صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

يکشنبه ۰۵ آذر ۱۴۰۲ - 2023 November 26
کد خبر: ۱۸۷۱۱۶
تاریخ انتشار: ۰۰:۵۴ - ۱۴ شهريور ۱۳۹۸
تعداد نظرات: ۱۳ نظر

صادق قطب زاده؛ از ریاست صدا و سیما تا اعتراف در صدا و سیما

صادق قطب زاده از مشاهیر ایران و از مبارزان علیه حکومت محمد رضا شاه پهلوی بود. قطب زاده پیش از انقلاب مدتی رئیس سازمان صدا و سیما [رادیو و تلویزیون ملی] بود و مدتی هم وزیر امور خارجه ایران در دولت مهندی مهدی بازرگان بود. قطب زاده اوایل انقلاب به جرم تلاش برای براندازی نظام و اجرای طرح کودتا بازداشت و به سرعت اعدام شد.

رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «قطب زاده در اروپا مثل موتور محرکه از این شهر به آن شهر می‌رفت و تمام فعالیت جمع‌آوری نیرو و از این دست کار‌ها را خودش انجام می‌داد. از نظر سیاسی نیروی پرتحرکی بود. بنی‌صدر و حسن حبیبی حرکت نداشتند. بنی‌صدر خوب سخنرانی می‌کرد، حبیبی خوب می‌نوشت، اما قطب‌زاده خوب حرکت می‌کرد. این سه با هم هماهنگی خوبی داشتند. هیچ‌کس توان رقابت با این گروه سه نفره را نداشت. ما اسمشان را گذاشته بودیم سه تفنگدار.» اردشیر هوشی

صادق قطب زاده یکی از چهره‌های اصلی انقلاب اسلامی ایران بود که در خارج از ایران تلاش‌های گسترده‌ای برای پیروزی انقلاب اسلامی انجام داد. او یکی از اولین کسانی بود که در ترکیه به دیدار آیت الله خمینی کرد و برای تبلیغ انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی تلاش زیادی انجام داد تا جایی که گفته شد در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ساواک تلاش کرد او را ترور کند، اما ناموفق ماند.

قطب زاده بعد از پیروزی انقلاب اسلامی سمت‌های حساسی مثل ریاست صدا و سیما و وزارت خارجه را تجربه کرد. او سرانجام در سال ۱۳۶۱ اعدام شد.

زندگی سیاسی صادق قطب زاده

صادق قطب زاده در سال ۱۳۱۴ در دوره قدرت رضا شاه پهلوی در اصفهان به دنیا آمد. پدرش آقا حسین یکی از بازاریان مشهور تهران بود. قطب زاده فعالیت سیاسی خود را از ۱۷ سالگی آغاز کرد و با آغاز حرکت ملی کردن صنعت نفت او شیفته دکتر محمد مصدق شد و به جبهه ملی پیوست و به یکی از چهره‌های اصلی شاخه دانش آموزی نهضت مقاومت ملی بدل شد.

قطب زاده در سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در رشته زبان انگلیسی به دانشگاه جرج تاون رفت؛ همان دانشگاهی که مادلین آلبرایت و الکساندر هیگ وزرای امور خارجه دولت‌های مختلف ایالت متحده آمریکا در آن تحصیل کرده بودند. با حضور قطب‌زاده در دانشگاه جرج تاون مثلث وزرای خارجه‌ای که در این دانشگاه تحصیل کرده بودند کامل شد با این تفاوت که یک راس این مثلث ایرانی بود.

قطب‌زاده در آمریکا عضو کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور شد، اما نحوه مبارزه‌اش قرابت چندانی با مبارزات دانشگاهی نداشت.

دهه چهل اوج دوران فعالیت‌های دانشجویی در داخل و خارج ایران بود. مبارزاتی که سرنخ اصلی آن در دستان دانشجویان چپ‌گرا بود. بسیاری از مورخان و نویسندگان نقطه آغاز این مبارزه را بهمن ۱۳۴۰ می‌دانند. زمانی که دانشجویان به مجسمه محمد رضا شاه پهلوی در دانشگاه تهران حمله بردند. اما از خرداد ۱۳۴۲ و ورود جدی آیت‌الله خمینی به میدان مبارزه بود که دانشجویان مذهبی هم با پیدا کردن رهبری کاریزماتیک مبارزات دانشجویی را جدی‌تر گرفتند.

درست یک سال بعد شاه به آمریکا سفر می‌کند. سفری که مصادف می‌شود با تظاهرات دانشجویان علیه او. از همان آغاز سفر دانشجویان ایرانی شاه را رها نمی‌کنند. از لحظه ورود شاه به فرودگاه تظاهرات علیه او آغاز می‌شود، تظاهراتی که نقطه اوج آن در مراسم اعطای دکترای افتخاری به شاه در لس آنجلس و نیویورک است. در میان دانشجویان، قطب زاده نامی آشنا و چهره معروفی بود. علت این شهرت هم سیلی بود که او در مراسم ضیافت سفارت ایران در واشنگتن به گوش اردشیر زاهدی سفیر ایران نواخته بود. زمانی که زاهدی در این ضیافت مشغول سخنرانی بوده قطب زاده جسارت می‌کند، روی سن می‌رود و سیلی محکمی به گوش اردشیر زاهدی می‌زند. همین کار سبب می‌شود پاسپورت قطب زاده را از او بگیرند و از آمریکا اخراجش کنند.

قطب زاده بعد از اخراج از آمریکا مدتی راهی کانادا شد و سپس به اروپا رفت و در پاریس ارتباط نزدیکی با ابوالحسن بنی صدر و حسن حبیبی پیدا کرد. این سال‌ها مصادف بود با آغاز فعالیت‌های جبهه ملی در تهران. فعالیت‌های جبهه ملی دوباره اوج گرفته بود و همین دانشجویان ایرانی را به فکر انداخت تا با برگزاری میتینگ‌های مختلف از این حرکت حمایت کنند.

