رویداد۲۴ این مرد ادامه داد:در بین راه شروع به صحبت کرد و زمانی که متوجه شد من طلافروش هستم گفت قصد خرید سرویس طلا و جواهر دارد. زن جوان که خودش را شیدا معرفی کرد از من خواست که عکسهای سرویسهای طلا را به او نشان دهم. با اصرار زن جوان او را به خانهام بردم. اما وقتی برای آوردن آلبوم عکس طلاها او را تنها گذاشتم، شیدا از فرصت استفاده کرد و داخل چای من داروی بیهوشی ریخت. بعد از خوردن چای گیج شدم در همان حالت بیتعادلی دیدم که شیدا در خانه را باز کرد و دو مرد وارد شدند. آنها دست و پایم را بستند و مرا کتک زدند تا رمز گاوصندوق را به آنها بدهم سپس طلا و دلارها و وسایل باارزشی را که داخل خانه بود به سرقت بردند.
شکایت مشابه
با شکایت مرد طلافروش تحقیقات از سوی مأموران پلیس آغاز شد. در حالی که بررسیها ادامه داشت، مرد برجسازی نیز با پلیس تماس گرفت و از سرقت خانهاش شکایت کرد. او که صاحب یک خودرو هیوندا بود به مأموران گفت: زن جوانی کنار خیابان به انتظار تاکسی ایستاده بوده او را سوار کردم بین راه درباره خرید خانه صحبت کردیم و بعد هم وی به بهانه دیدن نقشه آپارتمانم وارد خانه من شد. اما بعد از آن با ریختن داروی بیهوشی داخل آب مرا نیمه هوش کرد و به کمک دو مرد وسایل با ارزش خانهام را به سرقت برد.
از آنجایی که شگرد و شیوه سرقت از مرد برج ساز مانند مرد طلافروش بود این احتمال از سوی مأموران مطرح شد که سرقتها توسط اعضای یک باند صورت گرفته است. این درحالی بود که مأموران در بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محلهای سرقت تصویر زن جوان و دو همدست او را بهدست آوردند.
دستگیری زن جوان
در ادامه بررسیها شیدا دستگیر شد و در تحقیقات گفت: من دختر یکی از بازیگران کمدی سینما و تلویزیون هستم نیازی به انجام سرقت ندارم.
اما زمانی که تصاویر ثبت شده او از سوی دوربینهای مداربسته اطراف محل سرقت را نشانش دادند او به سرقتهای سریالی از مردان ثروتمند با همدستی شوهرش و دوست او اعتراف کرد.با اعتراف زن جوان، شوهر او نیز بازداشت شد و تحقیقات برای دستگیری سومین عضو این باند ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
چرا از مردان ثروتمند سرقت میکردی؟
تقصیر همسرم بود. او خلافکار و سابقه دار است. وقتی با او ازدواج کردم وسوسهام کرد تا با او همراه شوم.
با همسرت چطور آشنا شدی؟
یک سال قبل باهم در فضای مجازی آشنا شدیم و بعد از مدتی هم ازدواج کردیم. البته خانوادهام با این ازدواج مخالف بودند اما من عاشق بهروز شده بودم و نمیتوانستم از عشقم بگذرم. درنهایت هم بدون توجه به مخالفتهای آنها باهم ازدواج کردیم.
بیشتر بخوانید: شاه دزد تهران گیر افتاد
سوژه هایتان را چطور شناسایی میکردید؟
دوست بهروز، سوژهها را شناسایی میکرد و گزارش آنها را به ما میداد. من هم پس از شناسایی سوژهها و طبق نقشهای که کشیده بودیم در مسیر تردد آنها میایستادم. چون مشخصات کامل آنها و خودروهایشان را داشتم، زمانی که آنها را میدیدم به بهانه مسافر سوار ماشین میشدم. بعد هم سر صحبت را باز میکردم و به بهانههای مختلف آنها را راضی میکردم تا مرا به خانهشان ببرند. بهروز و دوستش هم با خودرویی ما را تعقیب میکردند. بعد هم با دارویی که از قبل همراه داشتم آنها را بیهوش کرده و پس از باز کردن در برای همسرم و دوستش سرقت میکردیم.
با وسایل سرقتی چه کردید؟
بین خودمان تقسیم و صرف خوشگذرانی میکردیم.