رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «نظر برخی از ما این بود که اسناد فاششده تا آن زمان، نشاندهنده جاسوسی امیرانتظام نبود و در این زمینه حرفهای آقای بازرگان که ایشان را جاسوس نمیدانست، تأیید میکردیم. البته نمیخواستیم بگوییم که دانشجویان دروغ میگویند، بلکه معتقد بودیم اسنادی که آنها افشا کردهاند، نشاندهنده جاسوسی نیست.» هاشمی رفسنجانی
عباس امیر انتظام فعال ملی مذهبی از طیف مهندس مهدی بازرگان بود که در سالهای پیش از انقلاب از شانزده سالگی یکی از طرفداران دکتر محمد مصدق به شمار میرفت و بعد از انقلاب به عنوان سخنگوی دولت موقت و سفیر ایران در سوئد و اسکاندیناوی برگزیده شد.
بعد از تسخیر سفارت آمریکا، دانشجویان پیرو خط امام [که بعدها اکثرا طیف اصلاح طلب را تشکیل میدادند]، مدعی داشتن اسنادی شدند که بر پایه آن امیر انتظام به عنوان جاسوس شناخته میشد. به استناد همان اسناد امیر انتظام سالهای زیادی را در زندان به سر برد و پرونده او به یکی از جنجالیترین پروندههای سیاسی بعد از انقلاب مبدل شد.
سالها بعد از ماجرای تسخیر سفارت آمریکا بسیاری از دانشجویان پیرو خط امام از جمله محسن میر دامادی، ابراهیم اصغر زاده و محمد جواد مظفر [دانشجویان تسخیر کننده سفارت] اعتراف کردند که دستگیری امیر انتظام اشتباه بوده و او هرگز برای آمریکا جاسوسی نکرده است.
عباس امیر انتظام در سال ۱۳۱۱ در دورانی که رضا شاه پهلوی برمسند قدرت بود، در تهران متولد شد. در دبیرستان دارالفنون تحصیل کرد و از سال ۱۳۲۷ به جرگه حامیان پرو پا قرص دکتر مصدق درآمد و نامه اعتراضیه نهضت مقاومت ملی ایران نسبت به کودتای ۲۸ مرداد را در سال ۱۳۳۲ به نیکسون رئیس جمهور آمریکا تحویل داد.
امیر انتظام در دانشگاه تهران لیسانس سازه بتن گرفت. در همین دانشگاه با مهندس مهدی بازرگان آشنا شد و این آشنایی سرآغاز رابطهای طولانی شد که تا پایان مرگ بازرگان ادامه داشت.
امیر انتظام مدتی برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفت و بعد از اخذ مدرک فوق لیسانس برق و ماشین از دانشگاه تهران گواهی بتن را در سال ۱۳۴۲ از پاریس و فوق لیسانس را در رشته سازه از دانشگاه برکلی آمریکا دریافت کرد. بعد از بازگشت به ایران ضمن فعالیت در حوزه اقتصادی در کنار مهندس بازرگان به فعالیت سیاسی پرداخت.
مهمترین فعالیت سیاسی امیر انتظام در سالهای پیش از انقلاب انتخاب او به نمایندگی از طرف مهندس بازرگان برای مذاکره با شاپور بختیار برای قبول استعفا از نخست وزیری محمد رضا پهلوی بود؛ مذاکرهای که مسیر متفاوتی را طی کرد و سرنوشت بختیار را به گونه دیگری رقم زد.
به گزارش رویداد۲۴ در بهمن ماه سال ۱۳۵۷ بر همه گروههای سیاسی مسجل شده بود که حکومت محمد رضا شاه پهلوی دوام نخواهد آورد، به همین دلیل برخی از گروهها به این فکر افتادند که برای گذار مسالمت آمیز و به منظور جلوگیری از خشونت بیشتر مذاکره با نخست وزیر را آغاز کنند.