اولین دیدار قطب زاده با آیت الله خمینی در همین سال‌ها انجام می‌شود. او پس از اخراج از آمریکا و سفر کانادا و اروپا به کشورهای مختلف دیگری سفر می‌کند و ابتدا به الجزایر، مصر، سوریه و سپس به عراق رفت و در همین سفر با آیت الله خمینی دیدار کرد. پس از این ملاقات او با مصطفی چمران و ابراهیم یزدی آشنا می‌شود و در این ملاقات‌ها تصمیم می‌گیرند با کمک برخی چهره‌های مصری تشکیلاتی ضد شاه راه بیندازند. چمران به عنوان مسئول شاخه نظامی این تشکیلات انتخاب می‌شود. قطب زاده در همین دوره آموزش‌های نظامی می‌بیند و با امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان نیز آشنا می‌شود.

خسرو قشقایی به یاد دکتر حسین فاطمی وزیر فقید مصدق روزنامه‌ای منتشر کرد بنام باختر امروز که محور مهم‌ترین فعالیت دانشجویان ایرانی حامی جبهه ملی در خارج ایران بود. قطب زاده هم یکی از محور‌های اصلی این فعالیت‌ها در اروپا بود. بعد از سال ۴۲ دانشجویان مذهبی فعالیت خود را در اروپا گسترده‌تر کردند. در کنگرۀ هانوفر، کارگشا، قطب‌زاده، بنی‌صدر، دهقان و حسن اسلامی به عنوان هیأت اجرایی جبهه ملی در اروپا انتخاب شدند.

قطب‌زاده در این سال‌ها ارتباط گسترده‌ای با مبارزان لبنانی پیدا کرد و همین مسئله او را به امام موسی صدر نزدیک کرد. قطب‌زاده که نمی‌خواست حمایت چریک‌های خاورمیانه‌ای را هم از دست بدهد به ملاقات معمر قذافی هم می‌رفت و با او هم در ارتباط بود. قطب‌زاده بعد از تبعید آیت‌الله خمینی به ترکیه اولین دانشجویی است که به ملاقات ایشان می‌رود.

او به واسطه علاقه شدید صادق طباطبایی، رفت و آمد گسترده‌ای با آیت‌الله خمینی پیدا می‌کند و از معتمدین امام می‌شود. تا جایی که خودش را مقلد آیت‌الله خمینی معرفی می‌کند. اما قطب زاده یک مخالف سرسخت هم در بیت آیت‌الله خمینی داشته است. گفته می‌شود سیدمصطفی خمینی فرزند ارشد امام مخالف سرسخت او بود و به نقل از مصطفی خمینی گفته شده که او قطب‌زاده را دشمنی بدتر از مارکسیست‌ها می‌دانسته و حتی یک بار از ورود او به خانه‌اش ممانعت می‌کند.

قطب زاده همراه با ابراهیم یزدی نقشی محوری در انتقال آیت‌الله خمینی به نجف بازی می‌کند. قطب‌زاده که رفیق مبارزی اهل مراکش بنام احمد داشته و از طریق او با رئیس جمهور وقت عراق دوستی پیدا کرده بوده زمینه را برای حضور آیت‌الله خمینی در نجف مهیا می‌کند.

قطب‌زاده در این زمان آنقدر معروف شده بود که شایعه شده بود ساواک برای ترور او شخصی را به اروپا فرستاده است. حتی گفته شد خان پیرا مامور ساواک که راهی اروپا شده بود تا قطب‌زاده را در ترور کند، ماجرا را به قطب‌زاده اطلاع می‌دهد و پیشنهاد می‌کند چند روزی مخفی شود تا ساواک از مرگ مطمئن شود و قطب‌زاده این‌گونه جان سالم به در می‎برد.

شهرت قطب زاده را می‌توان در واپسین گفت‌و گوی محمدرضا شاه پهلوی با دیوید فراست خبرنگار شبکه ای. بی. سی نیوز جست‌وجو کرد؛ جایی که شاه با لحنی کینه‌توزانه به فراست می‌گوید: «من باور نمی‌کنم همه این کار‌ها را [آیت‌الله] خمینی به تنهایی انجام داده باشد. او مشاورینی دارد. به عنوان مثال همه ما دو نفر از آن‌ها را به خوبی مى شناسیم: ابراهیم یزدی و صادق قطب زاده. قطب زاده دانشجوی بی استعدادی بود که از دانشگاه اخراج شد. گروهی او را عامل سـیــا و گروهی دیگر او را عامل کا.گ.ب می‌دانند.»

قطب ‎زاده در این ایام ارتباط گسترده خود با آیت‌الله خمینی حفظ می‌کند تا جایی که بدل به یکی از معتمدین اصلی ایشان می‌شود. تا جایی که با وجود مخالفت گسترده پسران آیت‌الله خمینی با قطب‌زاده آیت‌الله خمینی هیچ‌گاه از قطب‌زاده دل نمی‌کند. آیت‌الله خمینی قرار نبود بعد از نجف به فرانسه برود. بلکه قرار بود بعد از فرود آمدن هواپیما در پاریس با هواپیما دیگری به الجزایر برود، اما قطب‌زاده با حضور در فرودگاه و ایجاد جنجال در فرودگاه اجازه این نقل و انتقال را نمی‌دهد و آیت‌الله خمینی را در پاریس نگه می‌دارد و ظرف دو ساعت خانه‌ای ویلایی برای آیت‌الله خمینی پیدا می‌کند.

