رویداد۲۴ این نسل، در دنیای رایانه ها، اینترنت، رشد سریع فناوری اطلاعات و ارتباطات بزرگ شده اند و هرکدام نسبتی با این فضاها دارند. این نسل به فضای مجازی پناه برده اند که این مسئله از مشاهدههای روزمره و دنبال کردن فعالیت هایشان در فضاهای مجازی پیداست.
چه میشود که نسل ها، خلقیات متفاوتی دارند و چرا جوان ترها این چنین در شبکههای مجازی غرق هستند؟ چرا آلبومهای عکس شخصی، امروز جایشان را به اینستاگرام داده اند؟
جواب این سوال آخر البته چندان سخت نیست. لابد از اینستاگرام هزار کار بر میآید که از آلبومها بر نمیآمد. مقصود فراستخواه، جامعه شناس و استاد دانشگاه، درباره نسلها در ایران مطالعه و پژوهش کرده است.
او معتقد است، ناکارآمدی دستگاه معناساز در شکل گیری روحیات نسل جوان، تاثیر زیادی داشته است. زندگی در فضای مجازی قدیم ترها، یعنی زمان پدرها و مادرهای ما و البته پدربزرگها و مادربزرگ ها، یک نوع زندگی وجود داشت. درواقع شاید بتوان گفت یک زندگی تعریف شده وجود داشت. در دنیای امروز، جوانانی که به آنها نسل دهه ۶۰ و ۷۰ میگوییم و حتی جوانترینها که نسل دهه ۸۰ هستند، زندگی جداگانهای را هم تجربه میکنند و آن هم زندگی در فضای مجازی است.
چرا این قدر فضای مجازی مهم است؟ یا چه شده که نمیتوان زندگی در فضای مجازی را از زندگی روزمره جدا کرد؟
هر کدام از نسلهایی که با اینترنت مواجه شدند، یک نسبت منحصر به فرد با این موضوع داشتند. اینترنت برای نسل دهه ۶۰ یک پدیده بود، برای دهههای ۷۰ و ۸۰ بخشی از زندگی روزمره. برای کسی که متولد دهه ۶۰ است، رایانه و اینترنت در زمانه خودش یک کشف بود، یک دریافت تازه از جهان، یک «یافتم، یافتم!» بود. برای نسل دهه ۷۰، نه. نسل دهه ۷۰ از وقتی اطرافشان را شناختند، رایانه و اینترنت وجود داشت. همان طور که کاسه و استکان و وسایل معمولی خانه هست. هم اکنون برای این نسل و نسل دهه ۸۰، اینستاگرام، فیس بوک، توئیتر و همه این شبکهها تکراری است.
خیلی از جوانهایی که اسم هفتادی یا دهه هشتادی رویشان گذاشته ایم، انگار شبانه روزی در شبکههای مجازی زندگی میکنند. دنیا را به شکل لایک و فالوئر میبینند و این دنیا اتفاقا فضای ارزشی آن هاست و خیلی جدی در آن زندگی میکنند. وقتی جوانها در دنیای واقعی چیزی نمیبینند، پناه میبرند به دنیای درونی و روحی و دنیایی از معانی. این پناه دادن چه اشکالی دارد؟ مشکلات از همین جا شروع میشود. نوع بدخیم پناه بردن میشود اعتیاد. اعتیاد گاهی به مواد مخدر است، گاهی به شبکههای مجازی و گاهی گروههای دوستی پرمخاطره.
مهمانی بد نیست، ولی وقتی ما دنیا را برایشان تنگ میکنیم، آنها سراسیمه میروند به سمت دنیای خودشان. در تمام امورشان ریسک وجود دارد و این اوضاع را خطرناک میکند. تصور کنید اگر انرژی زندگی در جوانها را به سمت ساختن و هنر و فرهنگ و علم و فعالیتهای اجتماعی سرازیر میکردیم، چه میشد. ترسها و دلهرهها در این نسل چه به دلیل مشکلات اجتماعی و چه مشکلات جهانی، در رفتار و سبک زندگی شان و در درکشان از آینده خودشان تاثیر میگذارد.
نسل هزاره نسل Y یا نسل هزاره که در دنیا متولدان ۱۰۸۱ تا ۲۰۰۰ هستند؛ بچههای عصر رایانههای PC، اینترنت، تلویزیونهای ماهواره ای، مطرح شدن دهکده جهانی، وبلاگها و ویکیها و دایرة المعارفهایی هستند که به دست مردم نوشته میشوند. کودکان به پدر و مادرها کار با رایانه را یاد میدهند و شکل خانواده عوض شده است. برای درک بهتر، من این جا دو نسل Y شصت و Y هفتاد را مطرح میکنم. متولدان ۶۰ تا ۶۹، نسلی هستند که تقریبا جنگ، هزینه ها، حماسهها و سختی هایش را دیده اند. بعد از آن، اقتصاد کوپنی و اقتصاد پساکوپنی را دیدند. ایدئولوژی و پراگماتیزم را دیدند. اوقات فراغت برایشان اهمیت پیدا کرد، جنبش سبک زندگی راه انداختند برای ابراز وجود، عشق برایشان موضوع مهمی بود و عاشق شدند و شکست خوردند.
نسل دهه ۶۰ تجربه نسبتا زیاد سیاسی و خاطرههای زیادی دارد، اما تجربههای دهههای ۶۰ و ۷۰ با هم متفاوت است. بیشتر چیزهایی که برای نسل دهه ۶۰ پدیده و خاطره بود، برای نسل دهه ۷۰ موضوعی عادی است. سیاست برای این نسل بیشتر روایت است. سرگرمی و لذت برایشان مهم است. این نسل تجربه کم سیاسی و تجربه زیاد ارتباطی دارد. دنیا را از طریق اینترنت تجربه میکند. قبل از ما دنیا را میبیند و زودتر از همه چیز باخبر میشود. حالتی دارد که انگار به خاطر احساس خلأیی، میخواهد مرتب از این جا به آن جا بپرد. دهه هشتادیها را از قلم نیندازیم. آنها شاید بیشتر از همه با اینترنت و شبکههای مجازی پیوند داشته باشند. این نسل کودکترین و کم سن و سالترین مردم جهان هستند.
نسل Z که نسل پساانقلاب است و متولد قرن ۲۱. این نسل، داعش را دیده اند و از آن طرف میکروبلاگها را. فیس بوک، توئیتر و اینستاگرام برای این نسل کهنه است. نسل آنها نسل بچههای دیجیتالی است که خیلی هم پلورال و بی قاعده هستند. بهترین رویکرد جامعه در مقابل این تغییرات چیست؟ به نظر من ایجاد مکانهای سوم میتواند تاثیر مثبتی داشته باشد. نوجوانها و جوانها یا در خانه اند یا میروند مدرسه و دانشگاه. در خانه با انواع مشکلات مواجه اند و در مدرسه و دانشگاه هم زیر پایشان خالی است. چشم انداز روشنی ندارند. در چنین شرایطی چیزی که نیاز دارند یک جای سوم است. سیستم آموزشی با نیازهای واقعی بیگانه است. الگوهای پادگانی و تربیتی ایدئولوژیک در آموزش و درسهایی که با زندگی واقعی بیگانه است و بچههایی که عزت نفس شان برای تقلیل همه چیز به کسب نمره از درسهای خسته کننده و تکراری سرکوب میشود. این جاست که جای سوم اهمیت دارد. جایی برای خلق معانی تازه.