رویداد۲۴ چرا مردم اعتراض میکنند؟ سوال به ظاهر سادهای که پاسخهای مختلفی برای آن گفته شده است. نظریههای کلاسیک جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی پیشنهاد کردند که مردم برای ابراز نارضایتیهای خود ناشی از تشدید محرومیت نسبی، سرخوردگی یا بی عدالتی ادراک شده، در اعتراض شرکت میکنند. (برکوویتز، ۱۹۷۲؛ گور، ۱۹۷۰؛ لیند و تایلر، ۱۹۸۸). پژوهشگران حوزه جنبشهای اجتماعی چندان موافق تاثیر تامّ طرح مشکلات و شکایات برای شرکت در رفتار جمعی اعتراضی نیستند. آنها پیشنهاد کردند که سوال به گونهای دیگر طرح شود که آیا همه کسانی که دست به رفتار اعتراضی میزنند، آسیب دیدگان هستند؟ یا کارآیی، منابع و فرصتهاست که مشارکت معترضین را پیشبینی میکند (کلدرمانز، ۱۹۸۴؛ مک آدام، ۱۹۸۲؛ مک کارتی و زالد، ۱۹۷۷). در همین حال، محققانی مانند ریشر (۱۹۸۴)، سیمون و همکاران (۱۹۹۸) و کلاماندرس و ویرد (۲۰۰۰)، شروع به بررسی نقش هویت جمعی در رفتار اعتراضی کردند.
بن مایه شکل گیری رفتارهای اعتراضی جمعی، منطق اجتماعی حاکم بر آن است. هرچند ممکن است عوامل فرامحیطی نیز بر آن تاثیر بگذارند و یا از آن سواستفاده کنند، اما نمیتوان از تحلیل شرایط اجتماعی به وجود آمدن آن نیز چشم پوشی کرد. یکی از کارهایی که در تبیین حوادث اجتماعی صورت میپذیرد و به سرعت دهان به دهان میچرخد، تلاش برای ردیابی تاریخی و مشابهت یابی میان پدیدهها از گذشته تا به امروز است. این امر ممکن است تحلیلگران و جامعه شناسان را با خطاهایی برای تحلیل «آنِ جامعه» و لحظه کنونی که در آن قرار گرفتیم، مواجه کند.
با در نظر داشتن این مهم تحولات اجتماعی ایران معاصر را میتوان به دورههای متفاوت تقسیمبندی کرد. دورههای مختلفی که هر مقطع زمانی آن ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی تجارب خاصی را پشت سر گذرانده و متناسب با هردوره مستعد شکلگیری رفتارهای جمعی اعتراضی خاصی بوده است.
محمد آقاسی محقق و پژوهشگر حوزه افکارعمومی و محمد عاملی پژوهشگر اجتماعی و سیاسی در ادامه آنچه خواندید در نوشتاری با عنوان «گونهشناسی دورههای رفتار اعتراضی پساانقلاب اسلامی» سعی کردهاند با توضیح پس زمینههای اجتماعی ظهور اشکال مختلف رفتار اعتراضی در هر دوره را به شرح زیر مورد بررسی قرار دهند.
دوره التهاب سیاسی پسا انقلابی (۱۳۵۷ - ۱۳۶۲)؛ ملتهبترین و پرآشوبترین دوره سیاسی چهار دهه گذشته مربوط به چند سال نخست بعد از انقلاب اسلامی است. در این دهه ترورهای کور مردم و مسوولان، بمب گذاری و اغتشاش و ناامنی، درگیریها و نزاعهای خشن خیابانی توسط گروههای سیاسی برای کسب قدرت را شاهد بودیم. گروههایی که بنا داشتند پس از انقلاب اسلامی، حضور در قدرت را تجربه کنند.
به دنبال خشونتهای خیابانی دولت اقدام به پاکسازی خانههای تیمی و دستگیری افراد مسلح وابسته به سازمانهای معارض نمود. به طور طبیعی در این شرایط رفتارهای اعتراضی، حالت مدنی نداشت و خشونت مدارانه پیش میرفت. با حمله نظامی عراق به ایران، توجه بیشتر به ثبات سیاسی و انسجام داخلی، شرایط تدوام وضعیت پیشین را مهیا نمود.
دوره ثبات سیاسی پساانقلابی (۱۳۶۳-۱۳۶۸)؛ علیرغم تمام مشکلات برآمده از تنشهای پیش آمده بین گروههای سیاسی و سختیهای فراوان دوران هشت ساله جنگ تحمیلی، انسجام اجتماعی و مشروعیت بالای حاکمیت مانع از هر گونه رفتار اعتراضی فراگیر و رادیکال در این دوره گردید.
