رویداد۲۴- مسعود فراستی در تازه ترین دستاوردش در جایگاه منتقد در برنامه هفت کمال تبریزی را مورد خطاب و توهین قرار داد. این برای دومین بار است که مسعود فراستی یکی از سینماگران کشورمان را مورد خطابی توهین آمیز قرار می دهد.
شاید تنها تصویری که بسیاری از مردم از مسعود فراستی به یاد دارند تصویر منتقد عبوس و پرخاشگر برنامه هفت باشد.
منتقدی که بنایش حمله به نود و نه درصد فیلم های سینمای ایران است. از دید مردم برای فراستی فرقی نمی کند کدام فیلم از کدام فیلمساز را نقد می کند، هر فیلمی از هر فیلمسازی باشد فراستی با حمله ای گاز انبری آن را نابود می کند.
برای عامه مردم که اطلاعی دقیقی از گذشته سینما و نقدنویسی ندارند هویت فراستی در برنامه هفت خلاصه می شود. اما اگر کسی کمی مشتاق و پیگیر سینما باشد می داند فراستی از هفت هویت نمی گیرد، بلکه او گذشته دور و درازی در عرصه نقد فیلم دارد که به امروز و برنامه هفت ختم شده است.
گذشته ای که از تحصیل در فرانسه و ایتالیا آغاز می شود به همکاری با مرتضی آوینی می رسد و تا امروز و برنامه هفت ادامه پیدا می کند.
فراستی را می توان و باید از نقدهایش شناخت. نقدهایی که در یک مجلد بنام لذت نقد نیز چاپ شده است. نگاه و منش فراستی و چیزی را که او از سینما می خواهد را می توان در آن کتاب و از خلال نقدهایش پیدا کرد.
این که مقصود فراستی از سینما چیست و به کدام فیلم ها نگاه همدلانه ای دارد. سوالاتی وجود دارد که باید قبل از هرگونه تحلیل فراستی امروز به آن پاسخ دهیم: سوال اول این است که آیا فراستی واقعا منتقد است؟
اگر پاسخ مثبتی به سوال قبل دادیم باید ببینیم آیا فراستی منتقد خوبی هست؟ سوال بعدی این است که متر و معیار فراستی برای تعیین خوبی و بدی یک فیلم سینمایی چیست؟ و بعد باید پرسید بر مبنای این متر و معیار فراستی مصادیق درستی برای تعریفش پیدا میکند یا خیر؟
سوال بعدی این است که نسبت فراستی با جامعه امروز ایرانی چیست؟ و او چه دیدگاهی را حمایت و ترویج میکند؟ و سوال آخر اینکه فراستی از کجا و در کدام بستر به فراستی امروز بدل شده است؟ از خلال پاسخ به همین سوالات است که می توانیم به توضیحاتی درباره نقد، منتقد و ارتباط منتقد با تماشاگر برسیم و از همه مهم تر بدانیم فراستی با فضای نقد و سینمای ایران چه می کند.
برای پاسخ به سوال اول باید کمی موشکافانه به پدیده فراستی نگاه کنیم. بله، می توان فراستی را منتقد نامید از این جهت که دیدگاهی دارد و سعی کرده آن دیدگاه را بسط و گسترش دهد.
فراستی شاید اشتباه حرف بزند و مکررا از آن اشتباه دفاع نماید اما در سال های اول فعالیتش خارج از سینما حرف نمی زده است.
فراستی فیلم های مهمی را دیده و توانسته تحلیلی از آن ها به دست دهد. پس او درک و توانایی منتقد بودن را دارد. می داند از سینما چه می خواهد، همچنین می داند کدام مصادیق با تعریف او از سینما جور در می آید.
همچنین در سال های اولیه می توانست برای تحلیل ها و دلمشغولی هایش دلیل و برهان قانع کننده ای بیاورد. پس فراستی الفبای یک منتقد را دارد.
برای پاسخ به سوال دوم باید دید از کدام فراستی حرف می زنیم. بله، فراستی امروز منتقد خوبی نیست. چرا که نگاهش به شدت تنگ و ایدئولوژیک شده است. فراستی گذشته هم منتقدی به شدت ایدئولوژیک بود اما برای محورهای ایدئولوژیک ذهنش دلایلی از درون فیلم پیدا می کرد.
برای نگاه فراستی به سینما و نقد فیلم خواندن نقد هامون که فیلم خوبی نیست می تواند جالب باشد. دلایل فراستی برای نقد هامون به عنوان یک فیلم/پدیده و یک کالت کاملا از دل متن(فیلم) بیرون می آمد.
همچنین نقدهایش بر فیلم های عباس کیارستمی از این ویژگی برخوردار بود. ولی در چند سال اخیر ما با منتقدی مواجه هستیم که دلایلش برای رد فیلم ها را از جایی خارج از فیلم جست و جو می کند.
فراستی امروز بیشتر در جایگاه یک مفسر نشسته است تا یک منتقد. در جایگاه یک ایدئولوگ و مفسر یک جناح خاص به عرصه فرهنگ و هنر نگاه می کند. اگر می بینید اظهارات امروز فراستی دست مایه شوخی و خنده سینما گران شده است، به دلیل همین تغییر جایگاه است.
