صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

يکشنبه ۰۵ آذر ۱۴۰۲ - 2023 November 26
کد خبر: ۱۸۴۴۹۲
تاریخ انتشار: ۰۰:۵۰ - ۱۹ مرداد ۱۳۹۸
تعداد نظرات: ۸ نظر

تقی ارانی شیمیدان انقلابی

تقی ارانی یکی از مشاهیر ایران در دوره پهلوی بود. او از متفکران چپگرای ایران به شمار می‌رود که بیشتر به عنوان رهبر معنوی حزب توده شناخته می‌شود اما خط مشی او بسیار مترقی‌تر از حزب توده بود. تقی ارانی در سال ۱۳۱۴ با گروه موسوم به ۵۳ نفر دستگیر شد و در سال ۱۳۱۸ در زندان رضا شاه پهلوی به قتل رسید. کتاب ۵۳ نفر اثر بزرگ علوی به ماجرا‌هایی که بر این گروه در زندان گذشته می‌پردازد.

رویداد۲۴ تقی ارانی از مهمترین متفکران ایران بود که به عنوان رهبر فکری گروه بازداشت شده ۵۳ نفر در ایران شناخته می‌شود. ارانی مدیر مجله دنیا بود که تقریبا تمام روشنفکران چپگرای آن زمان را در این مجله جمع کرده بود. ارانی در سال ۱۲۸۲ در تبریز به دنیا آمد و در بهمن سال ۱۳۱۸ در حالی که تنها ۳۶ سال داشت، در زندان رضا شاه پهلوی به علت سمی که مأموران به او داده بودند به قتل رسید. احمد شاملو شعر «قصیده برای انسان ماه بهمن» را برای تقی ارانی سروده است. عموماً تقی ارانی را پدر معنوی حزب توده می‌نامند. اما مروری بر زندگی و آثار او نشان می‌دهد که خط مشی ارانی تا چه حد از مرام و مسلک نهایی این حزب متفاوت بوده است.

در دوران جنگ جهانی اول، روشنفکران اروپانشین ایرانی عموماً تحت تأثیر همان خط فکری‌ای قرار داشتند که برای مثال بر مجلۀ کاوه حاکم بود. این نشریه که در برلین چاپ می‌شد، تحت شعار اتحاد اسلامی از بلوک آلمان-عثمانی حمایت می‌کرد.

پس از پایان جنگ جهانی اول و فروپاشی عثمانی، مجلۀ کاوه با خط فکری غرب‌پرستی به مدیریت سیدحسن تقی زاده به کارش ادامه داد: «ایران باید ظاهراً‌ و باطناً و جسماً و روحناً فرنگ‌مآب شود و لاغیر.»

پس از مجله کاوه نوبت به انتشار «مجلۀ ایرانشهر» توسط حسین کاظم زاده رسید که در جریان مناقشات ایران-ترکیه بر سر مسألۀ آذربایجان، شعار غرب‌گرایی را با تکیه بر شوونیسم فارس و عظمت‌طلبی آریایی دنبال می‌کرد.

تقی ارانی در آلمان

در سال‌های ابتدایی دهۀ ۱۳۰۰ جمعیت «امید ایران» که تحت حمایت هر دو دولت ایران و آلمان بود و جمعی از دانشجویان اعزامی به برلین را در بر می‌گرفت، در بیانیۀ «ما چه می‌خواهیم؟» بر تداوم خط فکری نشریات کاوه و ایرانشهر صحه گذاشت: «ما می‌خواهیم با حفظ مزایای اخلاق ذاتی ایران این سخن بزرگ را به کار ببندیم: ایران باید روحاً و جسماً و باطناً و ظاهراً فرنگی‌مآب شود.»

این جمعیت با چاپ نشریۀ «نامۀ فرنگستان» برنامۀ خویش را به این نحو صورت‌بندی کرد: «ایران به یک دیکتاتور همچون موسولینی نیاز دارد. موسولینی ظاهراً به پارلمان عقیده دارد ولی در مواقع ضروری، به کمک تهدید، اکثریت را برای خود تهیه کرده و لوایح مورد نظرش را به تصویب می‌رساند. اگر می‌خواهید در ایران نیز لذت تمدن اروپایی را بچشید، باید اینگونه دیکاتور‌هایی را تولید کنید. دیکتاتور ایدئال با هر قدم خود، سیر تکامل را چندین سال پیش می‌برد.»

کمی بعد سیاست‌های ایرانیان برلین‌نشین با ظهور رضا شاه پهلوی کمال مطلوبش را بازیافت. این سیاست چیزی نبود جز ترکیبی نامتجانس از خرافات مذهبی، شوونیسم آریایی و غرب‌پرستی. این جو فکری برلین چنان نافذ بود که حتی تقی ارانی نیز به هنگام تحصیل در برلین (۱۳۰۱-۱۳۰۷) تحت تأثیر آن، سیاست ناسیونال-امپریالیستی را در پیش گرفت؛ با این حال این ارانی این شانس را داشت که به سبب تحصیل در رشتۀ شیمی و موضوع رسالۀ دکترایش با عنوان «خواص احیاکنندۀ اسید هیپوفسفریک» به سوی دستگاه‌های علمی جلب شود و از خرافات این قبیل گروه‌ها فاصله بگیرد.

آشنایی تقی ارانی با مارکسیسم

رسالۀ «اصول علم فیزیک» ارانی که در سال ۱۳۰۴ در برلین انتشار یافت، به خوبی ریشه‌های اولیۀ تفکر مارکسیستی او را آشکار می‌سازد. او در مقدمۀ این کتاب می‌نویسد: «بر خلاف دستگاه‌های خرافاتی، سلسلۀ علوم دقیقه رشته‌ای متوالی است از کلیات و اصول علوم بشری که از مادی‌ترین علوم طبیعی (فیزیک و شیمی) شروع می‌شود؛ سپس تأثیرات ماده را روی حالت روحی مطالعه می‌کند (بیولوژی و پسیکولوژی) و بالاخره در دایرۀ همین معلومات، حد ارزش علوم را با اصول ماترالیسم دیالکتیک مورد بحث قرار می‌دهد.»