در سالهای بین ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۸ شاهد آرامش سیاسی در فضای سیاسی داخلی و همزمان تداوم جنگ در مرزهای غربی و جنوبی کشور هستیم. گرچه به نظر میرسد در این دوره زمانی بعد از سالهای پر تلاطم سیاسی شاهد نوعی آرامش نسبی در جامعه هستیم، اما در این مقطع زمانی نیز شاهد دو رخداد جمعی اعتراضی هستیم که از قضا هر دو ورزشی و هر دو در یک ورزشگاه و با دلایل مشترک یعنی لغو بازیاتفاق افتاد. رخداد نخست در ورزشگاه امجدیه در ۱۷ مهرماه ۶۳ و رخداد دوم در ۲۷ بهمن ۱۳۶۸ واقع شد.
اگرچه این دو شورش دفعی و کوتاه مدت به هیچ روی گستردگی و نیز مخاطرات رفتارهای اعتراضی قبل و بعد خود را نداشت، اما از این حیث که نقطه آغازین گونه خاصی از اعتراضات شهری در دهه بعدی است قابل اعتنا است. در این دو شورش به ظاهر غیرسیاسی برای نخستین بار بعد از انقلاب اسلامی شاهد نوعی رفتار اعتراضی جمعی هستیم که مرتبط با یک مساله سیاسی نیست و خاستگاه آن نیز جریان یا گروههای سیاسی طرد شده خارج از کشور نیستند، بلکه معترضین اقشار فرودست جامعه شهری بودند.
دوره توسعه اقتصادی و بحرانهای اجتماعی (۱۳۷۰-۱۳۷۶)؛ همزمان با آغاز دهه هفتاد، تعارضهای گفتمانی درونی، سرآغاز دوران جدیدی در فضای سیاسی کشور محسوب میشود. دهه هفتاد، دهه تعارض میان دو گفتمان است که به تساهل و تسامح میتوان از آن به مقابله گفتمان توسعه با گفتمان انقلابی یاد کرد. جامعه با گذار از دوران جنگ به دوران صلح و گویی با چرخش پارادایمی مشکلات خاص خود را پیش رو داشت. جامعه در این دوران شاهد افزایش دو شکاف عمده بود در بطن خود بود.
پنج سال نخست دهه هفتاد، سالهای آشکار شدن نابسامانیهای اقتصادی در میان اقشار کم درآمد و حاشیهنشین شهری شد و نشانگان آن نیز اعتراضات و شورشهایی است که در شهرهایی، چون زنجان (مرداد ۱۳۷۰)، شیراز (فروردین ۱۳۷۱)، اراک (اردیبهشت ۱۳۷۱)، مشهد (خرداد ۱۳۷۱) و اسلامشهر (فروردین ۱۳۷۴) رخ داد. اعتراضات یاد شده نخستین نشانههای شکلگیری تضادی است که در ساختار طبقاتی کشور به وجود آمد. تضادی که بسیاری آن را نتیجه توسعه نامتوازن و توزیع نابرابر ثروت در فرایند برنامههای نوسازی اقتصادی به حساب میآورند. تورم فزاینده، آمار بالای بیکاری، توزیع نابرابر و نامتوازن ثروت در کنار کاهش انسجام و اعتماد اجتماعی، زمینه اعتراضات و شورشهای شهری را فراهم ساخت.
دوره شکل گیری تنشهای سیاسی (۱۳۸۸-۱۳۷۶)؛ نیمه دوم دهه هفتاد به لحاظ شکلی نقطه آغاز گونه جدیدی از رفتار اعتراضی نیز بود. از خرداد سال ۱۳۷۶ به این سو میتوان در رفتار انتخاباتی مردم نوعی رفتار اعتراضی را نیز مشاهده نمود. انتخابات در عین مشارکت برای ساخت ایران، بیانگر اعتراض بخشی از جامعه و یادآوری مطالبات فراموش شده شان بود. صندوق آرا و سازوکار انتخابات به اشکال مختلف میتوانست ابزاری برای نشان دادن اعتراض مردم به وضعیت موجود باشد.
