رویداد۲۴ سرمایه اجتماعی در هر کشور و نظامی همواره نه تنها برای حاکمیت، بلکه برای جریانهای سیاسی از اهمیت وافری برخوردار بوده چراکه این سرمایه اجتماعی است که از یک جریان در اجرای تصمیمات، ادامه راه و... حمایت میکند.
در آستانه انتخابات اهمیت سرمایههای اجتماعی برای گروههای سیاسی دوچندان میشود. آنچه اکنون به نظر میرسد، این است که امروز هیچیک از جریانهای سیاسی شاخص کشور بهویژه اصلاحطلبان نمیتوانند امید چندانی نسبت به حمایت سرمایههای اجتماعی خود داشته باشند، زیرا اعتماد افکار عمومی نسبت به هر یک از دو جریان به دلیل عملکرد نه چندان مطلوب دولتهای متبوعشان در سالهای اخیر کاسته شده است؛ بنابراین پرسش اینجاست که با توجه به اینکه اعتماد افکار عمومی بهویژه طبقه متوسط به عنوان موتور محرکه جریان اصلاحات در انتخابات مخدوش شده است، آیا در آینده امیدی به ترمیم اعتماد آنها وجود دارد؟ اساسا راهحل بازگرداندن اعتماد جامعه چیست و اصلاحطلبان باید برای تحقق این مهم چه گامهایی بردارند؟
بر این اساس، سیدحسین مرعشی معتقد است: «اصلاحطلبان باید با صدای بلند و با صدور بیانیههای روشن برای مردم تبیین کنند که مسیرشان از نیروهای تندرو و نیز سیاستهای اشتباه دولت جداست. این جریان باید توضیح دهد که ایران راهی جز اصلاحات در جمهوری اسلامی ندارد و سایر راهها به سیاهچالههای خطرناک منتهی میشود». بر این اساس، درباره راهکار بازگرداندن سرمایههای اجتماعی و برخی از گمانهزنیهای انتخاباتی با این فعال سیاسی اصلاحطلب و سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی به گفتگو پرداختیم که آن را در ادامه میخوانید.
سرمایه اجتماعی همواره موتور محرکه جریان اصلاحات بوده است. امروز بهصورت دامنهداری این سرمایه دچار آسیب شده است، این وضعیت ناشی از چیست؟
تنزل سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان ناشی از چند مسئله است، مسائلی که در یکدیگر ترکیب و تنیده شدهاند. نخست؛ ایران به عنوان جزئی از جهان امروز تحت تأثیر تغییر مدل اطلاعرسانی و گشایش در فضای مبادله اطلاعات و انتشار آگاهی اعم از صحیح یا نادرست و جعلی قرار گرفته است.
اقشار مختلف جامعه به عنوان سرمایه و صاحبان نظام سیاسی نسبت به مدیران و سیاستمداران کشور دچار نوعی آشفتگی ذهنی شدند. امروز در سراسر جهان بیاعتمادی نسبت به دولتمردان و سیاستمداران چپ و راست به وجود آمده است. نتیجه چنین تغییری در جغرافیای سیاسی جوامع امروز گاه غالبشدن راستگرایان افراطی و گاه در مواردی به حاکمیت چپگرایان افراطی منجر شده است و ایران نیز از این قاعده کلی مستثنا نیست.
در یک دوره طولانی جامعه بخشی از اطلاعات مربوط به واقعیتهای حاکمیتها را دریافت میکرد. به عبارتی آن بخش از اطلاعات را که حاکمیت مصلحت میدانست، منتشر میکرد و در اختیار مردم قرار میداد و بخش ناپیدا و پنهان سیاست برای مردم آشکار نبود. اما امروز هر شهروندی با دراختیارداشتن یک تلفن همراه به رسانهای تکسرنشین تبدیل شده است به همین دلیل مخاطبان یا مردم مسائلی را از زوایای مختلف میبینند و آن را با یکدیگر به اشتراک میگذارند. البته این فضای جدید دوران بلوغی دارد، پس کمی دچار افول میشود و سپس شرایط عادی و نرمال به جامعه باز میگردد.