برای شناخت فراستی امروز بهتر است نگاهی به چند اظهار نظر او در این سال ها بپردازیم: یکی از اصطلاحاتی که فراستی فراوان از آن استفاده می کند دوربین روی دست مبتذل است که پایه گذار آن را اصغر فرهادی می داند.
ولی هیچگاه توضیح نداده است که چرا این مدل استفاده از دوربین مبتذل است. او فقط در یک مناظره با امیر پوریا به این موضوع پرداخت.
در آن جلسه مناظره گفت: دوربین فرهادی به جای آنکه مرا به داخل فیلم ببرد به بیرون فیلم پرتاب می کند. آیا این استدلالی منتقدانه است؟
در اظهار نظری دیگر در برنامه هفت اعلام کرد فیلم اژدها وارد می شود یک فیلم ماکسیمال است، بدون این که منظور از این ماکسیمال بودن چیست و چرا این فیلم ماکسیمال است.
برای تعریف از در دنیای تو ساعت چنده؟ آن را فیلمی بی ادا و آدمیزادی عنوان می کند، بدون اینکه مصادیق این کلمات را در فیلم مشخص کند و توضیح دقیقی درباره این واژگان دهد.
اگر فراستی دیروز منتقد نسبتا خوبی بود که می شد با نوشته هایش مخالف بود. فراستی امروز مفسری است که اصلا معلوم نیست چه چیز را تفسیر می کند.
فراستی بارها گفته است که متر و معیارش برای نقد یک اثر سینمایی فرم است. فرم یک مفهوم کلان در سینماست. شاید دریافتش در یک فیلم سینمایی سخت باشد اما غیر ممکن نیست.
فرم تنها وجوه تکنیکی و اجرایی یک فیلم نیست. بلکه مفهومی قابل تسری است به تمام مراحل ساخت فیلم. فرم فیلم لحن، شیوه روایت داستان، دکوپاژ، میزانسن و بازی های یک فیلم را شامل می شود.
در واقع فرم تمام هویت یک فیلم است. معیار فراستی برای تشخیص یک فیلم خوب درست است اما مصادیقش مشکل دارد.
فراستی در سال اکران جدایی و یک حبه قند این دو فیلم را بی ارزش و شرط اول را صاحب ارزش دانسته بود. آیا شرط اول فرم بهتری از آن دو فیلم دارد؟ قطعا خیر.
فراستی امروز مروج دیدگاهی خاص در سینمای امروز ایران است. فراستی با اینکه سعی می کند پیچیده باشد اصلا پیچیده نیست.
به وضوح مشخص است از چه مدل فیلمی دفاع می کند. فراستی بدل به تئوریسین یک جریان خاص فرهنگی در سینما شده است.
از روزهای زندگی، اخراجی ها و شرط اول در مقابل یک سینمای مستقل، پویا و روبه رشد دفاع می کند. او در واقع در قالب نقد فیلم نگاه یک جریان خاص را تئوریزه می کند.
سوالی که ممکن است برای خوانندگان محترم پیش بیاید این است که پس چرا فراستی از فیلمی مثل محمد رسول الله دفاع نکرد؟
این ها ژست های فراستی است. فراستی برای اپوزوسیون نمایی به اینگونه اظهار نظرها نیاز دارد. بله ایشان از فیلم درخشان شب های روشن هم حمایت کرده است.
ولی جز این موارد پرا کنده کجا دفاعی از ایشان از سینمای مستقل و روبه رشد ایران دیده اید. رابطه فراستی و شهید آوینی هم رابطه ای متقابل بوده است.
این دو نفر بر یک دیگر تاثیر گذاشته اند و توانستند در سال های ابتدایی دهه شصت سینما را تا حدی از نگاه گلخانه ای و تارکفسکی زده مسئولین حفظ کند.
همچنین فراستی با قرار گرفتن کنار شهید آوینی بستر مناسبی برای خودش فراهم کرد و توانست در پرتو حمایت های ایشان در فضای نقد نویسی دوام بیاورد.
اما چرا فراستی این سال ها به دام توهین افتاده است؟ دلیلش رشد هر چه بیشتر سویه جناحی اوست.
فراستی در نقد فیلم اسیر نگاه بسته ای شده است که از هر وسیله ای برای تئوریزه کردن دیدگاه خودش که به جناحی خاص نزدیک است استفاده می کند.
فراستی از توهین استفاده می کند و پشت شخصیتی همچون آیت الله جوادی آملی پنهان می شود. این هیستیری است نه نقد.این منکوب و مرعوب کردن هنرمند است نه نقد آن.
استفاده از این الفاظ فقط یک دلیل دارد و آن حذف سایر دیدگاه های فرهنگی است. در این اظهار نظرها غرور، نخوت و تمسخر را یکجا می بینیم. قائل نبودن به گفت و گو و متفاوت اندیشیدن را.
فراستی بعد از استفاده از آن واژه طوفانی در نقد فیلم جرم اعلام کرد دیگر به هفت بر نمی گردد، ولی برگشت. برای این اینکه هفت تنها تریبونی است که به او اجازه می دهد با این صراحت و با این حجم وقت به حمله علیه کلیت سینمای ایران بپردازد.
تصویر امروز فراستی شباهت تام و تمامی دارد به دن کیشوتی که دارد به جنگ آسیاب های بادی می رود.