خانه‌ای که بنام قطب‌زاده می‌شود و سال‌ها بعد مدتی هم بنی‌صدر بعد از فرار از ایران در آن اقامت می‌گزیند. ابتدا که رفت و آمد‌ها زیاد نبود مشکل چندانی پیش نمی‌آمد. اما بعد از مدتی رفت و آمد‌ها زیاد شد و برای مدرسه مقابل خانه مزاحمت‌هایی ایجاد شد که زمینه‌ساز انتقال آیت‌الله خمینی به نوفل شاتو شد. ظریف عسگری که عضو گروه کاظم سامی (جنبش انقلابی مردم ایران - جاما) بود با کمک دولت فرانسه جایی را در نوفل شاتو پیدا و آیت‌الله خمینی را به آن‌جا منتقل می‌کنند.

در این ایام ابراهیم یزدی و صادق قطب‌زاده بعد از آیت‌الله خمینی مشهورترین چهره‌های اپوزیسیون حاکمیت ایران هستند و طرف اصلی مشورت‌های امام و مهم‌ترین ترسیم کنندگان چهره‌های انقلاب اسلامی در خارج از ایران. همین نزدیکی باعث می‌شود که قطب‌زاده در پرواز سرنوشت به سوی ایران درست بغل دست آیت‌الله خمینی بنشیند و نقش مترجم آیت‌الله خمینی را بازی کند. بعد از بازگشت امام به ایران انقلاب ظرف ده روز پیروز شد.

بعد از پیروزی انقلاب، قطب‌زاده در مدرسه علوی به دیدار آیت‌الله خمینی می‌رود و به ایشان می‌گوید: «آقا اجازه بدهید من به فرانسه برگردم و به کارهایم برسم.» اما آیت‌الله خمینی به قطب‌زاده جواب می‌دهد: «به تو حکم شرعی می‌کنم، بروی تلویزیون. ماهی دو هزار تومان هم به‌عنوان حقوق طلبگی خودم به تو پرداخت می‌کنم.» به این ترتیب قطب‌زاده با حکم امام به صدا و سیما رفت اما بعد از ورود به تلویزیون با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو شد.

او که هیچ تجربه‌ای در اداره تلویزیون نداشت در جواب کارکنان این سازمان که خواهان اداره شورایی تلویزیون بودند، گفت: «شورایی بی‌شورایی من به فرموده امام آمدم اینجا، حقوقم را هم از امام می‌گیرم. همه باید از من حرف‌شنوی داشته باشید.»

اداره رادیو و تلویزیون در اوایل انقلاب کار بسیار دشواری بود. همه گروه‌ها از رادیو و تلویزیون توقع داشتند که در حمایت از آن‌ها فعالیت کند و این کار را برای قطب زاده که در میان جوانان و دانشگاهیان پایگاه چندانی نداشت و اکثراً تحت نفوذ بنی‌صدر بودند سخت می‌کرد. آن‌ها از رادیو و تلویزیون توقعاتی داشتند که با توقعات قطب زاده همخوانی نداشت. دولت موقت و شخص مهندس بازرگان هم از مخالفان مشی قطب‌زاده بودند و اعتقاد داشتند اخبار رادیو و تلویزیون یکسره بر ضد دولت موقت است. ریشه اختلاف مهندس مهدی بازرگان با قطب زاده به قبل از انقلاب برمی‌گشت.

چه آن‌که دانشجویان مبارز مسلمان در اروپا شامل بنی صدر، حبیبی و قطب زاده با دانشجویان مبارز مسلمان آمریکا که تحت نظر ابراهیم یزدی فعالیت می‌کردند اختلافاتی داشتند و این اختلافات بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تشدید شد.

اما مسئله‌ای که مشکل قطب‌زاده با مهندس بازرگان را عمیق می‌کرد جمله‌ای بود که مهندس درباره قطب‌زاده گفته بود: «آقای قطب‌زاده مثل تیمورتاش است در دولت.» البته نمی‌توان رادیو و تلویزیون آن زمان را یکسره در قبضه قطب‌زاده دانست. احمد خمینی و روحانیون نزدیک به آیت‌الله خمینی هم نفوذ زیادی در رادیو و تلویزیون داشتند.

برخی معتقد هستند بعد از ورود موسوی خوئینی‌ها و معادیخواه به رادیو و تلویزیون است که آتش اختلاف میان قطب‌زاده و مهندس بازرگان شعله‌ور می‌شود. روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ روز بسیار مهمی در تاریخ سیاسی ایران است. روزی که عده‌ای از دانشجویان پیرو خط امام با حضور در سفارت آمریکا این سفارتخانه را تسخیر می‌کنند.

روایت بنی‌صدر که آن زمان سرپرست وزارت امور خارجه بود بسیار جالب است: «من قطب زاده را در فرودگاه دیدم. به او گفتم: بالاخره کار خودت را کردی؟ جواب داد: من کاری نکردم. به او گفتم این گندی ست که خودت زدی، خودت هم جمعش کن؛ و به این ترتیب پست وزارت امور خارجه را به او محول کردم.»

البته معلوم نیست که چرا بنی صدر تسخیر سفارت آمریکا را متوجه قطب زاده می‌داند، در حالی که قطب‌زاده برای آزادی گروگان‌ها تلاش زیادی انجام داد. در این ایام قطب‌زاده مشهورترین چهره بعد از انقلاب است. مدام در رسانه‌های مختلف حاضر می‌شود به تشریح اوضاع می‌پردازد. از طرف دیگر قطب‌زاده با هماهنگی برخی ارکان نظام ملاقات‌های زیادی با آمریکایی‌ها انجام می‌دهد.

