رویداد۲۴ سید مجید حسینی برای انتخابات مجلس یازدهم ثبت نام کرد. او از چهرههای نزدیک به قالیباف است که از سال گذشته خود را به عنوان نماد عدالت آموزشی و مبارزه با فساد مطرح کرده است و البته میگفت قصد ورود به انتخابات را ندارد و سخنانش دغدغههای شخصی او هستند.
رویداد۲۴در گفتوگویی با مجتبی بابایی جامعه شناس و فعال سیاسی پوزیشن سیاسی و سخنان سید مجید حسینی را بررسی کرده است و اینگونه تحلیل میکند که او نمیتواند نماد مبارزه با فساد باشد.
متن سخنان مجتبی بابایی را بخوانید: سال پیش ویدئوی فردی ناشناس را دیدم که با شور آتشینی سخن میراند. وقتی دربارهاش پرسوجو کردم، گفتند آقای دکتر مجید حسینی هستند، استادیار دانشگاه تهران! جوابی که شنیدم ساعتها مرا به فکر فرو برد، زیرا من که دانش آموخته دانشگاه تهران بودم اساتید دانشگاه تهران را به ویژگیهایی میشناختم که در سخنرانی این بزگوار نمییافتم! ویژگیهایی از قبیل متانت، رعایت چارچوب گفتمان علمی، نتیجه گیری علمی، روشمندی گفتار و ...! آنچه که در ایشان مییافتم بیشتر هوچی گری سیاسی-اجتماعی بود تا سخنرانی علمی استاد دانشگاه تهران! بی اختیار یاد حکایتی از سعدی افتادم «یکی در صورت درویشان نه بر صفت ایشان، در محفلی دیدم نشسته و شنعتی در پیوسته و دفتر شکایت باز کرده و ذم توانگران آغاز نهاده و...»
حسینی بیشتر از اینکه به دنبال اثبات موضوعی و حل مسئلهای باشد، در پی کسب شهرت ناشی از فضای روانی ایجاد شده بود! برایم ملموس بود که از تشویق حضار به وجد میآمد و بیشتر ارضا میشد! بیشتر به دنبال این بود که از آشفته بازار جامعه ایران، نردبانی برای خود دست و پا کند تا اینکه این بازار شام را نظم و نسقی بدهد و بیشتر بر زخمهای دیرین ایران و ایرانی نمک میپاشید تا اینکه مرهمی بگذارد!
خلاصه هزاران مشخصه دیگر در این بزرگوار میشد یافت که در هیچ یک از اساتید دانشگاه تهران وجود نداشت که عنان طاقتش از دست تحمل رفته و تیغ زبانش برکشیده و اسب فصاحتش در میدان وقاحت جهانیده و بر همگان دوانیده بود!
بیشتر که تحقیق کردم دیدم در سال ۱۳۸۸ از دانشگاه تهران فارغ التحصیل و سپس عضو هیات علمی دانشگاه تهران شدهاند! با اندک محاسبه سرانگشتی دریافتم که ایشان در همان سالهایی که بسیاری از اساتید طراز اول دانشگاه تهران در دولت احمدینژاد از دانشگاههای کشور اخراج و خانه نشین شدند، زمینهای برای جذب هیات علمی شدن فراهم کردهاند. هرچند بر ما مردمان پوشیده خواهد ماند که ایشان با چه لطایف الحیلی این روند را طی کردهاند!
خلاصه؛ بر کنجکاوی ام افزوده شد و از همین روی سوابقشان را جستجو کردم و دریافتم که در آن سالهایی که درآمدهای ناپایدار شهرداری تهران به صورت افسارگسیختهای افزایش یافت تا شهرداری وقت صرف فعالیتهای مثلا فرهنگی نزدیک انتخابات کند، مجید حسینی ۲ سمت مدیریتی در حوزه فرهنگی شهرداری تهران بطور همزمان بر عهده میگیرد! ابتدا مدیرعامل موسسه نشر شهر شهرداری تهران در دوره محمد باقر قالیباف میشود، اما تحت هیچ شرایطی حاضر نمیشود در باب فساد مطلبی ایراد کند و قلمی براند! صدای مجید حسینی در آن دوران درنیامد، زیرا واقعیت این است که در کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه، افرادی که تحت بیرق سیستم فسادخیز، تربیت شده و رشد یافتهاند در تلاش هستند تا طلایه دار و تریبوندار میدان مبارزه با فساد شوند، چون در این حالت است که میتوانند جریان فسادستیزی را به هر سمتی که سردمدارانشان میخواهند هدایت کرده و از رسیدن آن به سرمنزل واقعی و حقیقیاش جلوگیری کنند.
بیشتر بخوانید: تبلیغات زیرپوستی مشاور قالیباف در مترو و صداوسیما/ سید مجید حسینی آماده انتخابات مجلس یازدهم!
