رویداد۲۴ شاید اگر داستان زندگی «ابوبکر البغدادی» در قالب یک رُمان نوشته شده بود، منتقدین ادبی آن را اثری در ژانر سورئال یا فراواقع گرا نام گذاری میکردند. این که فردی بتواند در جهان مدرن که منافع متضاد و متناقض قدرتهای جهانی و حتی منطقهای و محلی، در گوشه گوشه آن آتشهای جنگ و اعتراض و خونریزی و تبعیض را شعله ور کرده است، یک تنه با همگان هم اعلام دشمنی کند و هم بتواند همگان را در دشمنی با خود متفق القول کند، کاری بود که ابوبکر البغدادی، نه در یک داستان سورئال، که در واقعیت آن را تحقق بخشید.
این که به طور همزمان هم آمریکا دشمن تو باشد و هم روسیه، هم نسبت به ایدئولوژی حاکم بر ایران نفرت پراکنی کنی و هم عربستان، و هم ترکیه را مرتدانی وابسته به کفار بدانی و هم عراق را، نشان از پدیدهای اعجاب انگیز دارد که ابوبکر البغدادی و گروه «داعش» در مسیر آن گام بر میداشتند. همین وضعیت در دوران اوج فعالیت گروه تحت رهبری او، انگیزه بخش جوانانی از سراسر دنیا شد، که سودای شورش علیه تبعیض ها، فریبها و استثمارِ موجودِ جهان مدرن را در سر میپروراندند.
درباره ابوبکر البغدادی اطلاعات کاملی در دسترس نیست. آنچه در مورد وی گفته شده است، یک نام اصلی او یعنی؛ «ابراهیم بن عواد بن ابراهیم البدری السامرایی» دیگر سال و محل تولدش است؛ ۱۹۷۲ در شهر سامرا. جستجوی سوابقش نشان میدهد در دانشگاه بغداد در رشته حقوق اسلامی مدرک دکترا را اخذ کرده بود. گویا او تا سال ۲۰۰۳ و پیش از حمله آمریکا به عراق، به کار وعظ و موعظه در مسجد امام احمد بن حنبل سامرا هم مشغول بوده است. اطلاعات بیش از این از طریق سندهای سازمانی امنیتی و نظامی به دست آمده است. ابراهیم البدری پس از اشغال عراق توسط آمریکا گروهی مذهبی-نظامی علیه اشغالگران تشکیل میدهد. گروه کوچکی که زمینه ساز اتحاد او با نامی بزرگ القاعده میشود. ابومصعب الزرقاوی در آن ایام به عنوان جانشین اسامه بن لادن، فرمانده شاخه عراقی القاعده است و زمان زیادی نمیگذرد که پای ابراهیم به عضویت در هیئت شرعی شورای مجاهدین عراق باز میگردد.
ابراهیم دو بار سابقه بازداشت دارد. هر دو بار هم توسط نیروهای آمریکایی. دفعه اول در سال ۲۰۰۴ که بدون هیچ محکومیتی فورا آزاد میشود و دفعه دوم در سال ۲۰۰۵ که همراه میشود با ۴ سال اسارت در اردوگاه بوکا واقع در جنوب عراق و همنشینی با سرشناسترین مجاهدین نوسلفی (تکفیری) دستگیر شده در عراق. ابراهیم در زندان تبدیل به فرماندهای خبره در میان تکفیریها میشود و به سرعت پس از آزادی و البته کشته شدن رهبران شاخه عراقی القاعده، که نام «دولت اسلامی عراق» را بر خود گذاشته است، در سال ۲۰۱۰ به عنوان رهبر این گروه انتخاب میشود.