این شکل از رفتار اعتراضی عموما به صورت رای به کاندیدای معترض مشاهده شد، اما در برخی دورهها قهر کردن با صدوق رای و شرکت نکردن در انتخابات پیش گرفته شد. نیمه دوم دهه هفتاد نقطه آغازین تنشهای است که نطفههای آن در دوران بازسازی و برنامههای اقتصادی شکل گرفته بود، اما ظهور و بروز آن در نیمه دوم دهه هفتاد و به صورت خاص در خرداد ۱۳۷۶ رخ داد. این دوران را باید سالهای تنش سیاسی و برآمدن اعتراضات دانشجویی دانست. اگرچه برای نخستین بار در این بازه زمانی شاهد برخی اعتراضات صنفی هستیم، اما وجه قالب اعتراضات در این ۱۲ سال اعتراضات دانشجویی است.
در این دوره کمتر شاهد شورشهای شهری مناطق فقیرنشین هستیم. گویی شکاف افقی تمایزات فرهنگی و فکری بر شکاف عمودی طبقاتی چیرگی یافته بود و از همین رو این شکل از اعتراضات محدود به جامعه دانشجویی و جمعیت دانشگاهی بود و کمتر توانست به لایههای پایینتر جامعه و بر محور موضوع عدالت اجتماعی تسری یابد.
صدای اعتراض اقشار فرودست جامعه از انتخابات سال ۱۳۸۴ با غلبه یافتن گفتمان عدالت شنیده شد. شاید بتوان نتیجه انتخابات سال ۱۳۸۴ را نوعی چرخش گفتمانی از تمایزات افقی (ایدئولوژیک و اعتقادی) به گفتمان عمودی (شکاف فرادستان و فرو دستان) و پیروزی کاندیدای مدعی نمایندگی اقشار فرودست جامعه، تلقی کرد.
دوره شکاف نیروهای اجتماعی (۱۳۸۴-۱۳۸۸)؛ متاسفانه انتخابات سال ۱۳۸۸ باعث جهش یافتگی تقابلهای سیاسی به تقابلهای اجتماعی شد و میتوان آن را بیانگر نخستین شکاف اجتماعی در میان نیروهای اجتماعی بدانیم؛ شکافی بین برندگان و بازندگان نه در حوزه سیاست که در جامعه. خوانشهای مختلف از آن فضا باعث شد دوقطبی اجتماعی شکل گرفته کمتر دیده شود و تداوم یابد.
تمایل دولت نهم و دهم به توزیع پول در میان دهکهای پایین جامعه از آنها حامیان جدی برای دولت ساخته بود، اما در آن سوی ماجرا طبقه متوسط شهرنشین خود را از جهاتی با سیاستهای این دولت بیگانه میدید. این دولت نماینده منافع اقتصادی، فرهنگی و سیاسی طبقه متوسط نبود.
افزایش کاربرد اینترنت و ظهور پیام رسانهای مجازی در این سالها زمینهساز شکلگیری شبکههای اجتماعی فراگیری شد که تاثیرگذاری آشکاری بر شکل و محتوای رفتارهای اعتراضی را داشت. رفتارهای اعتراضی در فضای مجازی به خصوص کمپینها عموما جنبه سیاسی و حقوقی داشت و فضای مجازی به خصوص فیسبوک فرصت مناسب و کم هزینه تری را برای معترضان فراهم میساخت و رفتارهای بعدی را شکل میداد.
دوره سکوت سیاسی (۱۳۸۸-۱۳۹۶)؛ بعد از رخدادهای سال ۱۳۸۸ جامعه ایرانی شاهد یک دوره سکوت سیاسی و مدنی چندساله شد. با انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ و برنده شدن کاندیدای منتسب به اصلاح طلبان اصلاح طلب، بیانگر دوران جدیدی در فضای سیاسی ایران بود. در این سالها به غیر از تنشهای موجود در فضای سیاسی دانشگاه که تبدیل به یک مشکل مزمن شده بود، هیچ گونه رفتار اعتراضی خیابانی رخ نداد.
نکته مهم در این سالها حضور غافلگیرکننده و پرشمار مردم در تشیع جنازه یکی از خواندگان پاپ یعنی «مرتضی پاشایی» بود. اولین تجمع خودجوش و مردمی که باعث شگفتی بسیاری از متخصصان علوم اجتماعی شد. اگرچه در ظاهر امر این اجتماع عظیم مردمی صرفا یک مناسک معمول دینی محسوب میشد، اما جمعیت حاضر در این مراسم و شکل و شمایل ظاهری شرکت کنندگان تا حدی یادآور کسانی بود که در تجمعات اعتراضی سال ۱۳۸۸ حضور داشتند. روال غیر متعارف برگزاری مراسم تشیع جنازه به همراه نسلی که اکثریت تشیع کنندگان را تشکیل میدادند در بطن خود حاوی یک معنای اعتراضی خفیف و پنهان بود که از چشم اصحاب جامعه شناسی نیز دور نماند.
