خود دکتر حسابی از غلوهایی درباره او صورت میگرفت، آگاه بود.
زمانی که به ساختن اسطورهای دروغین از دکتر حسابی میاندیشیم سازگاری این چهره نمادین با ایدئولوژیهای شوونیستی کاملا عیان است. خود ایشان در سال ۱۳۴۲ سخنرانی مشهوری ایراد کردند درباره «فیزیک جدید و فلسفه ایران باستان» که بعدا به صورت جزوه در آمد و منتشر شد.
مطالبی که دکتر محمود حسابی در آن سخنرانی گفتند ارزش علمی نداشت و تنها به کار جعل ایدئولوژیک تاریخ میآمد که در آن دوره تمرکز اصلیاش بر ساختن یک تاریخ دروغین از ایران باستان بود که در نهایت قرار بود جایگاه نمادین شاهنشاه را تثبیت کند. این گرایش به ایران باستان با اسلامگرایی دکتر حسابی همراه بود؛ او پس از افتتاح درمانگاه گوهرشاد حجاب را برای کارکنان آنجا اجباری کردند. درباره او گفته میشد تحصیلات بالای لیسانس را برای زنان مناسب نمیدید.
حسابی همچنین زبان فارسی را برای اینکه زبان علم شود بسیار مناسب میدانست که این نیز در زمره همان تبلیغات شوونیستی بود. شاید به دلیل همین نگاه به زبان فارسی بود که دکتر حسابی را بر آن داشت که اواخر عمرش دست به تالیف یک دیکشنری عجیب بزند که در سال ۱۳۷۲ یک سال پس از مرگ او منتشر شد. یک نمونه از این دیکشنری عجیب برای پی بردن به ماهیت آن کافی است. حسابی در برابر واژه ساده Hope این معادلها را پیشنهاد میکند: «اّس، اندی، الچخت، اند، اوس، اومید، اومیذ، بیوس، پَرمو، پرکر، یرمر، مخت، نابیوسان»
معادل کلمه توپ در دیکشنری استاد اینگونه است: «آلُفته، بذَه، غلوله، قُروهه، گروهه، کُلُنبه، گُله، گو، گول، گویه، گولی، گوئی، لُک»
محمد قائد در کتاب «دفترچه خاطرات و فراموشی» در مقاله «به مردگان نمره انضباط بدهید و بگذارید استراحت کنند» درباره این اثر مینویسد: «ششصد و پانزده صفحه به قطع وزیری پر است از واژههای زبان یاجوج ماجوج. میپرسید این کلمات چیست؟ به احتمال ۴ درصد واژههایی از تمام زبانهایی که در ۵۰۰۰ سال گذشته در فاصله بین النهرین تا فاصله ماورالنهر وجود داشته؛ و به احتمال ۵۱ درصد علامتی است برای بیماری نئولوژیسم؛ بیماری لغتسازی که استاد در سالهای آخر عمر گرفتار آن شده بود. چاپ شدن این کلمات در ۳۰۰۰ نسخه تنها یک معنی میتواند داشته باشد: کسانی که در بزرگداشت آن فقید سنگ تمام گذاشتهاند به خودشان زحمت ندادهاند کشف رمز کنند که اینها یعنی چه. تلی از کاغذ هدر دادند و قضاوت را به خریداران ِ اغفال شدهای سپردند که مات و مبهوت به این کلمات خیره خواهند شد.»
قائد مینویسد: «برخورد استاد با زبان برخوردی است شبه ریاضی و ظاهرا تمرین میکرده تا ببیند با مجموعهای از حروف چند کلمه میتوان ساخت. یعنی بازی و سرگرمی... شاید چون استاد هیچگاه با دقت به یک فرهنگ لغت نگاه نکرد.»
دکتر حسابی با توجه به نفوذ خود در مراکز آموزشی و نظام قدرت داشت به سفرهای زیادی میرفت که از جمله این سفرها سفر به ایالات متحده و ام.آی.تی است. آلبرت آینشتین که در آن زمان در ام.آی.تی مستقر بود و بزرگترین فیزیکدان زنده جهان محسوب میشد، مدت زمانی را برای دیدارهای عمومی خود اختصاص میداد که در یکی از این دیدارها دکتر حسابی نزد او رفته و با ایشان دیدار کرده است؛ مانند بسیاری دیگر که همگی آنها لزوما دانشمند هم نبودند. تنها ارتباط حسابی با آینشتین همین بوده و آن دو نه مقالهای با هم منتشر کردهاند و نه حسابی در ام.آی.تی تحصیل کرده که شاگرد آینشتین باشد.