انتخاب او به عنوان رهبر القاعده عراق تنها آغازی بر جعل نام «ابوبکر البغدادی» برای خود نیست، که شروعی هم است برای تحقق رویای بزرگ ابراهیم. او خوش اقبال هم بود. کشته شدن اسامه بن لادن در سال ۲۰۱۰ این فرصت را به شاخههای القاعده در سرزمینهای مختلف داد تا پرچم استقلال بلند کنند و بعد از آن هم سرایت جنبش موسوم به بهار عربی به سوریه در سال ۲۰۱۱ و انحراف آن در این کشور باعث شد تا سوریه تبدیل میدانی مساعد برای جولان دادن او و گروهش بشود.
پس از بروز این دو کامیابی بزرگ، ابوبکر البغدادی که با کمک دستگاه تبلیغاتی خود شجره نامهای دروغین هم برای خود ترتیب داد و نسبش را به حسن بن علی ابن ابی طالب (ع) رساند، دیگر به عنوان یک عالم مذهبی و فرمانده نظامی که نسب قریشی هم دارد، مانع مهمی بر سر راه اعلام خود به عنوان خلیفه حکومت اسلامی و احیای ساختار خلافت نمیدید.
احیای خلافت به عنوان رویای دیرپای بسیاری از معتقدان به مذاهب اهل سنت و همچنین مردم عرب، از هر قوم و اعتقاد و مسلک، است. حتی اعراب لائیک هم مانند جمال عبدالناصر، در رویای احیای خلافت، با رنگ و لعابی سکولار، بودند؛ و این رویای مشترک، مهمترین ابزار گروههای تکفیری برای جلب حمایت از میان تودههای مردمِ مسلمان سنی و اعراب، است.
زنجیره «بن لادن–زرقاوی–البغدادی» یادآور مبارزات مشهورترین و موفقترین فرماندهان نوسلفی (به عنوان یکی از تفکراتی که در پی احیای خلافت هست) در بیش از سه دهه گذشته برای زمینه سازی خلافت به همان سبک و سیاق نوستالژیک و تاریخی، در جهان است.
با روی کار آمدن ابوبکر البغدادی، دامنه عملیات و حملات دولت اسلامی عراق گسترش قابلتوجهی پیدا کرده بود و دولتهای همجوار نیز کمکها و حمایتهای مالی و لجستیکی بیشتری به آن میکردند. بحران سوریه باعث شد تا به دستور فرماندهی القاعده، ابوبکر معاون خود را به سوریه بفرستد تا مقدمات تشکیل شاخه سوری القاعده که بعدها نام «جبهه النصره» یافت را فراهم کند. شاخهای که با توجه به شکاف دولت و ملت در این کشور و ضعف دولت مرکزی به سرعت رشد کرد و نامش در جهان پرآوازه شد.
اوضاع مساعد سوریه برای ابوبکر وسوسه کننده بود. او در آوریل ۲۰۱۳ در ابتدا ادغام داعش با جبهه النصره را با عنوان «دولت اسلامی عراق و شام (داعش)» اعلام کرد. اما سرکرده جبهه النصره و همچنین ایمن الظواهری، رهبر سازمان بینالمللی القاعده، بلافاصله این مسئله را رد کردند. ایمن الظواهری بر جدایی این دو گروه تأکید کرد و دولت اسلامی عراق و جبهه النصره در شام را دو گروه مجزا و مستقل دانست. اما ابوبکر البغدادی فرصت طلایی را برای احیای خلافت یافته بود و با اعلام استقلال از القاعده و بدون مشارکت جبهه النصره، داعش را بنیاد نهاد و به صورت جدی در دو حوزهی عراق و سوریه به فعالیت پرداخت. البته القاعده هم متقابلا از اقدامات داعش تبری جست.
داعش توانست تنها یک سال بعد و در سال ۲۰۱۴ بخشهای زیادی از شمال عراق و سوریه را تحت کنترل خود در بیاورد و ابوبکر البغدادی در خطبه معروف مسجد موصل، خود را خلیفه مسلمین بنامد. از این پس «دولت اسلامی عراق و شام» بیشتر از هر گروه تکفیری دیگر و «خلیفه ابراهیم» بیشتر از هر رهبر نوسلفی دیگر، توجه و تمرکز اذهان و رسانههای جهانی را به خود معطوف کرد و توانست هواداران پر شماری را از سراسر جهان به سرزمینهای تحت فرمان خود جذب کند.
