رویداد۲۴ مازیار وکیلی: فیلم مطرب از حاشیهها فرار کرد و پس از توقیف دو سه روزه، اکران آن مجددا از چند هفته گذشته ادامه دارد. مصطفی کیایی ده سالی هست که به عنوان کارگردان در سینمای ایران فعالیت میکند و در این ده سال به فرمولی دست پیدا کرده که هم بتواند اثری پُرفروش بسازد و هم استانداردهای لازم در یک فیلم سینمایی را در آثارش حفظ کند. این فرمول تا به امروز جواب داده به شکلی که هر فیلمی کیایی انقدری فروش کرده که او بتواند بلافاصله اثر بعدیاش را بسازد.
ساخت هفت فیلم در ۹ سال نشان میدهد که سینمای ایران و تماشاگران، کیایی را به عنوان یک کارگردان سرگرمیساز که آثارش میتواند صد دقیقه تماشاگر را سرگرم کند پذیرفتهاند. تفاوتی اگر در کار کیایی و سایر کارگردان سینمای عامه پسند ایران (یا آنهایی که گاهی فیلم عامه پسند هم میسازند) در رعایت همان استانداردهایی است که آثار او را حداقل قابل تحمل میکند.
فیلمهای کیایی شاید آثار ماندگاری در سینمای ایران نباشند و بعد از مدتی تماشاگر آن را به خاطر نیاورد اما در همان مدتی که روی پرده سینما در حال اکران است تماشاگر میتواند از تماشای فیلمهای او بدون اینکه سلیقه بصری و محتواییاش تخریب شود لذت ببرد.
شاید اگر کیایی در جای دیگری از جهان فیلم میساخت، رعایت چنین حداقلهایی برای او فضیلت محسوب نمیشد اما در سینمایی که هزارپا و آئینه بغل فیلمهای پُرفروش آن هستند میتوان از کیایی برای رعایت همین استانداردها تقدیر کرد.
به گزارش رویداد۲۴ به کارنامه کاری کیایی که نگاه کنید، با آثاری روبرو میشوید که همگی متوسط اما سرگرمکنندهاند؛ آثاری که تلاش میکنند با روایت یک قصه جذاب و پرکشش تماشاگر را برای مدت زمان صد دقیقه روی صندلی نگه دارد و او را راضی به منزل بفرستد. حالا گاهی فیلمها کمی بهتر میشوند (مثل ضدگلوله و خط ویژه) و گاهی از متوسط پایینتر قرار میگیرند (مثل بارکد و عصر یخبندان). به لحاظ مضمونی هم آثار کیایی برای مصرف در گیشه ساخته میشوند. او از مسائل روز به عنوان بستری برای روایت داستان استفاده میکند اما در حد و اندازهای که برای روایت یک داستان سرگرم کننده لازم است؛ هیچ وقت در آثار کیایی شاهد جراحی یک موضوع نیستیم.
او صرفاً همانند یک ژورنالیست مشتاق در آثارش به طرح موضوع میپردازد. اما هیچوقت به جراحی این مضامین نمیپردازد و به آنها از زوایای مختلف نگاه نمیکند و اساسا قرار نیست به عمق موضوع وارد شود. برای او ویترین و گیشه از همه چیز واجبتر است، چون خوب میداند مردم ایران بیشتر اهل تیترهای جذاب هستند تا محتوای عمیق سعی میکند، پس سعی کرده سرتیترهای مهم و جنجالی را در آثارش رعایت کند تا مخاطب با توجه به آن تیتر جذاب به تماشای فیلمهایش برود.
فیلمهای کیایی فیلم طبقه متوسط شهری نیست اما واکاوی این طبقه نیست. اگر اصغر فرهادی این طبقه را از منظر یک لیبرال نسبیگرا جراحی میکند کارگردانانی مثل کیایی کالای فرهنگی مورد استفاده این طبقه را تهیه میکنند بدون اینکه نیاز ببینند درباره مخاطب هدف آثارشان (طبقه متوسط شهری) تحلیلی ارائه دهند. قسمت جذاب در فیلمهای کیایی برای این طبقه موضع گیری کارگردان است که اغلب به نفع خواستها و نیازهای این طبقه است. طبقهای که به سرعت درحال لیبرالیزه شدن است و حالا به جز معیشت آزادیهای از جنس دیگر میخواهد. مطرب هم واکنشی به همین نیاز است.
