« روز اول مهر از ترس مدرسه و بچه ها تب کردم و مجبور شدند من را به خانه برگردانند. می ترسیدم اذیتم کنند. از همان روز اولی که پا به مدرسه آوردم تا آخرین روز دوران دبیرستانم روی صندلی های تک نفره می نشستم. کسی حاضر نمی شد روی صندلی کنار من بنشیند. اول از همه به خاطر صدایم و اینکه صدایم آهنگ خاصی داشت که مسخره ام می کردند.»
رویداد۲۴ عادل۱۲ ساله بود که اسم خودش را گذاشت: «یلدا تنها» و با خودش گفت: «یلدا شبی است که پایان ندارد؛ مثل آینده من» او به قول خودش از کودکی با ظاهر پسرانه و درون دخترانه بزرگ شد. یلدا ۲۵ ساله یک ترنس «ام تو اف» است که بارها به علت پوشش و رفتار یک ترنس در خانه دوستان یا در خیابان از سوی غریبه و آشنا مورد آزار قرار گرفته و چندین بار دست به خودکشی زده است. چون او مثل تمام آدمها نمیتواند حجم آزارهای روحیای که از سوی خانواده و مدرسه به سمتش سرازیر میشود را تحمل کند، دست به خشونت علیه خود میزند. حالا مادر و برادر و خواهرش او را ترک کرده اند و پدرش برای ۲میلیون تومان بدهی در زندان است. گاهی غروبها از تنهایی تا زندان سمنان را پیاده روی میکند و پشت در مینشیند و با پدرش صحبت میکند. پدری که در گذشته میخواست او را از کوه پایین پرتاب کند تا از آزار و اذیت مردم و نیش و کنایهها یشان راحت شود. «یلدا تنها» به تنهایی در یک اتاق کوچک در یکی از مناطق حاشیهای سمنان زندگی میکند و روزهایی را به یاد میآورد که برای خریدن یک نان هم پولی نداشت و یک هفته تمام را گرسنگی کشید. او تمام راهها برای پیدا کردن کار و داشتن درآمد امتحان کرده، اما بعد از مدت کوتاهی اخراج و بیکار و بی پول شده. «یلدا تنها» در شهر سمنان آزارها دیده و از طریق صفحه اینستاگرامش سعی کرده آنها را به گوش بقیه برساند تا هم صدای ترنسها شود و هم از درد و غصه هایش با مخاطب هایش صحبت کند.
یلدا عصرهای تابستانی اش را با پیاده روی در خیابانها و بلوارهای خلوت سمنان میگذراند. معمولا یک سویشرت مشکی کلاهدار میپوشد و کلاهش را روی پیشانی که با چتریهای مرتب شده پوشانده، میاندازد، رژلب قرمز کم رنگی به لبش میزند و راه میرود. گرمای هوا اندکی فرونشسته که عادل یا همان «یلدا تنها» وارد کافه محل قرارمان میشود. همان سویشرت تیره اش که بلندی آن تا زیر زانوهایش میرسد را پوشیده و شلواری تیره نیز به پا دارد. میخندد؛ چشمهای درشتش میان صورت گوشتالودش میدرخشد و با صدایی که نه مردانه است و نه زنانه سلام میدهد. دندان هایش از دهانش بیرون میزند و لبخندی به پهنای صورت بر لبش مینشیند. وقتی به اسم شناسنامهای اش یعنی عادل صدایش میکنم عصبانی میشود و میگوید: «من را یلدا تنها صدا کن، من عادل رو نمیشناسم» عادل برای او پسری است مانند تمام پسرهایی که در اطرافش راه میروند و نفس میکشند. میگوید: «۵ساله بودم که رژلب قرمز مادرم را که سر نماز بود، به لب هایم زدم و از خانه بیرون رفتم. برای خودم در کوچه راه میرفتم که یکی از همسایههای مان من را در خیابان دید و گفت: «این چه وضعی است که بیرون آمده ای؟ مادرت کجاست؟ گفتم مادرم دارد قرآن میخواند. آمد جلوی در خانه مان و به مادرم گفت حواست به این بچه باید باشه. مردم او را میبینند و مسخره اش میکنند!»