در این مدت حکایت خون ریزی ها، تجاوزها، سنگ دلیها و جنایاتی که نیروهای داعش در سرزمینهای تحت سلطه خود یا دیگر نقاط جهان انجام داده و به مدد رشد تکنولوژی به اطلاع جهانیان رساندند، بخش جدانشدنی از هویت این گروه، برای همگان شد.
از آوریل ۲۰۱۴ که ابوبکر البغدادی عنوان «خلیفه ابراهیم» را بر خود گذاشت، تا نوامبر ۲۰۱۷ که در ابتدا فرمانده سپاه قدس در نامهای به رهبر معظم انقلاب و پس از آن روسای جمهوری ایران و روسیه طی پیامهایی جداگانه به طور همزمان اعلام شکست سلطه داعش را، در نبرد با جبهههای مشترک ایران، روسیه و ترکیه، اعلام کردند، تا مارس ۲۰۱۹ که نیروهای دموکرات سوریه (یکی از نیروهای معارض بشار اسد) آخرین مقر داعش در باغوز را هم تصرف کرد، تا اکتبر ۲۰۱۹ (امروز) که منابعی در دولت آمریکا اعلام کشته شدن او توسط نیروهای آمریکایی را منتشر کرده اند، زندگی ابوبکر و اقدامات گروه تحت رهبری او در یک عبارت خلاصه شده است؛ «جنگ با دشمنان خلیفه».
مفهوم دشمن در گفتمان داعش از جایگاهی بسیار مهم برخوردار بود و آنان، که در استفاده از رسانههای روز دنیا مهارت قابل توجهی داشتند، بدون هیچ ملاحظهای با تمام دنیا، یا به عبارتی بهتر تمام دنیا جز آنانی که در زیر بیرق دولت اسلامی قرار داشتند، اعلام دشمنی کردند.
در رسانههای داعش و برای توجیه اعضا و هوادارنشان، دشمنان در چهار دسته صلیبیون، صفوی ها، مرتدان و مجاهدین منحرف تعریف میشدند. از نگاه آنان محوریت جبهه صلیبیها که همان غرب مصطلح است، در اختیار ایالاتمتحده آمریکا بود؛ و بهواسطه آمریکا، تمام کشورهایی که در مقطعی و به هر دلیلی در مبارزه با گروههای تکفیری وارد عملیاتی شده بودند یا به بیانی دیگر وارد اتحاد و تعاملی با آمریکا شده باشند، جزئی از این جبهه محسوب میگردیدند. از نگاه رهبران داعش حتی روسیه نیز همکار آمریکا و جزئی از جبهه صلیبی تصویر میشد.
اگر گروه اول از نگاه داعشیها پر قدرتتر بودند، اما گروه دوم خطرناکتر جلوه میکردند. گروه دوم صفویها بودند که محوریت آن را ایران میدانستند. برخلاف دسته اول که کاملاً در قالب دولت-ملتهای نوین قابلشناسایی بودند، این دسته بیشتر نشان در تاریخ جوامع اسلامی داشت و از لحاظ اعتقادی همه شیعیان را فارغ از مسلک و مرام شامل میگردید. از لفظ امپراتوری صفوی به همین منظور استفاده میشد تا بتواند چتری باشد برای تمام دولتها و گروههای شیعه که از دید سلفیهای داعش، یکسره کافر هستند. البته جهت محکمکاری همواره بر اتحاد امپراتوری صفوی با صلیبیون نیز با ذکر شواهدی، تأکید میشد.