دوستی با چهره‌هایی همچون احمد اسدی و مرتضی علوی (دانشجویان اقتصاد) در تکامل افکار تقی ارانی موثر افتاد. ارانی در این دوره با انتشار کتاب «تئوری‌های علم» بیش از پیش به دیدگاه‌های لنینیستی نزدیک شد؛ یعنی نه تنها به تأسی از کتاب «ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم» گزاره‌های حسی-انتقادی و رویکرد پوزیتیویستی را نفی کرد، بلکه در پایان قول داد که در آینده، نظرات لنین را در این زمینه تکمیل کند.

ارانی، اسدی و علوی، در سال ۱۳۰۴ دست به تأسیس «فرقۀ جمهوری انقلابی ایران» زدند و به انتقاد از وضع موجود پرداختند: بیانیه علیه تاج‌گذاری رضا شاه پهلوی، افشاگری علیه تیمورتاش در جریان سفرش به برلین، چاپ شب‌نامه علیه استعمار انگلستان و پخش آن در هند، انتشار کتابچه‌های افشاگرانه‌ای همچون «بیان حق» در آلمان و ارسال‌شان به ایران از جمله اقدامات آنها بود. کتابچۀ «بیان حق» در آن دوره تاثیر زیادی در جامعه گذاشته بود. گفته می‌شد «تأمینات و پلیس طهران سخت به دردسر افتادند و به زحمت نسخه‌هایی از آن را از زیرخانه‌ها جمع کردند.»

نگارش جزوه بیان حق توسط تقی ارانی

در جزوۀ «بیان حق» می‌خوانیم: «همانطور که عامل منهدم‌کنندۀ حکومت اشراف، طبقۀ بورژوازی بود؛ به همین شکل طبقۀ کارگر در ممالک سرمایه‌داری عامل محو کنندۀ حکومت بورژوازی و برقرارکنندۀ اصول سوسیالیسم و حکومت کارگران و دهقانان خواهد بود. انقلاب ۱۹۱۷ روسیه شاهدی بر این مدعاست. پس از انقلاب بلشویکی روسیه، امپریالیسم انگلستان که نارضایتی ملت ایران را از حکومت طبقاتی اشراف به خوبی حس کرده بود، برای اجرای مقاصد خود و فریب دادن ملّت ایران، در جستجوی یک «مرد ملّی» برآمد که از یک طرف مورد اعتماد مردم و از سوی دیگر دست‌نشانده و گوش‌ به‌ فرمان امپریالیسم باشد. امپریالیسم انگلستان این «مرد ملی» را در وجود رضاخان بازیافت. یک رشته عملیات‌های رضاخان و خرید چند عدد آئروپلان [مقصود هواپیما] و تشکیل یک قشون دولتی که به قیمت خون مردم ایران تمام شد، باعث فریب تودۀ تاجر و منورالفکر شده و مانع این بود که این توده پی به حقیقت رژیم کنونی ایران ببرد. ولی این اقدامات که مایۀ فریب بورژوازی بود، در نظر دهقانان علی‌السویه بود. برای دهقانان ایران که در مقابل غارتگری ملاکین و اشراف دارای هیچ حقوقی نیستند، هیچ فرقی بین غارت‌گران دوران قاجار و امیران لشگر رضا خان وجود ندارد. البته اگر راهزنان دیروزی از روی اعتقادات مذهبی دارای رحم و مروت بودند، راهزنان امروزی این یکی را هم ندارند.»

پس از انتشار جزوۀ بیان حق، فرقۀ ارانی توانست دانشجویانی همچون محمدعلی جمالزاده [رمان نویس ایرانی]، ایرج اسکندری [بعدها دبیر اول حزب توده ایران شد]، خلیل ملکی [از اعضای هیات موسس جبهه ملی اول]، عبدالحسین نوشین [نمایشنامه نویس چپگرا و مصحح شاهنامه مسکو] و محمد بهرامی [سومین دبیر اول حزب توده ایران] را به خود جلب کند و به یک نیروی سیاسی تأثیرگذار تبدیل شود. از سوی دیگر اعضای فرقۀ جمهوری انقلابی، بیش از پیش به کمینترن (سازمان بین‌الملل سوم کمونیستی به مرکزیت شوروی) نزدیک شدند.

در همین زمان دولت‌های بریتانیا و ایران، به کمک صنایع انحصاری فولاد کروپ، دولت آلمان را تحت فشار گذاشتند که اعضای فرقه را از کشور بیرون کند. در نتیجه احمد اسدی، تقی ارانی و مرتضی علوی به نوبت آلمان را ترک کردند تا فعالیت سیاسی خود را در محیطی دیگر پی بگیرند.

گرایش طبقاتی تقی ارانی

به گزارش رویداد۲۴ بسیاری از چهره‌های شناخته‌شده‌ی چپ ایران، دیدگاه‌های ارانی را دربارۀ مبارزۀ طبقاتی، غیردیالکتیکی نامیده‌اند. آنها معتقدند که نقص ارانی در آن است که او از مطالعات علمی‌اش راجع به فیزیک و شیمی، به سوی مارکسیسم گرایش یافت و همین آغازگاه باعث شد که مارکسیسم او به مبارزات طبقاتی پیوند نخورد.

نورالدین کیانوری در «ویژه‌نامۀ سی‌امین سالگرد دکتر ارانی» می‌نویسد: «استنباط دکتر از مسألۀ دترمینیسم (جبر اجتماعی) طوری است که به نظر می‌رسد به دیالکتیک «ضرورت و تصادف» و تأثیر متقابل آن‌ها در سیر تکاملی مبارزۀ طبقاتی، به حد کافی توجه نداشته است.»

خسرو شاکری نیز در کتاب «اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دمکراسی و کمونیستی ایران» می‌نویسد: «درک ارانی از مارکسیسم کمابیش سطحی، علمی و غیرفلسفی بود و به بیشتر به ماتریالیسم علم‌گرایان قبل از مارکس نزدیک بود تا ماتریالیسم دیالکتیک.»

مصطفی شعاعیان نیز در کتاب «چند نوشته» می‌نویسد: «جان ارانی با سرشتی طبقاتی قوام نیافته است و او به وضوح در تندآب‌های ماتریالیسم خرده‌بورژوایی و ناطبقاتی شناور است.»