ملاقات‌هایی که بعد‌ها در دادگاه علیه او استفاده می‌شود. قطب‌زاده به پشتوانه این محبوبیت کاندیدای ریاست جمهوری می‌شود، اما در این انتخابات نمی‌تواند حریف رفیق قدیمی خود ابوالحسن بنی صدر شود و شکست سختی می‌خورد. درست بعد از این شکست سنگین است که حضور سیاسی قطب‌زاده کم‌رنگ می‌شود تا این‌که با یک مناظره جنجالی نام قطب زاده دوباره بر سر زبان‌ها می‌اُفتد. در ۱۵ آبان ۱۳۵۹ قرار بود با حضور کلیه مدیران صدا و سیما مناظره‌ای درباره وضعیت این سازمان انجام شود. اما به جز قطب‌ زاده سرپرست و دکتر مبلغی اسلامی معاون سازمان به دلیل وضعیت جنگی کشور حاضر نمی‌شوند در این مناظره شرکت کنند. هر چند در بیانیه‌ای اعلام شده بود که اگر بحث مناظره به مسائل جنگ مربوط شد آن بخش از برنامه حذف می‌شود، اما باز هم سایر مدیران سازمان حاضر نشدند در این مناظره شرکت کنند و به ناچار برنامه با حضور قطب‌زاده و مبلغی اسلامی برگزار شد.

دستگیری صادق قطب زاده

برنامه ۸۰ دقیقه‌ای جنجالی از کار درآمد و موجبات اولین دستگیری قطب زاده را فراهم کرد. کیهان در گزارشی که در آن سال منتشر شد درباره این برنامه نوشته است: «قطب‌زاده ضمن برشمردن نارسایی‌های موجود سازمان در زمان تصدی خود و نیز در حال حاضر گفت اعمال نظر‌های شخصی و گروهی مانع اجرای برنامه خوب و مردمی از صداوسیمای جمهوری اسلامی شده است. این وضع باعث شده است که اخبار صحیح به گوش مردم نرسد و هر روز به تعداد کسانی که گوش به رادیو‌های بیگانه برای کسب خبر صحیح می‌دهند افزوده شود.»

قطب‌زاده همچنین گفته بود: «آنچه که در رادیو و تلویزیون می‌گذرد وضع آشفته‌ای که بر این سازمان حاکم است شبیه وضعی است که در دیگر سازمان‌ها و نهاد‌های کشور حاکم است. دکتر مبلغی اسلامی نیز طی سخنانی گفت بر کار این سازمان هیچ ضابطه و اصولی حکم نمی‌کند. هرچه هست گروه‌گرایی است.»

مبلغی اسلامی نیز همان زمان انتقادهای تندی را مطرح کرد و در نهایت این برنامه اعتراض ستاد تبلیغات شورای عالی دفاع را به همراه داشت. این ستاد خبر از پیگیری قضایی این برنامه داد و آیت‌الله موسوی اردبیلی دادستان کل کشور علی اکبر محتشمی پور و عبدالله نوری را به عنوان سرپرست صدا و سیما و دکتر ندیمی را به عنوان سرپرست شبکه دوم معرفی کرد و قطب زاده هم دستگیر شد. دستگیری او اعتراضات زیادی را به همراه داشت.

یکی از اولین معترضان به این دستگیری مهندس مهدی بازرگان بود که در مقاله‌ای نوشت: «بازداشت قطب‌زاده که در برخورد اول به افسانه و شایعه شباهت داشت با کمال تعجب واقعیت پیدا کرد! کاری ندارم که روش گذشته آقای قطب‌زاده چگونه بوده و مصاحبه اخیر در تلویزیون تا چه حد معقول و خالی از ایراد باشد. امر مسلم این است که برنامه زنده نبوده و صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران می‌توانسته است پخش نکند. اما درد بزرگ در این است که چطور گردانندگان انحصارگر ما فکر نکرده‌اند عمل آن‌ها چه اثر وحشتناکی به لحاظ احساس عدم امنیت و بی‌اعتبار کردن قانون اساسی در مردم سراپا ایمان و امید و فداکاری ایجاد می‌کند و چه قضاوتی دنیای خارج که هدف صدور انقلاب ما هستند خواهند نمود. وقتی با چنین سادگی و افتضاح یک مبارز کهنه‌کار، عضو شورای انقلاب، مدیر عامل رادیو تلویزیون و وزیر خارجه توقیف و توهین می‌شود دیگر چه آبرویی برای اسلام و انقلاب ایران باقی خواهد ماند؟! جدا و استرحاما از مقام رهبری انقلاب خواهان دخالت، جبران و جلوگیری از این تجاوزات هستم.» هم‌زمان گروهی از مردم قم در دفاع از قطب‌زاده تظاهرات کردند و شعار دادند: «درود هر آزاده، بر صادق قطب‌زاده»

جمع کثیری از بازاریان تهران با انتشار بیانیه‌ای دستگیری او را محکوم کردند. آیت‌الله مرتضی پسندیده درباره دستگیری قطب‌زاده نوشت: «با عرض معذرت بازداشت جناب آقای قطب زاده که در جمهوری اسلامی ایران وزیر خارجه، عضو شورای انقلاب و رییس صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران و از ارکان مملکت و مورد علاقه اکثریت ملت است موجب تاسف و تعجب است و استخلاص فوری و معذرت و اعاده حیثیت مشارالیه مورد تقاضا است.»

آیت‌الله بهاءالدین محلاتی نیز طی تلگرامی که برای امام ارسال شده بود، توقیف قطب زاده را عملی ناروا دانست و ۳۶ نماینده مجلس نیز بر اساس اصل ۳۲ قانون اساسی خواستار آزادی وی شدند. با این فشار‌ها قطب‌زاده بعد از دو روز از زندان آزاد شد. اما این پایان کار قطب زاده نبود، در فروردین ۱۳۶۱ خبری در رسانه‌ها پیچید که همه را در بهت و حیرت فرو برد. صادق قطب زاده به جرم تلاش برای کودتا و براندازی نظام جمهوری اسلامی دستگیر شد.

