اخبار حوادث حاکی است، مردی که متهم است دو دخترش و پدر و مادر همسر سابقش را کشته در جلسه دادگاه مدعی شد بیگناه است و از غصه زیاد به این جنایت اعتراف کرده بود.
رویداد۲۴ این قتل مهرماه سال گذشته اتفاق افتاد و مردی به پلیس خبر داد که برادرش دو دختر خود و پدر و مادر همسر سابقش را کشته است.
متهم که خودزنی هم کرده بود، چند ساعت بعد همراه برادرش به کلانتری نبرد رفت و خود را تسلیم پلیس کرد. او در بازجوییها به قتل دخترانش سولماز ۱۹ ساله و ساناز ۱۷ ساله اعتراف کرد و گفت: علاوه بر دو دخترش سبزعلی، پدر و بمانی، مادر همسر سابقش را هم کشته است.
متهم در همه مراحل بازجویی به قتلها اعتراف کرد و گفت، چون نتوانست همسر سابقش را وادار کند به خانه برگردد، دست به این جنایت هولناک زد. او جزئیات قتل را توضیح داد و آخرین دفاعیاتش را در مرحله دادسرا مطرح کرد. در نهایت کیفرخواست علیه او صادر شد.
بیشتر بخوانید:
روز گذشته جلسه رسیدگی به این پرونده در شعبه دهم دادگاه کیفری استان برگزار شد. نماینده دادستان در ابتدای جلسه کیفرخواست را خواند و خواستار مجازات متهم بر اساس قانون شد. سپس همسر سابق او که، ولی دم دو دخترش و پدر و مادرش بود، در جایگاه قرار گرفت. او برای مادر و دو دخترش درخواست دیه و برای پدرش درخواست قصاص کرد.
اولیای دم دیگر نیز برای مادرشان درخواست دیه و برای پدرشان درخواست قصاص کردند.
وقتی نوبت به متهم رسید. او اتهام هر چهار قتل و ایراد جرح عمدی به مقتولان را رد کرد و گفت: حاضر به پرداخت دیه نیست. در این هنگام اولیای دم گفتند اگر حاضر به پرداخت دیه نباشد، درخواست قصاص دارند.
سپس متهم گفت: من قتلی مرتکب نشدم و هرچه اعتراف کردم، دروغ است. وقتی صبح بیدار شدم که دخترم را مدرسه ببرم، با اجساد روبهرو شدم و آنقدر بهخاطر از دستدادن دخترانم ناراحت بودم که تصمیم گرفتم خودکشی کنم؛ ۳۴۰ قرص خوردم بعد با چاقو رگ دستهایم را زدم که نمردم. بعد با برادرم تماس گرفتم. هرچه اعتراف کردم دروغ بود، چون میخواستم بمیرم و پیش فرزندانم بروم. متهم گفت: بهجز من و دخترانم، همسر سابقم هم کلید منزل را داشت و به خانه ما رفتوآمد میکرد.
در این هنگام قاضی قربانزاده بخشهایی از اعترافات متهم را خواند و گفت: شما در بازجوییها بارها به قتلها اعتراف کردید و حتی با دستخط خود نوشتهاید که چطور مرتکب قتل شدهاید. در یکی از اعترافات نسبتا طولانی که دستخط خودتان هم هست نوشتهاید: «میخواستم ویلای شمال را بفروشم، بههمینخاطر میخواستم به شمال بروم. ساناز، دختر کوچکم، گفت: پس حالا که به شمال میروی به بابا و مامان جون بگوییم بیایند پیش ما. من هم قبول کردم. پدر و مادر همسر سابقم آمدند من با گوشی پدرزنم به همسر سابقم زنگ زدم، جواب نداد. بعد با گوشی خودم پیامک فرستادم و گفتم همین حالا برگرد اگر برنگردی پشیمان میشوی و کاری میکنم بچهها را نبینی. باز هم جواب نداد، من خیلی عصبانی شدم مقداری شیرموز درست کردم و یک بسته کلونازپام داخل آن ریختم و به بچهها و پدرومادر همسرم سابقم دادم، بعد آنها خوابیدند. اول سراغ دخترم سولماز رفتم او را در خواب خفه کردم. چند مشت هم به سرش کوبیدم. سولماز خیلی زجر کشید. بههمین دلیل به آشپزخانه رفتم و چاقویی که با آن مرغ تکه میکردیم، برداشتم و به اتاق سولماز رفتم و گلویش را بریدم. بعد به اتاق ساناز رفتم دستم را روی گلویش گذاشتم و فشار دادم، ساناز بیدار شد. گفت: بابا بابا نکن بابا، گفتم: بابا جان بگذار راحت شویم. او را روی تخت انداختم و با چاقو گلویش را بریدم. بیرون آمدم مادرزنم نشسته بود و داشت پایش را میمالید. گفتم: چه شده. گفت: پایم درد میکند. به آشپزخانه رفتم و یک لیوان آب خوردم بعد برگشتم. دراز کشیده و خوابیده بود. بهسراغ پدرزنم رفتم اول گلوی او را بریدم. مادرزنم بیدار شد روی سینه او نشستم و گلوی او را هم بریدم و یک ضربه هم به سینهاش زدم».