حمید احمدی نیز در کتاب «تاریخچۀ فرقۀ جمهوری انقلابی ایران و گروه ارانی» با استناد به بازجویی‌های دوره رضاخان ادعا می‌کند که دکتر ارانی بر خلاف کمونیست‌ها از ابقای مالکیت خصوصی دفاع می‌کرد و اشتراکی شدن وسایل تولید را قبول نداشت.

تقی ارانی دربارۀ گرایش‌های علمی‌اش در ابتدای کتاب «ماتریالیسم دیالکتیک» می‌نویسد: «علم زادۀ احتیاجاتی است که در طی منازعات انسان با طبیعت و با طبقات حاکم اجتماع تولید می‌شود.» او در این مقاله نشان می‌دهد که چگونه سیادت بورژوازی، لاجرم به رشد خرافات و تضعیف گرایش علمی منجر می‌شود؛ بنابراین از نظر خود تقی ارانی، علم‌دوستی یک متفکر تماماً ناشی از تعهد او به مبارزۀ طبقاتی است.

با وجود این بیان صریح، هنوز بسیاری از منتقدان، علم‌گرایی را مترادف «بی‌توجهی به مبارزۀ طبقاتی» می‌دانند و این اتهام را تقویت می‌کنند. برای مثال حمید احمدی می‌نویسد: «در سال ۱۳۰۸ خط نظری-سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست ایران مبتنی بر «جبهۀ واحد نیرو‌های ملی و دمکراتیک» بود که با انتقاد سخت آوتیس سلطان زاده مواجه شد. اما کمیتۀ مرکزی با خط فکری ارانی در «فرقۀ جمهوری انقلابی ایران» همراه شده بودند که تحولات ملّی و بورژوایی را مناسب جامعۀ ایران می‌دانست. آنان تحت تأثیر ارانی باور داشتند که قدرت گرفتن بورژوازی در جامعه‌ای همچون ایران، موجب تکامل نیرو‌های مولد می‌شود و پایه‌های اجتماعی عالی‌تری را ایجاد خواهد کرد؛ بنابراین مخالفان سلطان‌زاده در حزب کمونیست ایران با شعار «انقلاب کارگران و دهقانان» مرزبندی صریح پیدا کردند.»

این نقد البته نتوانست نقدی جدی در مقابل «مارکسیسم علم‌گرای ارانی» محسوب شود؛ چه آنکه «فرقۀ جمهوری انقلابی ایران» در درجۀ اول با گرایش ضد رضاخانی آن تشخّص می‌یافت. این گرایش در نوشته‌های سلطان زاده نیز بسیار پررنگ است. از قضا برخلاف سلطان‌زاده و ارانی، موضع کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست ایران عبارت بود از حمایت از رضا شاه پهلوی. البته این موضع نادرست با پیگیری سلطان‌زاده اصلاح شد؛ از این جهت «فرقۀ جمهوری انقلابی ایران» هیچگاه رویکرد بورژوا-امپریالیستی نداشت.

گرایش طبقاتی تقی ارانی به صورت مشخص در «پول از نظر اقتصادی» مشخص است: «قدوسیّت پول و طلا، از روابط طبقاتی موجود در جامعۀ کنونی ناشی می‌شود و بر خلاف تصورات برخی حکماء و عرفاء نمی‌توان قدرت آن را با تبلیغ «اخلاقیّات» از بین برد. راه صحیح این است که روابط اجتماعی را طوری تغییر داد که قدرت اشیاء بر افراد، برای همیشه معدوم و مضمحل گردد. تنها در چنین شرایطی، یعنی در اجتماعی که اقتصاد مبتنی بر برنامه‌ریزی آگاهانه و نقشۀ معین و دقیق است، دورۀ قدرت فلز زرد سپری می‌شود.»

واضح است که معنای اصطلاح «قدرت اشیاء بر انسان» عبارت است از مالکیت خصوصی وسایل تولید. از این جهت سخت بتوان درک ارانی از سلطۀ طبقاتی را نادیده گرفت و او را را به «بی‌توجهی به مسألۀ طبقاتی» متهم کرد.

اتهامی که تحت عنوان «نواقص مارکسیسم ارانی در خصوص مسألۀ طبقات» بیان می‌شود، در حقیقت نواقص جامعۀ ایران بود که در عملکرد‌های ارانی بازتاب می‌یافت. ارانی پس از بازگشت به ایران، «مجلۀ دنیا» را انتشار می‌دهد که گروه مخاطبان آن عمدتاً روشنفکران هستند، نه کارگران و دهقانان.

خود او دربارۀ این مسأله می‌نویسد: «جامعۀ ایران را باید همچون جامعه‌ای دهقانی در نظر بگیریم که نطفه‌های صنعت دارد در آن رشد و نمو می‌کند. از ۱۰ میلیون نفوس این ملت، ۶ میلیون دهقان در سرزمین گشاد ایران پراکنده‌اند که دور از یکدیگر، عموماً فقیر و بی‌سواد و در قید اسارت تعصبات و خرافات‌اند. تحت تأثیر این فلاکت‌های طبیعی و اجتماعی، دهقانان ایرانی عموماً ترسو، مطیع، متعصّب و مکار هستند. عجالتاً برای این توده‌ها، مطبوعات (من‌جمله مجلۀ دنیا) وجود خارجی ندارد. از ۴ میلیون نفر شهری، تقریباً ۲ میلیون نفر باسوادند؛ یعنی تمام طبقۀ متمول و ۱ میلیون نفر از طبقۀ متوسط. ۲ میلیون نفر کارگر شهری و عملۀ کارخانه‌ها نیز بی‌سواد بوده و توجهی به مطبوعات ندارند؛ بنابراین یک جریدۀ مترقی نمی‌تواند در میان کارگران و دهقانان مخاطبان وسیعی بیابد. نتیجتاً مجلۀ دنیا باید بر این موضوع تمرکز نماید که جلوی فساد و انحطاط منورالفکرانی را بگیرد که نفع‌پرستی و پول‌پرستی جامعۀ جدید، دارد هر نوع قدرت اخلاقی را در آنان نابود می‌کند. منورالفکران اگر به چنین فسادی دچار شوند، نه تنها نخواهند توانست این جامعۀ عقب‌مانده را هدایت کنند، بلکه آن را در فساد خویش مضمحل خواهند کرد.»