مدتی بعد از دستگیری، فیلم اعترافات او در همان سازمانی پخش شد که خودش رئیس آن بود. قطب‌زاده در دادگاه اعترافاتش گفت: «از حدود یک سال و نیم قبل، آقای کامبیزی که به منزل من رفت و آمد می‌کرد مطالب خیلی کلی بدون این که هیچ ربطی به سازمان و تشکیلاتی داشته باشد را مطرح می‌کرد. وی بعد از دو بار صحبت‌های کلی، رفت و مجدداً حدود سه الی چهار ماه قبل از دستگیری من مجدداً آمد و همان صحبت‌ها را تکرار کرد. وی در یکی از جلسات اظهار داشت که دارای تشکیلاتی می‌باشد و از من تقاضای همکاری کرد که من قبول کردم و قرار شد وی نیز با دوستانش صحبت کند که کرد. در جلسه بعدی نامبرده به اتفاق آقای حبیب‌زاده به منزل من آمد و همان صحبت‌های قبلی در این جلسه تکرار شد. حدود یک ماه قبل از دستگیری که آقایان آمدند و صحبت از این مسأله کردند که اگر بخواهیم عملی انجام دهیم این عمل ناظر است بر محاصره بیت امام برای اینکه ورود و خروج انجام نگیرد و گرفتن دیگر نقاط حساس و به خاطر همین مسأله بود که آقای کامبیزی قرار شد برود و آن منزل را از نزدیک ببیند.»

البته قطب‌زاده در همان جلسه اعلام می‌کند بعد از مخالفت او، «مسئله تسخیر بیت آیت‌الله خمینی منتفی شد و گروه تصمیم بر این شد که با گرفتن و کوبیدن مناطق حساس کار یکسره شود و بعد از آن با تایید آیت‌الله شریعتمداری این حرکت استقرار پیدا کند.»

ری شهری در این باره می‌نویسد: «آقای قطب‌زاده در تاریخ ۱۳۶۱/۱/۱۷ به اتهام توطئه نظامی برای براندازی جمهوری اسلامی بازداشت شد. قطب‌زاده البته مدعی بود که اینجانب هرگز نخواستم که نظام جمهوری اسلامی را براندازم. اصلاً مساله براندازی نظام جمهوری اسلامی مطرح نبوده بلکه به نظر من به عکس بوده. قطب‌زاده برای کودتا یک سال و نیم فعالیت کرده بود و پس از دستگیری اعلام کرد که آماده‌ام حرف‌هایم را در مصاحبه تلویزیونی بگویم، اما به شرط اینکه مرا فوراً یا اعدام کنید یا عفوم کنید.»

ری شهری همچنین درباره نحوه بازجویی از آیت‌الله شریعتمداری می‌نویسد: «ایشان حاضر نمی‌شد که در ارتباط با اتهامات خود به بازجویان رسمی پاسخ گویند البته شاید هم کمتر کسی جرات بازپرسی از او را داشت... احترام به شخصیت وی اقتضا می‌کرد که اینجانب برای تحقیق از وی به قم بروم، از این رو به منزل ایشان رفتم و در قسمت بیرونی منزل ایشان نشستم و پیغام دادم که به این قسمت بیاید، آمد و نشست. به ایشان گفتم آقای قطب‌زاده تصمیم داشت حرکتی را علیه جمهوری اسلامی انجام دهد شما را هم در جریان گذاشت، آیا شما این مطلب را قبول دارید؟ آقای شریعتمداری پاسخ داد: این نسبت دروغ است من هیچ اطلاعی از این ماجرا ندارم. گفتم بسیار خوب شما همین مطلب را بنویسد که آنچه به من نسبت داده‌اند دروغ است، در این هنگام من ورقه بازجویی را به ایشان دادم سوال‌هایی را به تدریج به صورت کتبی مطرح کردم و ایشان پاسخ داد.»

در پی این ماجرا احمد عباسی (داماد آیت‌الله شریعتمداری)، دکتر جواد مناقبی و مهدی مهدوی نیز بازداشت شدند. اندکی بعد آیت‌الله شریعتمداری از سوی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از مرجعیت خلع شد یا آنچنان که ری‌شهری می‌نویسد: «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به عنوان یک وظیفه شرعی عدم صلاحیت ایشان را اعلام و غصب نابه‌حق مقام والای مرجعیت را به وسیله این آخرین نقطه امید آمریکا تذکر داد.»

این بار خبری از تظاهرات پیگیری برای آزادی قطب زاده نبود. آنطور که کارول جروم نامزد قطب‌زاده می‌نویسد. به قطب‌زاده پیشنهاد خروج و فرار از کشور هم داده شد که قطب‌زاده نپذیرفت و این به معنای پایان کار قطب‌زاده بود. قطب‌زاده در سحرگاه بیست و چهار شهریور اعدام شد و زندگی‌اش به پایان رسید.

رابطه کارول جروم و صادق قطب زاده

قطب‌زاده زندگی شخصی پُرماجرایی داشت. او نامزدی داشت بنام کارول جروم خبرنگار سی.بی.اس نیوز که همراه هواپیما حامل آیت‌الله خمینی به ایران آمد و بعد‌ها کتاب «مردی در آینه» را درباره زندگی قطب‌زاده و رابطه خودش با او نوشت. جروم ماجرای عشقی خود با قطب‌زاده را اینطور تعریف می‌کند: «در همان نظر اول عاشق قطب‌زاده شدم. او خیلی جذاب و کاریزماتیک بود.»

کارول جروم در این کتاب اولین تماس خود و قطب زاده را اینگونه توصیف می‌کند: «صدایش به شدت آزار دهنده و نرم بود؛ صدای مردی چرب زبان! هیچ تمایلی برای صحبت با این مرد روغن مار فروش خاورمیانه‌ای نداشتم اما برای کارم ناچار بودم.»