چهار سال نخست ریاست جمهوری روحانی و تلاش دولت برای رسیدن به یک توافق جامع بر سر مساله هستهای پالس امیدواری به جامعه مخابره کرد و نظرسنجیها نشانگر حباب امیدواری بود که در افکارعمومی شکل گرفته بود. با گذشت زمان شواهدی بیانگر آغاز دوران تازهای از بحران بود.
دوره اعتراضات گسترده و سراسری (۱۳۹۶-۱۳۹۸)؛ نخستین اتفاقی که در حکم یک رخداد نمادین خبر از دوران جدیدی از بحرانهای اجتماعی را میداد، آتش سوزی و به دنبال آن فرو ریختن ساختمان پلاسکو در ۳۰ دی ماه ۱۳۹۵ بود. حادثهای که برخی از آن به عنوان ۱۱ سبتامبر ایرانی یاد کردند. در افکارعمومی خاصه در میان جامعه روشنفکری فرو ریختن ساختمان پلاسکو هشداری بود برای جامعه کهنه، خسته و پوسیدهای که نیازمند بازسازی و نوسازی است. انعکاس این حادثه چیزی بیش از فروریختن یک ساختمان بود.
هراسی جمعی بعد از این اتفاق به صورت آشکارا در ناخوداگاه جمعی ایرانیان رخنه کرده بود. آنها خود و زندگی خود را در بطن یک سازوکار کهنه، پوسیده و ناکارآمدی تصور میکردند که ممکن است هر آن اتفاقی شبیه به آن زندگی شان را در خود ببلعد. گویی فروریختن این ساختمان بزرگ وجه نمادین زندگی اجتماعی آنان بود که در آستانه فروپاشی است. به هر روی آنچه از این رخداد به جا ماند احساس ناکارآمدی و به دنبال آن حس بی اعتمادی نسبت به نهادهای دولتی بود.
انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۹۶ اگرچه با پیروزی مجدد روحانی به اتمام رسید، اما این انتخابات در بطن خود واجد هشدارهایی جدی بود که از چشم بسیاری از اهالی سرزمین سیاست به دور ماند. هشدارهایی که چند صباحی بعد از انتخابات ریاست جمهوری به ناگاه سرباز کرد. در دوازدهم انتخابات ریاست جمهوری اگرچه میزان مشارکت در حد قابل قبولی یعنی ۰۳ /۷۳ درصد بود، اما باید در نظر داشت نزدیک به سی درصد واجدین شرایط در انتخابات شرکت نکردند. یکی از ویژگیهای رفتار انتخاباتی در آخرین دوره انتخابات ریاست جمهوری ظهور برخی نشانههای اعتراضی در استانهای مذهبی با آراء محافظه کارانه است.
به عنوان مثال برخلاف انتظار مشارکت مردمی در استانهایی نظیر قم و اصفهان در سطح بسیار پایینی بود. نزدیک به ۲ /۳۲ درصد مردم اصفهان و قم در آخرین دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکرده بودند و از این حیث بعد از استان کردستان، البرز و تهران به صورت مشترک در جایگاه سوم قرار داشتند.
نشانه دیگر رفتار اعتراضی در فرایند انتخابات، میزان آراء باطله است که از این نظر نیز استان های، چون قم، ایلام، اصفهان و خراسان جنوبی در کنار استانهای معترضی، چون خوزستان، کردستان و کرمانشاه قرار داشتند. این رفتارهای اعتراضی بیانگر چه چیزی میتوانست باشد؟
اما پیش از برگزاری انتخابات شهرهای بزرگی، چون مشهد و تهران شاهد راهپیمایی اعتراضی کسانی بودند که بعدها به «مالباختگان» شهرت یافتند. مالباختگان به کسانی اطلاق میشد که سپردههای شان به برخی موسسات مالی با ورشکست شدن این موسسات از دست رفته بود. تجمعات کوچک و اعتراضات جسته و گریخته این مالباختگان سرآغاز یک دوران جدید در فضای سیاسی کشور بود. سابقه این تجمعات اعتراضی به سالها پیش برمیگشت. اما شروع زنجیره اعتراضات مالباختگان به نیمه دوم سال ۱۳۹۴ بازمی گردد.