بنابراین درست است که به قول مصطفی شعاعیان «اکثر روشنفکرانی که ارانی جذب گروه خود کرد، جز چند کارگر و روشنفکر بی‌چیز، اکثراً از طبقات ممتاز و بالای جامعه بودند.» اما برای تفسیر صحیح این گرایش، باید نخست شرایط اجتماعی ایران را در نظر داشت؛ تلاش تقی ارانی را برای «سواد آموزی» به کودکان کارگر را در نظر گرفت و سپس در مورد فعالیت‌های «مجلۀ دنیا» در سال‌های انحطاط و اختناق رضاخانی به قضاوت نشست. همچنین طبق اسناد پلیس ترکیب حلقۀ ۵۳ نفری ارانی بدین شکل بوده است: ۲ نفر دهقان فقیر، ۱۱ نفر کارگر یدی، ۵ نفر معلم، ۱۲ نفر کارمند ساده، ۱۱ نفر دانشجو و مابقی جزو طبقات مرفه.

تقی ارانی و نشریه دنیا

پس از خروج ارانی از برلین، هستۀ مرکزی «فرقۀ جمهوری انقلابی ایران» سه شقه شد: احمد اسدی روابطش را با سوسیال دموکرات‌های اروپای غربی گسترش داد. مرتضی علوی به شوروی رفت و به عضویت حزب کمونیست درآمد. ارانی نیز به ایران بازگشت و به مدد انتشار مداوم «مجلۀ دنیا» توانست گروه موسوم به «۵۳ نفر» را پایه‌گذاری کند. در عین حال (به شهادت اردشیر آوانسیان و بزرگ علوی) «ارانی به فعالیت‌های احمد اسدی به دیدۀ شک و تردید می‌نگریست.»، اما به واسطۀ آموزش دادن بزرگ علوی، روابطش را با مرتضوی علوی بلشویک حفظ کرد و به طور مداوم از طریق نامه با او به تبادل نظر پرداخت.

به گزارش رویداد۲۴ الگوی فعالیت تقی ارانی در مجلۀ دنیا و گروه ۵۳ نفر، بسیار شبیه رویه‌ای است که کمینترن در خصوص اعضای حزب کمونیست ایران (در اواخر قاجار و اوایل پهلوی) به کار می‌بست. بسیاری از کادر‌های این حزب قدیمی، پس از فرار از دست رضا شاه پهلوی و پناهندگی به شوروی، از همان روز نخست به «مدرسه‌های حزبی» اعزام می‌شدند تا «پیش از هر چیز سواد خواندن و نوشتن بیاموزند.» ارانی همچنین در دوره‌ای تلاش کرد به کمک اکبرآقا افشار، فرم‌بند چاپخانه دنیا «صندوق برای کارگران» را تاسیس کند که با دخالت پلیس سیاسی ناکام ماند.

ارانی در دادگاه ۵۳ نفر، پیش از دفاع از اعضای گروه خود، از حقوق دهقانانی دفاع کرد که در زندان گرفتار شده بودند. او در پاسخ به اعلام جرم «مرام اشتراکی گروه ۵۳ نفر» گفته بود: «آقای قاضی! علامت مشخصۀ اشتراکیون داس و چکش است! یعنی فرقۀ اشتراکی مال کارگران و دهقانان است و فقط در موارد استثنایی به کسبه و اصناف اطمینان موقت می‌نماید؛ ولی عناد اشتراکیون با اشراف و تجار و روحانیون به قدری شدید است که بسیاری از متهمین حاضر، نه فقط خودشان، بلکه اولادشان هم در هیچ فرقۀ اشتراکی‌ای پذیرفته نمی‌شوند. بر این اساس نمی‌توان این گروه ۵۳ نفری را یک فرقۀ اشتراکی به شمار آورد.» به نظر می‌رسد تقی ارانی در اینجا مشغول تدوین مانیفست حزب کمونیست بود نه دفاع از اعضای گروه ۵۳ نفر.

مجلۀ دنیا در بهمن ماه ۱۳۱۲ منتشر شد و در خرداد ۱۳۱۴ با بخشنامه وزارت فرهنگ تعطیل شد

بازگشت ارانی به ایران در سال ۱۳۰۸ همراه بود با رشد تمایلات هیتلری در ایران و آلمان. نخستین شمارۀ مجله دنیا که در اول بهمن سال ۱۳۱۲ [در دوره نخست وزیری محمدعلی فروغی]، حاوی حمله‌ای شدید به ایدئولوژی‌های نازیسم و فاشیسم بود. در سرمقالۀ نخستین شمارۀ این نشریه می‌خوانیم: «بر اثر شیوع فاشیسم که می‌خواهد دیکتاتوری را دوباره جایگزین دموکراسی نماید، اخیراً حکومت هیتلر به دنبال حکومت موسولینی در اروپا شکل گرفت. متأسفانه عده‌ای از منورالفکر‌های وطنی نیز می‌کوشند تودۀ ملّت ایران را جلب فاشیسم کنند.»

در این شماره، ارانی مقاله‌ای در نقد و نفی تئوری نژادی روزنبرگ نوشت و از غیرعلمی بودن آن سخن گفت و به طرفداران ایرانی‌ این ایده حمله کرد: «پیروان روزنبرگ به جای این همه داد و قال دربارۀ اَبَر انسان آریایی، بهتر است سری به محلات غرب برلین بزنند و ببینند که ساکنان این محلات فقیرنشین از فرط گرسنگی به چنان فلاکتی افتاده‌اند که به سختی می‌توان نشانه‌ای از تمدن انسانی را در آنجا بازیافت؛ اَبَر انسان پیشکش!»

این قبیل موضع‌گیری‌ها، مجلۀ دنیا را به منتقد جدی تبلیغات آریایی‌پرستانۀ نظام پهلوی تبدیل کرد. کار مجلۀ دنیا با حلقه‌های آخر هفته در خانۀ ارانی تکمیل می‌شد.