شخصا معتقدم مجید حسینی و امثالهم تریبون نخبگان سیاسی اصولگرا هستند و نه تریبون توده مردم! اما این تریبونداران چگونه توانستند راهی برای ظهور و بروز خود پیدا کنند؟ طرح این سوال به شکست جریان سیاسی اصولگرا در جذب آرا نخبگان در انتخابات ۸۸ برمیگردد. این جریان از سالهای ریاست جمهوری احمدینژاد به این مهم پی برد که در بین نخبگان دانشگاهی و نظام آموزش عالی جایگاهی ندارد، فی المثل احمد توکلی به عنوان یکی از سردمداران این جریان در سال ۸۸ با نطقی عنوان کرد که آرا اصولگرایان به سرکردگی احمدی نژاد یک چندم آرا اصلاح طلبان در دانشگاهها نیز نبوده است و همین احساس کمبودها باعث شد جریان اصولگرا به فکر ایجاد پایگاهی در نظام آموزش عالی کشور بیافتد و برای ایجاد چنین پایگاهی سه استراتژی را در پی گرفت:
۱- اخراج اساتید اصلاح طلب دانشگاهها به عنوان استراتژی کوتاه مدت
۲- جذب اساتید همفکر در دانشگاههای کشور به عنوان استراتژی میان مدت
۳- اعطای بورسیه و اعزام دانشجویان همفکر به کشورهای پیشرفته به عنوان استراتژی بلندمدت
مجید حسینی از آن اساتیدی است که ذیل استراتژی دوم وارد فضای آموزش عالی کشور شد و به مرور زمان به دنبال ایجاد جایگاهی برای خود شد و در این راه با اساس قرار دادن آشفته بازار جامعه ایران و استفاده از ابزارهای مختلفی همچون فریادهای شورانگیز پشت تریبونها، ارائه نقدهای بی در و پیکر و بیراهکار، رفتارهای پوپولیستی و عوام فریبانه و ... توانست به موفقیتی نسبی دست یابد. اما هدفگذاری نهایی اصولگرایان چیزی فراتر از این بود! آنان به دنبال این بودند که جامعه دانشگاهی ایران به خصوص در حوزه علوم سیاسی، به جای اینکه با اساتیدی همچون حسین بشیریه و ... شناخته شوند با امثال مجید حسینی شناخته شود، اما از این مهم غافل بودند که کارشناسان و منتقدان علوم انسانی در ایران به دنبال فردی نیستند که بتواند پشت تریبون قرار گرفته، به دوربین خیره شده و خودش را با هزار شیوه موجه و غیرموجه همچون «طبل بلند بانگِ در باطن هیچ» به پرده نمایش عرضه کند!
همگان نیک میدانند که اساتید علوم انسانی ایران که به دنبال اصلاح جامعه بوده و در صف مبارزه با فساد بودهاند یا خانه نشین شدهاند یا لب فرو بسته در گوشهای خزیده و خون دل میخورند! آنها نه همچون مجید حسینی همه روزه به صدا و سیما راه داده میشوند و نه تریبونها و رسانههایی که معلوم نیست از کدامین نهاد فرانهادی تامین مالی میشوند را در خدمت خود دارند!
رابطه مجید حسینی با مسئله فساد همان رابطهای است که میثاقی با فوتبال دارد! همان رابطه بشیر حسینی با رسانه هست، همان رابطه یامین پور با سیاست است! اینان تماما افرادی هستند که جریان تمامیت خواه ایران میخواهد هرکدامشان را در حوزهای به هر نحوی که شده به خورد مردم بدهد تا مردم نیز به مرور زمان گوششان را به منبر آنان بسپارند، زیرا از نظر توتالیترها اینها افرادی هستند که به راحتی میتوان مدیریتشان کرد و چارهای جز حرکت در مسیری که سرمدارانشان میخواهند ندارند!
جریان تمامیت خواه نیک میداند که مدیریت سیدمجید حسینی بسیار راحتتر از فلان استاد برجسته علوم انسانی هست و هر زمان که لازم باشد ترمزشان را میکشند و هر زمان که لازم بدانند دستور حرکتشان را صادر میکنند! پیاده نظام جریانیاند که تخصصشان در این است که چگونه مردم را از وقایع و فسادهای اصلی منحرف کرده و افکار آنها را به بیراهه بکشانند!
همانگونه که جامعه به آقای احمدینژاد میگوید دیگر برای زدن حرفهای روشنفکرانه و دفاع از آزادیهای مدنی برای شما خیلی دیر شده است، بایستی به ایشان نیز گفته شود که دیگر برای شما مبارزه با فساد بسیار دیر شده است! بالاخره جامعه و مردمانش از خود خواهند پرسید که ایشان دیرزمانی در خدمت مجموعهای بودند که شائبههای بسیاری در آن وجود داشته است و حق شهروندان شهرش تضییع میشده است، اما این بزرگوار در محکومیت آن همه تخلف، اعتراض و حتی کلمهای بر زبان نیاوردهاند و نخواهند آورد، زیرا اگر کلامی میگفتند نه تنها برایشان نان و نامی به ارمغان نمیآورد بلکه حقوق و مزایای مدیریتی اشان نیز قطع میشد! بایستی به ایشان توصیه کرد که ترجیحشان بر این باشد که گمنام بمانند تا اینکه به ویژگیای اشتهار یابند که بویی از آن نبردهاند و مبادا خویشتن را به گونهای معرفی کنند که آنسان نیستند!
پند آخر خلق را که بدانند بسیار کسان در خرقه دوستی خلق، در خدمت غیرخلق درآمدهاند، زیرا که دشمن چو از همه حیلتی فرو مانَد، سلسلهی دوستی بجنبانَد، پس آنگه به دوستی کارهایی کند که هیچ دشمن نتواند...