در مدرسه همیشه روی صندلی تک نفره مینشستماما رفتارهای یلدا هیچ وقت تغییر نکرد، چون نمیتوانست غریزه و چیزی که در خلقتش گذاشته شده بود را جور دیگری وانمود کند. از کابوسهای روز اول مهر و پاگذاشتن به مدرسه میگوید: «روز اول مهر از ترس مدرسه و بچهها تب کردم و مجبور شدند من را به خانه برگردانند. میترسیدم اذیتم کنند. از همان روز اولی که پا به مدرسه آوردم تا آخرین روز دوران دبیرستانم روی صندلیهای تک نفره مینشستم. کسی حاضر نمیشد روی صندلی کنار من بنشیند. اول از همه به خاطر صدایم و اینکه صدایم آهنگ خاصی داشت که مسخره ام میکردند.»
دکتر گفت پسرتان همجنس باز استعادل در دوره راهنمایی یعنی زمانی که ۱۳ ساله بود در مدرسه پسرانه روی تمام کتابهای درسی مدرسه اش به جای اینکه اسم و فامیلی اش را بنویسد مینوشت: «یلدا تنها» میگوید: «یک بار مدیر مدرسه کتاب هایم را دید و مادرم را مدرسه خواست. من را به سفارش مدیر، پیش روانپزشک بردند. به دکتر گفتم من حسهای دخترانه دارم. گفت تو «همجنس باز» هستی و گناه بزرگی انجام میدهی. به من قرص آرام بخش داد و گفت استغفار کن و با این قرصها آرام شو! اما من با خوردن آن قرصها تشنج کردم و یک ماه در بیمارستان اعصاب و روان بستری شدم. تا جایی که کلاس دوم راهنمایی مردود شدم.»
باید مثل مردها باشیدوران دبیرستان با یکی از بچههای بزرگتر از خودم به اسم «محمد» دوست صمیمی شدم و او عکس دونفری مان را روی پس زمینه گوشی اش گذاشته بود که مادرش دید و به مدرسه آمد و گفت ما را از هم جدا کنند. از آن روز به بعد هر روز معلمها به بهانهای من را از کلاس بیرون میانداختند و خانواده ام را میخواستند. یک بار برادرم رو به روی در مدرسه و جلوی چشم بچهها من را کتک زد و وقتی به خانه رفتم به زور موهایم را تراشید. میگفت چرا میخواهی خودت را مثل دخترها درست کنی. باید مثل مردها رفتار کنی. بعد افسردگی شدید گرفتم و خانه نشین شدم.»
پدر و برادرم خواستند من را بکشنددر مدرسه هیچ دانش آموزی با یلدا صحبت نمیکرد، چون برچسب اخلاقی به او زده بودند. وقتی اینها را تعریف میکند دست هایش از عرق خیس میشوند و مدام انگشت هایش را به هم گره میزند و باز میکند. نوشیدنی که سفارش داده را جرعه جرعه مینوشد و گاهی پلک هایش را روی هم میگذارد تا نفسی تازه کند. روی یکی از ساعدهایش رد تیزیهای چاقو است که گوشت اضافی از آن بیرون زده. میگوید: «اینها را برادرم زده. گفت تو چرا آرایش میکنی؟ تو را میکشم، با پدرم من را بالای کوه بردند و میخواستند بکشندم. باورت میشود؟ میخواستند سر به نیستم کنند. خانواده ام!.» اشک در چشمهای یلدا حلقه زده و صدایش از حالت عادی بلندتر شده است. دستهای سفیدش میلرزد: «آن روز برادر و پدرم من را به بهانه تفریح به یکی از کوههای اطراف سمنان بردند. برادرم میخواست من را از کوه پرتاب کند که پدرم به او گفته بود این کار را نکن.»