ارانی می‌نویسد: «جوانان ما از سویی با بیانات قدما و از سویی با یاوه‌گویی یک دسته متجددنما حیران و نگران مانده‌اند. مجلۀ دنیا که نقش تاریخی‌اش راهنمایی این جوانان است، وظیفۀ خود می‌داند که به وسیلۀ اصول مادی دیالکتیک، آتش این بحران فکری را خاموش کند.... ما باید تمدن اروپایی را بیاموزیم و خود را مانند یک ملت متمدن مسلّح کنیم. باید حتی از تمدن غرب نیز یک قدم جلوتر رفته و عیوب اجتماعی آن را (مانند جنگ، بیکاری و بحران) مرتفع نماییم. عده‌ای که عیوب غرب را نمی‌بینند، جاهل‌اند. اما عدۀ دیگری که برای پرهیز از عیوب غرب به سیر قهقرایی جامعه فتوا می‌دهند، فقط مشتی افیونیِ مرده‌پرست هستند که می‌پندارند تمدن ایران باستان بسیار کامل‌تر از تمدن آمریکای امروز است. ولی اندکی دقت واضح می‌کند که دستورات اوستا از نظری زندگی امروزی، دیناری ارزش ندارد.»

علاوه بر تقی ارانی که «مدیر و رهبر» مجله بود، ایرج اسکندری (الف. جمشید) و بزرگ علوی (فریدون ناخدا) نیز نقش مهمی در این مبارزه و انتشار «دنیا» داشتند.

نشریه دنیا که در نخستین شمارۀ وعده داده بود «در مسائل صنعتی، علمی، اجتماعی و هنری از نظر اصول مادی بحث می‌کند» تلاش می‌کرد رابطۀ پیشرفت‌های علمی و صنعتی را با جریان‌های فرهنگی و هنری و اجتماعی روشن کند؛ بنابراین برخلاف رویکرد عرفانی و انتزاعی نشریات، مجلۀ دنیا علاوه بر مطالب ادبی، هنری، فلسفی و اجتماعی، حاوی بحث‌های جاندار راجع به ریاضیات پیشرفته، اصول معماری نوین، پیشرفت‌های علم شیمی، فیزیک کوانتوم، ابداعات صورت‌گرفته در ماشین‌آلات صنعتی و ... بود تا خوانندگان را با دیالکتیک آشنا کند. این مقاله‌ها پر اشاراتی بودند که ارتباط دیالکتیکی پدیده‌های گوناگون را آشکار می‌کرد. سبک این اشارات کمابیش همچون سبک نوشتار فریدریش انگلس است که در کتاب «آنتی‌دورینگ» می‌نویسد: «یک متفکر نمی‌تواند بدون احاطۀ کامل بر فیزیک و شیمی چیز چندانی دربارۀ جامعه بگوید.»

در مقالۀ «ماشینیسم» از قول نویسندۀ مجلۀ دنیا می‌خوانیم: «ماشینیسم را باید از هر سه بعد فنی، اقتصادی و اجتماعی به بحث گذاشت.» سپس نویسنده به بحث فنی و مکانیکی دربارۀ ماشینیسم روی می‌آورد و نشان می‌دهد که این پدیده چه آثار اقتصادی دارد و چگونه بهره‌وری را افزایش می‌دهد.

در پایان نوشته، تأثیرات ناشی از کاربرد ماشین‌آلات و کاهش زمان کار مورد بحث قرار می‌گیرد: از یکسو افزایش ثروت اجتماعی و افزایش اوقات فراغت؛ از سوی دیگر بیکاری کارگران و قدرت گرفتن استعمارگران. در نهایت، مقالۀ ماشینیسم هم «افیونی‌های کهنه‌پرست» را به چالش می‌کشد؛ هم «متجددمآبان فرنگ‌پرست» را زیر ضرب می‌برد.

مقالۀ دیگری با عنوان «عرفان و اصول مادی» نخست دربارۀ طرز فلاحت و تجارت در جوامع هندی، آسیایی و اروپایی تحقق می‌کند. سپس نشان می‌دهد انواع گوناگون کیش‌های عرفانی در تطابق با این شیوه‌های تولید عقب‌مانده شکل گرفته‌اند و مبتنی بر تضاد‌های طبقاتی ارباب-بردگی یا ارباب-رعیتی هستند. در پایان مطلب، نویسنده نتیجه می‌گیرد که «عارفان مفنگی» عصر حاضر هنوز هم رویای همان جوامع عقب‌مانده را در سر می‌پرورانند و «حقیقتاً نوکر استعمار می‌باشند»

ارانی مقالۀ خویش را با این عبارت پایان می‌دهد: «اصول مادی و دیالکتیک امروز بشر، به تمام علوم، صنایع، اجتماعات و هنر ارتباط کامل داده و انسان را از شر خرافات عرفانی، اعم از اینکه در قسمت طبیعی، یا بیولوژی، یا پسیکولوژی یا سوسیولوژی باشد، خلاص کرده و راه خوشبختی واقعی را نشان داده است.»

محتوای نشریه دنیا

به گزارش رویداد۲۴ تقریباً یک سال بعد از انتشار اولین شماره، ارانی که مطالعات ارزنده‌ای در زمینۀ شیمی تسلیحاتی داشت، با مطالعه و تحقیق دربارۀ نظام تولیدی اروپا، قریب‌الوقوع بودن جنگ را پیش‌بینی کرد و خطر حتمی فاشیسم برای کلّ تمدن بشری را افشا کرد. او نوشت: «رشد غیرطبیعی تولید صنعتی، ناموزونی آن در کشور‌های مختلف، خرابی اقتصاد جهان در اثر تقلیل تجارت خارجی و بحران کشاورزی به دپرسیون ۱۹۳۴ خصلت ویژه‌ای می‌بخشد. دپرسیون ۱۹۳۴ همچون سایر دپرسیون‌های قبلی به ظهور دوران رونق نخواهد انجامید. دپرسیون ۱۹۳۴ تکرار وضعیت اقتصادی ۱۹۳۳ است و در سال ۱۹۳۵ نیز همین وضعیت تکرار خواهد شد. رونق ظاهری کشور‌هایی همچون ژاپن و آلمان، صرفاً ناشی از تولید فوق‌العاده زیاد لوازم جنگی و نظامی‌کردن صنایع آن‌هاست. رشد میلیتاریسم نشان می‌دهد که بحران حال حاضر صرفاً یک بحران اقتصادی نیست و در تمامی جنبه‌های مختلف تمدن رسوخ کرده است. منظرۀ دنیا در اوت ۱۹۳۴ بی‌شباهت به منظرۀ دنیا در اوت ۱۹۱۴ نیست.»