اما گروه سوم مرتدان بودند. مهمترین ابزار داعشیها برای اعلام دشمنی با گروه اول و دوم تفاوت با آنها در دین و مذهب بود. اما گروه سوم همه معتقد به مذاهب اهل سنت بودند. اما داعشیان هر اهل تسننی را که به نحوی به یکی از تئوریهای مدرن مانند سکولاریسم، ناسیونالیسم، دموکراسی و ... تن داده بود، اعم از افراد و احزاب اسلامگرا و لائیک، را مرتد اعلام میکرد. این دسته شامل تمامی جریانات جهان اسلام که به جنبش اخوان المسلمین متمایل هستند و همچنین رهبران وهابی عربستان و دولتهای حاشیه خلیج فارس نیز میشود.
اما آخرین گروه از دشمنانی که داعش تلاش زیادی برای مشخص کردن مرز میان خود و آنها داشت، از میان دیگر گروههای تکفیری نوسلفی است. عنوان «مجاهدین منحرف» برای این دسته از دشمنان داعش انتخاب شده بود. این گروه از لحاظ عقیدتی بسیار به داعش شبیه هستند، اما به اعتقاد رهبران داعش به دلایلی مانند اتحاد با صلیبیها یا مرتدها و یا غلبه قدرتطلبی و تحزب در میان آنها، منحرفانی فرض میشدند که با خلافت اعلامشده توسط خلیفه ابراهیم بیعت نکردهاند.
اینچنین گستره دشمنان داعش بازهای بسیار گسترده را شامل میگردید.
داعش در رسانههای پر تعداد و رنگارنگ خود با انواع و اقسام روش ها، هوادارانش را در سراسر دنیا تشویق به اقدام علیه تمامی این دشمنان میکرد. آنها در مطالبی ضمن تئوریزه کردن دلایل این دشمنی، از طرفدارانشان میخواستند تا با تشکیل جمعهایی هرچند محدود، اقداماتی تخریبی حتی در حد یکی انفجار کوچک در جهت تضعیف دشمنانشان انجام دهند.
اما از روزگاری که این ترویج خشونت توسط داعش مخاطبانی مومن پیدا میکرد، گذشته است و آنچه که امروز برای این گروه باقی مانده است، وحدت همه دشمنانش در نابودی شان است. داعش امروز دیگر سرزمینی در اختیار ندارد، نیروهایش کشته، پراکنده یا سر خورده شده اند. دیگر از فعالیتهای رسانهای شان خبری نیست و خبری هم از انفجارهای پر سر و صدایشان در گوشهای از دنیا یا اعدامهای بدوی در مرزهای دولت خودخوانده شان، به گوش نمیرسد.
در این میانه کشته شدن ابوبکر البغدادی که با عنوان خلیفه، «قلب و مغز» این گروه را تشکیل میداد، میتواند به طور رسمی نقطه پایان گروهی باشد که برای احیای خلافت سنتی در دنیای مدرن، به جنگ همگان رفته بود.
انتقادی که داعشیان به دیگر گروههای سلفی مانند القاعده داشتند، عمدتا به این مسئله بر میگشت که آنها به آرمان احیای خلافت خیانت کرده اند و به جای اعلام خلیفه در دنیای جدید، سرگرم رقابت و جنگ و مذاکره و گفتگو با صلیبیون، مرتدان و صفویهای شده اند. داعشیان این خیانت را نابخشودنی میدانستند. در روزگاری که داعش در اوج موفقیت و کامیابی خود، جبهه النصره را به جرم «اتحاد با طواغیت» که عمدتا منظور دولتمردان ترکیه و عربستان بود، مورد سرزنش شدید قرار میداد، امروز به مدد اتحاد نانوشتهای از صفوی ها، صلیبی ها، مرتدین و حتی مجاهدین منحرف، سرزمین هایش، هوادارانش و به عنوان تیر آخر؛ خلیفه اش را از دست داده است.
به نظر میرسد از داعش دیگر اثری در صفحه روزگار جز ویرانیهای گذشته باقی نمانده باشد، اما شاید این طنز تلخی باشد که جبهه النصره کماکان با نام جدید «جبهه فتح شام» سرزمینهایی را در تصرف خود دارد و تحت نفوذ القاعده مشغول ادامه فعالیت است.