او بعد‌ها رابطه خود با قطب زاده را نزد مدیران ارشد شبکه افشا می‌کند و آن‌ها پس از بررسی می‌پذیرند او می‌تواند بی‌طرفی خود را نسبت به دوستش [قطب‌زاده] حفظ کند. همین خانم جروم است که پرده از اختلاف نظری میان قطب زاده و آیت‌الله خمینی برمی‌دارد و درباره دیدگاه قطب‌زاده درباره حکومت می‌گوید: «قطب‌زاده وقتی که یکباره انقلاب غلبه شد، انتظار داشت و شاید دیگرانی هم داشتند که [امام] خمینی … یک پیشوای اخلاقی فراگیر باشد، اما نه یک رهبر سیاسی.»

همین توضیح ساده علت اعمال بعدی قطب‌زاده را توضیح می‌دهد و نشان می‌دهد با وجود نزدیکی بسیار اختلاف عقیده عمیقی میان او و آیت‌الله خمینی درباره شکل حکومت آینده وجود داشته است.

تفسیر کارول جروم از قطب زاده در آن زمان این بود که قطب زاده در تلاش بوده از تاریخ استثمار ایران سخن بگوید و از لزوم هماهنگی بین سیاست و مذهب در یک فرهنگ اسلامی. جروم می‌گوید قطب زاده همواره می‌خواسته این را اثبات کند که اسلام یک نیروی پیشرو در حال تغییر است.

جروم او را در لحظه خاکسپاری دیده بود: «وقتی به‌خاک‌اش می‌سپردند، دیدم که ریش‌اش سفید شده بود.» خلاصه زندگی قطب‌زاده را هم می‌توان در جمله‌ای از نامزد او پیدا کرد: «مبارزه در سراسر زندگی برای یک رویا و در غلتیدن به یک کابوس بود.» جمله‌ای که کامل‌ترین توصیف برای زندگی پُرماجرای صادق قطب‌زاده است. مردی که با رویا شروع کرد، اما پایان زندگی‌اش کابوس بود.

فیلمی از اعترافات تلویزیونی صادق قطب زاده

صادق قطب در کنار امام خمینی در پرواز بازگشت به ایران

تصاویری از صادق قطب زاده در دادگاه

متن اعترافات تلویزیونی صادق قطب زاده

* شما ضمن معرفی خود، علت دستگیری‌تان را بیان کنید.

- من صادق قطب‌زاده هستم و علت دستگیری من در رابطه با برنامه‌ای بود که به نام برنامه‌ی براندازیست که من سعی می‌کنم همین برنامه را و انگیزه‌هایش را [با] جمع‌بندی که فعلاً به آن رسیدیم، یکی پس از دیگری عنوان کنم.