بر مبنای اینچنین تحلیل‌هایی بود که مجلۀ دنیا رفته‌رفته تغییر ماهیت داد و به صورت یک حزب تجدید ساختار یافت؛ بنابراین از یکسو جلسات هفتگی خانۀ ارانی تعطیل شد و رابطۀ اعضا فقط به صورت مخفیانه ادامه یافت؛ از سوی دیگر انتشار علنی مجلۀ دنیا در سال ۱۳۱۴ متوقف شد، زیرا این کار با ماهیت و اصول مخفی‌کاری سازگاری نداشت. نهایتاً تقی ارانی به عنوان دبیر اول حزب، عبدالصمد کامبخش به عنوان مسئول تشکیلات مخفی و محمد بهرامی به عنوان مسئول امور مالی برگزیده شدند.

این تجدید ساختار برای توسعۀ روابط با کمینترن و ایجاد جبهۀ ضد فاشیستی ضروری بود. به قول خود ارانی: «دنیا رودخانۀ بی‌انتهایی است که پیوسته در جریان و سیلان است. گاهگاهی سیلاب‌های تند آن را از مسیر همیشگی منحرف می‌کنند. اما مسیر جدید نیز به نوبت خود دستخوش سیلاب‌های دیگر خواهد شد.»

پلیس دوره رضا شاه پهلوی، از این تغییر مسیر آگاهی یافت و با دستگیری ۵۳ نفر از نزدیکان و نویسندگان مجلۀ دنیا راه آن را سد کرد. این زندانیان، بعد‌ها در تاریخ ایران با نام «گروه ۵۳ نفر» شهرت یافتند.


گروه ۵۳  نفر چگونه لو رفت؟

عبدالصمد کامبخش، رئیس تشکیلات مخفی مجلۀ دنیا، پس از چندین کار تشکیلاتی در قزوین، رشت، مشهد و شیراز، و پس از چندین با فرار به شوروی، روابط نزدیکی با بلوک خروشچفی پیدا کرده بود. دیدگاه‌های ضدکمونیستی و نزدیک به خروشچف کامبخش پس از مرگ استالین و اجرای کودتای خروشچف-ژوکوف مشخص شد.

پیش از آغاز کار مجلۀ دنیا، کامبخش از ۱۳۰۵-۱۳۰۷ کارمند کنسول‌گری شوروی در شیراز بود. او پس از ورود به حلقۀ ارانی، هشت تن از یاران سابقش را که در «انجمن پرورش قزوین» سازماندهی کرده بود، به عضویت گروه درآورد.

پس از دستگیری گروه ۵۳ نفر، کامبخش به طور غیرمستقیم (و گروه قزوینی‌ها به طور مستقیم) در زندان علیه ارانی تبلیغات راه انداختند که او همه را لو داده است. روش مذکور موثر بود و جو نامساعدی علیه تقی ارانی به وجود آورد.

افراد گروه ۵۳ نفر، به تحریک کامبخش و تحت ریاست خلیل ملکی در فلکۀ توقیف‌گاه محکمه تشکیل دادند و تقی ارانی را به اتهام خیانت محاکمه کردند. ارانی در این محکمه از خودش دفاع کرد؛ اما در نهایت محکوم شناخته شد و او را به جرم جاسوسی بایکوت کردند.

تقی ارانی در زندان

زندانیان او را تحت فشار می‌گذاشتند، به هنگام ترددش در راهرو، او «خائن» خطاب می‌شد، او را هو می‌کردند و به صورتش تف می‌انداختند. «یک بار خلیل ملکی چندین سیلی توی گوش دکتر ارانی زد و او را بی‌شرف خطاب کرد که تو ما را توی این سیاه‌چال انداختی.» با این حال در جریان پرونده‌خوانی‌های دادگاه مشخص شد که گناه بر گردن ارانی نیست. «در نیمۀ اول مرداد پرونده را به زندان آوردند و در حضور همه خواندند. ارانی نه تنها کسی را لو نداده بود، بلکه تمام حرف‌هایش دفاع از حقانیت ما بود. یک دفاع همه‌جانبه!»

پس از جریان دادگاه مشخص شد کسی که اعضای گروه را لو داده بود عبدالصمد کامبخش بوده است. روایات اکثر اعضای گروه ۵۳ نفر حاکی آن است که در زندان، «بیشترین فشار و شکنجه بر ارانی وارد آمد؛ زیرا به جز او همه سست شده و وا داده بودند.» در حالی که تمام زندانیان به خاطر همکاری با پلیس سیاسی به بند عمومی منتقل شدند، حبس انفرادی ارانی در سلولی تنگ و نمور و سرد چندین ماه ادامه یافت.

پس از اتمام بازجویی و آغاز دادگاه، ارانی دولت پهلوی را به محاکمه کشید: «مرا با تصمیم عامدانه برای کشتن، به کلی عریان کرده و در یک سلول مجرد مرطوب، اتاق ۲۸ دالان سوم زندان موقت که فرش پرحشرات آن را هم جمع کرده بودند، مدت چهار ماه انداختند. چون معلوم شد که من شب‌ها کفش‌های خود را زیر سر می‌گذارم و ممکن است بتوانم با وجود سختی و رطوبت زمین قدری بخوابم، آن‌ها را هم گرفتند. رطوبت این اتاق به حدی است که تا کمر دیوار آن قارچ می‌روید. من نمونه‌ای از این قارچ‌ها را به طبیب زندان داده‌ام و جداً می‌خواهم رأی طبیب قانونی راجع به اوضاع این اتاق قرائت شود که گنداب تمام مستراح‌های کریدور به آنجا می‌ریزد. مدرک این توحش، مبتلا شدن من به دو مرض، یکی روماتیسم و دیگری ضعف قلب است که در این مدت بر من عارض شده است. آقایان قضات! می‌فهمید چه می‌گویم؟ مرض برای تمام عمر در نتیجۀ جنایات قوۀ مجریه! آیا قوۀ قضاییه، یعنی همۀ شما، شریک جرم این جنایات نیستید؟»

احمد کسروی در این دوران به عنوان وکیل تسخیری ارانی استخدام شده بود. او در این دادگاه برخلاف ارانی سعی در مماشات داشت: «جناب قاضی! این جوان‌ها گناهی نکرده‌اند و فقط شبیه درآورد‌اند. این‌ها فرقۀ مخفی نیستند، فقط فرقه‌بازی کرده‌اند. این‌ها بزهکارند، ولی بدگهر نیستند. این‌ها را باید گوشمالی داد نه کیفر. آقای قاضی! استدعا دارم به همین اندازه زندان که کشیده‌اند، بسنده کنید.»

