صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

يکشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱ - 2022 December 04
کد خبر: ۲۰۷۰۳۴
تاریخ انتشار: ۰۸:۲۸ - ۱۹ اسفند ۱۳۹۸
داستان عبرت آموز از مددکار اجتماعی پلیس

برای فرار از نخوابیدن با شوهر مادرم به میثم پیشنهاد ازدواج دادم!

ازدواج موقت مادرم با مردی معتاد و فاسد زندگی او و سرنوشت مرا تباه کرد و این همه بدبختی به سرمان آمد. این مرد مفنگی روز اول قول داد که در مدت کوتاهی مادرم را به عقد دائمی خودش در بیاورد، اما او در بازی نقش کثیف خود، طعمه اش را ابتدا به موادمخدر آلوده کرد و سپس او را به فساد اخلاقی کشاند.

رویداد۲۴  من با دیدن این اوضاع و احوال مادرم، خیلی زجر می‌کشیدم و برایش نگران بودم. حتی چند بار تصمیم گرفتم او را از اعتیاد ترک بدهم. اما فایده‌ای نداشت و از روزی که متوجه شدم ناپدری ام برای من نیز نقشه شومی در سر می‌پروراند به فکر راه نجاتی افتادم و با پسری به نام میثم که در همسایگی ما زندگی می‌کرد و با خواهرش دوست بودم، ارتباط برقرار کردم.

زن جوان در مرکز مشاوره پلیس افزود: متاسفانه حال مادرم روز به روز بدتر شد و او که در لجنزار فساد و اعتیاد غوطه ور شده بود برای تامین هزینه‌های زندگی و مواد لعنتی اش طبق خواسته شوهرش قصد داشت زمینه برقراری ارتباط من و مردی هوس باز را به بهانه آشنایی بیشتر برای ازدواج فراهم کند که در برابرش مقاومت کردم و با این که ۱۴ سال بیشتر نداشتم فکرم خوب کار کرد و تن به چنین رابطه شومی ندادم.
بیشتر بخوانید: خیانت به‌خاطر دستپخت بد
من برای فرار از این موقعیت به امید این که بتوانم راهی برای زندگی ام پیدا کنم با اطلاع دختر همسایه به درخواست میثم برای ازدواج پاسخ مثبت دادم و جلسه خواستگاری در شرایطی برگزار شد که خانواده پسر موردعلاقه ام از مشکلات مادرم اطلاع داشتند.

زن جوان ادامه داد: من و میثم با هم ازدواج کردیم و بدون آن که یک چوب کبریت از مادرم جهیزیه بگیرم پا به خانه بخت گذاشتم. اما افسوس که انگار نباید روی خوشبختی را ببینم، چون مادرم هر روز برایم مزاحمت ایجاد می‌کرد و پول می‌خواست. او این اواخر مدارک شناسایی من و شوهرم را از خانه ام برداشته است و می‌گوید، چون در زمان ازدواج پول شیرب‌ها نداده اید الان باید به نرخ روز حساب کنید و ...

او با این رفتار‌های توهین آمیز و حتی تهمت‌های ناروایی که به من می‌زند زندگی ام را خراب کرده است و با شوهرم مشکل جدی پیدا کرده ام. برای همین هم از دایی ام کمک بخواهم. ولی مادرم پیش دستی کرده است و با تهمت‌های دروغین آن قدر پشت سرم حرف زده که دایی ام حاضر نشد مرا به خانه اش راه بدهد و گفت به هیچ وجه حاضر نیست با زنی فراری که به شوهرش خیانت کرده گفتگو کند و ...

نمی‌دانم چرا مادرم پس از مرگ پدر خدابیامرزم تن به چنین ازدواج اشتباهی داد که این قدر مشکلات برایمان درست شود.
 
منبع: رکنا
نظرات شما