داستان این فیلم دربارهٔ یک خواننده قبل از انقلاب است که پیش از اوج گرفتن با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ همچون این طیف خوانندهها از صحنه کنار میرود اما چون به اندازه کافی از شهرت و اقبال نیز برخوردار نبوده، نمیتواند خواننده لس آنجلسی شود و در نهایت به خواننده مراسم تبدیل میشود.
داستان فیلم درباره حسرت کنسرت دادن و کنسرت دیدن است. کنسرت در این سالها بدل به یک نزاع سیاسی بین ارکان قدرت حاکمیت در ایران شده است؛ چه آنکه یکی از منازعات اصلی انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۶ موضوع کنسرت بود و نام اولین مستند تبلیغاتی سیدابراهیم رئیسی «کنسرت مردم» بود.
به نظر میرسید با برگزاری انتخابات و پایان یافتن آن به نفع حسن روحانی به عنوان کاندیدای اعتدالگرا مورد حمایت اصلاحطلبان و افزایش مشکلات اقتصادی و اجتماعی کنسرت از صف نیازهای اصلی مردم ایران خارج شده باشد. اما ساخت و فروش مطرب نشان میدهد چنین موضوعات و مضامینی حداقل میان بخشی از مردم ایران همچنان هوادار دارد و آنها دوست دارند بازتاب نیازهایشان را در سینما ببینند. سوال این است که این نیاز کدام طبقه است و چرا طرح آن در سینما میتواند مخاطب جذب کند؟
کنسرت و سایر آزادیهای اجتماعی نیاز اصلی طبقه متوسط شهری است که به لحاظ معیشتی در وضعیت نسبتاً متعادلی قرار دارند و به خاطر همین وضعیت نسبتاً متعادل میتوانند مصرف کننده کالای فرهنگی باشند. پس بیدلیل نیست که کارگردانان سینمای ایران فیلمهایشان را برای آن طبقهای بسازند که مصرفکننده آثار فرهنگی آنها هستند.
بلیط فیلمهایی مثل مطرب را همین طبقه متوسط شهری تهیه میکند و این طبقه دوست دارد چیزی روی پرده ببیند که بازتاب نیاز اوست. این طبقه که در دهه هفتاد و هشتاد به خاطر رشد تکنولوژی، گردش سرمایه و تمرکز بر آزادیهای مدنی به سرعت لیبرالیزه شد، حالا پیگیر همان نیازهایی است که در دو دهه قبل آنها را به طور کامل شناخته است. او دوست دارد تصویر خودش را روی پرده سینما ببیند؛ تصویری که نه تنها او و دغدغههایش را نشان دهد که بازتابی باشد از خواستههای او و نیازهایش. خواستهها و نیازهایی که او مدتها است از حاکمیت طلب میکند.
به گزارش رویداد۲۴ طیفهای فرهنگی اصولگرا مدتها است متوجه این موضع شدهاند و به همین خاطر با فیلمهایی مثل مطرب مخالفت میکنند اما به چند دلیل نتوانسته و بعید است بتوانند جلوی تولید چنین آثاری را بگیرند. اول اینکه محصولات سرگرمکننده جایگزینی مشابه مطرب ندارند که به طبقه متوسط شهری به عنوان مصرف کننده اصلی کالاهای فرهنگی عرضه کنند.
دومین مشکل این طیف برخورد سلبی آنها با محصولات فرهنگی است. این طیف اغلب برخورد حذفی را با این آثار در پیش میگیرد یعنی برای مقابله به دنبال سانسور و توقیف است تا رقابت. به همین خاطر این طیف فرهنگی هیچگاه نتوانسته از لیبرالیزه شدن طبقه متوسط جلوگیری کند و زمین سینما را به کارگردانی مثل کیایی واگذار کرده که نیازهای این طبقه را به تصویر میکشند.
مطرب فارغ از کیفیت متوسطش از این زاویه قابل بررسی است که بازتاب نیازهای یک طبقه خاص در کشور است؛ طبقهای که به خاطر اینکه مصرف کننده اصلی محصولات فرهنگی ایران هستند میتوانند فضا را جوری تنظیم کنند که مورد پسند خودشان باشد. خروجی این فضا مطرب خواهد بود که بازسازی کامل نیازهای این طبقه است و اوج خواستههای مدنی آنها برگزاری یک کنسرت است و به خاطر آن هزینه هم میدهند و فیلمساز نیز جملات کلیدی فیلم را به آن اختصاص میدهد و میگوید «این صدای مردم است»، اما به راحتی چشمشان را بر مشکلات اقتصادی میبندند.