قاضی، ارانی را به ۱۰ سال حبس عادی محکوم کرد؛ اما او تا دم مرگش، این محکومیت را در همان سلول‌های انفرادی‌ای تحمل کرد و تا لحظه‌ای که در زندان به قتل رسید هزار و ۱ روز حبس کشید؛ ۲۲۲ روز در صحن عمومی زندان، ۸۱ روز در انفرادی‌های معمولی و ۶۹۸ روز در انفرادیِ «اتاق مرگ»

علاوه بر این هر چند وقت یکبار مراسم فلک کردن برای ارانی اجرا می‌شد. شدت شکنجه چنان زیاد بود که چندین بار حین شلاق خوردن بیهوش شد. گفته شده شدت شکنجه‌ها در حدی بوده که مادرش به هنگام تحویل جسد، نتوانست چهرۀ پسر ۳۶ سالۀ خود را تشخیص دهد.

جعفر پیشه‌وری (که او نیز در آن ایام در زندان‌های رضاخان حبس بود) دو سال پس از مرگ ارانی در ۱۴ بهمن ۱۳۱۸، در «نشریۀ آژیر» در این مورد می‌نویسد: «دکتر ارانی را به سلولی برده بودند که چندی پیش یک مریض تیفوسی در آن منزل داشت. سپس در چهل درجه تب، آمپول «کنین» برایش تزریق نموده و کارش را یکسره کرده بودند. همه می‌دانستند که او را عمداً و طبق نقشه به قتل رسانده‌اند و خواسته‌اند بدین وسیله آزادی‌خواهان ایران را بی‌رهبر بگذارند. اسماعیل شفیعی زارزار می‌گریست؛ فرخی یزدی در گوشه‌ای صورتش را با دو دست پوشانده بود؛ شعبان رمضانی (جوان کفاش بابلی) فریاد می‌کشید که ما انتقام خون ارانی را می‌گیریم. همان شب، هر ۵-۶ نفر در یک اتاق جمع شدیم. در این مجالس شرح حال دکتر ارانی و مبارزاتش، و مقام والای علمی و ایدئولوژیک او به تفصیل بیان گردید. در پایان همه پیمان می‌بستند که راه ارانی را ادامه دهند.»

میراث تقی ارانی

تقی ارانی تأثیر زیادی بر جریان‌های روشنفکری داشت؛ او در مقالاتش دربارۀ ادبیات و هنر، به نقد بی‌رحمانۀ هنرمندان ارتجاعی می‌پرداخت که رویای بازگشت به ۲ هزار سال پیش را در سر می‌پروارندند. نقد‌های ارانی، راه را برای نسلی از هنرمندان گشود که بازماندۀ آثارشان هنوز هم در جامعۀ ایران به روشنی هویداست: هنرمندان دوران‌سازی همچون بزرگ علوی، عبدالحسین نوشین، صادق هدایت، نیما یوشیج و ... مستقیماً یا با واسطه از ارانی تأثیر پذیرفته‌اند.

با این حال نمی‌توان موضع تقی ارانی را به نوعی «سیاست فرهنگی» تقلیل داد. خود او در مقالۀ «هنر در ایران جدید» می‌نویسد: «اگرچه نوشین در تئاتر، مین‌باشیان در موسیقی و هدایت در ادبیات، استعداد و صداقت شگرفی را از خود نشان داده‌اند؛ اما این پیشرفت‌ها چیزی از وخامت اوضاع نمی‌کاهد. زیرا از ۱۰ هزار اتومبیل، ۱۵ تراکتور، ۵۰ کیلومتر راه‌آهن و ۱۰۰ عدد رادیو هیچ کاری ساخته نیست. در این اوضاع، هنرمندان مترقی فقط می‌توانند خون جگر بخورند. آن‌ها باید یکی بر سر خودشان بزنند و یکی بر سر هنرهایشان؛ ولی باز هم نمی‌توانند موفقیت قابل ملاحظه‌ای به دست بیاورند. عقب‌ماندگی حیات مادی جامعۀ ایران، گذشته از اینکه عرصه را بر این هنرمندان بااستعداد تنگ کرده، باعث شده که این‌ها هنوز هم خط مشی‌ای برای خود تشخیص نداده و یک فکر منطقی و مشخص را تعقیب نکنند. برای مثال صادق هدایت در آثارش صلاح خود را در این دیده است که چشم‌هایش را بر هم بگذارد و بسیاری از چیز‌ها را که به یک نگاه می‌فهمد، نفهمیده بگیرد. {... } ترقی و تکامل هنرمندان و منورالفکران ایران در گرو بهبود شرایط مادی تودۀ مردم است. با این حال، این قبیل هنرمندان می‌توانند با تکیه بر قوۀ خلاقۀ خویش بر این نواقص مادی فائق بیایند و یک نقش تاریخی مهم را ایفا نماید؛ اگر و تنها اگر طرفدار «یک عقیدۀ منطقی مشخص» شوند.»

یکی از فعالیت‌های ارانی، تشکیل هسته‌های مخفی سه نفره‌ای بود که در میان دانشجویان رواج داده بود. این هسته‌ها کارشان را با سازماندهی اعتصاب دانشجویی ۱۳۱۴ در دانشکده‌های فنی و پزشکی دانشگاه تهران شروع کردند و به شکل «سازمان دانشجویان ایران» درآمدند و پس از مرگ تقی ارانی نیز به کار خود ادامه دادند و با سازماندهی اعتصاب دانشجویان نفت، نقش مهمی در شکل‌گیری نهضت ملّی ایفا کردند. در سال‌های آتی، اعضای این هسته‌ها (ازجمله حسن ضیاء ظریفی) سازمان چریک‌های فدایی خلق را تشکیل دادند.