مهندس بازرگان در این راه پیشقدم شد و تلاش کرد با مذاکره با شاپور بختیار، تغییرات را مدیریت کند به همین منظور عباس امیر انتظام را انتخاب کرد تا به ملاقات شاپور بختیار برود و او را به استعفا راضی کند.
امیرانتظام با بختیار ۲۰ جلسه ۲ ساعته برگزاری میکند. جلساتی که به خاطر حساسیت موضوع و محرمانه بودن مذاکرات در ساعت غیر اداری و از ۸ تا ۱۰ شب صورت میگرفت. دریادار مدنی به عنوان معرف امیر انتظام در اولین جلسه او با بختیار حضور پیدا میکند. حضور مدنی به همینجا ختم میشود و از ملاقات دوم به بعد تنها بختیار و امیر انتظام برای مذاکره حضور دارند.
بختیار در تاریخ ۷ بهمن ۱۳۵۷ به امیر انتظام اعلام میکند که حاضر است برای جلوگیری از خونریزی بیشتر از سمت خود استعفا کند. امیرانتظام هم بعد از نوشته شدن متن استعفانامه آن را از طریق آیت الله طالقانی به سه نفر از روحانیونی که مامور این کار شده بودند میرساند تا آنها هم نظر خود را درباره استعفانامه اعلام کنند.
بعد از اصلاح کوچکی در متن آن را برمیگردانند تا بختیار آن را با دست خط خودش بازنویسی کند. در همین مدت مهندس بازرگان هم با ابراهیم یزدی در پاریس تماس میگیرد تا آیتالله خمینی را متقاعد به دیدار با تیمور بختیار کند و استعفانامه را راساً از دست او بگیرد. اما روحانیون از موضوع مطلع میشوند و از طریق اشراقی موضوع را با آیتالله خمینی در پاریس مطرح میکنند و ایشان در مصاحبهای با یک رادیو خارجی شرط پذیرش بختیار را استعفا در تهران عنوان میکند.
بیشتر بخوانید:
شاپور بختیار؛ مرغ ناکام طوفان +تصاویر
محمدرضا شاه پهلوی که بود؟ / مردی برای افسوس یا دیکتاتوری بیرحم؟
بختیار که آماده سفر به پاریس شده بود بعد از شنیدن این خبر از انجام سفر منصرف میشود و دلخوری را به امیر انتظام منتقل میکند. او فکر میکرده که مهندس بازرگان و امیر انتظام در انتقال این موضوع نقش داشتهاند. به همین خاطر روند مذاکرات سمت و سوی دیگری پیدا میکند و چندروزی طول میکشد تا امیر انتظام بختیار را راضی کند تا استعفا دهند. بختیار، اما این بار این کار را به حضور سران ارتش موکول میکند.
بختیار اعتقاد داشت چون شاه مسئولیت حفاظت از ایران را به ارتش سپرده استعفای ناگهانی او میتواند منجر به واکنش شدید ارتش شود و اوضاع را پیچیدهتر کند. به همین خاطر جلسه روز ۲۰ بهمن سال ۱۳۵۷ با حضور بختیار، امیرانتظام، یدالله سحابی و ارتشبد قرهباغی در دفتر نخست وزیری برگزار میشود.
امیر انتظام دغدغهها و نگرانیهای بختیار را در صورت پذیرش استعفا مطرح میکند و ارتشبد قرهباغی در آن جلسه عنوان میکند شاه او را ملزم به پیروی از دستورهای نخست وزیر کرده حتی اگر آن دستور استعفا نخست وزیر باشد.
بعد از این جلسه قرار میشود بختیار استعفانامه جدیدی تنظیم و آن را از طریق امیر انتظام به دست انقلابیون برساند. اما بختیار در تماسهای مکرر بعدی امیر انتظام جواب درستی به او نمیدهد و زمانی که امیرانتظام در روز ۲۲ بهمن به دفتر نخستوزیری مراجعه میکند، متوجه میشود بختیار گریخته است به شکلی که نهار او هنوز دستنخورده باقی مانده است.
