اظهارات اخیر غلامعلی حداد عادل مبنی بر بهرگیری جریان اسلامگرا از فرصتها و تهدیدات موجود در انتخابات پیشرو، نماد بارز بازگشت تکراری و چندین باره جبهه اصولگرایی به حربه دوقطبیسازی در سطح کلان جامعه است.
رویداد۲۴ اظهارات غلامعلی حداد عادل از چهرههای برجسته اصولگرا و عضو مجمع تشخیص مصلحت در بیستمین همایش انجمنهای اسلامی مستقل سراسر کشور که در دانشگاه خوارزمی، مبنی بر بهرگیری جریان اسلامگرا از فرصتها و تهدیدات موجود در انتخابات پیشرو، نماد بارز بازگشت تکراری و چندین باره جبهه اصولگرایی به حربه دوقطبیسازی در سطح کلان جامعه است. در ابتدای امر توجه به این مساله ضروری است که دوگانه اصولگرا و اصلاحطلب که طی بیش از دو دهه گذشته در جامعه رایج شده، در قالب دوقطبیسازی منفی موردنظر جریان اصولگرا قرار نمیگیرد بلکه نشانگر دو جریان سیاسی کلان در جامعه است؛ لذا منظور از دوقطبی سازی انگها و کلیشههایی است که در بیش از دو دهه گذشته جریان سیاسی اصولگرا از آن به عنوان تفکیک میان خود (صفت مثبت) با مخالفان (صفت منفی)، در مقام استراتژیای برای پیروزی در رقابتهای سیاسی بهره گرفته است.
اصولگرایان و دوقطبیهای بیپایان
با اندکی تسامح میتوان تاریخ شکلگیری دوقطبی میان جریانهای سیاسی متعهد به نظام را به سالهای اولیه بعد از انقلاب ارجاع داد؛ زیرا در آن زمان نیز برخی خود را انقلابیتر از دیگر همحزبیهای خود میدانستند. با این وجود، تا زمان به قدرت رسیدن دولت اصلاحات در سال ۱۳۷۶ مرزبندی مشخصی میان دو قطبی مورد تاکید سوی اصولگرایان به معنای کنونی وجود نداشت. در این دوران کلیشهای به عنوان غربگرایان در مقابل انقلابیها پا به عرصه وجود گذشت که طی سالهای بعد در قالب عناوین مختلف دیگر بازنمایی شد.
اصولگرایان طی سالهای بعد از ۱۳۷۶ با پناه بردن به کلیشههایی همچون، «اشرافیگری» و «ساده زیستی» یا تقسیم مردم به دو گروه «مستضعفان و حامیان آنان» و «متمولین و هواداران اشرافیگری»، «غنی» و «ساده»، «انقلابی» و «غیرانقلابی»، «لیست انقلابی» و «لیست انگلیسی» و بسیاری دیگر از این کلیشهها، تلاش کردند با اطلاق صفتی مثبت بر خود و صفتی منفی بر رقیب یعنی اصلاحطلبان، در میدان رقابتهای انتخاباتی پیروز باشند.
در نمود عینی این مساله میتوان به جریان رقابت انتخابات ریاستجمهوری چند دوره اخیر اشاره کرد که در آن اصولگرایان نامزد مورد تایید خود را با القابی پرطمطراق خطاب میکردند. این القاب در معنای پنهان خود بدین معنی بود که رقیب نامزد مورد تایید آنها از متمولان و کاخنشینان است. همچنین، در نمودی دیگری، دلواپسان در انتخاب مجلس شورای اسلامی و خبرگان، لیست اصلاحطلبان را «لیست انگلیسی» نامیدند و در مقابل خود را انقلابیون نامیدند.
در ادامه این روند، در شرایطی که فاصله اندکی تا برگزاری رقابتهای انتخاباتی مجلس شورای اسلامی در اسفند ماه ۱۳۹۸ باقی مانده، شاهد تکرار راهبرد نخنما شده اصولگرایان برای جذب آراء صندوقهای رای در قالب اظهارت غلامعلی حداد عادل هستیم. تقسیم جامعه به اسلامگرا و غربگرا از سوی او، ساختار لغوی جدید اصولگرایان برای تکرار همان دوقطبیهای همیشگی خود است. در مجموع، میتوان عنوان کرد اصولگرایان طی سالهای گذشته فارغ از ملاحظات سیاسی و اصول اخلاقی، از دوقطبیسازی در معنای اتهامزنی و انگسازی ناروا، برای تخریب جریان خود بهره گرفتهاند و انگار این رویه برای آنها تبدیل به یک عادت شده که ترک آن نه تنها ممکن نیست، بلکه آنها را تهی از معنا خواهد کرد.