بازسازی قتل تقی ارانی در زندان؛ عکس از مجوعه به روایت یک شاهد عینی اثر آزاده اخلاقی

شاید آشناترین میراث تقی ارانی، شعر «قصیده برای انسان ماه بهمن» سرودۀ احمد شاملو باشد:

تو نمی‌دانی غریوِ یک عظمت
وقتی که در شکنجۀ یک شکست نمی‌نالد
چه کوهی‌ست!
تو نمی‌دانی که نگاهِ بی‌مژۀ محکومِ یک اطمینان
وقتی که در چشمِ حاکمِ یک هراس خیره می‌شود
چه دریایی است!
تو نمی‌دانی مردن
وقتی که انسان مرگ را شکست داده است
چه زندگی‌ای است!
تو نمی‌دانی زندگی چیست، فتح چیست
تو نمی‌دانی ارانی کیست {...}
اما آن کس که برای یک قبا بر تن و سه قبا در صندوق
و آن کس که برای یک لقمه نان در دهان و سه نان در کف
و آن کس که برای یک خانه در شهر و سه خانه در ده
با قبا و نان و خانۀ یک تاریخ چنان کند که تو کردی رضاخان
نامش نیست انسان.
آه بهار سرسبز با خون ارانی
آه استخوان ننگ در دهان سگ
و شعر زندگی ارانی با قافیۀ خونش
و زندگی شعر من
با خون قافیۀ او {...}

منابع
پنجاه و سه نفر / بزرگ علوی / سازمان انتشارات جاویدان
تاریخچۀ فرقۀ جمهوری انقلابی ایران و گروه ارانی / حمید احمدی / نشر آتیه
دنیای ارانی / محمدباقر مومنی / انتشارات خجسته / تهران ۱۳۸۳
فرقۀ جمهوری انقلابی ایران و فرقۀ انقلابی ایران/ اسنادی چند ۱۳۰۵-۱۳۰۷ / خسرو شاکری / انتشارات مزدک / فلورانس ۱۹۶۶
قطعنامه/ احمد شاملو / نشر بی‌نا / تهران ۱۳۲۹
متن دفاعیۀ دکتر تقی ارانی /  مجلۀ دنیا، دور دوم / ۱۳۴۲
مجموعۀ آثار و مقالات دکتر تقی ارانی / تقی ارانی / انتشارات ولبرگ/ کلن ۱۹۷۷

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
۰۲:۱۲ - ۱۴۰۱/۱۱/۱۰
دکتر تقی ارانی نه تنها یک شیمیست و با دیدگاه های رهایی بخش برای ایران و ایرانی بوده است بلکه خارچشم خاینینی همچون رضا میرپنج بوده است . رضا میرپنج بی سوادی که خود سلطنت راغصب کرده بود تاب دیدن جوانانی که از همه چیز خود برای این سرزمین گدشتند را نداشت . دکتر تقی ارانی میتوانست همچون بسیاری دیگر از همان جایگاه علمی خود در گوشه ای امن به بی تفاوتی روزگار سپری کند ولی او راه مبارزه برای آزادی ایران و ایرانی از تفکرات بیمارگونه ی دیکتاتور پرستی گام نهاد و سرفرازانه در برهه ای از تاریخ ایران که ترس و سکوت در برابر دیکتاتوری نوین شکل گرفته از درون انقلابی بزرگ که همگان سر در گریبان فروبرده و بنوعی توجیه گر نظام حاکم بودند به شهادت رسید . رضا خان پسر تهی مغز و .... خودش را با پول کی از دوازده سالگی فرستاد سوییس ؟؟؟ ارانی های با سرمایه ملی برای تحصیل رفتند و با لیاقت ذاتی خودشان و انصافا که دین خود را نیز به این میهن ادا کردند. درود جاودان بر همه دلیر مردان !
ناشناس
۱۵:۰۴ - ۱۴۰۰/۱۰/۲۲
اینها رفته بودند که با بورسیه درس بخونند و برگردند به مملکت خدمت کنند اما چنان در توهم و مالیخولیا غرق شدند که جز خیانت ازشون چیزی دیده نشده ...وووو.......
ناشناس
۱۲:۴۵ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۹
عکس جوانی بزرگ علویه نه ارانی. بیچاره رضاشاه به چه امیدی اینا را فرستاد اروپا درس بخونن آدم بشن به مملکتشون خدمت کنند.یه مشت لمپن متوهم
حسین
۱۶:۴۷ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۱
اینا یه مشت توده ای بودن که مملکت روفروختن
متاسفم برای شما که همچین چهره هایی رو معرفی میکنید
پاسخ ها
کیارش
۱۶:۴۹ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۱
تو آخه چه میدونی تفاوت توده و بوته چیه که نظر میدی؟؟
قشنگ معلومه فقط یه چیزی شنیدی از توده.
این ادم با دیدگاه ههای حزب توده مخالف بوده
ناشناس
۱۲:۲۳ - ۱۳۹۸/۰۵/۲۰
وکمترینوکمترین کارمادر حق این شهدای راه وطن،خواندن زندگینامه و تلاشهای آنان است،برای آگاهی از اینکه این مملکت چه انسانهایی دردل خود جای داده. وجوانان ماوظیفه دارند که بجای مدومدخواهی دنبال انسانهای بزرگ این مملکت باشند
آذرفرجی
۱۱:۴۰ - ۱۳۹۸/۰۵/۲۰
متن خودمرو چگونه میتونم ببینم
آذرفرجی
۱۱:۳۱ - ۱۳۹۸/۰۵/۲۰
متشکرم ازذکر زندگینامه ی آرانی که باید سالها وسالها تکرارشه وجوانان لااقل با خواندن فقط این متون به آگاهی برسند که ایران هرگز اروپا ویا دیگر کشورها نخواهد شد، راه ویاد این بزرگواران مستدام البته با دیدگاه اباو اجداد سرزمینمان که از زمان حضرت علی درایران رواج یافته و البته قبل‌تر نیز وجود داشته فقط با انحراف‌ها بی که ایجاد کرده آمد نگذاشتند بظهور جهانی برسد به امید آگاهی فرد بفرد جهان اسلام که کاری بس بزرگ درراه دارند.دوباره متشکرم از متن چاپ شده که پدرم نیز از هواداران این جنبش بود وبااینکه یک کفاش بود ولی هرچه در توان داشت برای این حزب اهدا می کرد، راه بزرگان این چنینی نیز درکشورباید پاسداشته شود. دبیر بازنشسته
نظرات شما