بعد از این پیشامد امیر انتظام به همراه مهندس بازرگان، یدالله سحابی، مهندس جفرودی، مهندس عبدالحسین خلیلی، علی اکبر سیاسی، جهانگیر حقشناس، تیمسار قرهباغی و تیمسار ناصر مقدم در خانه مهندس جفرودی جمع شدند تا بختیار به دیدن آنها بیاید. بعد از چند دقیقه، اما بختیار تماس میگیرد و به مهندس جفرودی اعلام میکند حضورش در آن جلسه به صلاح نیست، اما متن استعفانامه را برای حاضرین در جلسه میفرستد.
بختیار بعد از مدت کوتاهی متن نامه را از طریق مهندس جفرودی به اعضای آن جلسه و مهندس بازرگان که دیگر رئیس دولت موقت شده بود میرساند و مهندس جفرودی هم آن را تحویل مهندس بازرگان میدهد. اما روند وقایع به آن شکلی پیش نرفت که حاضران در آن جلسه پیشبینی میکردند. بنا بود در آن جلسه بعد از پذیرش استعفای بختیار برای بازگشت نیروهای مسلح به پادگانها تصمیم گرفته میشد. اما اعلام همبستگی ارتش همه چیز به هم ریخت و مردم با درگیری با نیروهای انتظامی و ارتش و حمله به پادگانها انقلاب را پیروز کردند و همین مسئله باعث شد ارتش متلاشی شود و از هم بپاشد.
حضور عباس امیر انتظام در دولت بازرگان باعث شد اختلافاتی بین طیف راست و چپ بروز کند. اختلافاتی که بعدها بسیار عمیق شد و منجر به جدایی عزت الله سحابی از مهندس بازرگان شد.
به گزارش رویداد۲۴ سحابی درباره مخالفت خود و برخی از اعضای نهضت آزادی درباره حضور امیرانتظام در دولت موقت در مصاحبهای میگوید: «پس از ورود مهندس بازرگان به جلسه نارضایتی اعضای شورای انقلاب با ایشان در میان گذاشته شد. مهندس بازرگان پس از شنیدن اعتراضات رو به من کرد و با حالت عصبانی به من گفت، از تو دیگر انتظار نداشتم [..] این اعتراضات بیشتر به دلیل آن بود که افراد، آقای امیر انتظام را عضو نهضت نمیدانستند و در دوران انقلاب و پیش از آن نیز سالهای زیاد از وی دور بوده و ایشان را از فعالان و مبارزان علیه رژیم شاه نمیدانستند. دلیل دیگر هم، ظاهر شیکپوش و آراستۀ ایشان بود که با جو و فضای انقلابی آن روز، شباهتی نداشت!»
این اختلاف نظرها در نهایت به تشکیل جلسهای با حضور سحابی، آیتالله طالقانی و صادق قطب زاده میشود. خروجی این جلسه به گفته سحابی به صدور یک اعلامیه ختم میشود: «در آن روز ما اعلامیهای دادیم و در آن اعلام کردیم که آقای مهندس عباس امیر انتظام عضو نهضت نیست و این اعلامیه، روی تلکسها منتشر شد.»
این اعلامیه باعث دلخوری امیر انتظام شد و او طرح این موضع در حق خودش را بیانصافی دانست. امیر انتظام اما برخلاف مخالفت جناح چپ نهضت آزادی و با حمایت شخص مهندس بازرگان به سمت معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت موقت منصوب شد.
امیر انتظام درست ده روز بعد از حضور در سمت جدید در گفتگویی اعلام کرد که بنا به تصمیم هیئت دولت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل خواهد شد.