به هر روی، تغییر مدل اطلاعرسانی در ایران در سالهای اخیر روی شرایط سیاسی نیز تأثیرگذار بوده که به آن انقلاب اطلاعرسانی میگویند، زیرا جامعه بسیاری از مسائلی را که نمیدانست، اکنون با دیدن پشت پرده و نیمه پنهان حوادث میبیند؛ در نتیجه این وضعیت مردم را دچار سرخوردگی و شورشهای فکری و ذهنی میکند.
مسئله دیگری که در ایران اتفاق افتاده، تشدید مشکلات اقتصادی است چراکه جامعه از منظر کار و معیشت تحت فشار است و از سویی نسبت به اوضاع فرهنگی و اجتماعی هم به دلیل طولانیشدن دوران دخالت مسئولان در مسائل شخصی، فرهنگی و نوع کنشهای فردی، پوشش و روابط خانوادگی و اجتماعی و اعمال نوعی نگاه خاص به این موارد هم احساس رضایت ندارد.
ناکارآمدی مزمنی که در نهادهای اداری ایران در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی وجود دارد، معیشت را برای جامعه دشوار و تحریمهای حداکثری آمریکا نیز فشارها را دوچندان کرده است در نتیجه مسائل فوق تعادل زندگی جامعه را بههم زده است. جامعه علاوه بر اینکه به دلیل تحریمها و ناکارآمدیهای مدیریتی در معیشت خود دچار مشکل شده، شاهد دخالتها در زندگی خانوادگی و روابط دوستی خود است. از سویی ناکارآمدیها به فساد دامن زده است؛ مردم با شنیدن افشاگریهای مربوط به آن دچار آشفتگی میشوند.
موارد فوق علاوه بر اینکه پایگاه اجتماعی نظام سیاسی را نیز با چالش روبهرو کرده، نفوذ اجتماعی و سیاسی گروههای مرجع اعم از اصلاحطلبان و اصولگرایان را دچار تنزل کرده است.
به طور خاص به تعبیر برخی همانطور که احمدینژاد با بستن بمب به خود در اردوگاه اصولگرایی، این جریان را متلاشی کرد، روحانی نیز با بستن بمب به خود اردوگاه اصلاحطلبی را منفجر کرد. بههرروی تصورم این است که ممکن است در مقطعی اصلاحطلبان با مشکلاتی مواجه شوند؛ اما اصلاحطلبان یک استراتژی دارند که آن استراتژی میتواند با همراهی طبقه متوسط مورد پیگیری و اجرا قرار بگیرد.
اگرچه طبقه متوسط امروز به دلیل مسائل معیشتی با ضعف روبهروست و تا حدود بسیاری درباره جریان اصلاحات دچار یأس شده است؛ اما بههرروی اصلاحطلبان با استراتژی درست خود میتوانند باز هم در آینده پایگاه اجتماعی شان را بهویژه در طبقه متوسط بازسازی کنند.
معتقدید اصلاحطلبان با استراتژی درست خود میتوانند پایگاه اجتماعیشان را بازسازی کنند؛ اما این استراتژی چیست که میتواند اعتمادهای ازدسترفته را درباره جریان اصلاحات بازگرداند؟
این جریان میان دو تیغه قیچی اصولگرایان تندرو و سپس براندازان قرار دارد. گروه نخست به عبارتی اصولگرایان ارزشی همچنان تصور میکند که مشکلات ایران ناشی از نداشتن عملکرد انقلابی مسئولان در دهههای اخیر است؛ بههمیندلیل درصددند که کشور را با سیاستهای موردنظر خود اداره کنند. حال آنکه در جهان این سیاستها به نحوی تجربه شده و نمونه زنده آن کوبا و کره شمالی است که به فقر، نابرابری و ناکارآمدی در این دو کشور انجامید.