از مدتی قبل، حدود 3 ماه قبل، از یک سازمان افسری با من تماس گرفتند و بحث و گفتگویی پیرامون تحلیل ما از مسائلی که فعلاً در کشور ما می‌گذرد، شد. در این تحلیل من یک مقدار نقطه‌نظرهایی داشتم و آن‌ها هم به هم‌چنین. بعد از قبول نقطه‌نظرهای من و چارچوبی که باید در آن باشیم، بحث و گفتگو راجع به قصد براندازی حکومت و نه نظام جمهوری شد که در اطراف بیت امام چه می‌توان کرد و بر اساس این، بحث اول آن‌ها صحبت از محاصره بود و آن‌ها درباره‌ی محاصره نقشه‌ای می‌خواستند. من این نقشه را توسط یکی از دوستان که تهیه شده بود به آن‌ها دادم. یک نقشه‌ عادی بود. آن‌ها گفتند که این نقشه به نظر ما درست نمی‌آید و بنابراین لازم است که ما از نزدیک برویم و آن‌جا را ببینیم. آن‌ها رفتند و من یکی از دوستانی که در آن‌جا منزلی بغل منزل امام داشت. معرفی کردم و این‌ها رفتند و آن منزل را دیدند. در مراجعت وقتی نشستیم، صحبت کردیم، گفتند که این منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار. گفتند خیلی خوب انفجار چه و بحث راجع به انفجار و محل صورت گرفت. چگونه و چه نوع. هفته‌ بعد آن [کسی] که، دو هفته قبل از دستیگری من بود آمدند و گفتند که سازمان ما تصمیم گرفته که آن‌جا را از دو طریق بکوبد: یکی با توپخانه، یکی هم احیاناً با انفجار از داخل آن منزل.
* هدف چه بود؟
هدف از بین بردن همه‌ سران حکومت من جمله امام. من در بدو امر دو نوع حالت روانی در برخورد با قضیه داشتم. یکی مسأله‌ آری یا نه. منتها متأسفانه در وهله‌ اول من گفتم خیلی خوب این مسأله را بررسی کنیم و ببینیم که چکار می‌شود کرد و «نه» نگفتم. آن‌ها رفتند و نقشه را بررسی کردند و هفته‌ بعد آمدند و گفتند که ما فکر کردیم که هم نقشه‌ کوبیدن آن‌جا باشد و هم به حالت خونخواهی امام، بقیه کارها را انجام بدهیم و مردم هم در این باره بیایند و در واقع گیج بشوند که به کدام سمت بروند و قرار شد که آن‌ها بروند و تمام این نقشه را مورد مطالعه قرار بدهند و چند روز قبل از اجرای نقشه، تصمیم‌نهایی در این زمینه گرفته شود. فی الواقع، من از این که با این نقشه در اول آن مخالفت نکردم از لحاظ روحی خودم ناراحت بودم و تصمیم داشتم که در جلسه‌ نهایی که صحبت است، مطلقاً با کوبیدن جماران و منزل امام به اعتبار عاطفی خودم نسبت به امام، جلوگیری بکنم؛ ولی البته [با] بقیه‌ نقشه مثل گرفتن مراکز سپاه، کمیته، رادیو تلویزیون، محاصره‌ جماران، من کاملاً موافق بودم. این نقشه‌ای بود که در واقع انجام شد و عملی شد، یعنی تا آن مرحله، ولی همین طور که عرض کردم به تصویب نهایی نرسید و ما هم در واقع قبل از آن که اصلاً ماجرا به صورتی دربیاید دستگیر شدیم.
* چگونه می‌خواستید مواد منفجره را به جماران ببرید؟
صحبت از این شد که می‌شود مواد منفجره را برد. صحبت از این بود که توسط مصالح ساختمانی که به آن‌جا می‌رود [برده شود] این آقایی که یکی از این افسرهاست گفت: من متعهد می‌شوم که از طریق مصالح ساختمانی، مواد منفجره را به داخل منزل ببرم، ولی خود او هم بعد از مدتی اصولاً به این نتیجه رسیده بود که فقط راهش کوبیدن از دور است و از نزدیک امکاناتش بسیار ضعیف است.
* در این رابطه آیا قرار بود اسلحه‌ای هم از خارج آورده بشود؟
- نخیر، در این رابطه ابداً به این صورت نبود، به دلیل این که بین طرح این مسأله و اجرایش بیشتر از حداکثر دو هفته نبود؛ بنابراین امکان این‌که اسلحه از جایی بخواهد وارد بشود، بر این منظور نبود.
* پس در رابطه با چه بود؟
- این‌ها مدتی قبل گفته بودند به من، اولاً اسلحه و مهمات، همه نوع چیز دارند خودشان و احتیاجی ندارند، ولی مدتی قبل، در حدود مثلاً یک ماه و خورده‌ای قبل، سؤال کردند از من که، یعنی یک لیست کوچکی را به من دادند. تعداد اسلحه محدودی، که ما این‌ها ار می‌خواهیم. من هم گفتم سعی می‌کنم آن‌ها را تهیه بکنم و این‌ها را فرستادم برای خارج از کشور، ولی عملاً امکان تهیه‌اش به علت نبودن پول نبود.
* با چه کسی تماس گرفتند و در خارج از کشور قرار بود چه کسی هماهنگ بکند؟
- مسأله‌ رابطه با خارج از کشور، خودش یک بحث دیگریست.
آن بحث را خواهیم کرد منتها در این رابطه‌ مشخص، این هماهنگی و ارتباط با اسلحه در خارج با چه نیرویی قرار بود انجام بشود و شما از کی خواستید؟
- من فقط به یکی از دوستانم آقای بیلران، لیست را فرستادم و گفتم آیا می‌شود این‌ها را تهیه کرد و او گفت: اگر پول باشد امکان تهیه‌اش، توسط دلال‌ها هست که اصلاً پولی نبود و اصلاً تهیه هم نشد.
* در این طرحی که در ذهن شما بود، چگونه ممکن بود شخص امام سالم بماند و دیگران در طرح انفجار از بین بروند؟
- بله، مسأله در همین بود که عرض کردم چون بحث انفجار در آن‌جا در آخر سرش، به صورت کوبیدن آن‌جا بود. مسأله‌ جان امام در [خطر] بود من به اعتبار عاطفی خودم حاضر نبودم که زیربارش بروم و تصمیم داشتم مخالفت کنم.
* شما چه مقدار پول در اختیار این گروه قرار دادید؟
- والله من در بازجویی‌هایم مفصل به منابعی مالیم باشند، گفتم من در مجموع دو میلیون و دویست و پنجاه هزار تومان در اختیار این گروه گذاشتم و پانصد هزار تومان در اختیار آن دو سه نفری که در روزهای آخر دیده بودمشان. این مجموعه پولی بود که من در اختیار آن‌ها گذاشتم.
* آیا شما طرح براندازی نظام جمهوری اسلامی را با نیروها و شخصیت‌های مذهبی یا مراجع در میان گذارده بودید؟
-  نیروهایی که وجود نداشتند، در بین مراجع فقط با واسطه با شخص آیت الله شریعتمداری، مسأله در میان گذاشته شده بود، البته توجه می‌کنید من مدت یک سال و خورده‌ای است که اصلاً مسافرتی به هیچ‌جا نکردم، من جمله به قم؛ بنابراین شخصاً تماس نداشتم، ولی [با] دو واسطه‌ای که صحبت شده بود با ایشان، من از طریق آن دو واسطه مطلع شده بودم که این مطالب، مسأله‌ اصل براندازی به نظر ایشان رسیده بود. در دو سه ماه قبل، یک بار آقای حجت الاسلام مهدوی رفتند آن‌جا و صحبت کرده بودند با ایشان، با آیت‌الله شریعتمداری و در مجموع، برخورد آیت الله شریعتمداری بسیار برخورد محتاطانه‌ای بود، با کل مسأله. بعد وقتی که حجت الاسلام مهدوی تشریف برده بودند به خارج، من از حجت الاسلام آقای عبدالرضا حجازی خواستم مطلب را با حضرت آیت الله شریعتمداری در میان بگذارد و کلیات طرح را یعنی اصل کلیت طرح را با آقای حجازی در میان گذاشتم. آقای [عبدالرضا] حجازی هم با آیت الله شریعتمداری آن‌طوری که به من گفتند مسأله را در میان گذاشته است و نقل قول از آقای حجازی است که ایشان گفتند که من قبل از انجام برنامه، کاری نمی‌توانم بکنم و بعد از انجام برنامه، بنده خود ایشان را تأیید می‌کنم و اقدام می‌کنم. این ماجرا گذشت. مجدداً بحث دیگری با آقای حجازی شد و آقای حجازی مجدداً رفتند و دفعه‌ دوم که برگشتند گفتند که بحث همان است ولی آیت الله شریعتمداری یک مقدار زیادی ترسیدند. این ماجرا که مربوط به یک ماه و نیم قبل است، گذشت تا مجدداً آقای مهدوی آمدند. من مجدداً به آقای مهدوی گفتم و ایشان هم در مراجعت به من گفتند که نظر ایشان همان است و اگر براندازی انجام شد، ایشان تأیید خواهند کرد و اقدام خواهند کرد. البته یک، دو روز بعدش، آقای مهدوی پولی هم در حدود پانصد هزار تومان به من دادند و تنها پولی بود که به من رسید و گفتند من باب خرید منزل از آیت الله شریعتمداری گرفتم و این در مجموع رابطه‌ای بود که بود و به نظر من و به نقل قول از این دو واسطه، چون همان‌طوری که گفتم من خودم در جریان نبودم و با ایشان صحبت نکردم. ایشان در جریان کل قضایا بودند.* آقای عباسی هم در جریان بودند؟
- آقای عباسی، من خودم آقای عباسی را مدت یک سال و خورده‌ای است که ندیدم، ولی استنباط من این است که بیانات این آقایان این بود که احتمالاً در جلساتی که این‌ها داشتند آقای عباسی هم حضور داشته است.
* آقای عباسی در چه رابطه‌ای با آقای شریعتمداری بوده‌اند؟
- آقای عباسی داماد آیت الله شریعتمداری هستند و قاعدتاً این موضوعی که شخص آقای عباسی در جریان بوده‌اند یا نبوده‌اند را [باید] از آن دو نفر آقایان سؤال کرد، چون آن‌ها در جریان این بودند که این‌ها در جلسه بوده‌اند و یا نبوده‌اند؛ ولی من چون خودم آقای عباسی را ندیده‌ام و خودم آیت الله شریعتمداری را ندیده‌ام، بنابراین نمی‌توانم بگویم که این‌ها هم بوده‌اند و یا نبوده‌اند و آن آقایان روشن خواهند کرد که ایشان هم در جریان بوده‌اند و یا نبوده‌اند. به هر حال در این پایان، وضعی که به وجود آمده و این در واقع مشکلی که برای من ایجاد شده من قبلاً هم عرض کردم که قصاصش را با نهایت میل می‌پذیرم.
* آخرین جلسه‌ای که سید مهدی مهدوی با شریعتمداری داشت کی بود و این جلسه چه نتیجه‌ای داشت؟
- در حدود یک هفته قبل از دستگیری من و نتیجه‌ای که ایشان به طور مجمل گفت، چون وقت زیادی نبود و چند دقیقه‌ای بیشتر ندیدمشان، این بود که همان طوری که قبلاً عرض کردم، ایشان بعد از این که اگر عملی انجام بگیرد ایشان بعد از پیروزی تأیید کامل می‌کند...