او در گفتگو با روزنامه کیهان عنوان کرد: «آییننامه این نیرو تهیه شده و در دست مطالعه و رسیدگی است و تا چند روز دیگر پس از تصویب، این آییننامه اعلام خواهد شد و گارد ملی به وجود خواهد آمد تا برادرانی که در انقلاب شرکت داشتند، در تشکیلات جدید و با انضباط لازم و لباس مخصوص به پاسداری ادامه دهند.»
بعد از این مصاحبه آیتالله خمینی دستور تشکیل سپاه پاسداران را صادر کرد. دو هفته بعد امیر انتظام دومین دستور مهم نظام حاکمه جدید را به خبرنگاران اعلام کرد. بر اساس این دستور، امام خمینی به زنان اعلام کرد با حجاب در ادارات حاضر شوند.
امیرانتظام در مواجهه با سوال خبرنگاران مبنی بر اینکه «آیا دولت دستور امام را در مورد حجاب تایید میکند؟» پاسخ داد: «هیچ دستوری از طرف امام نیست که مورد تایید دولت نباشد.»
آیتالله خمینی در روز شانزدهم اسفند در بیانیهای از زنان خواست که با حجاب اسلامی بر سر کار حاضر شوند: «زنهای اسلامی عروسک نیستند. زنان اسلامی باید با حجاب بیرون بیایند نه اینکه خودشان را بزک کنند.» آیتالله خمینی در پایان این بیانیه اعلام کرد زنان میتوانند در عرصه اجتماعی فعال باشند، اما با حجاب اسلامی.
در همین ایام امیر انتظام به عنوان سفیر ایران در سوئد و کشورهای اسکاندیناوی پیش آمد که تسخیر سفارت آمریکا انجام گرفت و مسیر زندگی امیرانتظام برای همیشه تغییر کرد.
عباس امیر انتظام در روزهای منتهی به انقلاب اسلامی همراه با مهندس بازرگان و به عنوان مترجم ملاقاتی را با عنوان دولت جایگزین با سفیر آمریکا در ایران داشته است.
در گزارش مارک گازیوروسکی درباره اولین ملاقات استمپل و عباس امیر انتظام آمده است: «عباس امیر انتظام مهندسی ۴۶ ساله و تاجری بود که ابتدا در دانشگاه تهران و بعدتر در پاریس و برکلی درس خوانده بود و پس از فارغالتحصیلی چند سالی را در آمریکا کار تجاری کرده بود.»
امیر انتظام در آن زمان برخی اتفاقات مهم مثل استعفای بختیار را به اطلاع آمریکاییها میرسانده و هراز گاهی از آنها مشورت و کمک میگرفت.
گازیوروسکی در گزارش خود مینویسد: «اگرچه امیر انتظام احتمالا بیشترین میزان تماس را با آمریکاییها داشته، اما مقامهای سفارت آمریکا در آن برهه گفتگوهای مشابهی با مقامهای ایرانی دیگری هم داشتند، از جمله با خود مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی وزیر امورخارجه، ناصر میناچی وزیر ارشاد، احمد مدنی وزیر دفاع و یکی از اعضای شورای انقلاب»
در بهار ۱۳۵۸ ناآرامیهایی توسط برخی اقلیتها در مرزهای ایران ایجاد شد که رهبران ایران را دچار این نگرانی کرد که نکند در این تحرکات پای قدرتهای خارجی در میان باشد. به همین منظور عباس امیر انتظام و ابراهیم یزدی مامور شدند درباره این تحرکات با سفارت آمریکا مذاکره کنند؛ مذاکراتی که به هیچ وجه پنهانی صورت نگرفت و کاملاً آشکار بود و همه از آن خبر داشتند.
عراق گزینه محتمل این ناآرامیها بود. اما ایران احساس میکرد پای قدرتهای دیگر مثل آمریکا، شوروی و اسرائیل در میان است. آمریکاییهای در ملاقاتهای اولیه از دادن اطلاعات به طرف ایرانی خودداری میکردند. اما به رغم این بیمیلی گزارش نسبتاً بیخطری درباره افغانستان به امیرانتظام داده شد. اولین کسی که گزارشهایی از تحرکات وسیع عراق در مرزهای ایران به دولت ایران داد بروس لینگن کاردار جدید سفارت آمریکا بود.