بااینهمه اصولگرایان درصددند اداره کشور را تمام و کمال در دست بگیرند و با سیاستهای خود آن را اداره کنند. درحالیکه چنین نگاهی از سوی این افراد، کشور را به سمت سیاهچالهای از فقر سوق میدهد و ناکارآمدی را تشدید میکند؛ بنابراین چنین سیاستهایی هم کشور را از سردرگمی نجات نمیدهد، هم مرحله به مرحله با خود سیاستهای منقبضکننده دیگری را به وجود میآورد؛ تاجاییکه حامیان چنین سیاستهایی را ناگزیر به تشدید اعمال آن در جامعه میکند.
لبه دیگر تیغه این قیچی که جامعه را در فشار قرار داده است، افرادی هستند که از سرخوردگی و خستگی مردم از ناکارآمدیهای مدیریتی و مشکلات اقتصادی فرصت را برای خوشهگیری مغتنم شمرده و درصددند کشور را به سمت فروپاشی سوق دهند؛ در نتیجه نظام را به یک نظام سکولار تبدیل کنند؛ اما، چون هیچگونه نیروی اجتماعی مؤثر، هدایت سیاسی مشخص و سازمان اجتماعی روشنی ندارند، هیچگاه نمیتوانند به اهداف خود برسند.
از سویی، اما هیچگاه هیچ نیرو و جریانی نمیتواند نظامی بهتر جایگزین نظام فعلی کند؛ زیرا هرقدر که انتقادی از شرایط داخلی وجود داشته باشد، ایجاد یک نظم جدید به سهولت ممکن نیست؛ زیرا چنین نظمی نیاز به یک قدرت، پایگاه و وحدت اجتماعی و پشتیبان سیاسی دارد؛ بنابراین جامعه ایران سیستمی را نمیپذیرد که در آن منافقین و سلطنتطلبان نقش داشته باشند؛ زیرا در صورت پذیرش چنین امری مردم وارد یک سیاهچاله میشوند و کسی نمیتواند امنیت ایران را در آن شرایط تأمین کند.
هیچ نیرویی نمیتواند تمامیت ارضی ایران را در آن وضعیت حفظ کند، همانطور که لیبی بعد از معمر قذافی دیگر نتوانست رنگ آرامش و امنیت را به خود ببیند؛ زیرا با همه انتقاداتی که به معمر قذافی وجود داشت، او کشور را اداره میکرد، امنیت برقرار بود، نفت صادر میشد، درآمدهای نفت میان مردم توزیع میشد و نظام درمانی و آموزشی رایگان وجود داشت؛ اما امروز با نبودن قذافی در لیبی، امنیت و صادرات نفت هیچیک وجود ندارد، تنها امری که در لیبی صورت میگیرد خریداری اسلحه و بهکارگیری آن از طرف گروهها و نیروها علیه یکدیگر است.
به همین دلیل این جریان در برابر قیچی دولبه تندروهای داخلی و براندازان که ایران را هدف قرار دادهاند یک استراتژی روشن و جذاب دارد و نیز جمهوری اسلامی متعادل شده است، چراکه اصلاحطلبان به دنبال جمهوری اسلامی متعادلی هستند که هم از منظر سیاسی کارآمد باشد و همچنین با جهان تعاملات لازم را داشته باشد تا بتواند رشد اقتصادی هشت درصد را دوباره تجربه کند و نیز مسائل فرهنگی و اقتصادی را سامان دهد و در نهایت مردم نقش اول را در ایجاد نهادهای حکومتی همچنان ایفا کنند. بدونتردید تحقق امور فوق منجر به تقویت وحدت ملی و بازگشت اعتماد عمومی میشود. این استراتژی اصلاحطلبان، به تعبیری جمهوری اسلامی میانهرو، بدونتردید مورد مقبولیت بالای ۷۰ درصد مردم ایران قرار میگیرد.