روایت این ملاقات ساده در زندگینامه حسابی توسط فرزندش اینگونه نقل میشود که پدرش نظریهای درباره ذرات داشته که میخواسته آن را با بزرگان فیزیک در میان بگذارد. پس از آن نام تمام فیزیکدانان برجسته قرن بیستم را ردیف میکند و از زبان دکتر حسابی میگوید: «در کشورهای مختلف با دانشمندانی، چون بور، فرمی، بورن، دیراک و شرودینگر دیدار کردم. نظر آنها این بود که، چون نظریههای من خیلی پیچیده است بهتر است به سراغ پروفسور اینشتین بروم.» در ادامه به نقل از حسابی اینگونه روایت میشود که چون شرودینگر و دیراک از فهم نظریهاش عاجز بودند نزد آینشتین میرود و رابطه صمیمانهای بین آن دو شکل میگیرد و حسابی با اشعار حافظ و آیات قرآن اینشتین را تحت تاثیر قرار میدهد و او و دیگر فیزیکدانان بزرگ جهان را [که در آن زمان هیچکدام با هم در ام. آی. تی نبودند] برای مراسم نوروز به خانهاش دعوت میکند.
اغراق درباره حسابی و رابطه او و آینشتین تا به جایی رسید که در فضای مجازی و تعدادی از نشریات عکس آینشتین با دوست و همکارش کورت گودل [ریاضی دان مشهور] را به اسم «عکس پروفسور حسابی با اینشتین» جا زدند.
دکتر حسابی مدتها پیش از انقلاب بازنشسته شده بود و در ابتدای دوران انقلاب به دلیل رابطه سیاسی با حکومت پهلوی مورد غضب انقلابیون قرار گرفت. گفتمان ایدئولوژیک، اما به زودی دریافت که حسابی نمونه خوبی برای فخر به فرهنگ ایرانی-اسلامی میتواند باشد و مراتب تجلیل و ستایش از او را برقرار کرد و استاد به مرتبهای از قداست برده شد که جای پای گربهاش نیز برای مردم باید اهمیت پیدا میکرد اما درواقع حسابی تکنسینی معمولی بود که چهره نمادین او [مانند خلفش دکتر سمیعی] میتواند ابزار صرفی برای هرگونه ایدئولوژی باشد تا در کمیت عناوینشان خود بدون نظر به محتوا مظهر موفقیت و افتخار باشند.
قائد در بخشی از همان کتاب درباره درباره غلوهای تاریخی نسبت به شخصیتها و بزرگ کردن نالازم آنها مینویسد: «گاه حتی به شغل و وظیفه متوفی هم درست توجه نمیکنند. درباره روحانی متوفایی که در سالخوردگی درگذشته است مینویسند سراسر عمر را به زهد زیست. از طریق پارسایی ذرهایی تخطی نکرد و لحظهای از یاد خدا غافل نشد. اما یک مرد روحانی، بنا به تعریف، لزوما قرار است زاهد و پارسا بماند و دائما به یاد قادر متعال باشد چون از نوجوانی برای این نوع زندگی به عنوان شغل و حرفه تعلیم دیده و آن آداب و آئین را سالها تمرین کرده است. چنین توصیفی بیشتر به حشو قبیح و شبههآفرینی و بلکه به شوخی میماند تا به مدح. انگار درباره افسر درگذشته ارتش بنویسند متوفی نه تنها تیراندازی با سلاح کمری، بلکه کار با تیربار را هم بلد بود.»
محمود حسابی در دوازدهم شهریور ماه سال ۱۳۷۱ در ژنو درگذشت و در شهر تفرش در آرامگاه خانوادگی به خاک سپرده شد. در نهایت باید گفت که او معلم سادهای بود که در حد خودش خدمات عملی زیادی برای کشورش داشت؛ اسطورهسازی از او نه تنها غیر اخلاقی است بلکه باعث مخدوش شدن خدمات واقعی خود ایشان میشود.
منابع:
آشنایی با دکتر حسابی/ محمد امین بابا ربیع/ انتشارات موسسه نشر و تحقیقات ذکر
زندگی نامه استاد مرحوم دکتر حسابی/ محمدتقی توسلی/
استاد عشق/ ایرج حسابی/ نشر بنیاد حسابی
شیادی زیر لوای مرحوم حسابی/ رضا منصوری
او استاد خوبی نبود، نابغه هم نبود/ مصاحبه با ضیا موحد در سال ۱۳۹۱
فرهنگ حسابی/ انتشارات فروشی
دفترچه خاطرات و فراموشی/ محمد قائد/ انتشارات طرح نو
ببین خدا وکیلی انگشت کردی تو لونه زنبور ببین همه زنبور ریختن بیرون یه نیشت زدن حالا خوب شد