بعد از این ماجرا در مرداد ۱۳۵۸ امیر انتظام به عنوان سفیر ایران در سوئد و اسکاندیناوی عازم این کشور شد. ماموریت امیرانتظام چنین تعریف شده بود: «ادامه دادن تماسهایش با مقامهای آمریکایی بود، کاری که بیرون ایران راحتتر میتوانست انجام دهد، و نیز ترغیب مهاجران ایرانی به بازگشت به وطن.» همین تماسها، اما بعد از تسخیر سفارت آمریکا به ضرر امیر انتظام تمام شد و او به اتهام جاسوسی برای آمریکا دستگیر شد.
ابراهیم یزدی بعدها عنوان کرد این ملاقاتها در دفتر نخستوزیری انجام میشده و اطلاعات ارئه شده از سوی آمریکاییها چندان هم مهم نبوده است: «دو مامور آمریکایی بعد از پایان گزارش، دفتر آقای مهندس [بازرگان]را ترک کردند. آنگاه آقای مهندس [بازرگان]، نظر آقای مهندس امیر انتظام و مرا درباره این گزارش جویا شدند. خلاصه آن چه گفتم این بود که اطلاعات داده شده خیلی حساس و مهم نیست. بر خلاف نظر نویسنده محقق مقاله [مارک گازیوروسکی] اطلاعات در مورد احتمال حمله عراق به ایران، برای ما چندان تازه و جالب نبود. شاید در پاسخ به پیگیریهای آقای مهندس امیر انتظام با ارائه این اطلاعات، خواستهاند واکنش ما را به این نوع روابط ارزیابی کنند» ماجرا هرچه بود در نهایت به ضرر امیر انتظام تمام شد.
اتهامات عباس امیر انتظام
امیر انتظام بعد از کشف اسناد این ملاقاتها توسط دانشجویان پیرو خط امام به جاسوسی متهم شد. امیرانتظام را از سوئد برگردانند و با وضع بدی زندانی کردند. محمدی گیلانی قاضی او بود که اتهام امیرانتظام را «باز کردن سفره دل پیش بیگانگان» عنوان کرد؛ اتهامی بیسابقه که تا به امروز هم نمونهای نداشته است. اما اتکای دانشجویان پیرو خط امام و محمدی گیلانی به کدام مدارک بود که امیر انتظام را برمبنای آن به اعدام و سپس حبس ابد محکوم کردند؟ دانشجویان و محمدی گیلانی به نامهای بود که سولیوان و استمپل برای امیرانتظام نوشته بودند و در آن از متن انگلیسی به این شرح استفاده کردند: «Dear Mr.entezam Deputy Prime Minster Of Iran»
دانشجویان و قاضی پرونده کلمه Dear را به منزله نزدیکی امیر انتظام به آمریکاییها گرفته بودند و امیر انتظام هرچه توضیح داده بود که استفاده از چنین واژهای در ادبیات دیپلماتیک یک عرف به حساب میآید، قاضی پرونده نپذیرفته بود!
اتهام دیگر امیر انتظام بعد از دستگیری ارائه دستگاههای مخابراتی ایران به سفارت آمریکا بود. امیر انتظام درباره این اتهام اینگونه توضیح میدهد: «اسفندماه ۱۳۵۷ در دفتر نخستوزیری بودم. آن زمان هفتهای سه شب در دفتر نخستوزیری میخوابیدم. معمولاً تا دیر وقت بیدار بودم و تا دوازده شب، پاسخگوی اتفاقاتی بودم که در سراسر کشور اتفاق میافتاد و ساعات کمی را استراحت میکردم. ساعت یازده شب سولیوان به اتفاق استمپل آمدند آنجا. یک نامه خطاب به نخستوزیر نوشته بودند. به من گفتند که در شرکت خلیج در خیابان ضرابخانهٔ آن زمان و پاسداران فعلی، یک کیوسک بوده که در مدخل آن یک فرد آمریکایی نشسته و مسئول رفتوآمد به داخل شرکت بوده است. سولیوان در نامهشان ذکر کرده بودند و به طور شفاهی هم توضیح دادند که گروهی انقلابی ریختند و آن فرد آمریکایی را که در کیوسک بوده گرفتند و گذرنامهٔ او و یک دستگاه تلفن را هم که روی میز بوده بردهاند. این اتفاق در ده روز آخر اسفندماه ۱۳۵۷ روی داد.»
