رویداد۲۴ فرهاد فرزاد: اختلاف فقیهان و صوفیان تاریخی به درازای چند قرن دارد و نامه حوزه علمیه علیه فیلم «مست عشق» درباره زندگی شمس تبریزی و مولانا و فتوای آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله نوری همدانی هم نشان داد در عصر جدید هم هنوز اختلافات پابرجاست.
اگر ریشه اختلاف فقها و صوفیان را واکاوی کنیم، مشخص است که این اختلاف بارها و بارها در تاریخ ایران مطرح شده است و حتی باعث شد ابو سعید ابوالخیر به خاطر آنچه الحاد خوانده میشد تا مرز اعدام پیش برود. در مواردی هم البته حکم اجرا شد؛ منصور حلاج عارفی بود که با استدلال فقهی به اعدام محکوم شد. حلاج با حکم قاضی شرع بغداد پس از شکنجه و تازیانه در ملاءعام به دار آویخته شد! گفته شده او را سلاخی کردند و دست و پا و سرش را بریدند و پیکرش را سوزاندند و خاکسترش را به رود دجله ریختند.
عینالقضات همدانی به خاطر اشاعه دادن امر ضاله مجرم شناخته شد و او را شمع آجین کردند. شیخ سهروردی نیز به دلیل آنچه فقها معتقد بودند «ضد اصول دین» است، اعدام شد. مجدالدین بغدادی را نیز با حکم پادشاه در رود جیحون غرق کردند.
دو مکتب بزرگ «عراق» و «خراسان» مکاتب تاریخی تصوف ایران بودهاند که هر دو با فقه یا به زعم آنها «ظاهریون» در تقابل بودهاند. مکتب عراق به «جنید بغدادی» نیای تصوف در ایران بازمیگردد که در بغداد میزیست و به همین دلیل اندیشهاش به «مکتب عراق» مشهور شد.
پیروان مکتب عراق به «سُکر» و «خلسه» معتقد بودند و دین را از طریق «ریاضت» درک میکردند. به همین سبب است که در این مکتب، موسیقی و شعر و سکر اهمیت بسیار زیادی دارد. نگاهی به آثار باقیمانده از پیروان مکتب عراق در ادبیات فارسی همین اهمیت را نشان میدهد.
اشعار صوفیان مکتب عراق معمولا با اوزان سرخوشانه سروده شده و گاه در میان ابیات، صدای موسیقی نیز برده شده است. مولانا در غزلی میگوید: «میگفت که تو در چنگ منی / من ساختمت چونت نزنم / من چنگ توام بر هر رگ من / تو زخمه زنی، من تن تننم» موسیقدانانی همچون شهرام ناظری که به تصوف گرایش دارند نیز علاقه شدیدی به اینگونه اشعار از خود نشان دادهاند.
پیروان مکتب عراق دین را بر اساس «دریافت دل»، میفهمند. در حقیقت صوفیان برداشت متفاوتی از دین دارند که فقها چندان علاقهای به ترویج آن ندارند؛ چه آنکه فقیهان معتقدند تصوف مکتب عراق و با اغماض کمتر، مکتب خراسان با امور ضاله پیوند خورده و از ادیانی همچون مانوی تاثیر پذیرفته است. با این حال تصوف تاثیر زیادی بر ادبیات ایران گذاشته است و چهرههایی همچون بایزید بسطامی کمال خجندی، فخرالدین عراقی، حافظ، مولوی، عطار نیشابوری، شمس تبریزی، ابوسعید ابوالخیر، منصور حلاج و ... همگی علمداران همین نگاه به دین بودهاند و غالبا در آثارشان طعنههای فراوان به جناح مقابل که به ظاهریون معروفند، زدهاند. کنایههای حافظ و مولوی به «واعظ» و «فقیه» نمونهای از این تقابل دیدگاهه است.
محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب «زبان شعر در نثر صوفیه» مینویسد «نوشتههای تصوف یا حالت انشایی داشتهاند یا خبری.» او بایزید بسطامی (مکتب خراسان) را از چهرههایی میداند که شطحیات خود را به صورت «انشایی» مینوشته و مثلا میگفته «سبحانی ما اعظم شأنی» و به خاطر همین ساختار انشایی دردسرهای کمتری متحمل میشده است اما در مقابل سبک «خبری» منصور حلاج (مکتب عراقی) و گفتن «انا الحق» به قیمت جان او تمام شد.
در سوی مقابل، پای سنت حوزه در فقه است و اساسا اعتقادی به دریافت دلی از دین ندارد. آنها معتقدند دستور قرآن و سنت باید بر پایه عقل استخراج شود و با ریاضتکشی نمیتوان درک بهتری از دین پیدا کرد بنابراین اگر کسی بگوید «من ریاضت کشیدهام یا به حالت خلسه رفتهام پس بهتر میتوانم دین را درک کنم»، ادعایی گمراه کننده است.
شیخ بهایی، شیخ مفید و سید رضی از چهرههای شاخص این تفکر هستند که اختلاف فکری شدیدی با صوفیان داشتند. شیخ مفید فقیه بزرگ عصر خویش بود که در زمان او مسلمانان به خاطر حضور سلسله مستقل شیعی آلبویه، در ابراز عقایدشان آزاد بودند و به همین دلیل پیروان شیخ مفید به راحتی میتواستند از او به عنوان مرجعیت شیعه یاد کنند.
سید رضی نیز از فقیهان زمان بود که تمام شاگردانش راه او را ادامه دادند. اقدام عملی سید رضی در تقابل با تصوف، نگاشتن کتابهایی بر پایه قرآن و سنت بود. رضی مجموعه سخنان حضرت علی با نام نهجالبلاغه را جمعآوری کرد تا نشان دهد امور دینی کاملا تعریف شده هستند و ارتباطی با «تفسیر فردی و دلی» بر مبنای «شهود حسی» ندارد.
در این میان چهرههایی هم بودند که هر دو نگاه را تدریس میکردند. گفته میشود امام محمد غزالی در یک سوی شهر فقه درس میداده و در مدرسهای در سمت دیگر شهر، به تدریس تصوف مشغول بوده است. البته مشهور است که غزالی این دو را ترکیب میکرده تا به جنگ فلسفه برود.
غزالی در ضدیت با فلسفه با مولوی همنظر بود. مولوی به تبعیت از غزالی، اهل فلسفه را رد میکرد و «استدلالیون» میخواند و آنها را به دیده تحقیر مینگریست که درکی از کشف و شهود و دریافت دلی ندارند: «پای استدلالیون چوبین بُوَد / پای چوبین سخت بیتمکین بود» در برخی مواقع نیز ظاهریون به اتهام تعصب در دین با اشعار تندتری خطاب میشدهاند: «سختگیری و تعصب، خامی است / تا جنینی، کار، خونآشامی است»
در سالهای اخیر چهرههایی همچون حسنزاده آملی و جوادی آملی از برخی دیدگاههای شمس تبریزی حمایت کردهاند یا علامه جعفری نیز کتاب مفصلی درباره شرح مثنوی معنوی مولانا نوشت. برخی گفته بودند جعفری از نوشتن این کتاب پشیمان بوده و به نقل از جعفری گفته شده «کتاب مثنوی را به عنوان کلاس تمرین انتخاب کردیم که آنجا مقداری پخته شویم تا با سرمایه بیشتری سراغ نهجالبلاغه برویم» اما شاگردان نزدیک او مثل قادر فاضلی به استناد یک نوار میگویند علامه جعفری گفته «این دروغ است و من اصلاً پشیمان نشدم» و عین عبارتش این است که «اگر اکنون دستم یاری کند، ده جلد هم مستدرک برای این تفسیری که نوشتم مینویسم.»