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۶
ناشناس
۱۴:۳۵ - ۱۴۰۰/۱۰/۲۲
شارلاتانی بیسواد و هرزه که حساب و کتابش رو کف دستش گذاشتند و به سزای عملش رسید . اسناد منتشر شده سازمانهای اطلاعاتی غرب در مورد شخصیت صادق قطب زاده واقعا تکان دهنده است .
علی ایران
۲۰:۲۰ - ۱۳۹۹/۱۲/۰۸
مرد بود. لعنت به کمونیستها که ایران رو به گند کشیدن. خدایا ایران رو از دست چاپلوسان و دروغگویان رها بده.
دانوش
۱۲:۳۶ - ۱۳۹۹/۰۱/۰۷
چقدر ظلم و حقایق عجیب رو عوامل جمهوری اسلامی به این حق و خدا اون روزها انجام دادن....!!!
ناشناس
۱۵:۰۸ - ۱۳۹۸/۱۲/۲۱
خدا رحمتش کنه
خیلی برای انقلاب تلاش کرد ولی در نقش جفا شد
ناشناس
۱۱:۵۶ - ۱۳۹۸/۱۲/۰۶
لعنت به ذات ناپاکش
ناشناس
۰۱:۰۷ - ۱۳۹۸/۱۱/۲۵
گور به گور شده خائن
خاک بر سر شاه که انگلی مثل این رو نتونست تو فرانسه ترور کنه
ناشناس
۰۴:۴۳ - ۱۳۹۸/۰۶/۱۶
مثلاً که چه؟ مگر چهل سال پیش اعدامش نکردن این نبش قبرهایعنی چه؟
پاسخ ها
رضا
۱۱:۰۸ - ۱۳۹۸/۱۱/۲۲
تا درسی باشد برای عده ای که بفهمند دنیا همیشه بر یک مدار نیست.عاقبت تندرویی همیشه ختم به خیر نیست
نیما
۰۰:۱۹ - ۱۳۹۸/۰۶/۱۵
اون وقت این آقا نگفتن چرا تو این مدت کم نظرشون کاملا عوض شد و از مریدی امام به دشمنی ایشون برخاستن؟
پاسخ ها
ناشناس
۰۹:۵۳ - ۱۳۹۸/۰۶/۱۶
تمامش توطئه اصولگرايان بود براي حذف رقبا و اعترافاتش هم اجباري بود مثل اعترافاتي كه از محيط زيستي ها متهمان دانشمندان هسته اي و بقيه مي گيرند
نفیس
۲۳:۰۱ - ۱۳۹۸/۰۶/۱۴
خوش تیپ بوده بخت برگشته
پاسخ ها
ناشناس
۱۴:۳۷ - ۱۴۰۰/۱۰/۲۲
شارلاتانی بیسواد بود و خیانتش حساب و کتاب نداشت .
امان الله خان
۱۱:۰۶ - ۱۳۹۸/۰۶/۱۴
مردبود نه مثل بعضی هانامرد
نظرات شما