۴ میلیون مجوز پوشش برای یک ترنس در خیابانروزهای نوجوانی یلدا بی حضور مادر در خانه گذشت. او و خواهرش یلدا را ترک کردند در حالی که یلدا پولی برای زندگی نداشت. تصمیم گرفت کار کند، اما هر بار بعد از مدتی او را بیرون میانداختند و به او برچسب منحرف جنسی زدند، میگوید: «در یک مرکز کوچک پخش غذا مشغول به کار شده بودم و با ماهی ۸۰۰ هزارتومان بارهایی که به مغازه میآمد را خالی میکردم. صاحب مغازه از من راضی بود. سه ماه کار میکردم تا اینکه یکی از آشناهای صاحب مغازه موقع پیاده روی در حالی که کمی آرایش کرده بودم عکسم را گرفت و برایش برد. آن روز صاحب کارم گفت: «تو دوجنسه ای؟ چرا آرایش میکنی؟ چرا موقع حرف زدن دست هایت را تکان میدهی و عشوه میریزی؟ چرا کوله پشتی قرمز میاندازی؟» بعد من را از مغازه پرتاب کرد بیرون آن هم در حالی که یک ماه دستمزدم را نداد. بعد در یک پیتزافروشی مشغول به کار شدم و آنجا هم همین اتفاق تکرار شد. بعد از مدتی در یک عطاری مشغول شدم که صاحب آن عطاری هم به من توهین کرد میگفت تو همجنس باز هستی؟ گفتم من ترنس هستم ما همین جوری خلق شده ایم. او نمیدانست که ترنس یعنی چه؟»
به علت پوششم در خیابان من را دستگیر میکنندیلدا از حجم اضطرابی که از تعریف کردن این اتفاقها به او وارد شده پا درد گرفته، میگوید: «خیلی وقت است که پا درد دارم. اما پولی برای درمانش ندارم. بزرگترین آرزوم این است که پول عمل تغییر جنسیتم جور شود. برای اینکه بتوانم مجوز پوشش بگیرم باید ۴میلیون پول خرج کنم از کجا بیاورم؟ ماموران کلانتری من را بارها در خیابان گرفته اند و به انواع چیزها متهمم کردند. کارت ترنسم را به آنها نشان میدادم، اما باز هم رهایم نمیکردند و من را به بازداشتگاه میبردند. مردم هم آزارم میدهند. قبلا شلوار جذب با سوییشرت میپوشیدم و جلوی موهایم را اسپری رنگی میزدم. در خیابان که راه میرفتم به من فحاشی میکردند. حتی تو محل مان آرایش نمیکردم، اما باز هم متلک میشنیدم.»
ترنسها گونهای از مخلوقات خدا هستنددر سمنان تقریبا همه من را میشناسند. دیگر نمیتوانم جایی کار کنم. یک بار برای نظافت منزلی با من تماس گرفتند. به داخل آن خانه رفتم و دیدم چند نفر با ظاهر نامناسب نشسته اند. به بهانه خریدن شوینده از خانه بیرون آمدم و مدام با خودم گریه میکردم. آدمها خیلی من را اذیت میکنند، چون ترنس هستم. چند وقت پیش از گرسنگی به خانه یکی از همسایه هایمان رفتم تا یک تخم مرغ بگیرم. اما در خانه شان را به روی من باز نکردند. یک بسته قرص آرامبخش خوردم تا بمیرم، اما نشد. دیگر خسته ام. از اینکه هر بار برای معاینه باید بدنم را لخت به همه کسانی که با کنجکاوی منتظر درآوردن لباسم هستند، نشان دهم. برای معافیت بارها باید جلوی هزار نفر لخت شوم تا من را ببینند. وقتی برای آزمایش به بیمارستان سجاد رفته بودم دکتر به من گفت چرا بدنت را اپیلاسیون نکرده ای؟» کاش میتوانستم یک بنر بزرگ سر در شهرهای ایران بزنم و روی آن بنویسم که ترنسها هم آدم هستند و گونهای از مخلوقات خدا، مثل شما که زن یا مرد هستید ما هم ترنس هستیم. ما گناه نکردیم. ترنس ام تو اف یعنی اینکه: هورمونهای زنانه در جسمی نیمه مردانه.» برای چندمین بار یلدا به گریه میافتد. تمام بدنش رعشه افتاده و اشکها از صورت سرازیر میشود. گناهش این است که این طور آفریده شده. میخواهم سر ذوقش بیاورم. یکی از عکسهای خواننده قدیمی فروزان را به او نشان میدهم و در یک ثانیه لبخند به صورتش میآید. یلدا عاشق هنرپیشههای قدیمی است. با صدای بلند در حالی که اشک میان چشم هایش است میگوید: «این عکس را میدهی در اینستاگرامم بگذارم؟» اینستاگرام یلدا پر از عکسهای قدیمی است که برای اولین بار از هنرپیشهها منتشر کرده. عکسهایی که ساعتها برای پیدا کردن آنها در سایتهای حرفهای عکاسی دنیا میگردد تا پیدایشان کند. او حالا یک امید دارد و اینکه روزی از راه برسد که ترنسها بدون اینکه عمل جنسیت انجام دهند به رسمیت شناخته شوند و شهروند محسوب شوند.