با این وصف با وجود نگرانیهای موجود، باز هم میتوان نسبت به ترمیم اعتماد و بازگرداندن این سرمایه از سوی اصلاحطلبان امیدوار بود؟
استراتژی جمهوری میانهرو در برابر دو استراتژی بسیار خطرناک توسط نیروهای تندرو و حامیان فروپاشی و براندازی، آینده ایران را به خوبی رقم میزند، در نتیجه پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان را تبیین و تقویت میکند. اما ایرادی که اکنون نسبت به اصلاحطلبان وجود دارد این است که این جریان با رسایی و صدای بلند اهداف و دغدغههایش را به اطلاع جامعه نمیرساند.
اصلاحطلبان با صدای بلند به مردم نمیگویند که به دنبال چه هستند و قرار است چگونه مسائل را مورد حلوفصل قرار دهند. اگر این مسائل به مردم گفته و همهچیز به درستی برای جامعه تبیین شود، در این صورت چرا نباید نسبت به بازسازی اعتماد عمومی امیدوار بود.
به نظر اصلاحطلبان برای بازگرداندن اعتماد افکار عمومی مسیر طولانیای در پیش دارند، اما اگر قرار باشد در شرایط کنونی و فرصت باقیمانده تا انتخابات گامی در جهت اعتمادسازی مردم بردارند، آن گام باید چه باشد؟ آیا دلجویی و عذرخواهی فایدهای دارد؟
اصلاحطلبان باید با صدور بیانیههای روشن و با طرح مسائل کاملا واقعی و مهم برای مردم تبیین کنند که مسیرشان از نیروهای تندرو و نیز سیاستهای اشتباه دولت و ... جداست.
این جریان باید با صدای بلند جدیت خود را نسبت به مبارزه با فساد نشان دهد. همچنین باید به جامعه توضیح دهد که براندازان به چیزی جز فروپاشی کشور و بردن آن به سوی سیاهچال فکر نمیکنند. در نهایت آنچه کاملا مسلم است، ایران راهی جز اصلاحات ندارد و سایر راهها به سیاهچالههای خطرناک منتهی میشود؛ این مهم مسئلهای است که باید برای مردم توضیح داد.
برخی بر این اعتقادند که اصلاحطلبان مجلس یازدهم را از دست دادهاند، بهنحویکه اصولگرایان پیشاپیش کسب کرسیهای حداکثری در خانه ملت را جشن گرفتند؛ جنابعالی هم بر این باورید که به راستی اصلاحطلبان نباید هیچ امیدی نسبت به مجلس یازدهم داشته باشند؟
بههیچوجه چنین نیست. تا نتیجه احراز صلاحیتها اعلام نشود، نمیتوان گفت که کدام جریان دست بالا را در انتخابات و مجلس پیشرو دارد. به نظر میرسد باید قبل از صدور هر رأیی منتظر نتیجه بررسی صلاحیتها از سوی شورای نگهبان بود.
عدهای بر این اعتقادند که ریاست مجلس پیشرو در دست قالیباف خواهد بود. این مسئله را تا چه اندازه محتمل میدانید؟
نخست باید دید که قالیباف تأیید صلاحیت میشود یا در لیست اصولگرایان ارزشی قرار میگیرد، پس از آن باید به پیشبینی و تحلیل درباره ریاست احتمالی شهردار اسبق تهران در مجلس پرداخت. قالیباف اکنون در وسط تشک است، به همین دلیل بههیچروی مشخص نیست که تکلیفش چه خواهد شد. اساسا ممکن است تأیید صلاحیت نشود.
در صورت تأیید صلاحیت قالیباف تکلیف برخی مسائل شهرداری دوره او که همچنان در نزد افکار عمومی محلی از ابهام است چه خواهد شد؟
اگر قالیباف تأیید صلاحیت شود، در این صورت باید به بسیاری از سؤالات بهعنوان نامزد انتخابات مجلس شورای اسلامی یازدهم پاسخ دهد. به نظر املاک نجومی کوچکترین آن است.