امیر انتظام در ادامه میگوید: «آنها از من خواستند که از آقای نخست وزیر بخواهم دستور آزادی این فرد را بدهند. من به خانهٔ آقای بازرگان تلفن کردم، ایشان خواب بودند، اما از خواب بیدارشان کردم و ماوقع را گفتم. آقای بازرگان به من گفتند هر کمکی میتوانی بکن تا آن فرد آزاد بشود، گذرنامهاش را به او بدهند و تلفنش را هم به او برگردانند. من به آقای مهدویکنی که آن زمان در رأس کمیتهٔ مرکزی تهران بودند تلفن کردم و از ایشان کمک خواستم. ایشان گفتند من نیرویی ندارم که در اختیار شما قرار دهم به شما کمک کنم، ناچار به فرماندهٔ نیروی هوایی تلفن کردم و از ایشان خواستم به ما نیرو بدهند. ایشان قسم خوردند که شش نفر در ستاد نیروی هوایی هستند که چهار نفرشان را به من دادند و بدون اینکه من آن آقایان را ببینم، آنها از ستاد نیروی هوایی به طرف شرکت خلیج در خیابان ضرابخانه سابق رفتند و بعد از چند ساعت به من تلفن کردند که فرد مورد نظر آزاد شد. تلفنش را هم به او دادیم و گذرنامهاش را هم به او برگرداندیم»
امیر انتظام کل ماجرا را اینگونه تعریف میکند و میگوید تنها وسیلهای که او در اختیار آمریکاییها گذاشته یک تلفن معمولی است که قیمت آن در آن زمان بیشتر از ۱۲۰ تومان نمیشده است.
بعد از دستگیری، لاجوردی و سایر مسئولان اوین با امیر انتظام رفتار بدی را در پیش میگیرند. او را مدام تحقیر میکنند به این امید که امیرانتظام به جرمهای خود اعتراف کند. اما امیر انتظام با سرسختی تمام این اتهامات رد میکند و حاضر به اعتراف نمیشود. امیر انتظام در مصاحبهای که با حسین دهباشی داشت، در لحظاتی که اشک میریخت تعریف میکرد که چگونه حتی داشتن کفش از او دریغ شده است.
یکی از مسئولان وقت زندان اوین البته تمام صحبتهای امیر انتظام درباره نداشتن کفش را تکذیب کرد و گفته بود او تاریخ را تحریف میکند و به خاطر کهولت سن به یادش نمیآید که چه امکاناتی به او داده شده است.
رضا علیجانی و تقی رحمانی دو تن از همبندان آن زمان امیر انتظام از منش او درباره زندان حرف زدند. علیجانی درباره رفتار امیرانتظام در زندان میگوید: «امیر انتظام منش خاص خودش را داشت و میکوشید همبندیها راحت باشند. او دنبال داروی ضد خرناس بود و شبها بیدار میماند تا هماتاقیهایش بخوابند، بلکه خرناسهایش آزارشان ندهد. سالنها را تی میکشید و توالتها را میشست. حتی وقتی «اسدالله لاجوردی» رییس زندان بود و فکر میکرد امیر انتظام برای درخواست «عفو» برای آزادی به او مراجعه کرده، سخنگوی دولت موقت از او درخواست «وایتکس» کرد تا سالنها و اتاقها و توالتها، تمیزتر شوند. امیر انتظام کلاسهای آموزش زبان فرانسوی و انگلیسی هم دایر کرده بود که هزینهاش تحمل تحقیرهای بیشتر از سوی زندانبان بود. تا جایی که یکی از بازجوهای وی او را عباس جاسوس مینامید.»