در سال ۱۳۹۶ با لاینحل ماندن مشکلات به صورت دومینو از شهری به شهر دیگر این اعتراضات گسترش یافت. برای نخستین بار در تاریخ چهل ساله اخیر تجمعاتی اعتراضی و بدون مجوز قبلی برگزار شد، اما منجر به درگیری جدی بین معترضین و نیروهای دولتی نشد. این اعتراضات فضای اجتماعی و در عین حال معترض ایران را وارد فاز جدیدی از اعتراضات کرد که بعدها با عنوان اعتراضات دی ۹۶ شناخته شد. نزدیک به صد شهر ایران درگیر این اعتراضات شدند و بسیاری از شهرهای کم جمعیت این درگیرها مشاهده شد.
فقدان رهبری، پراکندگی مطالبات مردمی، گستردگی اعتراضات، شروع اعتراضات از پیرامون و تسری یافتن آن به مرکز از جمله ویژگیهای این مجموعه اعتراضات بود. به لحاظ طبقاتی خاستگاه این اعتراضات را میتوان به طبقات فرودست و لایههای پایینی طبقه متوسط مرتبط دانست.
اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ بازگو کننده حقایق بسیاری از زیر پوست جامعهای بود که مجال بروز نیافته بود. شاید بتوان این اعتراضات را شورش دفعی و ناگهانی دانست که در آن نارضایتیهای مختلفی به ناگاه سرباز میکند. در این اعتراضات اگرچه دغدغههای اقتصادی و معیشتی پررنگتر از مطالبات سیاسی بود، اما شعارهای رادیکال علیه وضع موجود و تبعیضهای موجود در جامعه از سوی معترضین سر داده شد که به خوبی نشان میداد از نظر معترضین مشکلات اقتصادی ریشه سیاسی دارند.
گونهای درهم آمیختگی در اعتراضات دی ماه ۹۶ دیده میشد که بیانگر فعال شدن برخی شکافهای اجتماعی است. شکافهایی که شاید در تحولات پیش روی جامعه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. در این دوره از اعتراضات نه تنها فریادها که سکوت برخی مناطق حاشیهای به خصوص استانهای قومیتی واجد نکات هشدار دهندهای بود. اعتراضات دی ماه و گستردگی جغرافیای و نیز تنوع نیروهای اجتماعی درگیر در این اعتراضات به خوبی بیانگر تداخل شکافهای اجتماعی و بالفعل شدن برخی از این شکافهاست.
از دی ماه ۱۳۹۶ به این سو همچنان زمان تداوم یافته و اعتراضات مردمی نیز ادامه یافت. اعتراضاتی که در سال ۱۳۹۷ نیز تداوم یافت و هرچند به صورت صنفی و تشکلی نمودهایی یافت، اما تشکل نیافت. نظرسنجیها در تمام این مدت زمان حاکی از تداوم نارضایتی مردمی بود. البته در ابتدای سال ۱۳۹۸ نظرسنجیها مقداری از بهبود را نشان میدادند، اما به معنای مرتفع شدن مشکلات نبود. مشکلات متعدد اقتصادی بر ادامه این وضعیت دامن زد. در آبان ۱۳۹۸ و با اعلام دفعی افزایش قیمت بنزین، بار دیگر ایران با وسعت بیشتری شاهد اعتراضات مردمی بود. اعتراضاتی که از حیث زمانی و وسعت جغرافیایی در چهار دهه اخیر پدیدهی منحصر به فردی محسوب میشود.
هرچند پدیدههای اعتراضی از پاشایی و پلاسکو گرفته تا دی ۹۶ و آبان ۹۸ مخرج مشترک دارند و به ویژه در بروزهای اجتماعی دارای اشتراکات جدی هستند، اما افتراقات مهمی هم با یکدیگر دارند که باید به آنها توجه کرد. از جمله مهترین وجوه اشتراک این اعتراضات نشانه نارضایتی در اقشار مختلف اجتماعی است. یعنی جمعیت، جماعت و در یک کلام مردم به وضع موجود خویش معترض هستند.
نظرسنجیها نیز به خوبی این مهم را نشان میدهد. البته ممکن است همه به یک نحو اعتراض نداشته باشند، اما وجود ظرفیت اعتراضی در جامعه خود میتواند موقعیت تبدیل فعالیتهای نرم اعتراضی به فعالیتهای سخت اعتراضی باشد. همانطور که پیشتر اشاره شد با توجه به شکل گیری نگره ناکارآمدی در افکارعمومی با نوعی فرهنگ اعتراضی در جامعه روبرو هستیم. وضعیت تحلیلی افکارعمومی به صورتی شده است که چندان توجهی به «خبرخوب»ها نمیکند و خبر خوب در زندگی خویش جستوجو میکند.