قاضی قربانزاده گفت: آیا این گفتهها را قبول داری؟
متهم جواب داد: بله قبول دارم اینها را من نوشتم، اما تخیلات ذهنی من است. در آن روزها آنقدر از مرگ بچههایم ناراحت بودم که میخواستم من هم بمیرم حتی خودکشی کردم، اما نمردم. من حالم خیلی بد بود بعد از بازداشت چهار ماه در امینآباد بستری شدم تا دوباره روانم درست شود و بتوانم در زندان بمانم.
متهم ادامه داد: من خرید و فروش ماشین میکردم و در کار ساختوساز هم بودم، بعد از جدایی از همسرم زندگیام خراب شده بود.
قاضی گفت: حالا مدعی هستی گفتههایت دروغ بوده و تو چنین کاری نکردهای، اما حتی انگیزه هم برای این قتلها عنوان کردهای. اگر حرفهایت دروغ بود چطور انگیزهات را بیان کردی؟
متهم جواب داد: من گفتم بهخاطر حرف مادرزنم که گفته بود زن و بچهات به مشهد میروند و تو خبر نداری، این کار را کردم. البته مادرزنم این حرف را به من زده بود و من سر این موضوع با زنم اختلاف داشتم، اما من قتل نکردم. من بچههایم را دوست داشتم؛ روز حادثه هم وقتی دخترم سولماز را از دانشگاه میآوردم کلی خرید کردیم و خوراکی خریدیم تا دور هم باشیم و خوش بگذارنیم. من اصلا یادم نمیآید چه اتفاقی افتاد و چه کسی بچهها را کشت.
سپس قاضی رضایی، مستشار دادگاه گفت: مدعی هستی دست به این قتلها نزدی و اعترافاتت دروغ است اگر اینطور است پس چرا بهخاطر قتل شکایت نکردی؟ به جای اینکه یک روز در خانه بمانی و بعد موضوع را به برادرت بگویی و خودت را تسلیم پلیس کنی، میتوانستی شکایت کنی تا قاتلان فرزندانت شناسایی شوند.
متهم جوابی نداد و فقط گفت: من در آن زمان میخواستم پیش بچههایم بروم.
سپس قاضی بخشی از پیامکهایی را که متهم در شب حادثه برای همسرش فرستاده بود، خواند و گفت: شما چندین پیامک فرستادید و در یکی از این پیامکها گفتهای که اگر امشب پیدایت شد و حرف قانعکنندهای داشتی که هیچ، اگر نه به جان بچهها قسم این کار را میکنم و تو دیگر نمیتوانی بچهها را ببینی. در پیامک دیگری هم گفتهای: مطمئن باش این کار را میکنم؛ به متنی که برایت فرستادم عمل میکنم.
متهم باز هم گفت: من بچههایم را نکشتم. من فقط میخواستم پیش بچههایم باشم. من خیلی بچههایم را دوست داشتم و آن موقع فقط میخواستم پیش آنها باشم و بمیرم. حالا هم اگر میخواهند قصاص کنند حرفی ندارم، ولی من بچهها را نکشتهام.
بعد از گفتههای متهم، وکیل مدافع او در جایگاه قرار گرفت و توضیحاتی را ارائه داد. در پایان قضات یکبار دیگر متهم را به جایگاه فراخواندند و قاضی قربانزاده که چندینبار در طول رسیدگی متهم را به راستگویی دعوت کرده بود، بار دیگر از او خواست واقعیت را بگوید و اگر این کار را بکند شاید اولیایدم هم به گذشت فکر کنند، اما متهم یکبار دیگر مدعی شد چیزی یادش نمیآید. او که در طول دادگاه دستهایش میلرزید گفت: من نکشتم و اصلا یادم نمیآید چه شده است من فقط اجساد را دیدم. اولیایدم هم گذشت نمیکنند من میدانم که این کار را نمیکنند. قضات بعد از پایان جلسه دادگاه برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.