تقی رحمانی هم درباره منش امیرانتظام در زندان عنوان میکند: «همیشه مرید بازرگان و مصدق ماند. امیرانتظام در مقابل، به حقوقاش آگاه بود و مطالبه داشت و همین، دعوا را بیشتر میکرد. در حالیکه ما مطالبه را بورژوازی میدانستیم. زندانیان سیاسی و چریکهای مسلح به هر حال ادعایی داشتند، اما حق امیرانتظام این نبود چنین بلاهایی سرش بیاید»
امیرانتظام در سال ۱۳۷۵ از زندان آزاد شد. به تعبیر خودش او را از زندان اخراج کردند، چون نتوانسته بودند اتهامی علیه او را ثابت کنند.
سالها بعد، پس از گذشتن زمانی بسیاری طولانی دانشجویان پیرو خط امام اعتراف کردند درباره امیرانتظام اشتباه میکردند. آنها مدارک به دست آمده برای متهم دانستن امیر انتظام را ناکافی دانسته و بسیاری از آنها مثل محمدجواد مظفر و ابراهیم اصغرزاده برای دلجویی و عرض عذرخواهی به منزل او رفتند. حتی معادیخواه هم اعتراف کرد در شهادت علیه امیرانتظام اشتباه کرده است. این عذرخواهی البته دو دهه دیر اتفاق افتاد و زمانی اصلاح طلبان و اصولگرایان حاضر به پذیرش اشتباهشان شدند که سالهای زندگی امیر انتظام در زندان گذشت.
بعد از مصاحبه امیرانتظام با حسین دهباشی محسن میر دامادی دبیرکل سابق حزب مشارکت و یکی از تسخیرکنندگان سفارت آمریکا وارد در مصاحبهای اعلام کرد امیرانتظام جاسوس نیست: «موضوع آقای امیر انتظام و مشکلاتی که برای ایشان پیش آمد دغدغه ذهنی من و احتمالاً امثال من بوده است. به همین دلیل من اسناد سفارت آمریکا در رابطه با آقای امیر انتظام را که پس از اشغال سفارت منتشر شد بار دیگر مطالعه کردم. در شرایط فعلی که آن هیجانزدگی فضای عمومی دوران انقلاب و به خصوص ماههای پس از اشغال سفارت دیگر وجود ندارد طبعاً منصفانهتر میتوان در اینگونه موارد قضاوت کرد. من در این اسناد هیچ مطلبی که بر جاسوس بودن آقای امیر انتظام دلالت کند ندیدم. طی بررسیهایی که اخیراً کردم پس از ارائه اسناد سفارت به مراجع ذیربط، گروهی که مسئول بررسی آن اسناد و انجام تحقیقات از آقای امیرانتظام شده بودند نیز در همان زمان به این نتیجه رسیده بودند که اتهام جاسوسی متوجه ایشان نیست.»
او در این باره که آیا این نظر جدید اوست عنوان کرد: «در واقع از همان سالهای اول انقلاب بحث اتهام جاسوسی نسبت داده شده به ایشان مورد پرسش و ابهام بوده است، ولی امروز در فضای کنونی خیلی قاطعتر میتوان گفت که اتهام جاسوسی درست نبوده و به ایشان آشکارا ظلم شده است. این نوع نگاه به شیوه عملکرد افراد عمدتاً متأثر از حال و هوا و فضای به شدت انقلابی آن سالها بوده است، ولی جاسوسی معنای روشن و مشخصی دارد که شرایط زمانی یا حال و هوای انقلاب آن معنا و مفهوم را تغییر نمیدهد و نمیتوان با تعاریفی متغیر و غیرحقوقی چنین اتهامی را به افراد وارد کرد»
اظهارات دانشجویان پیرو خط امام بعد از چهل سال [آنها حتی پس از آزادی مرحله او امیرانتظام سخنی نگفتند] نشان میداد امیر انتظام چیزی حدود نوزده سال را بدون دلیل در زندان به سر برده بدون اینکه اتهامی علیه وی ثابت شود.