آیتالله جوادی آملی درباره مولوی گفته است: «آنچه جلالالدین رومی گفته بر مشهد عرفان و مبتنی بر مرحله برین تعقل دینی است.» در روزهای گذشته نیز فیلمی از آیت الله خامنهای منتشر شد که در آن از دیدگاههای شمس تبریزی حمایت کرد و گفت آیت الله مطهری نیز چنین دیدگاهی داشته است. آنچه آیتالله خامنهای گفته، این بود که «مثنوی اصولِ اصولِ اصولِ دین است.»
آیت الله خمینی نیز اعتقاد زیادی به عرفان داشت و البته آن را بر اساس مکتب خراسان تدریس میکرد. دورههای تدریس «ابن عربی» به عنوان نیای مکتب خراسان یکی از دروس مشهوری بوده که توسط آیتالله خمینی تدریس میشد. البته در اشعار آیتالله خمینی از منصور حلاج (مکتب عراق) به تلمیح یاد شده است: «فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم / همچو منصور خریدار سر دار شدم» با این حال در اشعار دیگر این نگاهها تلطیف شده و فاصله با مکتب عراق حفظ میشود: «ز صوفیها صفا ندیدم هرگز / زین طایفه من وفا ندیدم هرگز»
سنت ابنعربی شارح مکتب خراسان سالها بعد مورد علاقه فیلسوفان غربی قرار گرفت. «جورجیو آگامبن» یکی از همین فیلسوفان بود که تلاش میکرد نگاهی تازه به ابنرشد و ابنعربی داشته باشد.
در سنت غرب نیز اختلاف بسیاری میان مسیحیت وجود دارد و این اختلاف در عصر ایدهآلیسم آلمانی به خوبی در فلسفه خود را نشان داده است و در مورادی فیلسوفان بزرگ غربی به الحاد متهم شدهاند؛ «جوردانو برونو» فیلسوف ایتالیایی بهخاطر عقایدش که مخالف تعلیمات کلیسای کاتولیک بود، با موافقت «پاپ کلمنت» سوزانده شد.
امانوئل کانت به خاطر جمله مشهور «انسان، خدا را به شکل خود آفرید»، بسیار تحت فشار قرار گرفت. مقصود کانت این بود که انسان بر اساس آنچه میپندارد، خدا را میشناسد. همین جمله از قول ابنعربی اینگونه نقل شده است: «هر بندهای درباره خدای پروردگار خویش، اعتقادی خاص یافته است و آن را به اندازه ذوق و نظر در نفس خود دریافته است.»
ابوسعید ابوالخیر نیز با همین دیدگاه در اسرارالتوحید مینویسد: «به عدد هر ذره موجودات، راهی است به حق» از این رو او معتقد بوده راه وصال به روی هیچکس بسته نیست.
اختلاف فقیهان و عارفان نه امروزی است و نه از نوری همدانی و مکارم شیرازی آغاز شده است. بیشک با آنها نیز پایان نخواهد یافت. تفاوتهای این دو نوع نگرش نسبت به امر دینی قرنهاست وجود داشته و البته قربانیان بسیاری نیز داشته است. در این میان فقیهان به لحاظ قدرت حاکمیتی دست بالا را در تاریخ این اختلاف داشتهاند و از آن سو صوفیان نیز بر جامعه تاثیرگذار بودهاند و کمتر خانهای است که در آن کتابی از مولوی و حافظ نباشد.
ثانیا اکثر بزرگان فرقه ضاله صوفیه مثل جلال الدین محمد بلخی رومی و شمس تبریزی و ابن عربی و ... سنی مذهب هستند و اگر به اشعار و تالیفات این افراد مراجعه کنید میبینید به شدت از خلفای سه گانه اهل سنت تمجید کردند و در جاهایی هم که از امام علی علیه السلام مدح گویی کردند بعنوان یک سنی مذهب اینکار رو انجام دادند چون اهل سنت هم امام علی علیه السلام رو بعنوان خلیفه چهارم قبول دارند
باید از علمای بزرگی مثل آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله نوری همدانی بخاطر مقابله با فرقه ضاله صوفیه تشکر کرد