رویداد۲۴ زنی که از بدرفتاریهای همسر صیغهای اش خسته شده بود با همدستی یک پسر جوان نقشه قتل او را کشید و جنایت هولناکی را رقم زد. متهمان پس از جدا کردن سر قربانی، جسد او را در جاده دماوند به آتش کشیدند.
در جلسه رسیدگی به این پرونده که دیروز در شعبه ۱۰ دادگاه کیفری یک استان تهران برگزار شد، ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و گفت:: علی ۳۰ ساله متهم است با همدستی سمیه ۲۷ ساله شوهر صیغهای سمیه به نام حسن را در خانه شان کشته و با همدستی خواهر سمیه به نام سمیرا جسد را در جاده دماوند به آتش کشیدهاند.
اکنون با توجه به مدرکهای موجود در پرونده برای علی به اتهام قتل، برای سمیه به اتهام معاونت در قتل و برای سمیرا به اتهام مشارکت در مخفی کردن جسد تقاضای اشد مجازات را دارم.
سپس پدر قربانی در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: متهمان با بیرحمی زیاد پسرم را کشتند، اما من نمیتوانم برای آنها درخواست قصاص کنم. به همین دلیل با دریافت دیه اعلام گذشت میکنم، اما آنها را به خدا واگذار میکنم.
سپس علی در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: مدتی بود با سمیه آشنا شده بودم. سمیه میگفت، همسر صیغهای اش مرد بد اخلاقی است و مدام او را کتک میزند. او با من درددل کرد و از من کمک خواست. به همین دلیل تصمیم گرفتیم تا حسن را که سد راه خوشبختی ما بود از میان برداریم و با هم ازدواج کنیم.
وی ادامه داد: من تعدادی قرص خواب خریدم و آنها را به سمیه دادم. طبق نقشه سمیه قرصها را داخل آب میوه ریخت و به شوهر صیغهای اش داد. من وقتی به خانه سمیه و شوهرش رفتم حسن در خواب عمیق بود که چند لگد به او زدم و متوجه شدم دیگر تکان نمیخورد. آن جا بود که فهمیدم جان سپرده است. میخواستم با تیغ سرش را ببرم، اما نشد. به همین دلیل با چاقوی آشپزخانه سرش را از بدنش جدا کردم.
دو شبانه روز جسد در خانه بود و ما نمیدانستیم با آن چه کار کنیم. به همین دلیل سمیه با خواهرش تماس گرفت و از او کمک خواست. وقتی سمیرا به آن جا آمد جسد را میان موکت پیچیدیم و با تاکسی اینترنتی به جاده دماوند بردیم. وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود، ادامه داد: من در جاده دماوند بنزین خریدم و آن جا جسد را آتش زدم تا راز قتل برملا نشود.
من قبول دارم اشتباه بزرگی مرتکب شدهام و پشیمانم. حالا میخواهم به پدر مقتول بگویم من واقعا قصد کشتن پسرش را نداشتم. قرار بود من و سمیه به او قرص بدهیم تا به خواب عمیق برود و ما بتوانیم فرار کنیم. اما حسن متوجه ماجرا شد و من ناچار شدم او را بکشم. پسر جوان گفت: من اگر قصد کشتن حسن را داشتم همراه خودم چاقو میبردم. اما من سر او را با چاقوی آشپزخانه از بدنش جدا کردم. سپس وی به سمت پدر قربانی رفت و بر دستان او بوسه زد و از این که از قصاص گذشت کرده از او تشکر کرد.
سپس سمیه که با قرار وثیقه آزاد بود روبه روی قضات ایستاد و گفت: سالها قبل وقتی که خردسال بودم پدر و مادرم فوت کردند و من همراه خواهرم زندگی میکردم. من و خواهرم به سختی زندگی مان را میگذراندیم تا این که در نوجوانی با حسن آشنا شدم و به عقد موقت او در آمدم. حسن خرج زندگی ام را میداد، اما مرد بدخلقی بود و همیشه مرا کتک میزد.
من از بدرفتاریهای او خسته شده بودم. به همین دلیل وقتی با علی آشنا شدم نقشه کشیدم تا حسن را از میان بردارم. اما واقعاً قصد کشتن حسن را نداشتیم. من و علی میخواستیم با هم به کشور دیگری فرار کنیم و در آن جا زندگی تازهای را شروع کنیم. وی در حالی که اشک میریخت، گفت: من دوسال و چهار ماه در زندان بودم و سختی زیادی کشیدم تا این که توانستم با قرار وثیقه آزاد شوم.
حالا هم از قضات دادگاه تقاضای بخشش دارم. سپس سمیرا در جایگاه ویژه ایستاد و گفت:: من اصلاً از نقشه خواهرم و پسر جوان اطلاعی نداشتم. آنها با من تماس گرفتند و وقتی به آن جا رفتم با جسد روبه رو شدم، شوکه شدم. به همین دلیل مجبور شدم به حرفهای آنها گوش کنم.
خواهرم همان موقع تاکسی اینترنتی گرفت و ما با کمک هم جسد را سوار ماشین کردیم و با هم به جاده دماوند بردیم و علی او را به تنهایی آتش زد. من دستی در قتل نداشتم و در حمل جسد ناچار شدم به خواهرم کمک کنم. اما چهار ماه در بازداشت بودم. بنا به این گزارش، با پایان اظهارات متهمان، قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.
از طرفی اونپسر قاتل میگه وقتی رسیدم با لگد بهش ضربه زدم دیدم تکون نمیخوره و بعدا سرشو بریدم یه جایی هم مگه ما نمیخواستیم بکشیمش میخواستیم بهش قرص بدیم فرار کنیم که فهمید و ما مجبور شدیم بکشیمش
ادم دروغگو سوتی زیاد میده خیر میخواستید با دادن قرص بکشیدش دیدید از هوش رفته ولی نمرده مجبور شدید بکشیدش اونم با بریدن سرش که جسدش شناسایی نشه و جسد رو هم اتش زدید تا با ازمایش هویت جسد شناسایی نشه
بحث بد اخلاقی و کتک زدن هم بهونه و توجیه بوده اصل عشق کثیف شما دو ادمکش بوده
شاید خیلی از قضات ایران فقط بلند حق مظلومان رو ضایع کنند و هیچ چیزی حالیشون نیست ولی خیلیها مثل من با شنیدن اراجیفت تا ته ماجرا رو میخونن
این وسط خواهر بین اب و اتش موند و بهتر بود اگرم خواهرشو لو نمیده دخالت هم نمیکرد و خودشو میکشید کنار