امیر انتظام پس از آزادی از زندان مجدداً ازدواج کرد. او میگوید: در همین ایام و بعد از ازدواج دو ماموران به خانه او آمدند و از او خواستند که با سرمایهای که در اختیارش میگذارند به کار تجارت بپردازد. امیر انتظام میگوید این پیشنهاد را رد میکند زیرا هدف آنها از این پیشنهاد دور کردن او از فعالیت سیاسی بوده است.
امیرانتظام در انتخابات سال ۱۳۷۶ به سیدمحمد خاتمی رای داد. او اعتقاد داشت با ورود خاتمی به عرصه رقابت و ریاست جمهوری احتمالی وی فضای کشور بازتر و مطبوعات فعالتر میشوند. خودش میگوید پس از ترور لاجوردی و پیام تسلیت خاتمی برای او از خاتمی هم ناامید شده است.
عباس امیر انتظام در مصاحبهای با یکی از تلویزیونهای خارجی درباره لاجوردی با شکایت خانواده او مجدداً به زندان برمیگردد. دوران جدیدی از محکومیت که هم زمان است با وخامت حال وی که چند باری با پیگیریهای همسرش به مرخصی درمانی میآید. مرخصیهایی که از دو هفته شروع و سالانه تمدید میشود.
پرونده امیر انتظام حتی تا سالهای آخر عمرش مفتوح بود. هیچ کدام از مقامهای قوه قضائیه حاضر نشدند پرونده او را ببندند و او تا آخرین لحظه عمر درگیر پروندههای سیاسی خود بود. پروندههایی که حداقل در زمینه جاسوسی هیچگاه به اثبات دادگاه نرسیدند. با توجه به اعترافات سالهای بعد دانشجویان پیرو خط امام مشخص شد اتهام جاسوسی به امیرانتظام از همان ابتدا هم بیاساس بوده است. امیرانتظام سرانجام در سال ۱۳۹۷ درگذشت.
برخی کارشناسان سیاسی امیر انتظام باید قربانی حامیان آیتالله خمینی و حامیان مهندس بازرگان میدانند؛ حامیان آیتالله خمینی اعم از روحانیون و دانشجویان دل خوشی از سران نهضت آزادی نداشتند و آنان را لیبرالهای غربزدهای میدانستند که حکومت نباید در اختیارشان قرار بگیرد. آنها احساس میکردند در صورت حضور بازرگان در قدرت روابط با غرب به سبک زمان شاه دنبال خواهد شد و این اتهام کمی نبود.
در آن سالها دانشجویان پیرو خط امام با زدن اتهام جاسوسی به امیر انتظام، در حقیقت برنامه کنار گذاشتن رقیب سیاسی خود را کلید میزدند و به همین خاطر امیرانتظام را باید بزرگترین قربانی این جنگ سیاسی دانست؛ قربانیای که چیزی نزدیک به سی و هشت سال را در زندان به سر بُرد بدون اینکه مشخص باشد جرمش چیست.
اعتراف به بیگناهی امیرانتظام را شاید بتوان تلخترین اعتراف سیاسی دانشجویان سابق و اصلاحطلبان فعلی دانست؛ اعترافی که زمانی صورت گرفت که خود آنها هم از ساختار قدرت رانده شده بودند و فهمیده بودند بدعت چه خطاهای بزرگی را در دهه شصت گذاشته بودند. بدعتی که دامن خود آنها را هم گرفت و باعث شد آنها هم طعم جدایی از قدرت را بچشند.