تحمیل هزینههای سنگین دوقطبیسازی بر جامعه
دوقطبیسازی اصولگرایان در مقاطع مختلف، تنها در سطح مصرف انتخاباتی یا رقابت با اصلاحطلبان قابل خوانش نیست بلکه طی سالهای گذشته هزینههای غیرقابل تصوری را بر کشورمان تحمیل کرده است. دو قطبیسازی با تاثیرات منفی بر روان کلی جامعه، موجی از خشونت و نفرت را میان شهروندان با یکدیگر و جریان سیاسی رقیب به همراه داشته و هیچگاه نتوانسته سطحی از وحدت را میان مردم ایجاد کند. نماد بارز این دو قطبیسازی را میتوان در جریان انتخابات سال ۱۳۸۸ و وقایع بعد از آن به طور ملموس مشاهده کرد.
تاثیرات منفی و بحرانساز دوقطبیسازی جامعه توسط اصولگرایان به گونهای بوده، که رهبر انقلاب نیز بارها نسبت به این موضوع به تمامی جناحهای سیاسی هشدار داده است. در مقام مهمترین نمود این امر میتوان به بیانات مقام معظم رهبری در ۱۵ توصیه به دولت یازدهم در ۵ شهریور ۱۳۹۳ اشاره کرد که با صراحت تمام از امکان جناحبندی سیاسی دفاع، اما جریانهای سیاسی را از ایجاد دوقطبی در جامعه بر حذر داشته است. با وجود این توصیه نیز شاهد هستیم دلواپسان همچنان بر طبل دو قطبی میکوبند و تنها حوزه دینداری برایشان باقی مانده بود که آن را نیز به میدان رقابت سیاسی کشاندند.
تقسیم جامعه به اسلامگرا و غیر اسلامگرا نه تنها در راستای منافع ملی نیست، بلکه میتواند لطمات سنگینی را بر ذهن بسیاری از جوانان و افراد دینداری برجای بگذارد که جریان فکری آنها با اصولگرایان همراستا نیست. تعیین این مرز که تنها اصولگرایان دیندار و اسلامگرا هستند، همچون ریختن نمک بر زخم مشکلات و مصائب شهروندانی است که در نتیجه بحرانهای ناخواسته موجود در چند سال گذشته تحت فشارهای بسیار قرار گرفتهاند. این دوقطبی نه تنها شهروندان را به سمت یک جریان سیاسی خاص ترغیب نخواهد کرد بلکه زمینهساز ناامیدی فزآینده مردم از جناحبتدی سیاسی در کشور خواهد بود. در چنین شرایطی این یک جریان سیاسی است که شکست میخورد بلکه متضرر اصلی کلیه ارگانها خواهند بود.
دوقطبیسازی؛ کلیشهای تاریخ مصرف گذشته
تداوم دوقطبیسازی غیرسازنده اصولگرایان در وضعیت کنونی کشور بیش از آنکه نمایانگر یک واقعیت سیاسی باشد و سطحی از واقعیات تراژیک جامعه را بازنمایی کند، تبدیل به واقعهای کمدیک و خندهدار شده که دیگر در سطح کلان جامعه نه خریددار دارد و نه میتواند تاثیری بر معادلات انتخاباتی بر جای بگذارد. استراتژیستهای اصولگرایی هنوز به این سطح از فهم مسائل نرسیدهاند که تکرار کلیشه انقلابی و غیرانقلابی، تاریخ مصرف خاص خود را داشت و در شرایطی که سیری گسترده از تحولات ارتباطی و اطلاعاتی در سطح نگاه جامعه به مسائل سیاسی اتفاق افتاده دیگر به صورت خودخوانده تکرار کلیشه انقلابی و متهم کردن دیگری به غیر انقلابی نه تنها با نتیجه همراه نخواهد شد بلکه نتایج معکوس به همراه خواهد داشت.
آنچنان که عبدالله ناصری کاشناس مسائل سیاسی، بیان میکند اصولگرایان هنور نمیتوانند درک کنند که نارضایتیهای موجود در جامعه معطوف به عملکرد دولت روحانی یا غیرانقلابی بودن او -انگ مورد تاکید اصولگرایان- نیست؛ مساله نارضایتی از کلیه ارگانها و فراگیر شدن قهر با صندوقهای رای است. در چنین شرایطی طرح همیشگی دوقطبیهای اصولگرایان ناشی از درک نادرست و زمانپریشی آنان است. آنها با عدم فهم تحولات زمانه، همچنان در تاریخ دو دهه گذشته سیر میکنند و نمیتوانند نگاهی چند سطحی به معادلات سیاسی کشور داشته باشند.