همه خواهران و برادرانم ازدواج کرده بودند. من آخرین فرزند خانواده بودم و سال آخر دبیرستان را میگذراندم. پدر و مادر پیرم سعی میکردند آنچه را که دوست دارم برایم فراهم کنند. در واقع آنها هیچ کاری به کارم نداشتند و مرا آزاد گذاشته بودند.
رویداد۲۴ آن روزها خودم را برای کنکور آماده میکردم که یک روز مردی به ظاهر آرام و با شخصیت که سر راهم ایستاده بود توجهم را به خود جلب کرد. رفت و آمدهای آن مرد ۳۲ ساله در مسیر مدرسه باعث آشنایی من و او شد. آن مرد همواره مرا نصیحت و به ادامه تحصیل تشویق میکرد حرفهای او باعث میشد اعتماد من به او بیشتر شود.
دیدارهای مخفیانه من و جمشید از دو سال قبل ادامه داشت که با گذر زمان متوجه شدم به او علاقه مندم. شدت این علاقه به حدی بود که اگر یک روز او را نمیدیدم آن روز مانند دیوانهها کلافه میشدم. ارتباط پنهانی من و جمشید به جایی رسید که من در نبود همسر و فرزندش به خانه او میرفتم.
بیشتر بخوانید:
تجاوز به رویای ۱۶ ساله / دوست پسرش فقط نگاه کرد! + عکس
یک روز که او مثل همیشه مرا نصیحت میکرد گفت تو کمی چاق هستی و باید خودت را لاغر کنی تا مورد توجه دیگران قرار بگیری! در این هنگام او مقداری پودر سفید رنگ به من داد تا با استعمال آن لاغر شوم من هم که از چاق بودن خود ناراحت بودم پیشنهادش را پذیرفتم، اما پس از مدتی به خودم آمدم که دیگر معتاد شده بودم تازه فهمیدم که پودرهای سفید موادمخدر صنعتی (شیشه) بوده است که من وابستگی شدیدی به آن پیدا کرده بودم.
این موضوع موجب سوءاستفاده هرچه بیشتر جمشید شد و من مجبور بودم برای تامین موادمخدر هر روز نزد او بروم. دختر ۲۱ ساله در حالی که در اتاق مددکار اجتماعی کلانتری سجاد مشهد اشک میریخت ادامه داد، این ارتباط حدود ۲ سال طول کشید تا این که سه ماه قبل متوجه شدم باردار شده ام آن روز دوست داشتم زمین دهان باز کند و مرا درخود فرو ببرد.
نمیدانستم با این آبروریزی بزرگ چه کنم میترسیدم که دیگران از ارتباط مخفیانه و آشنایی خیابانی من و جمشید مطلع شوند به همین خاطر تصمیم احمقانه دیگری گرفتم و از خانه فرار کردم. اما هنگامی که در جست وجوی مکانی برای زندگی بودم توسط ماموران دستگیر شدم یک عشق دروغین و خیابانی مرا به گرداب فلاکت و نابودی کشاند و اگرچه جمشید هم دستگیر شد، اما میخواهم بگویم هیچ ثروتی بالاتر از صدف حجاب و پاکدامنی و دوری از عشقهای خیابانی نیست.